رفتن به محتوای اصلی

معمای مسیح علی‌نژاد
27.08.2023 - 11:58

مقدمه: امروزه در آستانه سالگرد قتل مهسا امینی به‌دست مزدوران گشت ارشاد و آغاز جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” در ایران، کمتر کسی در نقش پیشرو و تعیین کننده زنان در این جنبش تردید دارد۔ از ابتدای حاکمیت رژیم اسلامی، زنان بسیاری در رهبری و پیشبرد این جنبش ضد آپارتاید جنسی نقش داشته‌اند اما در این مبارزه طولانی، بویژه در یکی-دو دهه اخیر به جرات می‌توان گفت که جایگاه و تاثیر مسیح علی‌نژاد منحصر بفرد بوده است۔ هیچ فرد منصف و بدون تعصبی نمی‌‌‌‌تواند این واقعیت را انکار کند که مسیح علی‌نژاد اگر نه بلندترین، یکی از بلندترین بلندگوهای جنبش زنان ایران بطور کلی و انقلاب “زن، زندگی، آزادی” بطور خاص بوده است۔

این‌روزها مسیح علی‌نژاد، نه تنها برای ایرانیان بلکه بسیاری از مردم و رسانه‌های بین‌المللی، چهره‌ای برجسته و شناخته شده است۔ مسیح اساسا بعنوان ژورنالیست و اکتیویست بسیار پرانرژی و فعالی شناخته می‌شود که در سوشیال مدیا، کانالهای مختلف تلویزیونی و جلسات و گردهمایی‌های مربوط به زنان، ایران و حقوق بشر در همه جاحضور دارد۔ از سال ۲۰۰۹، زمانیکه او پس از “انتخابات” جعلی ریاست جمهوری ایران را اجبارا ترک کرد، مسیح همواره سخت در تلاش بوده است که صدای زنان و سایر اقشار تحت ستم و تبعیض در ایران باشد۔

سلسله مصاحبه‌ها و مستند‌های او درباره قربانیان انتخابات حکومتی ۸۸ ، قربانیان اسیدپاشی، قتل عام آبان، کودک همسری و غیره تنها بخشی از تلاشهای حقوق بشری او هستند۔ اما شاید بشود گفت که شهرت مسیح علی‌نژاد بیش از همه بدلیل کمپین‌های او برای مبارزه با حجاب اجباری باشد۔ در طی سال‌های گذشته برخی از موفق ترین کمپین‌های مبارزه مدنی از زمان حاکمیت رژیم اسلامی، از جمله “آزادی‌های یواشکی”، “چهارشنبه‌های سفید” و “دوربین ما، اسلحه ما” به‌وسیله مسیح راه اندازی و هدایت شده اند۔

بیش از هرچیز تاثیر و موفقیت این کمپین‌هاست که از یکسو او را به چهره‌ای بس محبوب در میان جوانان ایران، به‌ویژه زنان، و از سوی دیگر به خار بزرگی در چشم رژیم و حامیان آن بدل کرده است۔ پس از کشتار آبان ۹۸ مسیح نقش بسیار پر رنگی در تشکیل و گسترش جنبش “مادران دادخواه” ایفا کرد۔ او همچنین در راه اندازی کمپین‌هایی چون “اتحاد برای نوید” نیز نقش موثری داشته است۔ به‌ویژه از آغاز جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” ، مسیح علی‌نژاد با پشتکار همیشگی از هر فرصت و تریبونی برای رساندن صدای ستمدیدگان ایران، از هر قشر و اقلیتی، استفاده کرده است۔

مسیح علی‌نژاد بی‌تردید یکی از پرطرفدارترین فعالین شناخته شده ایرانی در سوشیال مدیاست۔ او در اینستاگرام نزدیک به ۹ میلیون و در فیس بوک، توویتر و تلگرام جمعا نزدیک به دو میلیون فالوور دارد۔ کمپین‌های موفق مسیح در ایران بخوبی نشان می‌دهد که اکثر فالوورهای او نه تنها ساکن ایران هستند بلکه در بسیاری موارد طبق رهنمودها و پیشنهادهای او دست به عمل زده و می‌زنند۔ هرچند آماری از ترکیب سنی و جنسی هواداران مسیح در دست نیست، اما شواهد فراوانی حاکی از آن است که اکثر آنها زن و جوان هستند۔

