1)/ مثل کثیری از کژفهمی مفاهیم و اصطلاعات که مسبّب فاجعه های زیادی در جامعه ایران شده است، این دو کلمه نیز تا امروز کژ فهمیده شده اند و همچنان در زبان و قلم تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، کژ فهمیده میشوند.
کلمات اصلاح و انقلاب، پیوندی درهمسرشته دارند که کاربست اجرایی آنها به ذهنیّتی آگاه و فرهیخته و دانا و دوراندیش منوط است؛ زیرا عدم تشخیص تفاوت معنای آنها باعث میشود که عین سُرنا نتوان فهمید که از کدام طرف در آنها باید دمید. اصلاح، اقداماتی کلیدی و راهگشا، ولی بطئی هستند که اگر سیستماتیک و برنامه ریزی شده و گام به گام به پیش بروند، در انتهای راه به «انقلاب کارساز» در تمام مناسبات کشوری و اجتماعی می انجامد، بدون آنکه آسیبی به جامعه و مردم بزند. و این یعنی نواختن سُرنا از طرف صحیحش. امّا انقلاب، حرکتی زیر و رو کننده است که نه تنها هیچ مشکلی را حلّ نمیکند؛ بلکه تمام ساختارهای اچتماعی و کشوری را داغان و متلاشی میکند و حتّا جوامع را قرنهای قرن به قهقرایی و عقبماندگی مبتلا و خوار و زار میکند عین انقلاب در ایران. ...
2- مسئله همانطور که گفتم: فهم و درک و پی بردن به معنا و مغزه دو کلمه «انقلاب و اصلاح» است که امکانهای اجرایی و پیامدهای آنها را در عرصه اجتماع به همّت کنشگران و مسئولان و تحصیل کردگان و متخصّصان و غیره و ذالک امکانپذیر میکند. گرایشهایی که تصوّر میکنند، انقلاب میتواند راهی به سوی حلّ و فصل کردن ضربتی مسائل و معضلات جامعه و کشورداری باشد، مناسبات اجتماعی و کشوری را به سوی جهنّم مسائل لاینحل سوق خواهند داد. از طرف دیگر، حکومتگران و کنشگرانی که موانع اصلاح و ترمیم و بازسازی را با تمام ابزارهای دم دست، توسعه میدهند و از هر گونه «اصلاحاتی» پرهیز میکنند مبادا که سر سوزنی از اقتدار و قدرت مطلق خواهیشان کاسته شود یا اینکه اصلاحات را فقط در سمت و سوی دوام ابدی اقتدار و منافع و امتیازات خودشان میدانند و میفهمند، به دوام وضعیّت ناگوار و معضل ساز و تبدیل شدن مناسبات اجتماعی و کشوری به جهنّم خانمانسوز، شدّت و امکان میدهند که متعاقبش انقلاب ویرانگر وقوع پیدا میکند. به دلیل عدم درکی که تحصیل کردگان و زمامداران و کنشگران ایرانی از دو مفهوم «اصلاح و انقلاب» تا امروز داشته اند، مناسبات کشوری و اجتماعی در ایران به فجایع پی در پی انجامیده است.
همواره خطا و کژروی از نقطه ای شروع میشود که انسانها، مفاهیم و اصطلاحات را کژ میفهمند یا عوضی میفهمند یا اصلا نمیفهمند. حتّا کژفهمی در ذهنیّت گرایشهای مارکسیستی نیز غوغا میکند؛ زیرا «مارکس» در مقام رسول عقیدتی به کژفهمی مبتلا بود و اصلا درک درستی از مقوله «تغییر» نداشت. اینکه او گفته است « همه فیلسوفان، جهان را تفسیر و تعبیر کرده اند، در حالیکه بحث بر سر تغییر جهان است»، نشانگر نفهمی مارکس از مفاهیم بوده است. چنین حرفی، مسبّبب خبطهای رفتاری و پراکتیکی و فلاکتها و فاجعه ها در جوامع از طرف مومنین به مارکسیسم شد؛ زیرا «مارکس» به دلیل نیندیشیدن و نفهمیدن مقوله «تغییر» به شعاردهی و هوچیگری بها میداد. مارکس آن فهم را نداشت تا دریابد که «هر گونه تفسیر و تعبیری از جهان به معنای پی ریزی تغییر جهان» است و حتّا تعبیر و تفسیر خود مارکس از تاریخ و مناسبات اجتماعی، دقیقا «تفسیر و تعبیر» بود؛ نه قانون دگم و آهنین برای تغییر!.
