رفتن به محتوای اصلی

بیچاره این ترکان ولی چون کسی

بیچاره این ترکان ولی چون کسی
ناشناس

بیچاره این ترکان ولی چون کسی همسان مولوی و نظامی در زبان خود ندارند ناچارند ان را از ایرانیان بدزدند و خود را مضحکه جهان کنند. اما جهان همواره دارد نسلکشیهای بدست ترکان را میشناسد. زبان ترکی استانبولی که ساخته اتاترک هست کاملا جعلی است ولی اینها به یک لغت فارسی گیر میدهند. عزیزان پانترک بهتر است بروید بجای یک سایت ایرانی بهتر است بروید به جایی که ترکی در آنجا بلغور میکنند. زبان ترکی استانبولی هشتاد ساله کجا و فارسی با هزار و دویست سال ادبیات کجا. همین الان خیام محبوبترین نویسنده روسیه است. اما کدام نویسنده ترک توانسته است تاثیرگذار بر ادبیات جهانی باشد که نامش را هزاران سال ذکر کنند؟
این گزارش در مورد زبان جعلی استانبولی (پیوند آخر این لینک) را درج میکنم.
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/ZabanParsipanTurkistha.htm

پیوست دوم: اصلاح زبان ترکی: کامیابی فاجعه‌آمیز
اصلاح زبان ترکی: کامیابی فاجعه‌آمیز

سخنرانی جارینگ

پرفسور جفری لوییس

۱۱ فوریه ۲۰۰۲ م/۲۲ بهمن ۱۳۸۰ خ

برگردان به پارسی: شهربراز

(نوشته‌های درون قلاب [] از مترجم است.)

وقتی نخستین بار، دستور زبان ترکی چَغتایی را باز کردم و آموختم که «خواهد بود» در چغتایی می‌شود bolğay، حال آن که همین واژه در ترکی ترکیه می‌شود ola، چه قدر در برابر bolğay نیرومند، ola سست و ضعیف به نظرم رسید. فکر کردم آسیای میانه جایی است که باید باشم. کتاب‌های گونار جارینگ [ Gunnar Jarring ترک‌شناس و سیاست‌کار سوئدی درگذشته ۲۹ می ۲۰۰۲ م/ ۸ خرداد ۱۳۸۱. شهربراز] درهایی به جهان خیره‌کننده‌ای به رویم باز کرد که آن مرد پراستعداد در آن سفر کرده بود. اما در حالی که مشتاقانه آنها را می‌خواندم و خواب رفتن به جاهایی را می‌دیدم که او رفته بود، هرگز به خواب هم نمی‌دیدم که با گونار جارینگ در این افتخار شریک شوم که در آغاز دهه‌ی ۱۹۵۰ م/۱۳۳۰ خ به عنوان «عضو متناظر انجمن زبان ترکی» برگزیده شوم چه رسد به آن که روزی افتخار آن را داشته باشم که سخنرانی جارینگ را بکنم. به خوبی از بزرگی سهم دانشوران سوئدی، و به ویژه عضوهای موسسه‌ی پژوهشی سوئد در استانبول، در مطالعه‌های ترکی آگاهم و افتخار می‌کنم که این سخنرانی را به یکی از بزرگ‌ترین این دانشوران پیشکش کنم.

من دانشوری برج‌عاج‌نشین هستم نه پژوهشگری میدانی. با وجود شیفتگی‌ام به ترکستان شرقی، قسمت من آن بوده که در بیشتر طول حرفه‌ام، علاقه‌ی اصلی‌ام زبان ترکیه بوده است. من گه‌گاه چغتایی نیز درس داده‌ام. یک سال یکی از دانشجویان می‌خواست «بابُرنامه» را به زبان اصلی بخواند زیرا بابر، نخستین امپراتور مغول گورکانی هند، یعنی یکی از نیاکان این دانشجو، آن را نوشته بود.

موضوع سخنرانی این شامگاه من، اصلاح زبان ترکی است. زیرعنوان کتابی که در این باره نوشته‌ام «کامیابی فاجعه‌آمیز» است. اگرچه این اصلاح از نظر تاثیر بر زبان گفتار، چندان مصیبت‌بار نبوده اما بر اثر این اصلاح، هر نوشته‌ی پیش از دهه‌ی ۱۹۳۰ م/۱۳۱۰ خ و بیشتر آنچه که پس از این تاریخ نوشته شده، به طور فزاینده‌ای برای هر نسل تازه نامفهوم شده است. این اصلاح، کامیابی انکارناپذیری داشته که در آن اصلاحگران در مقصودشان برای پاکسازی قومی - یعنی خلاص شدن از عنصرهای غیرترکی در زبانشان - کامیاب شدند. به طوری که این زبان در سده‌ی گذشته به اندازه‌ی هفت سده‌ی پیش از آن تغییر کرده است. امیدوارم به شما نشان دهم که چرا این کامیابی را فاجعه‌آمیز می‌خوانم.

امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۲۲ م/۱۳۰۱ خ به پایان رسید اما زبان اداری و ادبی آن، یعنی ترکی عثمانی، تنها زبانی که از نظر گستردگی واژگان به انگلیسی نزدیک شد، تا میانه‌ی سده‌ی بیستم م/چهاردهم خ زبان مرده‌ای نشد. قلب این زبان، ترکی بود: یعنی نحو و صورت‌های صرفی آن ترکی بود اما هاگوپیان (V. H. Hagopian) مجبور شد که ۴۰% کتابش به نام «دستور زبان گفتگو‌ی ترکی عثمانی» (Ottoman Turkish Conversation Grammar)، منتشر شده به سال ۱۹۰۷ م/۱۲۸۶ خ، را به دستور زبان عربی و پارسی اختصاص دهد. علت هم آن بود که عثمانیان چندین ویژگی را از این دو زبان وام گرفته بودند. آنان جمع‌های عربی و پارسی را قرض گرفته بودند. از عربی بیماری زبانی‌ای را گرفته بودند که به نام جنسیت دستور زبانی (grammatical gender) شناخته می‌شود. افزون بر این، صفت‌ها در ترکی پیش از اسم می‌آیند اما در عربی و پارسی پس از اسم می‌آیند. [در زبان پارسی، صفت پیش از اسم هم می‌آید و بدان «ترکیب وارون» یا «ترکیب مقلوب» می‌گویند. شهربراز] در پارسی، میان اسم و صفت کسره‌ای (ـِ) می‌آید و ترکی این هر دو را اقتباس کرد. «دولت عثمانی» (Sublime Porte)، یا دستگاه مرکزی حکومت سلطان عثمانی، در ترکی عثمانی «باب ِ عالی» گفته می‌شد که هر دو واژه‌های عربی هستند به معنای «دروازه» و «بالا» که با ـِ ی پارسی به هم پیوند شده بودند. [مانند اصطلاح «باب همایونی» یا «باب همایون» برای دربار در زمان قاجار. شهربراز]

ترکان مردمی دامدار بودند و در جایی می‌زیستند که امروزه مغولستان بیرونی گفته می‌شود. در سده‌ی هشتم م/دوم خ، آنان از همسایگان مغول خود در نبرد بر سر چراگاه‌ها شکست خورده و میهن خود را ترک کردند و شروع کردند به مهاجرت به سوی جنوب و غرب. در آغاز سده‌ی یازدهم م/پنجم خ بیشتر آنان به خاورمیانه رسیدند، مسلمان شدند و باسوادهایشان الفبای عربی-پارسی را برای نوشتن به کار گرفتند. زبان‌شان از نظر واژه‌های لازم برای زندگی کوچ‌نشینی پربار بود اما از نظر مفهوم‌های فلسفی، یزدان‌شناسی و هنری کمبود داشت. برای این مفهوم‌ها دست به دامان عربی و پارسی شدند.

اما به این هم بسنده نکردند. آنان تنها برای مفهوم‌های نو از این دو زبان وام نگرفتند بلکه حتا واژه‌های پایه‌ای چون ôd (اُد = آتش) از کاربرد افتاد و تا آغاز سده‌ی بیستم م/چهاردهم خ در شعر ترکی برجا ماند اما در نثر چهارصد سال به نرفت و جای آن را «آتش» پارسی گرفت. واژه‌های ترکی sin [سین] و sinle [سینله] (به معنای گور)، در شعرهای مردمی از سده‌ی سیزدهم تا بیستم م/هفتم تا چهاردهم خ به کار می‌رفت و هنوز نیز در آناتولی به گستردگی استفاده می‌شود اما در نثر، خیلی پیش از این تاریخ، واژه‌ی عربی «مزار» جای آن را گرفت. در کتاب «جامع الفَر ِس» (Gami' al-Faris)، فرهنگ نوشته شده در سده‌ی هفدهم م/یازدهم خ، گفته شده برخی مردم sinle را تنها برای گور کافران یا نامسلمانان به کار می‌برند و مسلمانان در «مزار» دفن می‌شوند.

در شعر سنتی ترکی، بیت‌هایی دیده می‌شود که تنها نشانه‌ای که می‌گوید این شعر را شاعری ترک سروده وجود واژه‌های dir [دیر] (هست) و idi [ایدی] (بود) است. این گفته برای نثر سنتی نیز درست است. این مخلوط ترکی-عربی-پارسی را بیشینه‌ی رعیت سلسله‌ی عثمانیان نمی‌فهمیدند، نه تنها عربان و یونانیان و دیگر قوم‌ها، بلکه حتا خود ترکان نیز!

با بالاگیری و گسترش روزنامه‌نگاری در نیمه‌ی دوم سده‌ی نوزدهم م/سیزدهم خ، نویسندگان، ویراستاران و ناشران دریافتند که اگر بخواهند برای مجله‌ها و روزنامه‌هایشان خواننده بیابند، باید با کنار گذاشتن ساخت‌های دستوری عربی و پارسی، زبان نوشتاری را ساده کنند. مردمی که عادت کرده بودند بگویند «علوم طبیعیه» دیدند که آسیبی ندارد اگر به جای جمع عربی علوم بگویند ilimler [ایلیم‌لر] و کسره‌ی اضافه‌ی پارسی و پایان عربی صفت را نیز بیاندازند و صفت را اول بیاورند و بگویند: tabii ilimler [طبیعی ایلیم‌لر]. این واژه‌ها هنوز عربی بودند زیرا تنها واژه‌هایی بودند که در دامنه‌ی واژگان کارکردی بیشتر تولیدکنندگان و خوانندگان روزنامه‌ها و مجله‌ها وجود داشت.

«محمد عاکف» (Mehmet Akif) ، شاعر ترک، در سال ۱۹۰۱ م/۱۲۷۹ خ چنین نوشت:

گزارش‌های جنایت در روزنامه‌ها به چنان زبان بغرنجی ادا می‌شوند که مردم عادی چنان بدین گزارش‌ها گوش می‌دهند که انگار وردهای دینی هستند. مسخره است که بنویسید: «غارتگران شبخیزانه به ماوای محمد بیگ سبب دخول فرصت‌طلبانه‌ای شدند و فرشینه‌های پربها را به سرقت بردند». وقتی منظورتان آن است که: «دزدانی شبانه به خانه‌ی محمد بیگ وارد شدند و هشت فرش قیمتی را دزدیدند». مفهوم‌هایی را که قرار است مردم عادی بفهمند باید به زبان مردم عادی بیان کرد.

اما بایست سال‌ها می‌گذشت تا چنین اتفاقی بیفتد.

اگرچه محمد عاکف در این نظر تنها نبود، اما نیروی بیکران کمال آتاترک و نیز اقتدارش به عنوان رییس جمهور لازم بود تا پاکسازی قومی زبان ترکی آغازیده شود. آتاترک در سال ۱۹۲۸ م/۱۳۰۷ خ تغییر خط از عربی-پارسی به لاتین را سبب شد. دو سال بعد، وی بر کتابی درباره‌ی تاریخ و توانمندی زبان ترکی پیشگفتاری نوشت که در آن این واژه‌های سرنوشت‌ساز را گنجاند: «ملت ترکیه که می‌داند چه گونه از استقلال عالی و سرزمین خود پاسداری کند، باید زبانش را نیز از یوغ زبان‌های خارجی رها کند». در هر کتابی که از آن روز به بعد درباره‌ی اصلاح زبان ترکی نوشته شده این جمله نقل شده است. شوربختانه، توجه اندکی به جمله‌ی پیش از آن شده بود: «ترکی یکی از غنی‌ترین زبان‌هاست. باید تنها آن را با خوش‌سلیقگی به کار برد». او فکر می‌کرد می‌شود معادل ترکی تمام واژه‌های عربی و پارسی را یافت یا ساخت. وی به آنچه می‌گفت عمل نیز کرد. او فهرستی از موضوع‌ها را در دستور قرار داد که می‌خواست تاریخ‌دانان بدانها بپردازند. یکی از آنها «Beşeriyet menşe ve mebdei» [بشریت منشاء و مبدایی] بود یعنی «سرچشمه و خاستگاه نوع بشر» که در آن هر چهار واژه عربی بودند. وقتی نمونه‌ی تایپیده را برایش آوردند، وی عبارت را چنین تغییر داد: «insanların nereden ve nasıl geldikleri» [اینسان‌لرین نه‌ردن و نسیل گلدیک‌لری] یعنی «انسان‌ها از کجا و چه گونه پدید آمدند؟» که در آن سه واژه و دستور زبان ترکی بود. دو واژه‌ی دیگر، یعنی «انسان» و «و»، مدت درازی بود که پذیرفته شده بودند و از اصلاح جان به در بردند.

