لوایی گرامی، در نوشته خود با اندشه ی « رد حکومت و اپوزیسیون- با تکیه به آذربایجان محوری و مبارزه در "انزوا" - با توجه به مقولات آسیمیلاسیون و "مانقورت" ،و غیر مستقیم با پیش گیری راه جدایی(یا استقلال) ، ستم مضاعف را از مشروطیت تا کنون مطرح کرده است. با عبارت " راه حساب ما با پان فارسیسم جداست" ». یعنی تئوری نویسند بر اساس تز « استعمار-مستعمره -جدایی» قرار دارد. لب سخن آن است که «آقا! ما نمی توانیم همزیستی کنیم- راه ما جدایی ست». اینها برداشتی ست که من از این نوشته کردم. بر این پایه «دیالوگ» و گفتمان هم بخودی خود حذف میشود. و صحبت یعنی «آب در هاون کوفتن». چیزی که اینجا برای من مطرح است رسیدن نویسنده به « حقیقت مطلق» است. در مورد مقولات و تزهای «جدایی» در مقالاتم نوشته ام. اینجا تنها همین موضوع «چگونگی رسیدن به حقیقت مطلق» یعنی « جدایی» برایم مهم است.
ضمن تأیید رفع ستم مضاعف باید بگویم من خواننده با « ایمان ناسیونالیستی و دگماتیسم» در نوشته روبرو هستم. و چنین چیزی با علم بیگانه است. منظور از«پان فارسیسم» در این نوشته یعنی «حکومت+اپوزیسیون+ملت فارسی زبان که دولت آن حاکم » است. فارسی زبانان موافق رفع ستم مضاعف نیر چون نمود ندارند به حساب نمی آیند. یعنی پاکتی «کل فارسها-منهای استثناها- و مانقورتها » پان فارسیست اند. و فاشیسم فارس. این اندیشه ایست که من برداشت میکنم. کجراهه بودن این تئوریها در نوشته هایم نقد شده اند و به همین اشاره بسنده میکنم. و میگویم «ناسیونالیسم مادر فاشیسم» است. فرق نمیکند چه زبانی داشته باشد.