مناسبات کشوری و اجتماعی را میتوان از راه اصلاحات و ترمیمها و بهسازیها و بهبودیها متحوّل کرد، اگر در جامعه ای کنشگران و گرایشها و زمامداران و غیره و ذالکش، شعور فهمیدن معنای «اصلاح و انقلاب» و تفاوت و پیوستگی آنها را عمیقا فهمیده باشند؛ وگرنه بساط فلاکتها به روال سابق، بویژه در جامعه ایران ادامه خواهد داشت و کلکلکلکلکلکلکل کردنها نیز کما فی السّابق برقرار و پایدار.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
با نظر خانم گلناز قبرایی موافقم.
این هرگز هرج و مرج نمیشود و این چیزیست که عوامل ریم دارند تبلیغ میکنند.
مردم ایران قرنهای زیادی دچار رژیمهای خوناشامی مثل ج.ا. شده اند ولی همواره خود و کشورشان را حفظ کرده اند.
مقامات رژیم همه کار کرده اند با برنامه بجز حفظ منافع کشور ایران. این یعنی خیانت به ملک و ملت.
اگر صدام درجنگ کل ایران را میگرفت چه کاری بدتر از اینها میکرد؟
آیا به دادن عادت کرده اید ؟
چگونه میتوانیم ترک عادتهای بد را تمرین کنیم ؟ آیا تابحال شما داده اید ؟ نگوئید که من نداده ام و هرگز نخواهم داد , دادن فی نفسه چیز بدی نیست , خیلی ها در اروپا و آمریکا در روز روشن با افتخار میدهند و به دادنشان فخر می فروشند بر عکس ایران که برای حفظ آبرو یا اغفال دیگران بعضی ها یواشکی و در ساعات سر شب میروند دریک جای دور افتاده مثلا حوالی دماوند! میدهند , چون هم دلشان میخواهد بدهند هم میخواهند کسی نفهمد؟ اگر هم تا بحال نداده اید شاید سن و سال شما خیلی کم است , هیچ فکر کرده اید در تمام عمرتان چند بار داده اید ؟ وقتی انسان در یک کشور آزاد میدهد , آی کیف دارد ! آی کیف دارد ... اما در ایران بعد از دادن تا دفعه بعدی هنوز جاش میسوزد ؟ چرا ؟ آیا فکر میکنید به دادن عادت کرده اید ؟ اصلا احکام شرعی در مورد دادن چیست ؟ چرا اینقدر آخوندها و مخصوصا آیت الله خامنه ای سفارش به دادن میکند ؟
آیا شما انگشتی هستید ؟ آیا دادن را فریضه الهی میدانید ؟ چرا مو بلوندهای چشم آبی میدهند و از نتیجه دادنشان راضی و خرسند هستند ولی ما ایرانی ها بعد از هر بار دادن از کرده خود پشیمان میشویم ؟ معمولا دفعه اول در کم سن و سالی می دهیم , آنقدر ذوق زده میشویم که شب خوابمان نمیبرد چرا که فردا میخواهیم بدهیم , دادن را نشانه بزرگ شدن میدانیم !چرا ؟
چرا برخی آدمها اینقدر هزینه میکنند تا ما را تشویق و ترغیب به دادن کنند ؟ آیا دادن بد است ؟
غربی ها همینطوری فله ای میدهند و حالش را میبرند , اما برای ما مهندسی میکنند و ما باز هم از دادنمان شرمگینیم !