برای درک جریان اصلاح، باید بدانید که زبان یکی از دو سرگرمی آتاترک بود. سرگرمی دیگر وی تاریخ بود. اشتیاق وی برای ریشه‌شناسی بیشتر ذوقی بود تا علمی. در میان پیشنهادهای ابتکاری‌اش شیوه‌ی ریشه‌گیری asker [عسکر] به معنای سرباز بود - که در واقع از exercitus لاتین و از راه عربی به ترکی آمده بود. وی می‌گفت این واژه از aşık [اشیک] به معنای «سود» و er [ار] به معنای «مَرد» آمده است: یعنی «مردی که برای کشورش سرمایه است». موردهای دیگر، که شاید بی‌انصافانه بدو نسبت داده شده، ریشه‌شناسی ترکی دو نام‌جای امریکایی است: نیاگارا از ریشه‌ی Ne yaygara! [نه یاگارا!] به معنای «چه هیاهویی!» و دیگری آمازون نیز از Ama uzun! [امّا اوزون!] به معنای «اما دراز است!» شوربختی است که اگرچه وی هیچ چیز را از بحث خوب دوست‌تر نمی‌داشت اما هیچ یک از نزدیکانش هرگز بدون نگفت: «پاشا! این بازی بسیار سرگرم‌کننده‌ای برای پس از شام است. اما نباید آن را جدی بگیریم. مگر نه؟» بلکه برعکس، آنان نیز همین بازی را ادامه دادند. رییس «انجمن زبان» - که آتاترک به سال ۱۹۳۲ م/۱۳۱۱ خ بنا نهاد - بسیار پیش از دوران درستی سیاسی (political correctness) اعلام کرد که ریشه‌ی واژه‌ی غربی academy [= فرهنگستان] ترکی است یعنی ak adami [آک/آق آدمی] به معنای آدم سپید (آدم خود واژه‌ای عربی است). مقاله‌ی بینامی در مجله‌ی انجمن توضیح داد: واژه‌ی کهن okan [اُکان] که نام ایزدی بوده، به معنای شاهانه و شکوهمند است. اما واژه‌ای به صورت okan وجود نداشت. واژه‌ای که نویسنده شاید در ذهن داشته ugan [اوگان] بود و معنایش نه شاهانه است نه شکوهمند بلکه نیرومند. اما بدتر آن که ادامه داد و گفت okan ریشه‌ی okyanus (اقیانوس) است که خود وام‌واژه‌ای یونانی از راه عربی است.

انجمن زبان برای تولید واژه‌های لازم سه شیوه مقرر کرد تا زبان ترکی از واژگان خارجی مستقل شود: ۱) کشف منبع‌های زبان گفتاری، ۲) گردآوری واژه‌های یافت شده در متن‌های کهن، و ۳) اگر نیاز بود، آفریدن واژه‌های نو از ریشه‌ها و پسوندهای ترکی موجود.

در اکتبر ۱۹۳۲ م/مهرماه ۱۳۱۱ خ کار گردآوری واژه‌ها آغاز شد. هر فرماندار استانی، سرپرست کمیته‌ای برای این کار شد. وظیفه‌ی وی سازماندهی کار گردآوری واژه‌هایی بود که مردم به کار می‌بردند. در طول یک سال، بیش از ۳۵ هزار واژه‌های این گونه ضبط شد. در همین حال، دانشوران فرهنگ‌های زبان ترکی و بیش از ۱۵۰ متن کهن را زیرورو کردند تا واژه‌هایی را بیابند که از کاربرد افتاده بودند یا هرگز در ترکی به کار نرفته بودند. اینها همه نزدیک ۹۰ هزار واژه شد. در سال ۱۹۳۴ م/۱۳۱۳ خ نتیجه‌های این فعالیت‌ها در کتابی به نام Tarama Dergisi - [تاراما درگیسی] به معنای «فشرده‌ی جستجو» منتشر شد. اگرچه گردآوردندگان، درستکارانه در برابر برخی از این واژه‌ها که از آنها مطمئن نبودند، نشان پرسش گذاشته بودند اما متعصبان در استفاده از هر واژه‌ای که در این گردآیه بود هیچ خویشتنداری نکردند. برای مدتی نتیجه‌ی این کار آشوب بود. اگر می‌خواستید قلم را بدون استفاده از واژه‌ی رایج بیان کنید - قلم وام‌واژه‌ای عربی است - در این گردآیه kalem را می‌یافتید و از میان yağuş [یاگوش] یا yazgaç [یازگاچ] یا çizgiç [چیزگاچ] یا kavrı [کاوری] یا kamış [کامیش] یا yuvuş [یاووش] یکی را برمی‌گزیدید. برای akıl (عقل) ۲۶ معادل وجود داشت از an گرفته تا zerey. برای hediye (هدیه) می‌توانستید واژه‌ی دلخواه خود را از میان ۷۷ معادل انتخاب کنید. واژه‌ای که در آخر برگزیده شد armağan (ارمغان) بود که در واقع نه ترکی، بلکه وام‌واژه‌ای قدیمی از زبان پارسی بود.

روزنامه‌نگاران مقاله‌های خود را به ترکی عثمانی می‌نوشتند و آنها را به کسی با عنوان ikameci [اقامه‌چی؟] می‌دادند تا وی جایگزینی‌های درست را انجام دهد. اقامه‌چی نسخه‌ای از کتاب «تاراما» را باز می‌کرد و واژه‌های عثمانی را با هر معادلی که خودش می‌خواست جایگزین می‌کرد. در همان حال، در دفتر روزنامه‌ی دیگری اقامه‌چی دیگری برای همان واژه‌ی عثمانی معادل دیگری را برمی‌گزید.

در این زمان آتاترک تصمیم گرفت که اصلاح زبان وارد بن‌بست شده و راه معقول آن است که همه‌ی واژه‌های بیگانه را که کاربرد عمومی داشتند و برایشان هیج مترادف ترکی نمی‌توان یافت همچنان در زبان ترکی نگه دارند، به شرط آن که بتوان برای‌شان ریشه‌شناسی ترکی فراهم کرد. با این تشویق، هر کسی دست به کار شد.

آنان که به جای اختراع ریشه‌شناسی برای همه‌ی واژه‌های محکوم عربی و پارسی، صادقانه کوشیدند که جایگزین‌های ترکی ناب پیدا کنند، اشتباه‌های وحشتناکی کردند. برای مثال هیچ معادل ترکی برای واژه‌ی عربی maarif (معارف، آموزش) وجود نداشت. اصلاحگران واژه‌ی eğitim [اگیتیم] را ساختند که می‌گفتند اسم گرفته شده از فعل باستانی eğitimek [اگیتماک] است به معنای «آموزش دادن». خب، هرگز چنین فعلی وجود نداشت و اگر این تناقض را هم بدانان ببخشید، معنای این فعل اصلا «آموزش دادن» نیست. این فعل، بدخوانی فعل باستانی igidimek [ایگیدیماک] بود به معنای «خوراک دادن (به مردم یا جانوران)» اما این مانع نشد که واژه‌ی eğitim [اگیتیم] واژه‌ی نوین ترکی برای «آموزش» شود. برای millet (ملت)، پژوهشگران هشت احتمال یافتند از آن میان uluş [اولوش] و ulus [اولوس]. اما به اشتباه ulus را برگزیدند. واژه‌ی اصیل ترکی، uluş [همان ایل] بود، گرچه معنای آن «کشور» بود نه «ملت». مغولان آن را قرض گرفتند و تلفظ مغولی ulus را ساختند و بدان معناهای جدیدی نیز دادند یعنی «امپراتوری» و «مردم». در سده‌ی چهاردهم م/هشتم خ، ترکان دوباره آن را در شکل مغولی ulus قرض گرفتند و تا سده‌ی هفدهم م/یازدهم خ و دوباره امروز به کار بردند. اصلاحگران نتوانستند پسوند ترکی برای جایگزینی پسوند صفت‌ساز عربی[ و پارسی] «-ی» در «ملی» پیدا کنند. بنابراین پسوند فرانسوی el- و al- را وام گرفتند و millî [میلّی] را با ulusal [اولوسال] جایگزین کردند. حال که برای «ملی» معادلی نیمه-مغولی نیمه-فرانسوی ساخته بودند می‌توانستند دست کم ادعا کنند برترپندار (chauvinist) نبوده‌اند.

اما نام کتابخانه‌ی ملی ترکیه هنوز Millî Kütüphane [کتُب‌خانه‌ی ملی] است که بخشی عربی و بخشی پارسی است. یک بار از مدیر کتابخانه پرسیدم: «چه طور شد که کتابخانه از تغییر نام به Ulusal Kitaplık [اولوسال کیتاپ‌لیک] جان به در برد؟» این بانو با لبخند خوشحالی گفت: Millî Kütüphane در اساسنامه‌ی کتابخانه آمده بود و اصلاحگران بدان توجه نکردند و ان‌شاءالله هیچ کس نیز توجه نخواهد کرد.

بسیاری از نوواژه‌ها به درستی از ریشه‌ها و پسوندهای ترکی ساخته شدند برای مثال altyapı [آلتیاپی] (زیرساخت) که جایگزین وام‌واژه‌ی فرانسوی enfrastrüktür [در فرانسه: infrastructure ] شده و نیز kazı [کازی] (کاوش) و çağrışım [چاگریشیم] (تداعی ایده‌ها) که جایگزین وام‌واژه‌های عربی hafriyat (حفریات) و tedai (تداعی) شدند. اما نوواژه‌های بسیار فراوانی به درستی ساخته نشدند.

شاید بگویید دلیلی نیست که این اصلاح زبان را فاجعه‌آمیز بخوانیم. از این گذشته، هر زبانی مجموعه‌ای از قراردادهاست و بیشتر مردم در هر کجا ریشه‌ی واژه‌هایی را که به کار می‌برند نمی‌دانند یا برایشان مهم نیست. یا علاقه ندارند بدانند که آیا واژه‌ای همواره بخشی از زبان‌شان بوده یا به تازگی به دست انجمن زبانی یا فرهنگستانی ساخته شده است. اما من به ترکان تحصیل کرده‌ای فکر می‌کنم که واژه‌ی دقیقی را که می‌خواهند می‌دانند، اما دودل‌اند که آن را به کار ببرند یا نه. زیرا آن واژه خیلی قدیمی است و با نوواژه‌ای جایگزین نشده است. یا با یکی از بسیار نوواژه‌ها جایگزین شده که دیمی اختراع شده‌اند. برای همین، به جای آن از واژه‌ی فرانسوی یا انگلیسی استفاده می‌کنند. لازم نیست که فرد ترکی دانشور حرفه‌ای باشد تا برخی از این اختراع‌ها را جانفرسا یابد و تحمل شنیدن آنها را نداشته باشد چه رسد به گفتن آنها.

یک مثال: اصلاحگران واژه‌ی neden [نِه‌دِن] (از چه) را ساختند که اسم واژه‌ی ne [نِه] (چه؟) است تا آن را جایگزین وام‌واژه‌ی عربی sebep [سبپ] (سبب) کنند. این اسم یکتا است از این نظر که حالت «ازی» است که هیچ ترکی، صرف نظر از احساسش نسبت به زبان، نمی‌خواهد آن را به کار نمی‌برد. عبارت قدیمی برای «به خاطر آن که» می‌شد bu sebepten [بو سبپ‌تن] (بدان سبب) . اما ترکان ِ کمی راضی می‌شوند به جای آن بگویند bu nedenden [بو نه‌دن‌دن]. و نه راضی می‌شوند گزینه‌ی دیگر یعنی bu neden nedeniyle [بو نه‌دن نه‌دنیله] را بگویند. به همین دلیل همچنان از اصطلاح ترکی عثمانی bu sebepten استفاده می‌کنند.

تغییر واژگان بر این فرض بنا شده بود که نوواژه‌هایی که از ریشه‌ها و پسوندهای ترکی ساخته می‌شدند، برخلاف واژه‌های عثمانی، به راحتی برای هر کسی فهمیدنی هستند. گرچه شاید ترکی وام‌واژه‌ی عربی mefhum [مفهوم] را نداند، اما می‌تواند به سرعت kavram [کاورام] را بفهمد که از فعل kavramak [کاوراماک] (در دست گرفتن) ساخته شده است. البته شاید این را بفهمد، مگر آن که از یکی از بخش‌های فراوان آناتولی باشد که در آنجا kavram به معنای «مشتی، تعدادی» باشد. و وقتی خود پسوند نیز نوواژه باشد، شاید وضعش بدتر باشد به ویژه اگر این پسوند با واژه‌ی آشنای دیگری همشکل باشد. در میان واژه‌هایی که آتاترک برای زبان هندسه ساخت - و من از آن کمی بیشتر خواهم گفت - جایگزین‌هایی بود برای نام‌های عربی شکل‌های هندسی مسطح یعنی مثلث (سه‌گوش) و پنج‌وجهی و مانند آن. وی به این شماره‌ها پسوند نواختراعی افزود به نام gen- [گن]. اصلاحگرانی که متعهدترند به شما خواهند گفت که این پسوند، ریشه‌ای ترکی دارد اما واقعیت آن است که این همان پسوند یونانی gon- است که بدین شکل درآمده تا مطابق قاعده‌ای در زبان ترکی باشد که واکه‌ی (حرف صدادار) در بخش پایان واژه نمی‌آید. به هر حال، واژه‌ی معادل مثلث شد üçgen [اوچگن]. در نظر، هر کسی باید بفهمد که این چیزی است مربوط به سه و از روی بافت متن خواهد فهمید که منظور سه‌گوش است. اما اصلاحگران باید بهتر می‌دانستند که پسوند gen- بخشی از واژه‌های کشاورزان آناتولی بود که برای‌شان üçgen یعنی «سه مرزعه‌ی آیش شده»! یا نوواژه‌ی özek [اوزک] را در نظر بگیرید که جایگزین واژه‌ی عربی merkez (مرکز) شده. فردی روستایی از همسایگی ایسپارتا (Isparta) [شهری در غرب ترکیه] با آن مشکلی نخواهد داشت زیرا زمان گردآوری واژه‌ها، این واژه در آن روستا به کار می‌رفت اما برای بیشتر آناتولیان این واژه یعنی «محور گاری گاوی». شهرنشینی که برایش öz به معنای «خود» و ek به معنای «وصله» است هرگز معنای جدید آن را نخواهد فهمید.

اینها نمونه‌هایی از اشتباه‌هایی است که اصلاحگران زبان کردند. اشتباه دیگر آن بود که تعداد بسیار زیادی واژه‌های عربی و پارسی را - که برای آنها معادل ترکی وجود نداشت - از زبان خود حذف کردند و بدین ترتیب زبان خود را ناتوان کردند و حتا زحمت این را هم به خود ندادند که برای آن واژه‌ها از ریشه‌ها و پسوندهای ترکی معادل بسازند. منبع‌های انبوهی از زبان ترکی عثمانی در اختیارشان بود. لازم نبود تمام واژگان پرشاخ و برگ عثمانی را ابدی کنند زیرا آزاد بودند که از میان آنها گزینش کنند؛ اما از عمد تصمیم گرفتند که میراث خود را دور بریزند.

