گفتگو با مشاور آموزشی سازمان ملل متحد؛ حق «آموزش به زبانمادری» تفسیربردار نیست / شرق
شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۳۱ ق.ظ
اصغر زارع کهنمویی - شرق: «ای کاش میتوانستم دوباره زاده بشوم و حافظ را به زبان فارسی بخوانم.» این سخن را «گوته» شاعر نامدار آلمانی گفته است. زبان مادری با زبان دوم و سوم چه نسبتی دارد؟ زبان مادری چه چیزی دارد که زبانهای اکتسابی ندارند؟ مگر انسان نمیتواند به زبان دوم زندگی کند، عشق بورزد، بخواند و شعر بگوید؟ اگر اینهمه را بتواند آیا باز نیاز به آموزش زبان مادری به عنوان حق نخستین دارد؟ نسبت هویت و زبان مادری، محور گفتگوی شرق با دکتر محرم آقازاده استاد روانشناسی و مشاور امور آموزش برنامه توسعه سازمان ملل است. این استاد روانشناسی و پژوشگر مسائل آموزشی با اشاره به وجود یازده میلیون بیسواد در ایران، میگوید: «پژوهشهای کیفی نشان نشان میده
طبیعتا اگر انسان میتوانست دوباره متولد بشوم این اختیار را داشت که زبان دیگری بیاموزد و هویت دیگری را به دست بیاورد. اگر ما از یک پدر مادری برای فقط یک بار زاده میشویم بنابراین هویت پایهای خودمان را از آن پدر و مادر دریافت میکنیم. اگر این ادعا وجود داشته باشد که ما این زبان را نمیخواهیم میخواهیم زبان دیگری را بیاموزیم بنابراین باید پدر و مادر دیگری را به دست آورد و از نو زاده شد تا آن هویت جدید را کسب کرد. اختیار زبان دوم و سوم و nام در دست آدمی است که یاد بگیرد یا یاد نگیرد اما آنها زبان مادری نیستند اختیاز زبان مادری در دست ما نیست ما با آن زاده می شویم با آن زندگی میکنیم. هویت از همین جا آغاز میشود. بخشی از هویت ما، هویت ارثی ما است. در یونسکو وقتی ما از زبان مادری سخن میگوییم، متوجه میشویم که زبان یعنی هویت: «زبان قویترین ابزار حفظ و توسعه میراث پیدا و پنهان ما است توجه به تنوع فرهنگی ضامن وحدت و تفاهم بینالمللی است». ما میراثدار زبان هستیم بخشی از آن بهصورت ارثی منتقل میشود دیانای ما حاوی ویژگیهای زبانی ما است. وقتی ادعا میشود همه به یک زبان حرف میزنیم، ادعای نادرستی و غیرواقعی است. این سخن را خودشان هم رد کردهاند. ما به یک زبان حرف نمیزنیم ما به زبانهای مختلف قومی خود حرف میزنیم. زبان هویت ارثی و سرشتی ما است که به این بستگی دارد که از چه کسی زاده شده ایم. بخش دوم اهمیت زبان، محل زیست و زندگی ما است. زبان حافظه تاریخی و فرهنگی ما است.
بسیاری اندیشیدن را مدیون زبان میدانند و اعتقاد دارند، انسان با زبان مادری خود میاندیشد. جایگاه زبان در تفکر و زیست فکری انسان کجاست؟
زبان تفکر است. اندیشمند روس ویگوتسکی میگوید: «هر کلمهای که هر گویشوری مطرح میکند، از آن به عنوان یک واحد فکری یاد میکنیم.» گاهی در آموزش و پرورش ما به بچهها میگوییم آنچه فکر میکنی، بگو. پس به زبانی که فکر میکند و به همان زبان مطرح میکند. معادل فارسی تفکر، سخن است. سخن یعنی فکر. یعنی انسان با هم ارتباط برقرار نمیکنند مگر با واحدهای زبانی و مگر با بار معنایی که در کلمات وجود دارد. وقتی دو فرد با هم حرف میزنند یعنی اینکه افکار خود را با هم در میان میگذاریم. اگر زبان را از گفتگو حذف کنیم، چگونه باید گفتگو کنیم؟ زبان ابزار معنا است. اگر زبان را حذف کنیم با چه چیزی جهان را معنا کنیم. توصیف ما از جهان، جهان بینی ما را ارائه میکند این توصیف با زبان صورت میگیرد. هرکسی با عینک و زبان خود به جهان نگاه میکند. جهان ما زبان ما است.
زبان دوم و سوم و انام زبانهای شناختی هستند. یعنی ما اراده کردهایم، این زبانها را آموختهایم یعنی جزو اکتسابیهای ما به حساب میآید اما زبان مادری زندگی ما است تجربه زیسته ما است که پیدا و پنهان، خواسته و ناخواسته، ارادی و غیرارادی آن را آموخته ایم. آنچه در زبان مادری است، در زبانهای دیگر نیست. زبان مادری، یعنی عشق، عاطفه، نگرش، زیباییشناسی، دغدغهها، پستی و بلندیها، فراز و فرودها و... . در زبان دوم اینها وجود ندارد.
چرا وجود ندارد آقای دکتر؟ کسی که در آذربایجان بزرگ شده وقتی به تهران میآید مگر نمیتواند به زبان فارسی، عشقورزی کند؟ بنویسد و شعر بگوید؟ اینجا چه چیزی از او گرفته شده که ما بگوییم در بان دوم نمیکند؟