اما آنچه مسیح علی‌نژاد را، حداقل برای نگارنده، به یک معمای بزرگ بدل کرده است طیف وسیع و ناهمگون دشمنان آشتی ناپذیر این ژورنالیست و فعال حقوق بشر است۔ اشتباه نشود، منظور در اینجا تبدیل مسیح به یک بت و تبرئه او از اشتباهاتی نیست که او در فعالیتهای چندین ساله اش مرتکب شده است۔ خیر، او هم، همچنان که خود تاکید کرده، باید همچون همه فعالین عرصه اجتماعی و سیاسی مورد نقد و پرسش قرار گرفته و مسئولیت پذیر باشد۔ در اینجا مراد نه نقد و پرسش از او بلکه دشمنی و کینه جویی آشتی ناپذیری است که از سوی افراد و سازمانهای گوناگون مدتهاست مسیح علی‌نژاد را نشانه گرفته است۔ اجازه دهید نگاهی به این طیف گسترده و ناهمگون بیندازیم:

- رژیم جمهوری اسلامی: اسناد و مدارک فراوان بروشنی نشان می‌دهند که سال‌هاست رژیم از هیچ کوششی برای ساکت کردن و حتی حذف فیزیکی مسیح خودداری نکرده است۔ از انتشار انواع شایعه‌های جعلی مالی و جنسی گرفته تا فشار بر خانواده و دستگیری برادر او تا نقشه ربایش و انتقال او به ایران تنها بخش شناخته شده اقدامات رژیم علیه اوست۔ آرزوی سازمان‌های اطلاعاتی رژیم این بود که اورا مانند روح‌الله زم به چنگ آورده و از میان بردارند۔ رژیم اسلامی دشمن قسم خورده و درجه یک مسیح علی‌نژاد است چرا که از سوی او ضربات سهمگینی دریافت کرده است۔

- اصلاح‌طلبان حکومتی: مسیح که خود زمانی از جنبش اصلاح‌طلبی و رهبران آن چون محمد خاتمی حمایت می‌کرد، به‌ویژه از سال ۸۸ و جنبش سبز از آنان فاصله گرفت۔ او به‌تدریج به این نتیجه رسید که رژیم اسلامی دیگر قابلیت اصلاح ندارد و اصلاح‌طلبانی که همچنان در کنار حکومت قرار دارند، تنها نقش سوپاپ اطمینان را برای حفظ رژیم ایفا می‌کنند۔ افشای نقش ضد مردمی این بخش از اصلاح‌طلبان، طبعا دشمنی آنها راهم با خود بدنبال داشته است۔

- چپ سنتی: دشمنی احزاب و دستجاتی مثل بقایای حزب توده و فداییان اکثریت، راه کارگر و غیره با مسیح علی‌نژاد چند بعدی است۔ اولا، اینها به‌دلیل روابط عادی و دوستانه مسیح با افرادی چون رضا و فرح پهلوی و همین‌طور دیدار او با سیاستمدارانی چون پمپئو و مصاحبه با انواع کانال‌های تلویزیونی اورا به‌لحاظ گرایش سیاسی دست راستی و پرو-غرب می‌دانند۔ دوم اینکه اغلب افراد و گروه‌های وابسته به این طیف، که همواره خود را حامی زنان و اقشار تحت ستم می‌دانسته‌اند، اصولا نمی‌‌‌‌توانند نقش برجسته مسیح را که طی چند سال شاید بیش از تمامی آنها در این چهل و چند سال موثر بوده است، هضم کنند و به‌رسمیت بشناسند۔ اینها که در سال‌های اول پس از انقلاب حجاب اجباری و تحقیر زنان را موضوعاتی فرعی و کم‌اهمیت تلقی می‌کردند، حالا رهبری مبارزه زنان برای کسب حقوق‌شان را ملک طلق خود می‌دانند۔ وقتی امکان رقابت نباشد، شاید تخریب و یا انکار از نظر آنان سلاح کاراتری به‌حساب بیاید۔