ترکی عثمانی برای بیان مفهوم‌های «اعلام»، «ادعا»، «اظهار»، «اشاره» و معناهای مشابه واژه‌های مجزایی داشت. ترکی نوین برای بیان همه‌ی این معناها باید با واژه‌هایی چون anlatmak (گفتن)، söylemek (گفتن)، و bildirmek (آگاهاندن) بسازد به همراه قیدهایی تا سایه‌های معنایی را بیان کند. بنابراین به جای «اشاره»، اگر بخواهند از واژه‌ی قدیمی ima (ایما) خودداری کنند باید بگویند üstü kapalı söylemek (پنهانی گفتن) یا dolaylı anlatmak (غیرمستقیم گفتن).

پیشتر، یکی دیگر از گناهان اصلاحگران زبان را یاد کرده‌ام که هرگاه برای واژه‌ای خارجی که می‌خواستند از زبان‌شان بیرون برانند نمی‌توانستند معادل واقعی ترکی بیابند یا بسازند، معادل اختراع می‌کردند. در «کنگره‌ی ششم زبان» به سال ۱۹۴۹ م/۱۳۲۸ خ حادثه‌ای رخ داد که در گزارش کنگره منتشر نشد. کسی پرسید: «چه اصولی بر ساخت اصطلاح‌های فنی جدید حکفرماست؟» رییس «کمیسیون زبان‌شناسی و ریشه‌شناسی» بالاخره سکوت شرم‌آور را شکست و گفت: «دوستان! ما هیچ اصلی یا چیزی شبیه اصل نداریم. ما همین طور که پیش می‌رفتیم از خودمان واژه می‌ساختیم!»

این چیزی بیش از حقیقت نبود. به عنوان جایگزین ترکی ناب برای وام‌واژه‌ی عربی hayal [هیال] (خیال)، آنان واژه‌ی imge [ایمگه] را تولید کردند که ریشه‌ی ادعایی آن عبارت است از im در ترکی کهن به معنای «رمز و گذرواژه» و پسوندی که در واژه‌های çekirge [چیکیرگه] (ملخ) و süpurge [سوپورگه] (جارو) دیده می‌شود. ارتباط بین «گذرواژه» و «خیال» شاید خیلی رابطه‌ی باریکی به نظر برسد اما کافی است imge را هجی کنید تا ریشه‌ی حقیقی آن یعنی image [تصویر، تصور] انگلیسی یا فرانسوی را ببینید.

واژه‌ی قدیمی برای تمدن در ترکی عثمانی medeniyet (مدنیت) بود. این واژه از عربی مشتق شده است؛ البته فرد ترکی در سده‌ی نوزدهم م/سیزدهم خ آن را مشتق کرد و عربان نیز آن را از ترکان قرض گرفتند. جایگزینی که برای مدنیت پیدا کردند uygarlık [اویگرلیک] بود که ساخته‌ای دیمی بر پایه‌ی نام «اویغور» بود، یعنی نام قومی که در سده‌های دهم تا دوازدهم م/چهارم تا ششم خ در ترکستان شرقی تمدن پیشرفته‌ای بنا کردند. بنابراین، ادعای ترکی ناب بودن آن کمتر از medeniyet است که هنوز میان مردم پابرجا مانده است.

درباره‌ی این دو واژه من خودم یک بار آزمایش کوچکی کردم. در نزدیکی شمال شهر ازمیر، علامت هشداردهنده‌ای می‌بینید که نوشته Yayaya Saygi Uygarlıktır [یایایا سایگی اویگرلیک‌تیر] (احترام به عابران پیاده نشانه‌ی تمدن است). از دو تاکسی‌ران خونگرم معنای Uygarlıktır را پرسیدم. پس از مشورت کوتاهی با هم، قبول کردند که uygar همان «نوین» یا çağdaş [چاگداش] (معاصر) معنا می‌دهد. معلوم شد که آنان uygarlık را با medeniyet - که هر دوشان بلد بودند - همبسته نمی‌دانند. اگرچه با پرسیدن این که «آیا می‌توانید معنای uygarlık را تعریف کنید؟» صبرشان را نیازمودم؛ ولی مطمئنم اگر گونار جارینگ بود این شجاعت را داشت که این پرس‌وجو را تا پایان پیگیری کند. اما این آزمایش کوچک من، مدرکی شد برای دیدگاه یکی از دوستان ترکم که معتقد است بین واژه‌های قدیمی و جایگزین‌های‌شان دارد سایه‌های معنایی پیدا می‌شود. او خودش حس نمی‌کرد که uygarlık و medeniyet مترادف باشند. خودش وقتی درباره‌ی تمدن خاص یا تاریخ تمدن صحبت می‌کرد medeniyet را به کار می‌برد. اما از سوی دیگر uygarlık برایش چیز پویاتری بود: متمدن، نیرومند، مترقی و پیشرو.

درباره‌ی اصلاح زبان دو پرسش هست که باید از خودمان بپرسیم. نخستین این که: آیا اصلاح زبان توانست زبان ترکی را از یوغ زبان‌های خارجی رها سازد؟ پاسخ «آری» است. بیشتر واژگان نویسندگان جوان از واژه‌های ترکی نو است. پرسش دوم این است که: آیا اصلاح زبان شکاف بین زبان روشنفکران و مردم عادی را برطرف کرد؟ پاسخ «نه» است. طبیعی است که بین زبان روشنفکران و زبان مردم شکافی باشد زیرا روشنفکران نسبت به ناروشنفکران به واژه‌های بیشتری نیاز دارند. هیچ کس انتظار ندارد که روشنفکران از صحبت درباره‌ی نقد ادبی یا باکتری‌شناسی یا هرچه که علاقه‌ی ویژه‌شان هست دست بردارند. امید آن بود که به جای واژه‌های عثمانی، از مفهوم‌های روزمره استفاده کنند. برای مثال، وقتی منظورشان «خانه» است نخواهند گفت «ماواء». یا به جای «بدان فکر خواهم کرد» نمی‌گویند «در آن موضوع سگالش خواهم ورزید». و اکنون نیز چنین نمی‌کنند. زبان روشنفکران، دیگر پر از واژه‌های عثمانی نیست اما پر است از نوواژه‌های به اصطلاح ترکی ناب که تعداد بسیار کمی از آنها وارد زبان مردم شده است، مردمی که بیشترشان کتاب‌خوان‌های بزرگی نیستند. زبان مردم گرچه پر از واژه‌های عثمانی نیست، اما بسیاری از چنین واژه‌ها را در خود نگه داشته که روشنفکران دیگر استفاده نمی‌کنند. اصلاح زبان، عادت گفتاری ناروشنفکران را چندان تغییر نداده است. زبانی که امروزه کشاورزان، مغازه‌داران، و پیشه‌وران خُرد صحبت می‌کنند خیلی با زبان پدربزرگ و مادربزرگشان تفاوت ندارد.

برای تنوع، بگذارید یک کلام هم درباره جنبه‌ای از اصلاح صحبت کنم که آن را به تمامی ستودنی می‌دانم: اصطلاح‌های فنی علوم. تا سال ۱۹۳۷ م/۱۳۱۶ خ، کودکان مدرسه‌ای ترکیه هنوز هندسه را با اصطلاح‌های فنی عثمانی می‌آموختند. راست‌گوش را zaviye-i kaime [زاویه‌ی کائمه] می‌گفتند که هر دو واژه‌های عربی بودند که با ـِ ی پارسی به هم وصل شده بودند. امروزه آن را dik açı [دیک آچی] می‌گویند که ترجمه‌ی مستقیمی از عربی است. این تغییر در تابستان ۱۹۳۶/۷ م/۱۳۱۵ خ شروع شد، وقتی که آتاترک کتابچه‌ای درباره‌ی عنصرهای هندسه نوشت و به طور بی‌نام منتشر شد. بیشتر اصطلاح‌های هندسه را که امروزه به طور رایج به کار می‌روند، آتاترک در این کتاب برای نخستین بار به کار برد و بسیاری از آنها اختراع خودش بود.

همه‌ی ما قانونی را که در مدرسه خواندیم به یاد داریم: مساحت مثلت برابر است با طول قاعده ضرب در نصف ارتفاع. در ترکی پیشااصلاحی چنین بیان می‌شود:

Bir müsellesin mesaha-i sathiyesi, kaidesinin irtifaına hâsıl-ı zarbinin nısfına müsavidir

اکنون این جمله چنین است:

Bir üçgenin yüzölçü tabanının yüksekliğine çarpımının yansına eşittir

این دو واقعا به دو زبان متفاوت اند: تنها چیزی که مشترک است حرف تعریف نامعین bir [بیر] در آغاز و پسوند dir- [دیر] در پایان است. اما تنها محافظه‌کاران متعصب «زاویه‌های درونی روبرو» را با عبارت ۱۶ بخشی zaviyetan-ı matekabiletan-ı dahiletan [زاویتین متکابلیتان داهیلیتان = زاویتین متقابلتین داخلیتین] می‌خوانند به جای عبارت ۵ بخشی içters açılar [ایچترس آچیلار].

اصطلاح‌های فنی جدید برای دیگر شاخه‌های علم نیز ابداع شده‌اند هرچند همه‌ی حرفه‌وران از واژه‌های تخصصی خودشان استفاده نمی‌کنند. بی‌شک به نظر می‌رسد پزشکان اصطلاح‌های فرانسوی و انگلیسی را ترجیح می‌دهند. برگردیم به واژه‌های غیرفنی: حقیقت غم‌انگیز آن است که شمار بسیار زیادی از این واژه‌ها را کسانی ساخته‌اند که هیچ شایستگی‌ای برای این کار نداشتند، کم نبودند خبرگان انجمن که در این دسته‌ای قرار می‌گرفتند. اما کسی که بیشترین تعداد این واژه‌های نو را تولید کرد ادعا نمی‌کرد که خبره‌ی زبان است. وی نورالله آتاچ (Nurullah Ataç) بود، نویسنده‌ای مردمی درباره‌ی ادبیات که با شادی می‌پذیرفت که «جهل من بی‌پایان است و در سن من دیگر نمی‌توان آن را ریشه‌کن کرد!». هرگاه در یکی از مقاله‌هایش نوواژه‌ای معرفی می‌کرد، در کمانک [()] واژه‌ای را که می‌خواست جایگزین شود، می‌نوشت بدون هیچ تلاشی برای توضیح یا توجیه واژه‌ی اختراعی‌اش. سهم وی در ترکی نو شاید سر به صدها واژه بزند که بیشتر آنها اکنون کاربرد عمومی یافته‌اند، از قبیل: yanıt (پاسخ)، örneğin (برای مثال) و sorun (مسئله).

برخی از وفاداران به اصلاح زبان، راست در چشمتان نگاه خواهند کرد و سوگند خواهند خورد که واژه‌های قرضی آشکارا غربی همچون okul [اکول از فرانسه école ] به جای «مدرسه»، genel به جای «سپهبد (ژنرال)» و terim [تریم، از انگلیسی term ] به جای «اصطلاح»، همگی ریشه‌ی ترکی ناب دارند! آنان همین ادعا را درباره‌ی süre (درازنا) دارند که هیولای فرانکنشتاینی است که پدرش واژه‌ی ترکی sürmek (ادامه دادن) است و مادرش durée واژه‌ای فرانسوی به معنای «دوران».

بگذارید چهار دلیلم برای فاجعه‌آمیز نامیدن اصلاح زبان را کوتاه‌وار بگویم: ۱) اصلاحگران شکاف بین زبان روشنفکران و ناروشنفکران را نبستند. کاری که کردند آفریدن شکافی نو بود. ۲) آنان به خاطر کوتاهی در تولید معادل ترکی برای همه‌ی واژه‌های عربی و پارسی که به فراموشی سپردند، زبان ترکی را ناتوان کردند. این زیان بر هر ترکی تاثیر می‌گذارد که امروز در نوشتار یا گفتار به دنبال واژه‌ای می‌گردد که احساسش را بیان کند اما آن را نمی‌یابد، زیرا آن واژه مانند زبان اتروسکن‌ها [ساکنان پیشین سرزمین روم] مُرده است و جایگزین نشده است. ۳) بسیاری از جایگزین‌ها که تولید شده‌اند، بسیار از ترکی ناب به دورند. ۴) بیشتر ترکان زیر ۵۰ سال، از نوشته‌های دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ م/۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ خ بریده شده‌اند. این دوره یکی از بزرگ‌ترین دوره‌های ادبیات نوین ترکیه است. نسخه‌های «ترجمه به ترکی نوین» که در کتاب‌فروشی‌ها می‌بینید هرگز جایگزینی برای نوشته‌های اصلی نمی‌شوند.

این هم بریده‌ای از نامه‌ی یکی از خوانندگان به روزنامه‌ی جمهوریت در سال ۱۹۹۵ م/۱۳۷۴ خ:

دنبال یکی از کتاب‌های یعقوب قدری (Yakup Kadri) می‌گشتم اما هیچ کجا پیدا نشد. از ناشری که بسیاری از کتاب‌های او را بازچاپ کرده بود پرسیدم که چرا این یکی کتاب را بازچاپ نمی‌کنید؟ پاسخ داد: «نتوانستیم کسی را پیدا کنیم که آن را به ترکی برگرداند.» گویا کتابی که من در دهه‌ی ۱۹۳۰ م/۱۳۱۰ خ - وقتی مدرسه‌ای بودم - می‌خواندم امروز باید به ترکی برگردانده شود! با خودم می‌گویم مگر یعقوب قدری آن را به چینی نوشته بود؟ افزون بر این، کسی را نمی‌توان پیدا کرد که ترکی آن کتاب را بفهمد و آن را به این زبان آشغال امروزی تبدیل کند.

نویسنده‌ی این نامه تنها نیست. همه‌ی دوستان ترکم که برای نوشتن کتابم به من مطلب دادند، به جز یکی‌شان، گفتند اگر از اصلاح زبان خیلی نامهربانانه انتقاد کردی ذره‌ای هم برای ما مهم نیست. بیشتر آنان پیرتر از آن دوستی نبودند که چنین نگفت.

