آقای تبریزی، مشکل شما مثل همه چپهای دیگر این است که همه چیز را اقتصادی می بینید و فکر میکنید اگر آدم خوراک و پوشاک و مسکن داشته باشد، همه چیز حل است. برای همین هم هست که برای چپها "عدالت اقتصادی" بسیار مهمتر از آزادی و عدالت اجتماعی ست. شما برای اینکه اثبات کنید سرمایه داری چیزهایی تولید میکند که نیاز محسوب نمی شوند و مردم را از راه تبلیغات دروغین به خریدن آن وامیدارند، به سیگار و گل اشاره کرده اید. همین دو مثال نشان میدهد شما تا چه حد با نیازهای روحی و معنوی انسانها بیگانه هستید. سیگار اصلا ربطی به سرمایه داری ندارد و حتی در اکثر جوامع بدوی از توتون یا چیزهایی شبیه آن استفاده میکردند و میکنند. چون کمی حالت "نشئه زا" دارد و روی خیلی ها تاثیر آرامش بخش دارد. در مورد تولید و فروش گل هم واقعیت این است که گل در اکثر فرهنگها جایگاهی ویژه داشته و از آن برای آرایش خودشان یا محیط زندگیشان استفاده
آقای تبریزی، مشکل شما مثل همه
آقای تبریزی، مشکل شما مثل همه
ناشناس
میکردند. در دنیای شهری امروزی که کمتر کسی خود باغ و باغچه دارد یا امکان این را دارد که به دامان طبیعت برود و با دسته ای گل برگردد، کاملا قابل درک است که بدون هیچگونه تبلیغات هم گل از ارزش بالایی برخوردار باشد و مردم هم برای آرایش خانه شان و هم به عنوان هدیه از آن استفاده کنند و حاضر باشند برایش پول خرج کنند. (این کامنت در پاسخ به این بخش از کامنت شما بود. نقل قول: "آن چه که کارل مارکس آن را (نیاز) می داند چیست؟ خوراک، نوشاک، پوشاک، خانه، دارو و هر آن چه که نبودن آنها مرگ انسان ها را در پی داشته باشد کارل مارکس آنها را (نیاز) می داند اما در میدان کردار چیزهائی دیده می شوند که با سخن کارل مارکس و شناسه ای که او از کالا دارد ناسازگار هستند! برای نمونه هر سال میلیاردها پول برای ساختن و خریدن و فروختن (سیگار) به کار می رود بی آن که سیگار کوچکترین پیوندی با نیازهای کارل مارکسی داشته باشد! سیگار نه خوراک است نه نوشاک است نه پوشاک است و نه دارو است و حتی برای تندرستی زیانبار است! و یا هر سال کشور هلند میلیاردها دلار از راه فروش (گل) به دست می آورد و کشورهای دیگری نیز هستند که از راه پرورش و فروش گل سودهای هنگفتی به دست می آورند اما گل نیز مانند سیگار با هیچ یک از چیزهائی که کارل هاینریش مارکس آنها را (نیاز) می داند در پیوند نیست!")