جناب تبریزی، با بزرگواری تمام در خدمت مکتب ضد ترک است، ایشان تلاشهای بسیاری را مثل پان ایرانیستهای انحصار طلب، در این راه صرف کرده ، اما به نتیجه ای نرسیده است، و تیر شوونیستی اش به سنگ مقاومت توده ها بر خورده است، زیرا ملل غیر فارس ممالک محروسه جغرافیای ایران یکصدا خواهان حذف زبان مادری، زبان خاله ای و زبان عمه ئی ایشان هستند. این موضوع خاطرخطیر و بزرگواره ایشان را به تلخی پریشان و آزرده کرده است. و بمثابه زخم شدیدی روح و روانش را شکنجه میدهد. اگر ایشان قدرت نظامی داشت، بیشک مثل خاندان معدوم پهلوی با توپ و تانک ازروی نعش مردم آذربایجان رد میشد، و نشان میداد که برای اهداف مالیخولیای خود به هیچکسی رحمی نمیکند. زیرا جناب ایشان مثل دیکتاتورهای اسلامی جز زبان زور زبان دیگری نمی فهمد. و برایش اهمیتی ندارد، که مردمان غیر فارس، زبان مادری، زبان عمه ای و زبان خاله ای وی را قبول دارند، و یا
جناب تبریزی، با بزرگواری تمام
جناب تبریزی، با بزرگواری تمام
ناشناس
ندارند. از نظر وی بزورهم که باشد همه باید به زبان مادری، به زبان عمه ای و به زبان خاله ای ایشان صحبت بکنند. و مثل سردمداران رژیم اسلام، رای مردمان غیر فارس برایش به اندازه کشک هم ارزش ندارد. جهان بینی جناب ایشان بر این معناست، که همه باید تحت فرمان و اطاعت و خط فکر وی قرار بگیرند، و هیچگاه از حقوق زبانی، ملی ـ مدنی، و حق تعیین سرنوشت خود، حرفی بمیان نیاورند. تا مدام العمر یوغ برده گی بر گرده شان آویزان باشد.