به طور کلی، کسانی که ذهن محافظه‌کار داشتند مخالف اصلاح زبان بودند حال آن که ترقی‌خواهان موافق آن بودند. مردی به نام تکین ارر (Tekin Erer) در سال ۱۹۷۳ م/۱۳۵۲ خ چنین نوشت: «برای تشخیص چپ‌گراها در کشور ما، شیوه‌ی ساده‌ای وجود دارد: برای این که معلوم شود کسی چه قدر چپ است به واژه‌هایی که در گفتار و نوشتارش به کار می‌برد نگاه کنید. اگر واژه‌های قلابی که به کار می‌گیرد آن قدر فراوان است که نمی‌توانید چیزی از حرفش بفهمید بی‌درنگ می‌توانید او را کمونیست بنامید.»

او اشتباه می‌کرد. افراط‌گرایان ِ هر دو سوی طیف سیاسی از اصلاح زبان دلخور و با آن مخالف بودند. کمونیست‌ها آن را به صورت حرکتی سوداگرانه (بورژوا) می‌دید که هدف آن پهن‌تر کردن شکاف بین زبان رسمی و ادبی و زبان «خلق» بود. شاعر و نمایشنامه‌نویس معروف «ناظم حکمت» (۱۹۰۲ تا ۱۹۶۳ م/۱۲۸۱ تا ۱۳۴۲ خ) - که سرشناس‌ترین کمونیست ترک بود - از «ترکی ناب» استفاده نمی‌کرد اما در استفاده‌ی کامل از زبان همان طور که بود از آتاترک پیروی می‌کرد. افراط‌گرایان راست «انجمن زبان ترکی» را سازمان براندازی می‌دانستند که ماموریتش کاهش دادن درک متقابل بین ترکان ترکیه و ترکان اتحاد شوروی بود. آنان امیدوار بودند روزی این ترکان را از دست شوروی آزاد کنند.

فداکاری آتاترک برای اصلاح زبان که خودش آغازاند در روز ۳ اکتبر ۱۹۳۴ م/۱۱ مهر ۱۳۱۳ تکان شدیدی خورد. او همان موقع هم در کاربرد زبان نو خیلی پیش رفته بود: او در سخنرانی آن روز خود در میهمانی شام به افتخار شاهزاده ولیعهد و شاهزاده خانم سوئد کاربرد زبان نو را به سرحد رساند. او سخنرانی‌اش را به زبانی نوشت که همه‌ی عمر بدان سخن می‌گفت. سپس هر واژه‌ی عربی و پارسی در آن به دست «جایگزین‌کننده‌ای» با نوواژه‌ای جایگزین می‌شد. در تاریخ ثبت است که آتاترک «مانند پسر مدرسه‌ای که تازه خواندن را شروع کرد» سخنرانی‌اش را انجام داد. می‌توان تصور کرد که چنین تجربه‌ی شرم‌آوری وی را مجبور کرد که فکر کند اصلاح زبان زیادی جلو رفته است.

دو سال بعد در سومین کنگره‌ی «انجمن زبان ترکی» تکان دیگری به آتاترک وارد شد. موضوع غالب این کنگره «نظریه‌ی زبان خورشید» (Sun-Language Theory) بود که خود آتاترک مسئول این نظریه بود. اورییل هید [Uriel Heyd، دانشور ترک‌شناس یهودی، درگذشته به سال ۱۹۶۸ م/۱۳۴۷ خ.] در کتاب سال ۱۹۵۴ م/۱۳۳۳ خ خود با عنوان «اصلاح زبان»، آن را «این نظریه‌ی شگفت‌انگیز» خواند. رمت برندمون (Remt Brendemoen) نیز در نوشته‌ای به سال ۱۹۹۰ م/۱۳۷۹ خ همین نظر را داد و هم چنین آن را «بدنام» خواند. این نظریه را کسی به نام دکتر کو ِرجیک (Hermann F. Kvergic) اهل وین الهام بخشید و مقاله‌ی منتشرنشده‌ای از خود را برای آتاترک فرستاد. عنوان این مقاله «روان‌شناسی چند عنصر در زبان ترکی» (La Psychologie de quelques éléments des Langues Turque) بود و در آن از خورشید نامی نبرده بود. خورشید بخشی از سهم آتاترک در این نظریه بود. کورجیک علاوه بر چیزهای دیگر، ادعا کرد که ترکی نخستین زبان دنیا است. نظریه‌ی آتاترک آموزش می‌داد که زبان وقتی شروع شد که انسان نخستین سرش را بالا کرد و به خورشید نگاه کرد و گفت: Aa! که در ترکی چنین نوشته می‌شود: ağ. این صدا ریشه‌ی درجه اول زبان‌های ترکی شد. معناهای آن بیشمار بود از خورشید و خدا گرفته تا آب و زمان.

دکتر کورجیک به این کنگره دعوت شد و «نظریه‌ی زبان آفتاب» را به کار بست تا ریشه‌شناسی زیر را برای unutmak (فراموش کردن) تولید کند:

ابتدایی‌ترین شکل این واژه uğ+un+ut+um+ak بود که uğ به معنای «روح تشخیص‌دهنده» ریشه‌ی مادر است. حرف n در un نشان می‌دهد که اهمیت ریشه‌ی مادر به فضای بیرون وارد می‌شود. حرف t در ut همیشه عامل پویایی است و نقش آن در اینجا انتقال «روح تشخیص‌دهنده» به فضای بیرونی است. حرف m در um عنصری است که مفهوم un-un-ut را در خود دارد. و ak معنای واژه را کامل می‌کند. پس از ادغام‌های آواییک، این واژه شکل نهایی ریخت‌شناختی خود را می‌گیرد یعنی unutmak که بیان‌کننده‌ی «انتقال روح تشخیص‌دهنده به خارج از سر و به فضای بیرونی دور سر است.

هر کلمه‌ی این توضیح دروغ‌بافی نابی بود. آدم تعجب می‌کند مردی که در فضای عمومی چنین مزخرفاتی را می‌گوید چه گونه اصلا مدرک دکتری گرفته است.

ابراهیم دیلمن (Ibrahim Dilmen)، دبیرکل «انجمن زبان ترکی» این نطریه را به کار برد تا ثابت کند که واژه‌ی غربی electric [برقی] از واژه‌ی اویغوری yaltrik (کورسو، درخشان) گرفته شده است. آدم یاد جمله‌ای از مولر (Müller) می‌افتد که گفت: «تغییر حرف همخوان (بی‌صدا) تغییر کم‌اهمیتی است زیرا در ریشه‌شناسی، حرف‌های واکه (صدادار) ارزش اندکی دارند و حرف‌های همخوان تقریبا هیچ اند». چنانچه باورتان نمی‌شود که مولر چنین حرفی زده باشد باید توضیح دهم که این همان مولر واژه‌شناس بزرگ دانشگاه آکسفورد در سده‌ی نوزدهم م/سیزدهم خ، یعنی مکس مولر (Max Müller) نیست بلکه پسرعمویش جرج مولر است.

علاوه بر دکتر کورجیک، تعدادی مهمان خارجی نیز در این کنگره حضور داشتند. باور آتاترک با واکنش همه‌شان - به جز واکنش دکتر کورجیک - تکان خورد. برخی از آنان از روی ادب گفتند که این نظریه جالب است. دیگران زمان بیشتری خواستند تا درباره‌اش فکر کنند. چهار تن اصلا حرفی از آن نزدند. آتاترک مردی بود با هوش زیاد و خودش فهمید که آنان درباره‌ی «نظریه‌ی زبان آفتاب» وی چه فکری می‌کنند.

علاقه‌ی آتاترک به [ساخت] اصطلاح‌های فنی پس از این کنگره نیز ادامه یافت. اما در پایان سال ۱۹۳۶ م/۱۳۱۵ خ، دیگر علاقه‌اش را برای آفریدن نوواژه برای واژه‌های روزمره هم از دست داد و به زبان مادریش بازگشت.

پس از مرگ آتاترک در نوامبر ۱۹۳۸ م/آبان ۱۳۱۷ خ، دیلمن درس «سخنرانی‌هایی درباره‌ی نظریه‌ی زبان آفتاب» را - که در دانشگاه آنکارا ارائه می‌داد - منحل کرد. وقتی دانشجویانش علت را جویا شدند پاسخ داد: «پس از این که آفتاب بمیرد آیا نظریه‌اش زنده می‌ماند؟»

«انجمن زبان ترکی» احساس امنیت می‌کرد زیرا می‌دانست که موسسه‌ای دولتی نیست بلکه سازمانی خصوصی است که آتاترک بنیاد گذاشته و بنابراین نمی‌توان آن را منحل کرد. و منحل نیز نشد. وقتی که محافظه‌کاران فکر کردند زمان انحلال آن فرارسیده است انجمن به سادگی ملی شد. در ۱۱ آگوست ۱۹۸۳ م/۲۰ امرداد ۱۳۶۲ خ قانونی تصویب شد که انجمن زبان را به عنوان بخشی از «موسسه‌ی فرهنگی، زبان‌شناختی و تاریخی آتاترک» و وابسته به دفتر نخست وزیر درآورد. از آن موقع تاکنون، انجمن جدید دیگر کار پیشنهاد جایگزین برای واژه‌های عثمانی را متوقف کرده است.

وارد کردن واژه‌های فرانسوی در سده‌ی نوزدهم م/سیزدهم خ آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. «شورای آموزش عالی» ترکیه به تازگی پیش‌نویس مقرراتی را برای آموزش عالی بر پایه‌ی اینترنت فراهم کرده است. این مقررات شامل دو واژه است که در هیچ فرهنگ ترکی‌ای پیدا نمی‌شود: akreditasyon و akredite [اعتباریابی و اعتباریافته. در انگلیسی accreditation و accredited]. مضحک‌ترین مثال از وام‌گیری از فرانسه که من تا حالا دیده‌ام تابلویی بود بیرون جایی که می‌توانید گسیلش آلاینده‌های دودکش (اگزوز) خودروی‌تان را آزمایش کنید. این تابلو چنین بود: Ezgoz emisyonu ölçüm istasyonu [اگزوز امیسیونو اوچلوم ایستاسیونو] (ایستگاه اندازه‌گیری آلاینده‌های دودکش). تنها واژه‌ی سوم ترکی است.

در سال ۱۹۷۴ م/۱۳۵۳ خ اوزجان باشکان (Ozcan Başkan)، یکی از زبان‌شناسان نسل اولیه ترکیه، واژه‌های Türkçe [تورکچه = ترکی] و İngilizce [اینگیلیزچه = انگلیسی] را با هم ترکیب کرد تا Türkilizce [تورکیلیزچه = ترکی-انگلیسی] را بسازد که همپایه‌ی franglais [کوته‌شده‌ی francais + anglais فرانسوی-انگلیسی] در فرانسوی باشد. از دهه‌ی ۱۹۶۰ م/۱۳۴۰ خ تاکنون، فرانسوی - به عنوان سرچشمه‌ی واژه‌های غربی - به میزان زیادی با انگلیسی جایگزین شده است. واژه‌ی ترکی برای بادکنک balon [بالن] و جمع آن balonlar [بالن‌لر] است. اما شرکتی که پروازهای بالنی بر فراز گورمه (Göreme) در کاپادوکیه‌ی باستان را سازمان می‌دهد خود را «Kapadokya Balloons» می‌نامد. تغییر عادت وام‌گیری از زبان فرانسه به وام‌گیری از زبان انگلیسی موضوع لطیفه‌ی ترکی زیرکانه‌ای شده است بدین شکل: «من واقعا از دست ترکانی که به جای ترکی، انگلیسی صحبت می‌کنند خسته شده‌ام. بیشتر مردم امروزه به جای operasyon [اوپراسیون = عمل] می‌گویند opereyşın [اوپریشین] و به جای spekülasyon [سپکیولاسیون = گمانه‌زنی] می‌گویند spekülasyşın [سپکیولیشین].»

انجمن زبان جدید پیوسته جایگزین‌های ترکی برای چنین واژه‌های غربی پیشنهاد می‌کند اما هیچ کس چندان به پیشنهادیش توجه نمی‌کند. در این جایگزین‌های پیشنهادی، دیگر «ترکی ناب» اصلا غالب نیست. برخی از این پیشنهادها چیزی است که من «ترکی مناسب» می‌خوانم و انجمن زبان قدیمی آنها را «ترکی عثمانی» می‌خواند. در صفحه‌های روزنامه‌ها و مجله‌ها واژه‌های عثمانی‌ای دیده می‌شود که بیست سال پیش، آدم فکر می‌کرد دیگر بی‌استفاده باشند. یک نمونه: در گزارش روزنامه درباره‌ی حمله‌ی هراس‌افکنانه (terrorist attack) در ماه اپریل گذشته [۲۰۰۱ م/اردیبهشت ۱۳۸۰] «هراس‌افکنان» teroristler گفته شده بودند. اما در سرخط خبر نوشته بود Otelde Dehşet [اوتلده دهشت] (هراس در هتل). «دهشت» ریشه‌ی عربی دارد و واژه‌ای عثمانی برای «هراس» (terror) است. در ۱۵ اکتبر ۲۰۰۱ م/۲۳ مهرماه ۱۳۸۰ خ روزنامه‌ی Akşam [آخشام=شامگاه] گزارش کرد که ارتش ترکیه به حالت kısmi teyakkuz [کیسمی تیکوز] (آماده‌باش جزیی) درآمده است که هر دو واژه عربی است. [قسمی = جزیی. تیقظ: از خواب بیدار شدن]

اگرچه ممکن است برای عاشقان زبان قدیمی دل‌انگیز باشد که ببینند و بشنوند که چیزهایی از آن زبان دوباره به کار گرفته می‌شود اما نباید خودشان را با این فرض گول بزنند که اصلاح زبان تمام شد و گذشت. این روزها به ندرت نوواژه‌ای ساخته می‌شود (اگر فرانسه یا انگلیسی می‌دانید چرا به خود زحمت بدهید؟). اما تاثیر ۵۰ سال تلقین به راحتی ریشه‌کن نمی‌شود. بگذارید سخنم را با کلامی درباره‌ی دو نوواژه به پایان برسانم. جایگزین جاافتاده برای istiklâl (استقلال) و hürriyet (آزادی) عربی عبارتند از: bağımsızlık و özgürlük. بخش ım در bağımsızlık پسوند فعل‌زدا (اسم‌ساز از فعل) است. اما baş ریشه‌ی فعلی نیست. ریشه باید اسم برای «پیوند و مانع» باشد. بهترین چیزی که درباره‌ی bağımsızlık می‌شود گفت آن است که معنایش از واژه‌ی دوم یعنی özgürlük حدس‌زدنی‌تر است. بخش öz یعنی «ناب» و gürlük یعنی فراوانی. بنابراین özgürlük می‌شود «فراوانی ناب». معنای آن نمی‌تواند «آزادی» باشد اما این معنا را می‌دهد. ولی اعتراضی که بیشتر منتقدان بدین دو واژه کرده‌اند این ایراد آشکار نیست که: نخستین واژه قاعده‌های زبان را نقض می‌کند و دومی هیچ معنایی ندارد. بلکه اعتراض‌شان آن است که این دو واژه محتوای عاطفی ندارند.