ما ایرانی ها عادت کرده ایم بدهیم , بدون اینکه به نتایج ان فکر کنیم ! روز دادن که میرسد جو گیر میشویم و خودمان را به زمین و زمان میزنیم که بده
به نظرم گفتگوي بسيار خوبي هست. مجيد توكلي يه جايي گفت من به اين مسائل فكر كردم. اين فكر كردن خيلي خوبه. فاصله گرفتن از خبرهاي حاشيه اي و فكر كردن. هر دو نظراتشان را به درستي بيان كردند. اگر اين گفتگو را با دقت گوش كنيد و در پايانش با يكي از دو طرف بحث همذات پنداري كنيد تا حد زيادي تكليف تان معلوم أست. بدون جنگ و دعوا و پاسخ دادن به همه ي سوالات پنجاه سال گذشته تكليف آدم را مشخص مي كند. من در پايان بحث ديدم خيلي جاها با مجيد توكلي هم نظرم. مخصوصا در مورد استقلال، موضوع شهروندي و گفتن واقعيات. ديدم كه بيژن عبدالكريمي همان عليزاده، خزعلي و تا حد زيادي زيبا كلام است. فقط كمي شيك تر.
دیدگاهها
کژفهمیهای عادت شده
درووود!
مختصر و موجز.
1)/ مثل کثیری از کژفهمی مفاهیم و اصطلاعات که مسبّب فاجعه های زیادی در جامعه ایران شده است، این دو کلمه نیز تا امروز کژ فهمیده شده اند و همچنان در زبان و قلم تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، کژ فهمیده میشوند.
کلمات اصلاح و انقلاب، پیوندی درهمسرشته دارند که کاربست اجرایی آنها به ذهنیّتی آگاه و فرهیخته و دانا و دوراندیش منوط است؛ زیرا عدم تشخیص تفاوت معنای آنها باعث میشود که عین سُرنا نتوان فهمید که از کدام طرف در آنها باید دمید. اصلاح، اقداماتی کلیدی و راهگشا، ولی بطئی هستند که اگر سیستماتیک و برنامه ریزی شده و گام به گام به پیش بروند، در انتهای راه به «انقلاب کارساز» در تمام مناسبات کشوری و اجتماعی می انجامد، بدون آنکه آسیبی به جامعه و مردم بزند. و این یعنی نواختن سُرنا از طرف صحیحش. امّا انقلاب، حرکتی زیر و رو کننده است که نه تنها هیچ مشکلی را حلّ نمیکند؛ بلکه تمام ساختارهای اچتماعی و کشوری را داغان و متلاشی میکند و حتّا جوامع را قرنهای قرن به قهقرایی و عقبماندگی مبتلا و خوار و زار میکند عین انقلاب در ایران. ...
همواره خطا و کژروی از نقطه ای شروع میشود که انسانها، مفاهیم و اصطلاحات را کژ میفهمند یا عوضی میفهمند یا اصلا نمیفهمند. حتّا کژفهمی در ذهنیّت گرایشهای مارکسیستی نیز غوغا میکند؛ زیرا «مارکس» در مقام رسول عقیدتی به کژفهمی مبتلا بود و اصلا درک درستی از مقوله «تغییر» نداشت. اینکه او گفته است « همه فیلسوفان، جهان را تفسیر و تعبیر کرده اند، در حالیکه بحث بر سر تغییر جهان است»، نشانگر نفهمی مارکس از مفاهیم بوده است. چنین حرفی، مسبّبب خبطهای رفتاری و پراکتیکی و فلاکتها و فاجعه ها در جوامع از طرف مومنین به مارکسیسم شد؛ زیرا «مارکس» به دلیل نیندیشیدن و نفهمیدن مقوله «تغییر» به شعاردهی و هوچیگری بها میداد. مارکس آن فهم را نداشت تا دریابد که «هر گونه تفسیر و تعبیری از جهان به معنای پی ریزی تغییر جهان» است و حتّا تعبیر و تفسیر خود مارکس از تاریخ و مناسبات اجتماعی، دقیقا «تفسیر و تعبیر» بود؛ نه قانون دگم و آهنین برای تغییر!.
مناسبات کشوری و اجتماعی را میتوان از راه اصلاحات و ترمیمها و بهسازیها و بهبودیها متحوّل کرد، اگر در جامعه ای کنشگران و گرایشها و زمامداران و غیره و ذالکش، شعور فهمیدن معنای «اصلاح و انقلاب» و تفاوت و پیوستگی آنها را عمیقا فهمیده باشند؛ وگرنه بساط فلاکتها به روال سابق، بویژه در جامعه ایران ادامه خواهد داشت و کلکلکلکلکلکلکل کردنها نیز کما فی السّابق برقرار و پایدار.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
میخواستم توضیح بنویسم بعد دیدم بهتره خلاصه کنم.
