باور کنید بقای این کشور به پویاییِ همین زبانهای متنوعِ و تا حدودی همزاد و همریشه بستگی داره. این وام گرفتنِ زبانهای کردی، پشتو، بلوچی، لری، لکی، زازاکی،مازنی، گیلکی، تالشی، تاتی و آسی و ترکی و عربی و سنگسری و سمنانی* و همهوُهمه از همدیگه و پراکندگی و جاری بودن زبانها در نقطه به نقطۀ این سرزمین دقیقاً نقطۀ قوّت ما در برابر تهاجم بیگانگان بوده و هست. پاشنۀ آشیلِ کشورِ مصر در منقرض شدن زبانِ مصری باستان(میانه، قبطی، دموتی) همین تکزبانی و عدم تنوع در زبانُ گویشها بوده، به همین خاطر چندین قرنه که "عربی" زبان رسمی مصریان مانده! وگرنه بسیار کودکانه و خام به نظر میرسه اگه باور کنیم آثار ارزشمندی مثل شاهنامه اونم با تیراژِ پایین(نبودنِ چاپخانه) موجب زنده نگه داشتنِ زبانِ فارسی شده. خلاصه اینکه بابتِ سودِ این وامها(گرتهبرداریها) بهتره خیلی با هم درگیر نشیم که
باور کنید بقای این کشور به
باور کنید بقای این کشور به
ناشناس
که بازپرداختی در کار نبوده و نیست :)) |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||| * من، دوران خدمتِ سربازیم توُ سمنان گذشت برام خیلی جالب بود با اینکه به زبان مازنی تسلطِ کاملی داشتم ابتدای کار از هر دَه جملۀ زبان سمنانی حتی یه جمله هم متوّجه نمیشدم با اینحال که زبانِ سمنانی کاملاً با لهجۀ دیلمی تلفظ میشد امّا ریشه در تاتی و تالشی داشت! نکتۀ قابل توجهِ دیگه اینکه فاصلۀ شهر سنگسر با شهرستان سمنان فقط بیستکیلومتر بود اونوقت زبانِ سنگسری نیز چه از لحاظ لهجه چه واژه، زبانی کاملاً متفاوت از سمنانی و مازنی و تاتی و تالشی به گوش میرسید! با اینحال سمنانیها میتونستن به کمکِ همین گرتههای موردِ منازعه، جملاتِ سنگسریها رو متوجه بشن و ارتباط برقرار کنند همانطور که زبان مازنی با زبان سمنانی. باز هم میگم به نظر من این در هم تنیدگیها نقطۀ ضعف نیست بلکه نقطۀ اشتراکِ ماهاست. در نهایت با توجه به مجموع نظرات و بحثهای آموزنده در این صفحه فقط لازم میدونم بگم که نه روستانشینِ ما نشان از کاراکترِ عینالله باقـرزاده ببخشید "آقّـایَ باخـّـِـرزادَه" داره و نه شهرنشینِ ما نمونهای از یک دائیجان ناپلئون متوّهم! یک فردِ روستایی بعنوان دامدار و کشاورز و تولید کننده برای درآمدزایی، با اقتصاد و تحلیلهای سیاسیاقتصادی همیشه آشنایی داشته و داره. روستائیان و "شهرستانیها" اون موجودِ دهاتیِ عقبافتاده مثل صمد و قوچعلی و عینالله نبوده و نیستند که امروزه نیز بسیاری از کارشناسانِ نونَوار در بیبیسی و صدای آمریکا و رسانههایی از این قبیل دلیل عقبافتادگی این کشورِ آخوندزده را دهاتیها و روستانشینان و شهرستانیها میدونند و الباقی رو هم موجوداتی بیمار با افکارِ دائیجانناپلئونی! هرچند دائیجان ناپلئون نیز در تشخیصِ دستانِ نامرئی و وجودِ این مافیای جهانی به بیراهه نرفته بود دیالوگهایی چون «اسارت تنها میراثِ تاریخیِ ماست» کاملاً تجربههای ملموسی بودندُ هستند ولی همواره تلاش شده که این واقعیاتِ عیان در این زندانِ وطن به تمسخر کشیده بشه تا «افکار دائیجان ناپلئونی» همچون «دهاتیِ غربتی» یا «حاشیهنشیِنِ وحشیُ عشیرهای!» وصلۀ ناجوری بشه به پیکرۀ ما برای کتمانِ حقایق و پیشبردِ حربههایی چون « تفرقه بیانداز و حکومت کن». (چقدر حرف میزنم !)