می‌گویند هزاران هزار ترک برای hürriyet [حریت = آزادی] و istiklâl [استقلال] جنگیدند و مردند اما چند نفر حاضرند برای özgürlük و bağımsızlık بجنگند و بمیرند؟ جواب این پرسش بی‌نیاز به پاسخ، آن است که: چیزی را که هرگز نشناخته‌اید دلتان برایش تنگ نمی‌شود. برای آن ترکانی که پس از دهه‌ی ۱۹۵۰ م/۱۳۳۰ خ بزرگ شده‌اند Hürriyet (حریت) نام روزنامه‌ای و نیز میدانی در محله‌ی بایزید (Beyazit) است حال آن که İstiklâl (استقلال) نام خیابانی در محله‌ی «بیگ اوغلو» (Beyoğlu) است. برای آنان özgürlük و bağımsızlık همان معنایی را می‌دهد که hürriyet و istiklâl برای پدربزرگ و مادربزرگانشان و freedom و independence برای انگلیسی‌زبانان دارد. و آری! آنان حاضرند اگر لازم باشد برای این دو بجنگند و بمیرند. زبان آنان زبانی است که آنان تمام عمرشان بدان صحبت کرده‌اند.

--------------------------------------------------------------------------------

متن اصلی سخنرانی در نشانی زیر در دسترس است: («موسسه‌ی پژوهش‌های سوئد در استانبول»)

http://www.srii.org/lecture2002.pdf

http://web.archive.org/web/20070820003347/http://www.srii.org/lecture2002.pdf



کتاب پرفسور جفری لوییس با نام «اصلاح زبان ترکی: کامیابی فاجعه‌آمیز» در کتابفروشی آمازون

The Turkish Language Reform: A Catastrophic Success

آگهی درگذشت پروفسور جفری لوییس

پرفسور جفری لوییس از بنیانگذاران مطالعه‌های ترک‌شناسی در دانشگاه آکسفورد و استاد زبان‌های ترکی بود. وی در ۱۹ ژوئن ۱۹۲۰ / ۲۹ خرداد ۱۲۹۹ خ زاده شد و به تاریخ ۱۲ فوریه ۲۰۰۸ / ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ در سن ۸۶ سالگی درگذشت.

ترجمه از انگلیسی به پارسی و آماده‌سازی: شهربراز

یک‌شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷ - ۷ سپتامبر ۲۰۰۸

تارنما (وبلاگ) شهربراز

--------

من اصل انگلیسی این مقاله را نیز میاورم:

The Turkish Language Reform: A Catastrophic Success

When first I opened a grammar of Chaghatay Turkish and learned that the Chaghatay for it will be was bolğay, whereas the corresponding word in the Turkish of Turkey was ola, how feeble ola seemed in comparison with the vigorous bolğay. Central Asia, I thought, was the place to be. Gunnar Jarring's books opened the door to the fascinating world through which that many-talented man had journeyed. But while I was avidly reading them and dreaming of going where he had gone, I never dreamed that I would share with Gunnar Jarring the distinction of being elected to Corresponding Membership of the Turkish Language Society in the early 1950s, much less that one day I might have the honour of being invited to give the Jarring Lecture. I am fully aware of the magnitude of the contribution made to Turkic studies by Swedish scholars, not least the members of the Swedish Research Institute in Istanbul, and I am proud to dedicate this lecture to one of the greatest scholars of them all.

I am an ivory-tower scholar, not a field researcher. In spite of the fascination of Eastern Turkestan, my kismet has been that for most of my career my chief interest has been the language of Turkey. I did occasionally teach Chaghatay, in one year to a class including a student who wanted to read the Baburname in the original because it was written by Babur, the first Moghul emperor, who was one of his ancestors.

My subject this evening is the Turkish language reform. I gave my book about it the subtitle ""A Catastrophic Success". Though the reform has not been so drastic in its effect on the spoken language, it has made everything written before the early 1930s, and much that has been written since, increasingly obscure to each new generation. It has undeniably been a success, in that the reformers succeeded in their purpose of ethnic cleansing; getting rid of the non-Turkish elements in their language, so that it has changed as much in the last century as in the preceding seven hundred. I hope to show you why I call that success catastrophic.

The Ottoman Empire came to an end in 1922, but its administrative and literary language, Ottoman Turkish, the only language that ever came close to English in the vastness of its vocabulary, did not become a dead language until the middle of the twentieth century. At heart it was Turkish; that is to say, its accidence and syntax were Turkish, yet Hagopian felt obliged to devote 40% of his Ottoman- Turkish Conversation-Grammar, published in 1907, to the grammar of Arabic and Persian. The reason was that the Ottomans had borrowed several features of those two languages. They borrowed Persian and Arabic plurals. From Arabic they borrowed the disease of language known as grammatical gender. Further, Turkish adjectives precede their nouns, but Arabic and Persian adjectives follow them. Persian interposes an i between noun and qualifier, and both conventions were adopted. The Ottoman name for the Sublime Porte, the central offices of the Sultan's government, was therefore Bâb -i- âlî, two Arabic words meaning gate and high, joined by a Persian i.

The Turks were a pastoral people in what is now Outer Mongolia. In the eighth century, defeated by their Mongol neighbours in the competition for pasturage, they left their home and began to migrate towards the south and west. By the beginning of the eleventh century most of them who had reached the Middle East became Muslim, and the literate among them adopted the Arabo-Persian alphabet. Their own language was rich in words necessary for nomadic life, but it was deficient in terms for philosophical, theological, and artistic concepts. For these they resorted to Arabic and Persian.

But they did not stop there; they did not just borrow words for new concepts. Even so basic a word as ôd - fire, fell out of use; it survived in poetry until the early twentieth century but had hardly been used in prose for four hundred years, its place having been taken by the Persian ateş. The Turkish sin or sinle, meaning tomb, found in popular poetry from the thirteenth to the twentieth century and still widely used in Anatolia, was supplanted in prose long ago by the Arabic mezar. The Gami' al-Faris, a seventeenth-century dictionary, says that some people applied sinle only to the grave of a kâfir, a non-Muslim; a Muslim would be buried in a mezar.

In classical Turkish poetry you find lines where the only indication that they were written by a Turk is the appearance of a -dir - is or an idi - was. The same is true of classical prose. This mixture of Turkish, Arabic, and Persian was not understood by the great majority of the subjects of the Ottoman dynasty, not only the Arabs and Greeks and many other peoples, but also the Turks.

With the rise of journalism in the second half of the nineteenth century, writers, editors, and publishers realized that if they were to win readers for the new magazines and newspapers they had to simplify the written language by abandoning Arabic and Persian grammatical constructions. People who had been accustomed to calling the natural sciences ulüm-i tabiiye began to see that there was no harm in using the Turkish plural ilimler instead of the Arabic plural ulûm, dropping the Persian i and the Arabic feminine ending of the adjective, and putting the adjective first: tabiî ilimler. The words were still Arabic, because they were the only words in the working vocabularies of most of those who produced and read newspapers and magazines.

The poet Mehmet Akif wrote this in 1910: "The crime reports in the newspapers are couched in language so abstruse that ordinary people listen to them as if they were religious formulae. It is ridiculous to write - Depredators who nocturnally effected an opportunist entry into Mehmet Bey's domicile purloined costly tapis eight in number - when what you mean is - Burglars broke into Mehmet Bey's house by night and stole eight valuable rugs. Concepts for ordinary people to understand should be expressed in the language used by ordinary people."

But years were to pass before that happened.

Although Mehmet Akif was not alone in his opinion, it took the boundless energy of Kemal Atatürk, as well as his authority as President of the Republic, to initiate the ethnic cleansing of the language. In 1928 he brought about the change of the alphabet from Arabo-Persian to Latin. Two years later, he wrote a short preface to a book on the history and potential of the language, in which he included these fateful words: "The Turkish Nation, which knows how to protect its territory and its sublime independence, must also liberate its language from the yoke of foreign languages". That sentence has been quoted in every book ever written about the language reform. Unfortunately, little attention was paid to his previous sentence: "Turkish is one of the richest of languages; it needs only to be used with discrimination". He thought it would be possible to find or to construct Turkish equivalents of all Arabic and Persian words, and he practised what he preached. He dictated a list of topics, which he wanted historians to address. One of them was Beşeriyet menşe ye mebdei - The source and origin of human kind, all four words being of Arabic origin. When the typescript was brought to him he amended this to insanların nereden ye nasıl geldikleri - Where humans came from and how they came, three of the five words and all the grammar being Turkish. The other two words, insan - human and ve - and, had long been naturalized and have survived the language reform.

To understand the course of the reform, you must know that language was the first of Atatürk's two hobbies; the other being history. His passion for etymology, however, was more enthusiastic than scientific. Among his offerings was his ingenious derivation of asker - soldier (actually via Arabic from the Latin exercitus)from the Turkish aşık - profit and er - man, i.e. a man who is an asset to his country. Attributed to him, probably unfairly, were Turkish etymologies for two American place-names, Niagara being explained as from Ne yaygara! - What tumult! and Amazon as from Ama uzun! - But it's long! It was unfortunate that although he liked nothing better than a good argument, none of his intimates ever said "Very amusing as an after-dinner game, Pasha, but we mustn't take it too seriously, must we?". On the contrary, they played the same game. This being long before the age of political correctness, the President of the Language Society, which Atatürk founded in 1932, declared the origin of the Western word academy to be the Turkish ak adam: - ak - white and adam - man (an Arabic word). An anonymous article in the Society's journal explained - "the old word okan" as the name of a deity, meaning majestic, glorious. There was, however, no such word as okan - the word the writer must have had in mind was ugan and its meaning was neither majestic nor glorious but almighty. But worse, he went on to say that okan was the etymon of okyanus - ocean, which was a borrowing from Greek via Arabic.

The Society prescribed three methods for producing the words required to make Turkish independent of foreign vocabulary: to explore the resources of the spoken language, to collect words found in old texts, and, if necessary, to create new words from existing roots and suffixes.

In October 1932 the word collecting began. Every provincial Governor presided over a collection committee, with the duty of organizing the collecting of words in use among the people. Within a year, over 35,000 such words were recorded. Meanwhile, scholars had been combing through dictionaries of Turkic Languages and more than 150 old texts in search of words that had fallen out of use or had never been in use in Turkey - these totalled close on 90,000. In 1934 the results of both activities were published in a book called Tarama Dergisi - Combing Compendium. Although the compilers had conscientiously put question-marks against some words of which they were not certain, enthusiasts did not feel inhibited about using any word found in it, and for a while the result was chaos. If you wanted to express pen without using the ordinary word kalem, an Arabic borrowing, you looked up kalem and made your choice from among yağuş oryazgaç or çizgiç or kavrı or kamış or yuvuş. For akıl - intelligence there were 26 equivalents, from an to zerey. For hediye - gift you could pick your favorite from a list of 77 words. The one that was eventually chosen was armağan, not in fact Turkish but an old borrowing from Persian.

Journalists wrote their articles in Ottoman, then passed them on to an ikameci, a who would make the correct substitution. The ikameci opened his copy of Tarama Dergisi and substituted for the Ottoman words whatever equivalents he chose from that book. At the same time, in the office of another newspaper another ikameci might be choosing different equivalents for the same Ottoman words.

At this point Atatürk decided that the reform had entered a dead end and that the sensible course was to retain in the language all the foreign words that were in general use and for which no Turkish synonym could be found, so long as they could be provided with a Turkish etymology. Encouraged by this, everyone had a go.

Those who instead of inventing etymologies for all the doomed Arabic and Persian words honestly tried to find pure Turkish replacements for them, made some terrible mistakes. For example, there was no Turkish equivalent of the Arabic maarif - education. The reformers produced eğitim which they said was a noun derived from an ancient verb eğitimek - to educate. Well, there never was a verb eğitimek and, if you will pardon the paradox, it did not mean - to educate: it was a misreading of an ancient verb igidimek - to feed (people or animals), but that did not prevent eğitim from becoming the modern Turkish word for education. For millet - nation the researchers had found eight possibilities, among them uluş and ulus - and they chose the wrong one ulus. Uluş was a genuine Turkish word, though it meant not nation but country. The Mongols borrowed it, gave it the Mongolian pronunciation ulus and also gave it a new meaning, empire or people. By the fourteenth century the Turks had borrowed it back in its Mongolian form ulus which they used until the seventeenth century and use again today. The reformers could not find a Turkish suffix to replace the Arabic adjective-suffix -î as in millî - national so they borrowed the French suffix -el or -al as in culturel and principal, and they replaced millî - national by ulusal. Having chosen for national a word half Mongolian and half French, the reformers could at least claim that they were not chauvinists.

Yet the name of the National Library of Turkey is still Millî Kütüphane, which is part Arabic and part Persian. I once asked the Director of the Library how it had escaped being called Ulusal Kitaplık. With a happy smile she explained that the name Millî Kütüphane was written into the law establishing the library - the reformers had not noticed it and, inşallah, deo volente, nobody ever would.