با نظر خانم گلناز قبرایی موافقم.
این هرگز هرج و مرج نمیشود و این چیزیست که عوامل ریم دارند تبلیغ میکنند.
مردم ایران قرنهای زیادی دچار رژیمهای خوناشامی مثل ج.ا. شده اند ولی همواره خود و کشورشان را حفظ کرده اند.
مقامات رژیم همه کار کرده اند با برنامه بجز حفظ منافع کشور ایران. این یعنی خیانت به ملک و ملت.
اگر صدام درجنگ کل ایران را میگرفت چه کاری بدتر از اینها میکرد؟
آیا به دادن عادت کرده اید ؟…
آیا به دادن عادت کرده اید ؟
چگونه میتوانیم ترک عادتهای بد را تمرین کنیم ؟ آیا تابحال شما داده اید ؟ نگوئید که من نداده ام و هرگز نخواهم داد , دادن فی نفسه چیز بدی نیست , خیلی ها در اروپا و آمریکا در روز روشن با افتخار میدهند و به دادنشان فخر می فروشند بر عکس ایران که برای حفظ آبرو یا اغفال دیگران بعضی ها یواشکی و در ساعات سر شب میروند دریک جای دور افتاده مثلا حوالی دماوند! میدهند , چون هم دلشان میخواهد بدهند هم میخواهند کسی نفهمد؟ اگر هم تا بحال نداده اید شاید سن و سال شما خیلی کم است , هیچ فکر کرده اید در تمام عمرتان چند بار داده اید ؟ وقتی انسان در یک کشور آزاد میدهد , آی کیف دارد ! آی کیف دارد ... اما در ایران بعد از دادن تا دفعه بعدی هنوز جاش میسوزد ؟ چرا ؟ آیا فکر میکنید به دادن عادت کرده اید ؟ اصلا احکام شرعی در مورد دادن چیست ؟ چرا اینقدر آخوندها و مخصوصا آیت الله خامنه ای سفارش به دادن میکند ؟
آیا شما انگشتی هستید ؟ آیا دادن را فریضه الهی میدانید ؟ چرا مو بلوندهای چشم آبی میدهند و از نتیجه دادنشان راضی و خرسند هستند ولی ما ایرانی ها بعد از هر بار دادن از کرده خود پشیمان میشویم ؟ معمولا دفعه اول در کم سن و سالی می دهیم , آنقدر ذوق زده میشویم که شب خوابمان نمیبرد چرا که فردا میخواهیم بدهیم , دادن را نشانه بزرگ شدن میدانیم !چرا ؟
چرا برخی آدمها اینقدر هزینه میکنند تا ما را تشویق و ترغیب به دادن کنند ؟ آیا دادن بد است ؟
غربی ها همینطوری فله ای میدهند و حالش را میبرند , اما برای ما مهندسی میکنند و ما باز هم از دادنمان شرمگینیم !
ما ایرانی ها عادت کرده ایم بدهیم , بدون اینکه به نتایج ان فکر کنیم ! روز دادن که میرسد جو گیر میشویم و خودمان را به زمین و زمان میزنیم که بده
Goolnaz Gabrae · به نظرم…
Goolnaz Gabrae
·
به نظرم گفتگوي بسيار خوبي هست. مجيد توكلي يه جايي گفت من به اين مسائل فكر كردم. اين فكر كردن خيلي خوبه. فاصله گرفتن از خبرهاي حاشيه اي و فكر كردن. هر دو نظراتشان را به درستي بيان كردند. اگر اين گفتگو را با دقت گوش كنيد و در پايانش با يكي از دو طرف بحث همذات پنداري كنيد تا حد زيادي تكليف تان معلوم أست. بدون جنگ و دعوا و پاسخ دادن به همه ي سوالات پنجاه سال گذشته تكليف آدم را مشخص مي كند. من در پايان بحث ديدم خيلي جاها با مجيد توكلي هم نظرم. مخصوصا در مورد استقلال، موضوع شهروندي و گفتن واقعيات. ديدم كه بيژن عبدالكريمي همان عليزاده، خزعلي و تا حد زيادي زيبا كلام است. فقط كمي شيك تر.
افزودن دیدگاه جدید