ممنون از شنیدن و نظرها. نوشته
ناشناس
ممنون از شنیدن و نظرها. نوشته ی ناشناس را صحیح میدانم. حتی گاهی در ناخوداگاه این تاثیرات وجود دارد. یعنی ارزش گذاری هایی که ما از طرف خانواده رد میکنیم و مخالف آن میشویم. مانند رسوبات در ناخودآگاه ذخیره و گاهی در خود آگاه بروز می یابند.
اما در مورد «زن و مذهب» دوستان این متن کار گروهی بود و بدون آنها نمیشد در 15 دقیقه خوب خلاصه کرد. اما، در مورد منشا دین و مذهب نظریات دیگری نیز در "روانشناسی تکاملی" وجود دارند که میگوید مذهب مانند ژن به نسلهای دیگر به ارث میرسد: از ویکی فارسی،: (تقریبن مشابه ویکی زبانهای دیگر:) ادیان متعدد دنیا، نمونهای خوب از میم پر قدرت میباشند. مذاهب پیوسته از نسلی به نسل بعدی دچار تغییرات اندکی میشوند.
یک رفرم مذهبی بزرگ به عنوان یک جهش mutation در میم محسوب میگردد. بعضی سکولاریسم را در برخی فرقههای مسیحی نمونهای از یک میم موفق میدانند
پس تئوری دیگرهم در روانشناسی تکاملی وجود دارد، البته میگه مذهب هم مثل ژن ها انتخاب طبیعی میشوند، درسال ۱۹۷۶ ریچارد داوکینز درکتاب ژن خودخواه بجای ژن Meme= میم را برای انتقال اطلاعات فرهنگی قرار میدهند که در مغز و قسمت ناخداگاه نهفته است و بدلیل مفید بودنش از نسلی به نسل دیگر میرسد...اخیرن آقای صالحی نیا در برنامه ای مطرح کردند در دقیقه ی 23:40 در لینک زیر http://youtu.be/hzMTxb15O24
رزا: اگرچه روانشناسی تکاملی دریچه ی جدیدی را باز کرد و توانست برای بسیاری از رفتارهای جنرال توضیحی داشته باشد، اما چون تاکنون نتوانسته از نظر مادی چیزی بیابد مانند "دی ان ای" در ژنتیک، برای من کماکان تئوری سستی است. از طرفی مانند نظریه زرافه های لامارک (تئوری مخالف داروین) ادعا دارد رفتارهایی به ارث میرسند از نسلی به نسل دیگر. به هر حال میخواستم بنویسم که تئوری دیگری وجود دارد در مورد مذهب و اگر علاقه داشتی در ویکی هست در مورد چرایی وجود مذهب. ویکی: میم یک واحد بنیادی از نظرات، نمادها و یا کنشهای فرهنگی است که از طریق بیان، رفتار، رسوم و سایر پدیدههای قابل تقلید توان انتقال از یک ذهن به اذهان دیگران را داراست. این کلمه ریشه در لغت یونانی μιμητισμός به معنای «چیزی که تقلید شده» دارد. پیروان این اندیشه میم را ازآنرو که توان همانندسازی و پاسخ به فشارهای انتخابی را داراست، به عنوان معادل ژن در فرهنگ میشناسند. در سال ۱۹۷۶دانشمند بریتانیایی ریچارد داوکینز درکتاب ژن خودخواه کلمهٔ میم را به عنوان پایهای برای توضیح گسترش افکار و عقاید و پدیدههای فرهنگی بر پایهٔ اصول تکاملی بکار برد. برخی ازنمونههایی که وی در کتاب خویش بکار بردهاست شامل نغمهها، باورها (بویژه باورهای مذهبی) ومد لباس میباشند. نظریه پردازان فرضیه میم بر این باورند که میم توسط انتخاب طبیعی (به شیوهای شبیه به آنچه در تکامل زیست شناختی رخ میدهد) از طریق فرآیندهای تنوع، جهش، رقابت، و توارث که در موفقیت زاد و ولد یک موضوع نقش دارند، تکامل مییابد. گسترش میم از طریق رفتارهایی است که در میزبان خود ایجاد میکند. میمهایی که کمتر گسترش مییابند منقرض میشوند در حالی که برخی دیگر باقی مانده، گسترش یافته و جهش پیدا میکنند (در راه بهتر شدن یا بدتر شدن). فرضیه پردازان این نظریه میگویند که میمهایی که بهترین همانند سازی را انجام میدهند، حتی اگر برای رفاه میزبان خود مضر باشند، بیشترین گسترش را نشان خواهند داد. در دهه ۹۰ برای ارزیابی اصول و شرایط انتقال میم از نظر مدل تکاملی، زمینه مطالعاتی جدیدی به نام میمتیک بنیان نهاده شد. در مقایسه با ژنتیک که شواهد محکمی بر پایه کشف اثرات بیولوژیک DNA دارد، میمتیک فاقد هرگونه توضیحی در مورد یک وسیله انتقالی شناخته شده برای انتقال میم است. رزا: در بیولوژی، کم خونی بخشی از انسانها (گلبول قرمز هلالی شکل) افریقایی ها در کوهستان و ارتفاعات بروند میمیرند. آنها بیمار هستند. اما در مناطق افریقا یی (دشت و نه کوهستان) همین بیماران کم خون اما هرگز به مالاریا مبتلا نمیشوند. یعنی در خود افریقا، سالم و در ارتفاعات و کوههای اروپا مثلن بیمار مرگ آوری دارند. آقای صالحی نیا بر طبق تئوری های رفتار شناسانه کارل مارکس را دارای بیماری 2 قطبی (مانیک/دیپرسیو) و انشتین را درون گرا (اتیسم) میداند. البته من بیشتر در مورد مغز میدانم تا روان، ولی به نظرم می آید روانشناسی تکاملی تا زمانی که نتواند وسیله ی انتقال فرهنگ و ... را مانند ژنتیک (ملکول دی ان ای) توضیح دهد وامانده و تقلید است. روانشناسی تکاملی اما کار خوب اش "جرم زدایی" از بیماری های روحی است...