Many of the neologisms were correctly constructed from Turkish roots and suffixes, for example altyapı - under-building which has replaced the French enfrastrüktür and kazı - excavation and çağrışım - association of ideas which have replaced the Arabic hafriyat and tedai respectively. Far too many neologisms however, were not correctly constructed.

You may say that this is no reason to call the reform a catastrophe. After all, every language is a set of conventions, and most people everywhere neither know nor care about the origins of the words they use. They are not interested in whether a word has always been part of their language or was recently created by a Language Society or an Academy. But I am thinking of the educated Turks who know the exact word they want but hesitate to use it because it is too old- fashioned and has not been replaced with a neologism. Or it has been replaced by one of the many neologisms that were arbitrarily invented. So they use a French or English word instead. A Turk however does not have to be a professional scholar to find at least some of the inventions excruciating and cannot bear to hear them, much less to say them.

An example: the reformers made neden, the ablative of ne? - what? into a noun meaning cause replacing the Arabic sebep. This new noun is unique in having an ablative case which no Turk with any feeling for the language will use. The old expression for because of this was bu sebepten literally from this cause. Few Turks can bring themselves to say bu nedenden literally from this from-what. Nor do they like the alternative bu neden nedeniyle - by this from-what's from-what so they continue to use the Ottoman bu sebepten.

The assumption behind the change of vocabulary was that the meaning of neologisms constructed from Turkish roots and suffixes, unlike Ottoman words would be readily intelligible to everybody. While a Turk might not know the Arabic mefhum - concept he could at once understand kavram manufactured from kavramak - to grasp. Well he might, unless he was from one of the many regions of Anatolia where it means handful. And when the suffix was itself a neologism he would be even worse off, especially if it coincided in form with a familiar word. Among Atatürk's coinages for the language of geometry, of which I shall be saying a little more, were replacements for the Arabic names of the plain figures - triangle, pentagon and so on. He added to the appropriate numeral a newly invented suffix -gen. The more committed reformers will tell you its origin was Turkish but in fact it was the suffix -gon of pentagon and hexagon, altered to -gen because as a rule the vowel o does not occur in final syllables. Anyway, the word for triangle became üçgen. In theory, anyone could understand that it had something to do with three and would soon realize from the context that it meant triangle. But the reformers should have known that -gen was part of the vocabulary of every farmer in Anatolia to whom üçgen could mean only three fallow fields. Consider the neologism özek the official replacement for the Arabic merkez - center. A villager from the neighbourhood of Isparta would have no difficulty with it because it was there that the word-collectors had found it. To most other Anatolians, however, it would mean only the pole of an ox-cart. A town-dweller, knowing öz - own and ek - patch, additions could never guess its new meaning.

Those are typical of the mistakes that the reformers made. Another was that they impoverished the language by eliminating a great many Arabic and Persian words for which there were no Turkish equivalents, nor did they take the trouble to construct them from Turkish roots and suffixes. The enormous resources of Ottoman Turkish were at their disposal. They did not have to perpetuate the whole exuberant vocabulary as they were free to pick and choose, but they deliberately elected to throw away their heritage.

Ottoman had individual words that expressed the concepts of declaring, asserting. remarking, hinting and more of similar meaning. To express all these senses, modern Turks have to make do with anlatmak - to tell and söylemek - to say and bildirmek - to inform together with adverbs to supply the nuances. So for to hint if they wish to avoid or don't know the old word ima they have to say üstü kapalı söylemek - to say covertly or dolaylı anlatmak - to tell indirectly.

I have mentioned another of the reformers sins that when they could not find or construct a real Turkish equivalent for a foreign word that they wanted to expel from the language then they invented one. There was an incident at the Sixth Language Congress, in 1949, which does not appear in the published proceedings. Someone asked what principles had governed the formation of new technical terms. An embarrassed silence was eventually broken by the chairman of the Linguistics and Etymology Commission, who said: "My friends! We had no principle or anything resembling a principle. We've been making them up as we went along!"

That was no more than the truth. As the pure Turkish replacement for the Arabic hayal - image they produced imge its alleged origin being the Old Turkic im - password with the addition of the suffix seen in çekirge - grasshopper and süpurge - broom. The connection between password and image may seem tenuous but one only has to spell out imge and the French or English image to see the true etymology.

The old word for civilization was medeniyet. It was of Arabic derivation, though it was a nineteenth-century Turk who did the deriving and the Arabs borrowed it from the Turks. The replacement found for it was uygarlık an arbitrary coinage based on the name of the Uyghur a people who established an advanced civilization in Eastern Turkestan in the tenth to twelfth centuries. So it has far less claim to being pure Turkish than medeniyet which still holds its ground.

I once conducted a small experiment about those two words. On the northern approaches to Izmir one sees notices reading Yayaya Saygi Uygarlıktır - Respect for the Pedestrian is Civilization. I asked two affable taxi-drivers the meaning of uygarlık and after briefly conferring they agreed that uygar meant the same as modern or çağdaş - contemporary. It emerged that they did not associate uygarlık with medeniyet which they both knew - though I did not try their patience by asking them to define it. I am sure that Gunnar Jarring would have had the courage to pursue the enquiry to its very end. But my small experiment lends support to the view of a Turkish friend whom I told about it - that nuances of meaning are emerging between old words and their replacements. He himself did not feel uygarlık and medeniyet to be synonymous. If he was talking about a particular civilization or the history of civilization, he would use medeniyet. Uygarlık on the other hand conveyed to him something more dynamic - civilized and vigorous and progressive.

There are two questions we should ask about the reform. The first is - "Has it liberated the language from the yoke of foreign languages?" The answer is yes, most of the vocabulary of younger writers is that of the new Turkish. The second question is - "Has it eliminated the gap between the language of the intellectuals and the language of the people?" The answer is no. It is natural that there should be a gap between the language of intellectuals and the language of the people because intellectuals need more words than non-intellectuals. No one ever expected intellectuals to stop talking about literary criticism or bacteriology or whatever their particular interest might be. The hope was that they would give up the use of Ottoman words for everyday concepts. They would not, so to speak, say domicile when they meant house or I shall exercise cogitation on this topic rather than I'll think about it. And they don't. The language of the intellectuals is no longer full of Ottoman words but it is full of so-called pure Turkish neologisms - very few of which have entered the language of the people, the majority of whom are not great readers. The language of the people though not full of Ottoman words retains many that the intellectuals have abandoned. The reform has hardly changed the speech-habits of non-intellectuals. The language spoken today by the farmer, the shopkeeper, and the small craftsman is not very different from that spoken by their grandparents.

For a change, let me say a word about one aspect of the reform that I see as totally admirable: the technical terms of the sciences. Until 1937, Turkish school children were still being taught geometry with the Ottoman technical terms. Right angle was zaviye-i kaime two Arabic words joined by the Persian i. It is now dik açı a straight translation of the Arabic. The change began in the winter of 1936/7, when Atatürk wrote a little book on the elements of geometry, which was published anonymously. In it he employed most of the geometrical terms now in regular use, many of his own invention.

We all remember the formula we learned at school: The area of a triangle is equal to the length of the base multiplied by half the height...

In pre-reform Turkish it was:

Bir müsellesin mesaha-i sathiyesi, kaidesinin irtifaına hâsıl-ı zarbinin nısfına müsavidir.

Now it is:

Bir üçgenin yüzölçü tabanının yüksekliğine çarpımının yansına eşittir.

Really two languages - all they have in common is the indefinite article bir at the beginning and the suffix -dir at the end. But only a fanatical conservative would persist in calling interior opposite angles by the 16 syllables of zaviyetan-ı matekabiletan-ı dahiletan rather than the five syllables of içters açılar.

New technical terms have been devised for the other branches of science, although not all their practitioners use them. Certainly medical doctors seem to prefer English or French.

To revert to non-technical words, the sad truth is that very many of them were created by people with no qualifications for the job, a category that included not a few of the Society's experts. Rut the individual who produced the largest number of new words did not claim to be an expert on language. He was Nurullah Ataç - a popular writer on literature who cheerfully admitted, "My ignorance is endless and at my age it cannot be eradicated". Whenever he introduced a neologism into one of his articles, he added in parentheses the word it was intended to replace, but without trying to explain or to justify his invention. His contributions to the new Turkish number many hundreds, most of them now in regular use, such as yanıt - answer, örneğin - for example and sorun - problem.

Some devotees of the reform will look you in the eye and swear that such obvious adaptations of Western words as okul for school - genel for general - and terim for technical term are of purely Turkish origin. They make the same claim for süre - duration, a Frankenstein monster whose father was the Turkish sürmek - to continue and whose mother was durée - the French for duration.

Let me sum up my four reasons for calling the reform catastrophic. (1) The reformers did not close the language gap between intellectuals and non-intellectuals - what they did was to create a new gap. (2) They impoverished the language by failing to produce Turkish replacements for all the Arabic and Persian words they consigned to oblivion. This loss affects every Turk who now, in speaking or writing, looks for the word that expresses his feelings but does not find it, because it is as dead as Etruscan and has not been replaced. (3) Many of the replacements that were produced are far from being pure Turkish. (4) Most Turks below the age of 50 are cut off from the writings of the 1920s and 1930s, one of the greatest periods of their modern literature. The "Translations into Modern Turkish" that you will see in bookshops are no substitute for the real thing.

Here is an extract from a reader's letter to the newspaper Cumhuriyet in 1995: "I was looking for one of Yakup Kadri's books, It was nowhere to be found. I asked the publisher who had reprinted many of his books why he hadn't reprinted that one. He replied, We haven't been able to find anyone to put it into Turkish." Apparently a book printed in the 1930s, which I read as a schoolboy, today has to be put into Turkish! Did Yakup Kadri write it in Chinese, I wonder? Further, no one can be found to understand that Turkish and turn it into the new garbage The writer of that letter was not alone - all but one of the many Turkish friends who supplied me with material for my book said that if I criticized the reform too unkindly they would not mind a bit. Most of them were no older than the one friend who did not say that.

In general, conservative-minded people were against the reform, while progressives were for it. A man named Tekin Erer wrote this in 1973: "There is a simple method of distinguishing the leftists in our country. To ascertain how far to the left a person is, look at the words he uses in writing and speech. If the fake words he employs are too numerous for you to be able to understand, you may unhesitatingly call him a communist."

He was wrong. Extremists at both ends of the political spectrum were bitterly opposed to the reform. The communists saw it as a bourgeois movement aimed at widening the gulf between the official and literary language and the language of the people. The poet and playwright Nazım Hikmet (1902 - 63), the most distinguished of all Turkish communists, did not use "pure Turkish" but followed Atatürk in making full use of the language as it stood. Extremists of the right regarded the Language Society as a subversive organization whose mission was to decrease mutual understanding between the Turks of Turkey and the Turks of the then Soviet Union, whom they hoped some day to liberate.

Atatürk's devotion to the reform which he had initiated suffered a shock on 3 October 1934. He had already gone a long way in the use of the new language; he took it to the limit in the speech he made that day at a banquet in honour of the Crown Prince and Princess of Sweden. He had composed the speech in the language he had spoken all his life, and every Arabic or Persian word was then replaced with a neologism, presumably by a "substitutor". It is recorded that he delivered the speech "like a schoolboy who has just begun to read". One can see why this embarrassing experience made him think that the reform had gone too far.

He had another shock two years later, at the Language Society's Third Congress, which was dominated by the Sun-Language Theory, for which he was responsible. Uriel Heyd, in his 1954 book on the language reform, calls it "this amazing theory". So does Remt Brendemoen, writing in 1990, who in addition calls it "infamous". It was inspired by a Dr Kvergic of Vienna, who sent Atatürk an unpublished paper entitled "La Psychologie de quelques éléments des Langues Turque", which did not mention the sun. The sun was part of Atatürk's contribution. Kvergic asserted, among other things, that Turkish was the first language in the world. Atatürk's theory taught that language began when primitive man looked up at the sun and said Aa! - in Turkish spelling ağ - which became the first-degree radical of the Turkish languages Its meanings were numerous, ranging from sun and God to water and time.

Dr Kvergic was invited to the Congress and he applied the Sun-Language Theory to produce the following etymology of unutmak - to forget:"Its earliest form was uğ+un+ut+um+ak. Uğ - discriminating spirit is the mother-root. The n of un shows that the significance of the mother-root emerges into exterior space. The t of ut is always a dynamic factor - its role here is to shift the discriminating spirit into exterior space. The m of um is the element which embodies the concept of un-un-ut, while ak completes the meaning of the word. After phonetic coalescence, the word takes its final morphological shape, unutmak which expresses the transference of the discriminating spirit out of the head into the exterior field surrounding the head". Every word of that was pure invention. One wonders how a man who talked such rubbish in public ever obtained a doctorate.

Ibrahim Dilmen, the Secretary-General of the Society used the theory to prove that the Western word electric was derived from the Uyghur yaltrik - gleam, shining. One is reminded of Müller's dictum "The change of a consonant is a mere trifle, for in etymology vowels are worth but little, and consonants almost nothing". In case you do not believe that Müller could have said that, I should explain that this was not the great nineteenth-century Oxford philologist Max Müller but his cousin George.

There were a number of foreign guests at the Congress, besides Dr Kvergic. Atatürk's faith in his theory was shaken by the reactions of all of them except Dr Kvergic. Some of them politely said the theory was interesting. Others wanted more time to think about it. Four of them did not mention it at all. Atatürk was a man of high intelligence and he knew what they thought of his Sun-LanguageTheory.

His interest in technical terms continued after the Congress. Already by the end of 1936, however, he had lost interest in creating neologisms for everyday words, and had reverted to his mother-tongue..

After Atatürk's death, in November 1938, Dilmen cancelled the course of lectures on the Sun-Language Theory which he had been giving at Ankara University. When his students asked him why, he replied - "After the sun has died, does his theory survive?"

The Language Society felt secure in the knowledge that it was not a State institution but a private body founded by Atatürk, so that it could never be abolished. Nor was it. When the conservatives thought the time was ripe it was simply nationalized. A law passed on 11 August 1983 reconstituted it as part of a new Atatürk Cultural, Linguistic, and Historical Institute dependent on the Prime Minister's office. Since then the new Society has ceased to propose replacements for Ottoman words.