- مجاهدین خلق: این سازمان هم برای خود دلایل کافی و قابل‌قبولی برای دشمنی با علی‌نژاد دارد۔ یکم، این سازمان خود و “رییس جمهور” خود را تنها نماینده “قانونی” و شناخته شده مردم ایران می‌داند و بنابراین یک عنصر فعال خارجی و غریبه همچون مسیح بهتر است اصولا وجود نداشته باشد۔ دوم، اینکه سازمانی که از نظر ایدئولوژیک و تشکیلاتی بیشتر به یک فرقه مذهبی شباهت دارد، به‌هیچ‌وجه قادر نیست با یک فعال فمینیست سکولار کمترین احساس نزدیکی داشته باشد۔ فعالیت‌های مسیح بر علیه حجاب اجباری و کسب حقوق برابر برای زنان، در حقیقت این فرقه راهم مورد حمله قرار می‌دهد۔ روابط نسبتا دوستانه مسیح با رضا پهلوی، به‌عنوان آنتی‌تز و رقیب جدی سازمان مجاهدین، نیز آتش دشمنی این سازمان با مسیح را تیزتر می‌کند۔

- سلطنت‌طلبان افراطی: امروزه این بخش از اپوزیسیون که برخلاف نظرات صریح رضا پهلوی، حداقل در گذشته، همچنان در رویای احیای یک نظام استبدادی سلطنتی در ایران هستند از جمله جدی‌ترین و فعال‌ترین دشمنان علی‌نژاد به‌شمار می‌آیند۔ اینها به‌دلیل استقلال رای مسیح و حفظ فاصله‌اش از هواداران سیستم پادشاهی به‌طور کلی، او را خودی ندانسته و بلکه به‌مثابه رقیبی برای رضا پهلوی می‌شناسند۔ قرائن فراوانی وجود دارد که به‌دلایلی این گروه پوشش مناسبی برای سایبری‌های رژیم و حملات بی‌وقفه آنها جهت تخریب مسیح و ایجاد تفرقه در میان صفوف اپوزیسیون برانداز بوده‌اند۔ به‌نظر می‌رسد که آنچه رژیم اسلامی با همه تلاش‌هایش قادر به انجامش نگردید، یعنی ساکت کردن مسیح علی‌نژاد، اکنون به جد از سوی اردوی هواداران پادشاهی، چه هواداران واقعی رضا پهلوی و چه سایبری‌های نفوذی، دنبال می‌شود۔

گذشته از گروه‌های یاد شده، افراد و فعالین کمابیش شناخته‌شده‌ای هم هستند که به‌ویژه پس از قتل مهسا و اوج‌گیری جنبش “زن، زندگی، آزادی” به‌دلایل مختلف (خود بزرگ‌بینی، هواداری از رضا پهلوی و زدن رقبای او، گرایش پنهان زن‌ستیزی و حتی حسادت) از هر فرصتی برای تخریب یا تمسخر مسیح علی‌نژاد استفاده می‌کنند۔ این افراد خواسته یا ناخواسته به بخشی از پروپاگاندای رژیم برعلیه فعالین موثر حقوق بشر تبدیل شده‌اند۔ در میان گروه فوق “روشنفکرانی” هم پیدا می‌شوند که مسیح علی‌نژاد در قالب کلیشه‌ای که آنان برای رهبران جنبش زنان می‌شناسند، جای نمی‌‌گیرد۔ این افراد قادر به درک یا هضم این واقعیت نیستند که زنی به دنیا آمده در یک روستا، بدون تحصیلات آکادمیک و متفاوت از “نرم‌ها یا مدهای” پذیرفته شده روشنفکری، به چنین جایگاهی در رهبری جنبش زنان دست یافته باشد۔

