دست نويسنده درد نکند. حقا
ناشناس
دست نويسنده درد نکند. حقا زحمت زياد کشيدهاند. اما به اصل معضل ـ آنطور که شايد و بايد است ـ نپرداختهاند.
1. اينکه به علت گسترش بيشتر شهرنشينی و ازدهام جمعيت در شهرهای مرکزی ايران نياز به انتقال اطلاعات بيشتر از مناطق ديگر بوده و اين مناطق غالبا فارسزبان بودهاند و لذا انتشار مطبوعات به اين زبان به ناگزير بوقوع پيوسته است، شکی نيست. اما بعلت روستانشينی و بیسوادی گسترده، روزنامهخوانی حتی در آن مناطق نيز امر مردم عادی نبوده است، بلکه محدود به قشری محدود و نخبه بوده است. به همين دليل هم در مرکز ايران روزنامه به عربی و يا به عربی ـ فارسی منتشر شده است.
2. نگاهی به روزنامههای فارسیزبان آن مقطع نشان میدهد که بخش بسيار بسيار عظيم واژهها عربی بوده است. يک شهروند فارسیزبان اکنون کشورمان بدون فرهنگ لغت عربی ـ فارسی قادر به درک بيشتر مطالب روزنامههای فارسیزبان آن
3. زبان فارسی حقا زبان شيرين و زيبايی است؛ لذا گيريم حکومتگران ـ حتی ترکزبان ـ آن موقع از اين زبان داوطلبانه بهره گرفتهاند و خود در رشد و اعتلای آن مشارکت کردهاند. خوب که چی؟ آيا اين امر تحميلیبودن زبان فارسی را که بعد از مشروطيت و از زمان رضا شاه آغاز گرديده، زير سوال میبرد؟! آيا اگر من بعنوان يک غيرفارس راهی جز يادگيری زبان فارسی نداشته باشم و در همان حال زبان خودم بعنوان زبان آموزشی ممنوع باشد، اين چيزی جز تحميل است؟
4. زمانی در اروپا فقط لاتين زبان کتابت رسمی بود. اما تکوين ملتهاي اروپا و خودآگاهی ملی بعدها آنها را بر آن داشت که هر کدام زبان خود را بياموزند و به زبان آموزشی و ... تبديل کنند. گيريم زبان فارسی هم آن هنگام آن قابليتهايی را داشته که لاتين از آن برخوردار بوده. همانطور که ملتهای اروپايی از لاتين صرفنظر کردند، ما نيز بايد با يک زبان واحد (هر چند شيرين و زيبا و قابل و غيره و غيره) دوری کنيم.
5. من نمیدانم اگر افرادی واقعا معتقدند که زبان فارسی آنقدر کشش دارد، آنقدر شيرين است که تاريخا حتی غيرفارسها نيز آن را به زيان زبان مادری خود بکار بردهاند، چه اجباری به رسمی و اجباری کردن آن بعنوان تنها زبان رسمی وجود داشت؟! مگر هر کشوری زبان رسمی دارد؟
6. به باور من درستترين حرف را در اين ارتباط "فرهنگستان زبان فارسی" گفته است که تدريس زبانهای غيرفارسی به زيان زبان فارسی است؛ يعنی زبان فارسی جايگاه خود را مديون زبانهای غيرفارسی است. اصل مطلب اين است که نمیخواهند اين جايگاه بخطر بيافتد و نه قابليت بيشتر زبان فارسی در مقابل زبانهای ديگر رايج در ايران.
3. زبان فارسی حقا زبان شيرين و زيبايی است؛ لذا گيريم حکومتگران ـ حتی ترکزبان ـ آن موقع از اين زبان داوطلبانه بهره گرفتهاند و خود در رشد و اعتلای آن مشارکت کردهاند. خوب که چی؟ آيا اين امر تحميلیبودن زبان فارسی را که بعد از مشروطيت و از زمان رضا شاه آغاز گرديده، زير سوال میبرد؟! آيا اگر من بعنوان يک غيرفارس راهی جز يادگيری زبان فارسی نداشته باشم و در همان حال زبان خودم بعنوان زبان آموزشی ممنوع باشد، اين چيزی جز تحميل است؟
4. زمانی در اروپا فقط لاتين زبان کتابت رسمی بود. اما تکوين ملتهاي اروپا و خودآگاهی ملی بعدها آنها را بر آن داشت که هر کدام زبان خود را بياموزند و به زبان آموزشی و ... تبديل کنند. گيريم زبان فارسی هم آن هنگام آن قابليتهايی را داشته که لاتين از آن برخوردار بوده. همانطور که ملتهای اروپايی از لاتين صرفنظر کردند، ما نيز بايد با يک زبان واحد (هر چند شيرين و زيبا و قابل و غيره و غيره) دوری کنيم.
5. من نمیدانم اگر افرادی واقعا معتقدند که زبان فارسی آنقدر کشش دارد، آنقدر شيرين است که تاريخا حتی غيرفارسها نيز آن را به زيان زبان مادری خود بکار بردهاند، چه اجباری به رسمی و اجباری کردن آن بعنوان تنها زبان رسمی وجود داشت؟! مگر هر کشوری زبان رسمی دارد؟
6. به باور من درستترين حرف را در اين ارتباط "فرهنگستان زبان فارسی" گفته است که تدريس زبانهای غيرفارسی به زيان زبان فارسی است؛ يعنی زبان فارسی جايگاه خود را مديون زبانهای غيرفارسی است. اصل مطلب اين است که نمیخواهند اين جايگاه بخطر بيافتد و نه قابليت بيشتر زبان فارسی در مقابل زبانهای ديگر رايج در ايران.