The importation of French words began in the nineteenth century and continues. The Higher Education Council has recently prepared draft regulations for higher education based on the internet. They contain two words not to be found in any Turkish dictionary: akreditasyon and akredite. The most grotesque example of French borrowing I have so far met is the notice outside the places where you can have the exhaust emission of your vehicle tested. It reads Ezgoz emisyonu ölçüm istasyonu - exhaust emission measuring station. Only the third word is Turkish.

As long ago as 1974, Ozcan Başkan, one of the first generation of Turkish linguisticians, combined Türkçe - Turkish and İngilizce - English to make a Turkish counterpart of the French franglais: Türkilizce. Since the 1960s, French has been largely replaced by English as the source of Western words. The Turkish for balloon is balon - plural balonlar, but a company organizing flights over Göreme, in the ancient Cappadocia, calls itself "Kapadokya Balloons". The switch from French borrowings to English borrowings is the subject of a shrewd Turkish witticism: "I'm really getting tired of Turks who talk English instead of Turkish. Most people now say opereyşın instead of operasyon, and spekülasyşın instead of spekülasyon."

The new Language Society regularly suggests Turkish replacements for such Western words, though nobody seems to take much notice of its suggestions. In these proposed replacements "pure Turkish" is far from predominating. Some of them are what I think of as proper Turkish and what the old Language Society would have called Ottoman, In the pages of any newspaper or magazine, Ottomanisms may now be seen which twenty years ago one would have thought obsolete. One example: in a newspaper report on a terrorist raid last April, the terrorists were called teroristler. The headline, however, was Otelde Dehşet Terror at Hotel. Dehşet of Arabic origin, being the Ottoman for terror. On 15 October 2001, the newspaper Akşam reported that the Turkish Army had moved to kısmi teyakkuz - partial alert both words being Arabic.

Pleasant though it may be for lovers of the old language to see and hear some of it coming back into use, they must not deceive themselves into assuming that the language reform is over and done with. Hardly any neologisms are being created nowadays (why bother to create them if you know French or English?). But the effects of fifty years of indoctrination are not so easily eradicated. Let me finish with a word about two neologisms. The established replacements for the Arabic istiklâl - independence and hürriyet - freedom are bağımsızlık and özgürlük. The -ım of bağımsızlık is a deverbal suffix, but as baş is not a verb-root, the root has to be the noun bond, impediment. The best one can say for bağımsızlık is that its meaning is not so unguessable as that of its partner özgürlük. Öz means pure, and gürlük means abundance, so özgürlük can only mean pure abundance - it cannot mean freedom. But it does. The objection most critics have raised to these two words, however, is not the obvious one that the first violates the rules of the language, while the second makes no sense, but that they have no emotional content.

Untold thousands of Turks, they say, fought and died for hürriyet and istiklâl how many would be ready to fight and die for özgürlük and bağımsızlık? The answer to this rhetorical question is that you do not miss what you have never known. To those Turks who have grown up since the 195Os, Hürriyet is the name of a daily newspaper and a square in Beyazit, while İstiklâl is the name of a street in Beyoğlu. To them, özgürlük and bağımsızlık mean what hürriyet and istiklâl meant to their grandparents and what freedom and independence mean to English-speakers, and yes, they are ready to fight and die for them if necessary. The language they have spoken all their lives is their language.



پیوست سوم: بحثی دربارهء صرف فعل در زبان علمی فارسی
دکتر محمد حیدری ملایری

کتاب امروز، پاییز ۱۳۵۲ خورشیدی / ۱۹۷۳ میلادی - صفحهء ۴۵ تا ۴۸

بیان مفهومهای علمی و فنی غرب به زبان پارسی همواره با مسائل فراوانی روبرو بوده است. مقالهء حاضر بحثی است دربارهء یکی از جنبه‌های این دشواریها. در اوایل قرن نوزدهم، ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپایی تماس بیشتری یافتند. رفتن برخی از ایرانیان به اروپا برای آموختن علوم و فنون و نیز دعوت از اروپاییان برای تعلیم در ایران، سبب آشنایی هر چه بیشتر ایرانیان با علوم و فنون نوین شد. بویژه، بعد از مشروطه، گرایش بسیار به تالیف و ترجمهء کتابهای علمی و فنی پدید آمد، و علوم نوین به حوزه‌های درسی ایران وارد شدند.
این علوم نوین مفهومهایی داشتند که در زبان فارسی بیسابقه بودند، و طبعاً فارسی می‌بایست آنها را در خود جای دهد. اشکال، تنها در نداشتن اصطلاحهای نو نبود، زیرا در انتقالهای فرهنگی، همیشه هر زبان مفهومهایی را که ندارد به هر ترتیب از چند راه فراهم می‌آورد - مثلا از وام گرفتن اصطلاحهای بیگانه، و نیز ساختن واژه‌های نو در برابر آن مفهومها. اشکال اساسی یکی این بود که زبان دری چندان تجربه‌ای برای درآوردن واژه‌های بیگانه به قاعده‌های دستوری خود نداشته است. دیگر آنکه نثر علمی فارسی در زمان تماس با فرهنگ اروپایی توانایی چندانی نداشت، و به گفتهء ملک الشعراء بهار نه عربی بود و نه پارسی، و پر بود از روابط بی‌رویه و جمله‌های بی‌سروپای. [۱]
زبان فارسی با شیوهء منظم و منسجم اصطلاح‌شناسی یا ترمینولوژی علمی اروپا روبرو بود که پس از رنسانس و انقلاب صنعتی رفته رفته روش‌دارتر و تواناتر شده بود. مؤلفان و مترجمان آن دوره، تعدادی از اصطلاحهای اروپایی، بویژه فرانسوی، را در گفته‌ها و نوشته‌های خود وارد ساختند و نیز از زبان عربی کمک گرفتند - اما در این کارها ضابطه‌ای وجود نداشت؛ بعلاوه عربی نیز با همین اشکالات، منتها از جنبه‌های دیگری روبرو بود. به عنوان نمونه می‌توان از اصطلاحهای زیر که در آن ایام به کار می‌رفته نام برد:
ضغظه، تر؟یب، جرثقیل، بارومطر، تحمیص، قوای معاونه، قوهء اتصالیه، مطلوئید، موازنة المیاه، آلت سباحه، میزان الثقل، ایزومرفیسم، اراضی مرسوبه.
بعدها بر اثر فزونی گرفتن اصطلاحهای غربی و «بی‌تحرکی» واژه‌های عربی در بافت دستوری زبان فارسی، و نیز علاقه به فارسی‌نویس، گرایشی به واژه‌های فارسی پیدا آمد.
فرهنگستان ایران که در سال ۱۳۱۴ تاسیس شد، بسیاری واژه‌های علمی در رشته‌های پزشکی، جانورشناسی، زمین‌شناسی، طبیعی، گیاهشناسی، فیزیک، و شیمی وضع کرد، که اکثر آنها جایگیر شده‌اند و به کار می‌روند. به عنوان نمونه می‌توان از اصطلاحهای زیر نام برد:
آبفشان، آذرسنج، آذرین، آوند، انگل، بازتاب، بازدانگان، بازدم، بافت‌شناسی، برآیند، برچه، بُردار، بزرگ‌سیاهرگ زیرین، بسامد، بندپاییان، بیگانه‌خوار، پدیداری، پرچم، پیدازا، تاقدیس، تخمک، چگال، دریچهء دولختی، راستا، سرخرگ، کاسبرگ، گشتاور، نهنج، واگرایی، و بسیاری دیگر.
از دقت در اصطلاحهای فرهنگستان چنین برمی‌آید که کوششهای آن بیشتر در زمینهء «اصطلاح‌شناسی واژگانی» بوده است، و به یکی از مهمترین جنبه‌های اصطلاح‌شناسی منظم زبانهای اروپایی - یعنی «اصطلاح‌شناسی مورفولوژیک» - چنانکه باید توجه نکرده است.
یکی از خصوصیتهای عمدهء اصطلاح‌شناسی علمی زبانهای اروپایی، قدرت «صرف فعلی» (conjugation) آنها در ساختن مشتقهای فراوان از یک مفهوم واحد است. و این از جهتی یکی از جنبه‌های ضعیف زبان فارسی است - یعنی چیزی که در گذشته بر اثر به کار نگرفتن الگوهای زبانی و بعد به علت نبودن درک «صحیحی» از زبان همچون «تابو» خودنمایی کرده است. قدرت تحرک صرف فعلی و شخصیت زبانی ساختها یا الگوهای دستوری، این توانایی را به زبانهای اروپایی داده که مفهومهای فراوان و وابسته به هم را با اصطلاحهای کوتاه بیان دارند.
ولی در زبان فارسی نه تنها بسیاری از مشتقهای فعلی «سماعی» قلمداد شده‌اند، بلکه یک مانع دیگر بر سر راه وجود همهء مشتقهای فعلی دیده می‌شود، و آن فراوانی «همکرد» است که خود نیز همین اشکال یادشده را دارد. در زبان فارسی سه نوع مصدر وجود دارند: ۱) مصدر بسیط، مانند «بریدن»؛ ۲) مصدر مرکب، مانند «تاب خوردن»؛ و ۳) عبارت فعلی، مانند «به کار بردن». بنابر تعریف، مصدری که با اسم یا صفت ترکیب می‌شود و فعل مرکب می‌سازد «همکرد» نامگذاری شده است.
از آنجا که هریک از الگوهای صرفی زبان معنی خاصی را می‌رساند، و در اصطلاح‌شناسی علمی نیز هریک از الگوها می‌تواند دارای شخصیت بامعنایی باشد، امکانات زبان فارسی را برای ترجمهء یک مفهوم فیزیکی می‌آزماییم. این مفهوم پدیدهء gravitation یعنی آن خاصیت اجسام مادی است که بر اثر نیروی زاییدهء جرم خود، یکدیگر را جذب می‌کنند. این واژه در زبان انگلیسی، اسم مصدر to gravitate است که اصلا از واژهء لاتین gravis به معنی «سنگین» یا «گران» گرفته شده است. چنانکه آشکارا دیده می‌شود، در ذات این اصطلاح مفهوم سنگینی یا گرانی وجود دارد. در فارسی آن را چه می‌توان گفت؟ «جذب کردن»، «جلب کردن»، «کشیدن»، «سنگینی کردن»؟ همهء اینها ناتوان‌اند. می‌توان آن را ترجمه کرد: «نیروی ناشی از جرم وارد کردن به» یا «جذب کردن بر اثر نیروی جرم». در اینکه این عبارتها طولانی و غیرقابل استفاده‌اند شکی نیست. «جذب کردن»، «جلب کردن»، و «سنگینی کردن» به تنهایی نه فقط مفهوم را چنانکه باید نمی‌رسانند، زیرا بسیار کلی و دوپهلو هستند، بلکه چنانکه خواهیم دید، از حیث ساختمان مورفولوژیک نیز کارآیی کمی دارند.
اصولا، نکته‌ای که باید همواره در اصطلاح‌شناسی علمی و فنی در نظر گرفته شود این است که اصطلاحها هرچه دقیقتر و منحصر به فردتر انتخاب شوند، زیرا این لازمهء دقت علمی و مناسبترین راه رساندن آن مفهوم است.
آزمون اصطلاح‌شناسی

با توجه به ریشه‌شناسی مصدر ، به نظر نویسنده، رساترین معادل برای آن «گرانیدن»، یعنی ساختن مصدر از صفت «گران» است. (البته «گرانیدن» در فرهنگها وجود دارد، ولی نه به این معنای خاص.) جدول زیر نمایندهء چند امکان گوناگون زبان فارسی برای ترجمهء اصطلاح یادشده و مشتقهای آن است. ستون یکم از سمت چپ، مهمترین اصطلاحهایی هستند که در فیزیک و رشته‌های وابستهء آن به کار می‌روند، ستون دوم اصطلاحهایی نارسایی است که بیشتر تا چند سال پیش به کار می‌رفته‌اند، ستون سوم متعلق به الگوی اصطلاح‌سازی با استفاده از مصدر مرکب است، و ستون چهارم به الگوی مصدر بسیط تعلق دارد، که امروزه در بیشتر نوشته‌های مربوط به آن به کار می‌رود.
الگوی مصدر بسیط
الگوی مصدر مرکب
اصطلاحهای قدیم
اصطلاح انگلیسی
گرانیدن
گران کردن
جذب کردن
gravitate, to
گرانش
گران‌کنش
جاذبه
gravitation
گرانشی
گران‌کنشی
جاذبه، جاذبه‌ای
gravitational
گراننده
گران‌کننده
جذب‌کننده
gravitating
گرانیده
گران‌شده
جذب شده
gravitated
گرانی
گرانی
ثقل، سنگینی
gravity
گرانیسنجی

ثقل‌سنجی، جاذبه‌سنجی
gravimetry
گرانیسنج

ثقل‌سنج، جاذبه‌سنج
gravimeter
گراویتون


graviton
گرانی‌ایست


gravipause
گرانی‌سپهر، گرانی‌کُره


gravisphere
در اینجا باید نکته‌ای را دربارهء این جدول توضیح داد. شش اصطلاح اول ستون یکم واژه‌های دارای مورفِمهای وابسته‌اند (bound morphemes) و پنج اصطلاح بعد، به جز graviton از مورفمهای آزاد (free morphemes) تشکیل شده‌اند، که کمابیش به طور مستقل هم به کار می‌روند، و در ضمن می‌توانند مورفمهای وابسته داشته باشند. از اینرو، پنج اصطلاح آخر ستون چهارم می‌توانند در ستون سوم نیز جای گیرند. بحث ما بیشتر دربارهء شش اصطلاح اول است، و آوردن بقیه برای معرفی مشتقهای دیگر مفهوم «گرانش» بوده است.
تأکید می‌شود که پایهء ستون چهارم بر این فرض نهاده شده که هر مشتق مصدری معنای خاصی برای خود داشته باشد. چنانکه ملاحظه می‌شود، اصطلاحهای ستون چهارم، که از آن مصدر بسیط‌اند، نسبت به ستون سوم کم‌هجاترند و فردیت بیشتری دارند. البته همکردی که در اینجا به کار فته «کردن» است که دو هجا بیشتر ندارد. اگر همکرد ما مصدر پرهجاتری باشد، اختلاف هجاهای ستونهای سوم و چهارم بیشتر خواهد شد. برای پی بردن به این که مشتقهای مصدر مرکب تا چه اندازه می‌توانند مطول باشند می‌توان مشتقهای «آلودن» را با «آلوده کردن» یا «گرانیدن» را با فرضاً «گران گردانیدن» مقایسه کرد.
یکی از خصوصیتهای مصدر مرکب در زبان علمی، این است که در اصطلاح مورفولوژیک، ماهیت پیراگویی (periphrastic) دارد - که شاید بتوان آن را به «اطناب ممل» یا به مثل «لقمه را دور سر گرداندن» تشبیه کرد.
زبان، علاوه بر صفتهای دیگرش، یک وسیلهء ارتباطی است، و می‌توان قانونهای نظریهء ارتباطات را دربارهء آن صادق دانست. در هر سیستم ارتباطی، عامل مزاحمی وجود دارد که در فرستادن و گرفتن پیامها اشکال ایجاد می‌کند، و در فیزیک و مهندسی به آن نوفه (noise) گویند. فراوانی همگرد در زبان علمی، یکی از نوفه‌ها به شمار می‌رود.
اهمیت مصدر بسیط

