من یک بار این را نوشتم که انتشار داده نشده دوباره می نویسم و خطاب به اقای امرالله ابراهیمی است . ایا من را به یاد می اوری که در اردوگاه رومادیه باهم بودیم . ایا یادت می اید که کی از طرف سازمان برای اولین بار امد و ما ملاقات کرد یم همانموقع گفتم امرالله مواظب باش این راه نیست و چاه است . ایا جواد قندی یادت است همان که یک دستش از مچ قطع شده را می گویم . ایا یادت است که چه پیامی از طرف کاک صالح برای تو و جواد قندی اورده بود می گفت بودن شما در اردوگاه رمادی و دادن گزارشات شما از نفرات خیلی خواهر و برادر را خوشحال می کند ایا ان کارهای که انجا انجام می دادیم ارزش ان چندر قاز را داشت که من گفتم نیستم و تو و جواد به خاطر چندر قاز ادامه دادید و تو باز هم داری ادامه می دهی چرا دست از این کار ها نمی کشی به چه بهائی شرف و وجدان هم چیز خوبی است نگذار دهن باز کنم من تنها نیستم خودت می دانی که سعید و
من یک بار این را نوشتم که
من یک بار این را نوشتم که
ناشناس
مجید، محمود ، حیدراکقر بچه های اردگاه رمادیه زنده هستند پس کاری نکن که انها صحبت کنند ان موقع برای همیشه باید یک گوشه زندگی کنی که نتوانی سرت رابالا بگیری