معمولا نوشتههای آقای ایجادی از متدولوژی علمی پیروی میکنند ولی این نوشته ایشان از این متدولوژی فرسنگها فاصله دارد. آقای ایجادی مینویسند: "چپ ايران در دوران پايانی شاه در ادامه سنت توده ايسم با چريکی گری، خود را مطرح ساخت" به این ترتیب یک دهه فعالیت حزب توده ایران در دهه 1320-30 نادیده گرفته میشود. آیا حزب توده ایران در دهه 20 "چپ" نبود؟
این درست است که فعالیت چپ ایران در اواخر دوران محمدرضا شاه پهلوی دوباره اوج گرفت ولی نقطه شروع آن نبود.
آنچه که ایشان بعنوان گفتمان غالب آن دوره مطرح کردهاند، کاملا درست است. در آن دوره گفتمان چپ عبارت بود از "حزب لنينی، موتور کوچک، نقش توده، انقلاب قهرآميز، برنامه دولتی کردن اقتصاد، پايان دادن به حاکميت سرمايه، برتری طبقاتی کارگری و غيره" و این واقعیت دارد که گرایش آن دوره گرايشی بود که "تمايل استبداد گرائی حزبی و سياسی و درک تمرکزطلب در هدايت اقتصاد
ولی امروز پس از گذشت 35 سال، چپ ایران چه تحولی داشته است؟ آیا آنچنانکه آقای ایجادی مطرح میکند، تحولی در آن رخ نداده است؟ آیا 35 سال حکومت اسلامی در ایران و از هم پاشیدن بلوک شرق تاثیری در آن بوجود نیاورده است؟
به نظر من امروز می توان چپ ایران را حداقل به دو دسته تقسیم کرد: یک بخش آن هنوز هم در تفکرات همان دوران منجمد شدهاند. حزب لنینی با مرکزیت "دمکراتیک"ش، دیکتاتوری پرولتاریا، دولتی کردن اقتصاد، نفی دمکراسی بورژوایی و... از خصوصیات این بخش است.
بخش دیگر اما، به شدت متحول شده است. در میان این بخش دیگر اثری از مارکسیسم – لنینیسم و حزب لنینی و دیکتاتوری پرولتاریا و... دیده نمیشود. با وجود این، آرمان سوسیالیستی انسانگرایانه، عدالت اجتماعی با دیدی نوین، بهرهگیری از دستاوردهای بورژوازی در جامعه – در همه عرصههای آن – دولت غیرمتمرکز، اقتصاد غیردولتی، توجه به فردیت انسان، آزادیهای سیاسی و اجتماعی در همه عرصهها و... از خصوصیتهای این بخش است.
همین تحولات هم موجب میشود که بخش "چپ سنتی"، این بخش را از دایره "چپ" بیرون بریزد. همان کاری که در واقعیت امر، آقای ایجادی کردهاند. آقای ایجادی هیچ یک از این تحولات را نمیبینند و یا اینکه این بخش را دیگر "چپ" نمیدانند! به نظر میرسد که تفکر آقای ایجادی درباره چپ، هنوز در زمان انقلاب 57 یخ زده است.
نگاهی گذرا به برنامههای بخش وسیعی از چپ ایران نشان میدهد که فرهنگها با تفکرات و برنامههای آن دوره فاصله گرفتهاند. ورود مسائلی مانند حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و اجتماعی، مسائل زیست محیطی، حاکمیت غیرمتمرکز و... به این برنامهها، نمونههایی از این تحول بزرگند. این بخش از چپ سالها پیش مارکسیسم و لنینیسم را نقد کرده و از آن فراتر رفتهاند. برخلاف تصور آقای ایجادی، امروزه شفافیت شجاعانه مشخصه بارز این بخش از چپ است.
آقای ایجادی مینویسند: "چپ متنوع و پيچيده است و افراد و لايه هائی هستند که خوشبختانه در بينش خود متحول شده اند، ولی بطور عمده مدل فکری و برنامه ی چپ در بنياد تغيير نيافته است" نه آقای ایجادی! تنها "افراد و لایههایی از چپ" متحول نشده است بلکه خوشبختانه بخش بزرگ و تعیین کننده آن متحول شده است. و باز هم خوشبختانه نه تنها مدل فکری و برنامه این بخش بزرگ از چپ، بلکه عمل و کردار آن نیز متحول شده است. آن چه که در این میان متحول نشده است، مدل فکری و اندیشه بخش دیگر چپ و نیز فکر و اندیشه خود شما در باره چپ است. فکر و مدل و متد شما در این زمینه، همانند مجسمهای سنگی، در همان سال 57 باقی مانده است.
اما من نیز با شما هم عقیدهام که در این سالها بخش متحول شده چپ، در زمینه تئوریک، آثار کتبی اساسی و برجستهای بیرون نداده است و ما شاهد کار تئوريک برجسته ای نبودهایم. ولی در نظر بگیرید که این نقصان تنها به چپ ایران خلاصه نمیشود. این درد، درد چپ جهانی است.
به هر حال امروز میتوانیم پافشاری بر حقوق بشر و آزادیهای دمکراتیک جمعی و فردی و برابرحقوقی همه افراد جامعه، رفع کلیه تبعیضات جنسیتی و قومی-ملی و فرهنگی و مذهبی، مقابلهجوئی با بیعدالتیهای اقتصاد جهانی با اتکا به توسعه انسانی پايدار و بازيگران آن، دوری گزینی از مديريت ديوانسالار دولتی، سمتگيری قطعی بسوی اکولوژی و سياستهای زيست محیطی و... را از مشخصات بارز چپ تحول یافته ایران بدانیم. این تحولات به همینجا خاتمه نمییابند زیرا تحول طلبی با این بخش از چپ عجین شده است.