با توجه به اینها، پس از متوقف شدن کار فرهنگستان پیشین، این اشکالات صرفی توجه بسیاری از کسانی را که دست اندر کار تالیف و ترجمهء علمی بودند جلب کردند، و آنان برای از میان برداشتن دشواریهای ترجمهء روزافزون از زبانهای اروپایی به فارسی به اهمیت الگوی مصدر بسیط پی بردند. بویژه، مفهومهایی را که جنبهء بین‌المللی دارند، چنانکه رسم زبانهای فعال است، مانند جزئی از واژگان زبان فارسی دانستند و مشمول قاعده‌های دستوری آن قرار دادند. برای توضیح بیشتر، به جدول زیر توجه شود. ستون دوم که قبلا به کار می‌رفته و هنوز گاه به کار می‌رود، الگوی بیقاعده‌ای است که آیندهء زبان را تهدید می‌کند. ستون سوم که بر مبنای صرف فعلی زبان فارسی ساخته شده، اکنون تا اندازهء نسبتاً زیادی جای خود را در نوشته‌های علمی فارسی باز کرده است.
الگوی مصدر بسیط
الگوی قدیمتر
اصطلاح
یونیدن
یونیزه کردن
ionize
یونش
یونیزاسیون
ionization
یونی
یونی
ionic
یوننده
یونیزان، یونیزه کننده
ionizing
یونگر
یونیزان، یونیزه کننده
ionizer
یونش‌پذیر
قابل یونیزه، یونیزابل
ionizable
یونیده
یونیزه
ionized
چنانکه از ستون دوم برمی‌آید، مصدر مرکب در اینجا نیز راه حل بسنده‌ای به دست نمی‌دهد.
تعدادی از مصدرهای بسیطی که در سالهای گذشته در زبان علمی و فنی فارسی ساخته شده‌اند و هر یک معنای خاصی دارد، اینها هستند:
آبیدن، اکسیدن، نبضیدن، سختیدن، آشکاریدن، پسابیدن، حسابیدن، قطبیدن، جفتیدن، هالوژنیدن، دگرآهنگیدن، فهرستیدن، همنواییدن، یونیدن، برقیدن، فلسفیدن، صافیدن، ولکانیدن، تنکیدن، پژواکیدن، بازآواییدن، کوآنتومیدن.
همچنین، تعدادی از مصدرهای مهجور دوباره به کار گرفته شده‌اند. از جمله می‌توان مصدرهای زیر را نام برد:
تاشیدن، دیسیدن، تنجیدن، دوسیدن، تباهیدن، نهشتن، ویراستن، گشنیدن، اوژنیدن، پراشیدن، رمبیدن، آمودن، هلیدن، خلیدن، شیویدن، نویدن.
بعلاوه، تعدادی اسم مصدر نیز به طور مستقل ساخته شده است:
جرقش، ئیدروژنش، وارونش، درستش، واشیشش، فرمانش، نوردش، پاستوریزش، فرزانش.
البته ممکن است نزد برخی کسان ساختن مصدر denominative یا به زبان غیرعلمی مصدر «جعلی» از ریشهء اسم یا صفت تابو باشد. بعضی نیز آن را نمی‌پسندند و با کار تفننی طرزی افشار، شاعر دورهء صفوی، یکی شمارند. آری، نقض روش علمی و چشم بستن بر واقعیتهای چون آفتاب، بر مبنای پیشداوریها، در زبان نیز مانند هرجای دیگر دور از وسعت نظر و آزادمنشی و واقع‌بینی است. از سوی دیگر، به گفتهء عین‌القضات همدانی (حدود ۵۲۵-۴۹۲ ه.ق): «پس هر قومی در عالم، بوضع اسامیی چند مخصوص‌اند که دیگران از آن مستغنی‌اند. ادیب را بسیار معانی در صنعت خویش است و فقیه را نیست، و متکلم و نحوی و منجم را همچنین؛ و طبیب و محاسب و کاتب و عروضی را همچنین؛ و جولاه و حلاج و کناس را همچنین. و در میان یوزداران و بازداران و سگ‌داران اصطلاحی هست که ایشان از آن مستغنی نیستند. و علی‌الجمله هیچ قومی نیابی تا وا دزدان و طراران رسی الا هر قومی که اصطلاحی دارند که دیگران را آن اصطلاحات معلوم نیست. زیرا که اسامی بر معانی توان نهاد. و هر قومی را حاجت است بنظر کردن بمعانیی، که دیگران را حاجت نیست.» [۲]
خصوصیت ذاتی

وانگهی، ساختن مصدر از ریشهء اسم یا صفت در زبان فارسی هیچ چیز تازه و عجیبی نیست، و چون به سیر تحولی زبان بنگریم، می‌بینیم که در هر دوره بنابر احتیاج مصدرهای جدیدی ساخته شده‌اند. اهل فن معتقدند که مصدرهای زیر همه جعلی‌اند: آغازیدن، آماسیدن، بوسیدن، ترسیدن، ترشیدن، جنگیدن، جوشیدن، چرخیدن، خمیدن، خیسیدن، دزدیدن، رنجیدن، شوریدن، غلتیدن، گامیدن، گندیدن، لنگیدن، و اینها فقط چند نمونه‌ای هستند.
اصولا، طرح مطلب بدین‌سان، صحیح نمی‌نماید، زیرا مصدرسازی از اسم از خصوصیتهای ذاتی زبان فارسی است. چنانکه اهل تحقیق معتقدند، فارسی دری دنبالهء پهلوی یا فارسی میانه است. زبان پهلوی توانایی صرفی بسیاری داشته، و در آن از اسم و صفت و قید و ضمیر مصدر بسیط می‌ساخته‌اند. البته، فعل مرکب و عبارتهای فعلی در زبان پهلوی وجود داشته، و همچنانکه دربارهء زبان فارسی دری نیز صادق است، یکی از امکانات این زبان بوده‌اند؛ ولی تعدادشان با فعلهای بسیط مقایسه‌پذیر نیست. برای پی‌بردن به نیرومندی این زبان در ساختن مصدرهای بسیط به چند نمونهء زیر توجه شود:
گوشیتن (=گوشیدن: گوش دادن)، هوشیتن (=هوشیدن: فهمیدن)، کنیتن (=کینیدن: کین داشتن)، خوشنیتن (=خویشیدن: اختصاص دادن)، واچیتن (=واژیدن: سخن گفتن)، فرموشیتن (=فراموشیدن: فراموش کردن)، اچنیتن (=هیچیدن: هیچ کردن)، ویناسیتن (=گناهیدن: گناه کردن)، پاسپانیتن (=پاسبانیدن: پاسبانی کردن).
بعد از حملهء اعراب به ایران، الگوهای زبانی بر اثر به کار نرفتن کم کم فراموش یا مهجور شدند. در دورهء اول زبان فارسی دری که از آغاز حملهء اعراب تا قرن هفتم هجری است، الگوهای بازمانده از پهلوی، مثلا پیشوندها و پسوندها و مصدرهای بسیط بیشترند. ولی بعدها بر اثر فزونی گرفتن واژه‌های عربی، مصدرهای مرکب فراوان می‌شوند، زیرا واژه‌های عربی را مشمول قاعده‌های دستوری فارسی نمی‌کردند. از قرن هفتم پیشوندهای فعل نیز از رواج می‌افتند. حتی بسیاری از فعلهای بسیط جای خود را به فعلهای مرکب می‌دهند. مانند:
آکندن -> پر کردن، آسودن -> استراحت کردن، آلودن -> آلوده کردن، اندودن -> اندود کردن، شتافتن -> شتاب کردن، شایستن -> شایسته بودن، ستدن -> پس گرفتن، بیختن -> الک کردن، بیوسیدن -> منتظر بودن.
در نتیجه، اکنون اکثر فعلهای فارسی «کردن» و «ساختن» و «شدن» و غیره است، و در بسیاری موارد می‌توان جای آنها را با هم عوض کرد. (و علت دگرگون شدن معنی اصلی مصدر «نمودن»، خودداری از تکرار فراوان «کردن» بوده است.)
البته در این میان، تعدادی مصدر جعلی دورگه نیز ساخته شده‌اند که اینها هستند:
فهمیدن، فهماندن، قبولاندن، بلعیدن، طلبیدن، رقصیدن، رقصاندن، غارتیدن، شلیدن، صرفیدن [=فایده داشتن]، قاپیدن.
خویشاوندان فارسی

مصدرسازی از اسم و صفت و قید در زبانهای دیگر هندواروپایی، که خویشاوند فارسی‌اند، سخت متداول و عادی است؛ و هر گاه لازم باشد سایر مشتقهای مصدری آنها را نیز به کار می‌برند. برای نمونه در مصدرهای زیر در زبانهای انگلیسی و فرانسوی توجه شود. در زبان انگلیسی:
to book, to ski, to telephone, to ugly, to skin, to pen, to north, to ground, to near, to foot, to deepen
و در زبان فرانسه
boycotter, perler, jardiner, masquer, skier, téléphoner, voiturer, télescoper, neiger, majorer.
در اینجا لازم است به نکته‌ای اشاره شود. اگر از اسم «کتاب» مصدر ساخته شود، «کتابیدن» به چه معنا می‌تواند باشد؟ «کتاب نوشتن»، «به صورت کتاب در آوردن»، یا معناهای دیگر؟ این مسئله به سمانتیک یا معناشناسی واژه‌ها مربوط می‌گردد، که از حیطهء بحث این مقاله بیرون است. تنها، مختصر اشاره‌ای می‌شود. اگر پرسش بالا مطرح‌کنندهء اشکالی سمانتیک باشد، شاید بتوان آن را به همهء مصدرهای فارسی تعمیم داد. چنانچه به فرض، مصدر «چرخیدن» معنای آشکار و آشنای خود را نداشت، از دیدگاه معناشناسی، به چه معنا می‌بود؟ «چرخ ساختن»، «رشتن پنبه توسط چرخ»، یا معناهای دیگر؟ «افراشتن» چه؟ این مصدر از سه قسمت «اف» (به معنای «بالا») و «راشت» (به معنای «راست») و نشانهء مصدری ساخته شده است. ولی آیا معنای «بلند ساختن» و «برپا کردن»‌ در ذات آن هست؟ «بالیدن»، «افروختن»، «پریدن»، «دزدیدن» و غیره و غیره چه؟ پس، از آنجا که واژه‌ها نشانه هستند، و زبان سیستمی از چنین نشانه‌های قراردادی است که آدمیان بوسیلهء آنها با یکدیگر ارتباط برقرار می‌سازند مصدر «کتابیدن» بر طبق قرارداد می‌تواند بر یکی از آن معناها دلالت کند. خوشبختانه، زبان علمی فارسی در گرایش جدید خود بسوی توانایی و غنای بیشتر، با چنین اشکالی روبرو نیست، زیرا در این گرایش، معادل اصطلاحهای واضح علمی را می‌سازد. از اینرو، تنها معنایی که مثلا به مصدر «آبیدن» در علم داده شده این است: «ترکیب کردن با آب».
آثاری که برای نوشتن این مقاله مورد استفاده قرار گرفته‌اند:
۱) احمد آرام و دیگران، «فرهنگ اصطلاحات جغرافیایی»، تهران، ۱۳۳۸

۲) دکتر میرشمس‌الدین ادیب سلطانی، «راهنمای آماده ساختن کتاب»، اثر انتشار نیافتهء مؤسسهء انتشارات فرانکلین، ۸ و ۷-۹-۸

۳) پروفسور لازار پیسیکوف، «سخنی چند راجع به مناسبات کلمه‌سازی اسم و فعل در زبان فارسی»، مجلهء سخن، دورهء ۲۰، خرداد ۱۳۵۰، شمارهء ۱۲

۴) «دایرةالمعارف فارسی»، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، انتشارات فرانکلین، تهران، ۱۳۴۵، جلد اول، ا-س

۵) و. س. استارگویوا، «دستور زبان فارسی میانه»، ترجمهء دکتر ولی الله شادمان، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۷

۶) دکتر بهرام فره‌وشی، «فرهنگ پهلوی»، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۶

۷) دکتر پرویز ناتل خانلری، «تاریخ زبان فارسی، بخشی از جلد دوم، ساختمان فعل»، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۹

۸) جزوهء واژه‌های فرهنگستان، ۱۳۱۹

9) Simon Potter, Language in the Modern World, Pelican Books, England, 1971

10) Mario Pei, Frank Gaynor, Dictionary of Linguistics, Littlefield, Adams & Co., ed. 1969

11) Max Black, The Labyrinth of Language. Pelican Books, England, 1972

پانویس:
[۱] رجوع کنید به «سبک‌شناسی»، ج ۳، کتابهای پرستو، تهران، ۱۳۴۹، ج ۳ ص ۳۹۱-۳۸۶

[۲] «نامه‌های عین‌القضات همدانی»، به اهتمام علینقی منزوی، عفیف عسیران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، نامهء شمارهء نوزدهم

تایپ و تبدیل به قالب اچ.تی.ام.ال: به دست شهربراز، خرداد ۱۳۸۷ خ/ ۲۰۰۸ م.
http://shahrbaraz.blogspot.com/