آقاي تبريزي با احترام فراوان به خط فكري شما ،اما من فكرم با شما مقداري متفاوت است.شما انتر ناسيوناليست هستيد . به جهان وطني فكر مي كنيد ،امما من در اين فكر هستم كه كسي كه وطن خود را ندارد و ملتش اسير ملت ديگر و در شرايط سختي روزگار مي گذراند و از ابتدائي ترين حقوق خود كه تحصيل به زبان مادري خود است و در زير سلطه دشمنان تاريخي خود به صورت اسير و گروگان روزگار سختي را مي گذراند و در حاليكه در مناطق و سرزمين اجدادي مالك ثروتهاي و معدن سرشاري مي باشد امما به علت تحت سلطه حاكميت دشمنان تاريخي خود مي باشد و هستيش غارت و نابود مي گردد ،من ديگر به جهان وطني بودن نمي توانم فكر كنم و وضع خود و ملت اسير خود را نمي توانم ناديده بگيرم و به انترناسيوناليست بودن در عالم هپروت فكر كنم.من در حالي كه در اسارت ملت ديگر تمامي ارزشهاي ملي و انساني خود و مللتم محكوم به نابودي شده با خوش خيالي نمي توانم به
آقاي تبريزي با احترام فراوان
آقاي تبريزي با احترام فراوان
ناشناس
ملل ديگر دنيا فكر كنم و خودم در اسارت دشمن به رهائي ملل ديگر دل خوش كنم.و دشمن خود را كه ملت مرا به نابودي محكوم نموده ،دوست شمرده و به مظلوم نه بلكه در حفظ حاكميت و اقتدار ظالم باشم.من اول بايد در فكر رهائي و دست يابي خود و ملت خود به حقوق ملي و انساني خود باشم و حق تعين سرنوشت و مقدرات خود را خودم داشته باشم بعد به فكر رهائي ديگر ملل دنيا باشم.اگر غير از اين باشد من مزدور بي مزد و يا با مزد ديگران بوده و هستم.و از كيسه ديگران تغذيه مي نمايم.اول چراغ خانه خود را بايد روشن نمود بعد به روشني خانه ديگران بايد فكر كرد در حاليكه خانه خود در تاريكي و ظلمت و بچه هايت در تاريكي و ظلمت استبداد روزگار مي گذرانند نمي شود فكر راحتي و رفاه ديگران بود.اول بايد خود و ملت خود را از زنجير هاي استبداد حاكم بايد رهانيد تا با دست و بال باز به رهائي ديگران پرداخت در حاليكه تو در زنجير اسارت و استبداد دشمن خود اسيري نمي تواني ديگران را نجات دهي ،اداعا غير از اين فريبكاري و يالتاقليق به دشمن حاكم خواهد بود.