بی‌تردید مسیح علی‌نژاد یک فعال و سازمانده برجسته زنان بر علیه حجاب اجباری بوده است۔ در سال‌های گذشته بسیاری فعالیت‌های او در این زمینه را بی‌راه و بی‌ثمر می‌دانستند و او را به‌دلیل تمرکزش بر این موضوع نکوهش می‌کردند۔ اکنون که پس از گذشت نزدیک به یکسال از آغاز جنبش مهسا و روشن شدن نقش و اهمیتی که رژیم اسلامی برای حجاب اجباری قائل است کمتر فرد یا سازمانی در صفوف اپوزیسیون جرات و شهامت اعتراف به این واقعیت را دارد که تشخیص مسیح علی‌نژاد درست بود و آنها بودند که جایگاه و اهمیت حجاب اجباری و مقاومت در برابر آن را در جنبش زنان درک نمی‌‌کردند۔

در انتها لازم است تاکید کنم که همانطور که قبلا اشاره کردم، هدف این نگارش نه تایید و تصدیق همه فعالیت‌ها و نظرات مسیح علی‌نژاد، بلکه تاکید بر نقش مثبت، برجسته و تعیین‌کننده او در جنبش زنان ایران به‌طور کلی و خیزش “زن، زندگی، آزادی” به‌طور خاص است۔ همان‌طور که خود او بارها گفته است، او خود را اساسا یک ژورنالیست و فعال حقوق بشر می‌داند۔ متاسفانه اپوزیسیون سترون و گم‌گشته خارج از کشور بار فعالیت‌های سیاسی را به کسانی چون مسیح علی‌نژاد و حامد اسماعیلیون و غیره تحمیل کرده است۔ ایفای این نقش ناخواسته همواره ممکن است به اشتباهات و احیانا نتایج غیراصولی و حتی ناگواری منجر شود۔

آرش جهاندار، ۵ شهریور ۱۴۰۲

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایران امروز

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

محسن کردی

عنوان مقاله
مسیح علینژاد بله اما اسماعیلیون خیر

مسیح علینژاد علیرغم کمبودهایش به سود جنبش آزادی خواهانه عمل کرد و موثر بود. حامد اسماعیلیون قربانی بی پرنسیپی و بی ادبی و آداب معاشرت نداشتنش شد. عبدالله مهتدی هم آنجا حضور داشت اما کسی از او ایرادی نگرفت و احترام خود را حفظ کرد. حامد اما بسیار برخورد زشتی با شاهزاده داشت و بی اعتنایی و حتا غلو کردن در بی اعتنایی تهوع آور و نالازمش او را منفور حتا غیر مشروطه خواهان کرد. 

س., 29.08.2023 - 18:01 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
انسانی از گوشت و پوست و خون

دروووود بر آقای جهاندار!

قبل از اینکه صحبتی کنم، باید بگویم که انصافا دست مریزاد! مطلبی شایسته آفرینگوییها وحقگزاریها نوشته اید. آفرین من بر دلاوریهایتان.

1)- عرض شود که: در اینکه مسائل فرهنگی و کشوری جامعه ایرانی به آنچنان بُغرنجهای استخوانشکن مبتلا شده است که حلّ و فصل آنها به توش و توان و اراده و دریا دلیها و مسئولیّتهای سنگین منوط است، بحثی نیست. درد جانسوز از لحظه ای آدم را خورد و خمیر میکند که مدّعیان مثلا عرصه کشورداری و فرهنگی، اصلا واقعیّت حکومت چهل و چهار ساله گیوتین خونریز ولایت فقاهتی را حس نمیکنند و گویا انگار نه انگار که بیش از چهار دهه از اینهمه فلاکت سپری شده و زمامداران نالایق و بی شعورش همچنان در فکر حکومت کردن قرنها و هزاره ها هستند. کنشگران تاق و جفت در باره موضوعات مشاجره ای و اختلافات دیدگاه، سر سوزنی نمی اندیشند و بدتر و فاجعه بارتر از همه اینکه، نیندیشیدن آنها در باره تاریخ و فرهنگ مردم ایران به طور کلّی که فاجعه اندر فاجعه است. .مخصوصا  ندانستن اینکه فرهنگ و تاریخ این مردم مدام غارت شده و به کشتارگاه فرستاده شده، چی بوده و چه هست و چه میتوان از مایه های تاریخی و فرهنگی آنها استخراج کرد برای آفرینش باهمستانی که به همّت خود مردم و برای و در خدمت خود مردم بدون هیچ تبعیضی باشد.