پس تئوری دیگرهم در روانشناسی تکاملی وجود دارد، البته میگه مذهب هم مثل ژن ها انتخاب طبیعی میشوند، درسال ۱۹۷۶ ریچارد داوکینز درکتاب ژن خودخواه بجای ژن Meme= میم را برای انتقال اطلاعات فرهنگی قرار میدهند که در مغز و قسمت ناخداگاه نهفته است و بدلیل مفید بودنش از نسلی به نسل دیگر میرسد...اخیرن آقای صالحی نیا در برنامه ای مطرح کردند در دقیقه ی 23:40 در لینک زیر http://youtu.be/hzMTxb15O24
رزا: اگرچه روانشناسی تکاملی دریچه ی جدیدی را باز کرد و توانست برای بسیاری از رفتارهای جنرال توضیحی داشته باشد، اما چون تاکنون نتوانسته از نظر مادی چیزی بیابد مانند "دی ان ای" در ژنتیک، برای من کماکان تئوری سستی است. از طرفی مانند نظریه زرافه های لامارک (تئوری مخالف داروین) ادعا دارد رفتارهایی به ارث میرسند از نسلی به نسل دیگر. به هر حال میخواستم بنویسم که تئوری دیگری وجود دارد در مورد مذهب و اگر علاقه داشتی در ویکی هست در مورد چرایی وجود مذهب. ویکی: میم یک واحد بنیادی از نظرات، نمادها و یا کنشهای فرهنگی است که از طریق بیان، رفتار، رسوم و سایر پدیدههای قابل تقلید توان انتقال از یک ذهن به اذهان دیگران را داراست. این کلمه ریشه در لغت یونانی μιμητισμός به معنای «چیزی که تقلید شده» دارد. پیروان این اندیشه میم را ازآنرو که توان همانندسازی و پاسخ به فشارهای انتخابی را داراست، به عنوان معادل ژن در فرهنگ میشناسند. در سال ۱۹۷۶دانشمند بریتانیایی ریچارد داوکینز درکتاب ژن خودخواه کلمهٔ میم را به عنوان پایهای برای توضیح گسترش افکار و عقاید و پدیدههای فرهنگی بر پایهٔ اصول تکاملی بکار برد. برخی ازنمونههایی که وی در کتاب خویش بکار بردهاست شامل نغمهها، باورها (بویژه باورهای مذهبی) ومد لباس میباشند. نظریه پردازان فرضیه میم بر این باورند که میم توسط انتخاب طبیعی (به شیوهای شبیه به آنچه در تکامل زیست شناختی رخ میدهد) از طریق فرآیندهای تنوع، جهش، رقابت، و توارث که در موفقیت زاد و ولد یک موضوع نقش دارند، تکامل مییابد. گسترش میم از طریق رفتارهایی است که در میزبان خود ایجاد میکند. میمهایی که کمتر گسترش مییابند منقرض میشوند در حالی که برخی دیگر باقی مانده، گسترش یافته و جهش پیدا میکنند (در راه بهتر شدن یا بدتر شدن). فرضیه پردازان این نظریه میگویند که میمهایی که بهترین همانند سازی را انجام میدهند، حتی اگر برای رفاه میزبان خود مضر باشند، بیشترین گسترش را نشان خواهند داد. در دهه ۹۰ برای ارزیابی اصول و شرایط انتقال میم از نظر مدل تکاملی، زمینه مطالعاتی جدیدی به نام میمتیک بنیان نهاده شد. در مقایسه با ژنتیک که شواهد محکمی بر پایه کشف اثرات بیولوژیک DNA دارد، میمتیک فاقد هرگونه توضیحی در مورد یک وسیله انتقالی شناخته شده برای انتقال میم است. رزا: در بیولوژی، کم خونی بخشی از انسانها (گلبول قرمز هلالی شکل) افریقایی ها در کوهستان و ارتفاعات بروند میمیرند. آنها بیمار هستند. اما در مناطق افریقا یی (دشت و نه کوهستان) همین بیماران کم خون اما هرگز به مالاریا مبتلا نمیشوند. یعنی در خود افریقا، سالم و در ارتفاعات و کوههای اروپا مثلن بیمار مرگ آوری دارند. آقای صالحی نیا بر طبق تئوری های رفتار شناسانه کارل مارکس را دارای بیماری 2 قطبی (مانیک/دیپرسیو) و انشتین را درون گرا (اتیسم) میداند. البته من بیشتر در مورد مغز میدانم تا روان، ولی به نظرم می آید روانشناسی تکاملی تا زمانی که نتواند وسیله ی انتقال فرهنگ و ... را مانند ژنتیک (ملکول دی ان ای) توضیح دهد وامانده و تقلید است. روانشناسی تکاملی اما کار خوب اش "جرم زدایی" از بیماری های روحی است...