آقای منوچهر..از راهنمائی شما باز هم خیلی ممنون... من تمام مقاله شما را خوانده بودم ولی تنها بخاطر اینکه تاکید بر نبودن خدا بکنم , قسمت اول جمله شما را مثال آوردم...همان طور که می دانید این ( ذهنیّت انسانها ) نسبی است. وجود خدا در ذهنّیت انسانها رابطه مستقیمی دارد با فرهنگ و تمدن انسانها در نقاط مختلف جغرافیای کره زمین..اگر از یک فرد قبیله ای افریقای و آمازونی که با دنیای خارج رابطه ندارند و یا از یک عرب ( بدوی) عربستان سوالی در باره خدا بپرسید, خیلی امکان دارد که انسان قبیله ای نخواهد توانست که جواب بدهد چون کلمه ( خدا) در ذهنیبّت آن ها نیست در صورتی که یک عرب بدوی می تواند پاسخ گوی سوال باشد هر چند که نوع زندگی این اشخاص زیاد باهم اختلافی ندارند. آگر هدف این باشد که اگر شب نیست, احتمال روز, صبح , پگاه, عصر و شامگاه هم می تواند باشد. بدان جهت است که
کهکشان ام 31 تصادف خواهد کرد که حاصل این ادغام از بین رفتن این دو کهکشان بوده و تولد یک کهکشان بزرگ دیگر خواهد بود...بعد از بین رفتن کره زمین ,حتی وجود خدا در ذهنیّت بعضی از انسان هم خاتمه خواهد یافت....