2)- هیچ انسانی، فروزه های کمالگونه مادرزادی ندارد؛ زیرا اگر انسانها بالفطره معصوم بودند، آنگاه دنیا، بهشت بود و اینهمه جهنمها از برای بهشت سازی در این دنیا و دلخشکونک وعده و وعیدها در دنیای خیالبافگونه دیگر» در مغز بشر شکل نمیگرفت. در دنیای کنشگران ایرانی به دلیل بارها و بارها تاکید کردنم بر این نکته کلیدی که هیچ شناختی از تاریخ و فرهنگ ایران ندارند، باعث شده است که انسانهای ایده آلیزه و فانتزی خود را به جای انسانهای واقعی که از گوشت و پوست و خون و صدها مشکل و معضل و بدبختی دیگر هستند، تصوّر بکنند و برآورده شدن تمام آرمانها و آرزوها و ایده آلهای خودشان را به وجود انسانهای واقعی بیاویزند؛ یعنی انسانهایی که برآورده کردن ایده آلهای شیک و پیک از توش و توان و گنجایش وجودیشان فراتر و حتّا ناممکن است. کنشگران گوناگون هنوز نفهمیده اند که پهلوانان اسطوره ای ایرانی که در «شاهنامه» از آنها سخن میرود از انسانهای ایده آلی کنشگران تاق و جفت عرصه سیاست در ایران، خیلی خیلی بسان انسانهای واقعی جلوه میکنند؛ زیرا به ضعفها و توانمندیها و برتریها و دهها صفت دیگر مبتلایند. اگر کنشگر ایرانی، مبانی فرهنگی مردم سرزمین خودش را میشناخت و آگاهی درخور از تاریخ ملّتش در طول فراز و نشیبهای روزگار گذشته تا امروز داشت، هیچگاه مترصد «انسانهای ایده آلی» نمینشست؛ بلکه میدانست و میفهمید که انسان را در واقعیّت مادّی و معنوی اش به رسمیّت بشناسد و از در «همآوردی» با او برآید تا به کشف و شناخت آنچه به ذات خودش است کامیاب شود.
«خانم علینژاد»، انسانیست همچون میلیونها انسان دیگر با تمام خصوصیات فیزیکی و معنوی که دیگر انسانها دارند. آنچه «مسیح علی نژاد» را به چهره ای محبوب و تاثیر گذار تبدیل کرده است، هنر «خویشکاریهای منحصر به فرد» اوست که او را روز به روز برجسته تر و زیباتر و تاثیر گذارتر میپرورانند و به اوج قاف آزادی به پرواز در میآورند. دیگران به جای آنکه از «هنر خویشکاری» او بیاموزند و به آفرینش راه خود و در راه خویشکاری خود بکوشند، به عکس قضیه همّت هرکولی میکنند و از مرض خوارداشت و بی مایه بودن و لهیب آتش حسادتی که دارند به تخریب و زشتکاری و تحریم و ایزوله و دهها تهمت و افترا و بدپوزی در حقّ او تقلّاها میکنند. امّا آنها نمیفهمند که یک قطعه الماس را حتّا اگر به چاه مستراب نیز بیندازی، باز الماس است و گوهر بی همتایش ارزشمند و بی بدیل میماند.
یکی از کلیدیترین و خانمانسوزترین مُعضلاتی که ایران و مردمش را از دیر باز تا همین ثانیه های گذرا به خاک سیاه فلاکتها نشانده است، سائقه حسادت است که میل عجیب و هولناکی برای نابود کردن رقیب دارد. کنشگرانی که نتوانند سائقه حسادت را در وجود خودشان به انرژی رقابتهای سالم و توام با فروزه های پیدایشی و خویشکاریهای منحصر به فرد از برای خوشبختی و شادخواری و تندرستی و بلندی جویی و سرفرازی مردم و میهن در کنشها و واکنشها و گفتارها و رفتارهای خودشان به کار اندازند، هیچگاه نخواهندتوانست حتّا اگر خبره ترین سیاستمداران تاریخ بشر نیز به شمار آیند، کوچکترین تاثیری و کارکردی برای میهن و مردم داشته باشند؛ زیرا حسادت به آنچنان نیروی تخریبی مجهز است که فرصت هر گونه اقدامی را از چنگال آنها میرباید و سر به نیست میکند.
«خانم علی نژاد»، شاید در نظر رقیبان بی مایه و کم مایه و حسودان رنگارنگ، «معمّا» جلوه کند، ولی حقیقت این است که «خانم علی نژاد»، انسانیست همچون میلیونها انسان دیگر با این تفاوت بسیار ژرف و شایسته آفرینگوییهای ممتد و ستایشهای بی دریغ که در مقام یک زن از هزاران هزار مردان مدّعو، دلیرتر و گشوده فکر تر و دریادلتر و آگاهتر و میهندوست تر و غمخوارتر و پیکارگر کرامت و شرافت و عرّت و آبروی انسانهاست و با تمام نیرو و شعله هایی که از تار و پود وجودش
به هر سویی اخگروار میجهند به پیکار با ضحّاکیانی برخواسته است که خاصم سر سخت «جان و زندگی و آزادی» هستند. هر انسانی در کنشها و واکنشهای خودش به خطاها و اشتباهات درمیغلتد؛ ولی اشتباه نیز راهیست به سوی تصحیح و بهبود و بهسازی تصمیمهایی که آدمی در زندگی میگرد. از تجربه آموختن به معنای این نیست که انسان، محافظه کار و گوشه نشین و بی خیال مسائل شود؛ مبادا که دوباره اشتباه کند؛ بلکه دقیقا از اشتباهات آموختن؛ یعنی اندیشیدن در باره تجربیات بی واسطه خود از بهر پروراندن و مایه دار کردن و تاثیرگذار کردن تجربیات در آزمونهای نو به نو. هنر انسان کنشگر باید این باشد که خمیرمایه تجربیاتش را همچون کوزه گران به زیباترین ثمره های بهره دهنده برای مردم بپروراند و شکل و شمایل دهد. تجربه به معنای انبارداری وتلنبار کردن و گنداندن تجربیات نیست که راه به هیچ دهکوره ای نمیبرند؛ بلکه پختن تجربیات در مغز اندیشنده و نو جوینده و آزمونگراست که کنشگران را به چهره های بی همتایی همچون «نلسون ماندلا، مارتین لوتر کینگ، مهاتما گاندی، پاتریس لومومبا و دها و صدها نفر امثال اینان» تبدیل میکند. خدمتهایی که «خانم علی نژاد» با مسئولیّتهای فردی به مردم ایران و نسل جوان هدیه کرده است، اگر یک هزارم خدمات او را سازمانها و احزاب و گروهها و نحله های پر مدّعا انجام داده بودند یا در گذشته انجام میدادند، مطمئن باشید که ایران و مردمش هیچگاه در باتلاق کاست اخانید و ارگانهای تابع آنها اسیر و در بند نمی ماندند. آنچه ایران امروز و فردا به شدّت به آن محتاج است، هزاران هزار «مسیح علینژادها» هستند که با «خویشکاریهای خود» میتوانند شکوفایی آزادیهای فردی و اجتماعی را تامین و تضمین کنند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ی., 27.08.2023 - 13:49 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.