رفتن به محتوای اصلی

کشور ما از سه دهه و خصوصا از یکسال گذشته عملا قدرت پاسداری از داده های مبتنی بر فرهنگ خویش را از دست داده است. از نظر اقتصاد سیاسی ( با فروش بازارکشور به چینی ها...) و ادامه و ترویج اقتصاد تزریقی قادر نبوده نرم و سخت افزار مناسب اقتصاد کشور را تولید کنیم. از نظر سیاسی ( تحت تاثیر آموزه های روسی...) در سطح جهانی منزوي شد یم، فراتر از آن به دلیل اتخاذ سیاست پرخاشگری و لوده گوئی روز به روز توانائی و نیروی متخصص خود را از دست داده ایم.
فنآوری هاي ارتباطي جديد و بزرگراه‏هاي اطلاعاتي آن، به ويژه اينترنت و ماهواره منجر به تحول در شدت و ميزان ارتباط انسان‏ها در اقصي نقاط جهان شده و تحولي كيفي در نحوه ارتباط انسان‏ها با يكديگر ايجاد کرده است. بدين معني كه امروزه با استفاده از اينترنت و باحضور در اين بزرگراه، امكان بهره‏گيري از انبوهي از اطلاعات در كمترين زمان ممكن و برقراري ارتباط گفتاري نوشتاري و ديداري با هزينه‏اي نسبتاً كم فراهم آمده است.
سیستم فدرال مثل بیشتر بحث هایی که در زمینه حقوق اقوام طرح است، مبحثی است که هنوز نه ابعاد و وجوه آن روشن شده است و نه به طریق اولی بومی شده است. اما مدتی است و بویژه پس از انقلاب بهمن که مثل یک نوشدارو برای حل مشکلات ما طرح می شود و البته اغلب اوقات با دلسوزی و به قصد یافتن بدیلی برای جدایی طلبی و تجزیه. اما این فرضیه فقط یک چالش سیاسی بدون برخورداری از پایه های محکم علمی و فنی بوجود آورده است زیرا...
سانسور، سانسور است چون آزادی بيان را مثله می کند و به قولی قتل عمد حقوق شهروندان است. فقط تفاوت سانسور با قبل از انقلاب در اين شده است که مقامات فعلی زحمت نردبان گذاشتن در ساعت ۳-۴ صبح برای بال رفتن از ديوار چاپخانه را به خود نمی دهند بلکه در وقت اداری و غير اداری پيک موتور سواری را می فرستند تا نامه سانسور را که هميشه بر بالای آن مهر محرمانه و سری حک شده است ، ابلاغ کنند و بعد از کدام مدير نشريه ای جرات سرپيچی از اين دستورات را دارد؟!
آرامش دوستدار: هیچ دینی به اندازه اسلام تمام‌خواه نیست. عینأ همین خصوصیت درونی است که دوام تاریخی اسلام را میسر کرده است. سرمایه‌داری یک سیستم ‏اقتصادی-اجتماعی تسخیر‌کننده است از طریق تولید نیاز‌های کاذب و وسایل رفع آن، و اسلام دینی است سرکوب‌کننده‌ی تمام نیاز‌های طبیعی انسان و ‏تنها دین تحمیق‌کننده‌ی او از طریق قهردرونی و بیرونی.‏
الان در سرتاسر دنیا هر حزب سیاسی که میخواهد روی کار بیاید، یا هر موسسه بزرگی که بخواهد بر بحران گذشته خویش غالب آمده و طرحی نو در افشاند، با شغار تغییر قدم جلو میگذارد. این شعار تغییر در عین حال که از نظر تبلیغاتی میتواند نقش فریب دهندگی خاصی روی افکار عمومی داشته باشد، در بعد مثبت و سازنده آن میتواند چند بعد داشته باشد، یکی تغییرات اصلاحی که بصورت اصلاحگرایی در ساختار موجود پیش برده میشود، دیگری بصورت تغییر با ویژگی آفریدن و یا نوزائی پدیده ها و...
زیر شاخه های اصولگرا به این نتیجه رسیده اند که اگر لاریجانی کماکان ریاست را به عهده بگیرد می توان از فروپاشی جمع اصولگرایان ممانعت کرد.
شاید این اولین بار بود که چنین مراسم با شکوهی نه به خاطر سال روز اعدام و مرگ و کشتار زندانیان سیاسی بلکه به خاطر سال روز تولد و زندگی یک عزیز از دست رفته بر پا می شد. شاید این یک نگاه نو بود برای همه کسانی که سال ها است در مراسم مختلف در غم از دست دادن عزیزان و یاران همسنگر خود شرکت می کنند؛ و از این زاویه، گرامی داشت یاد عزیزان در سال روز تولدشان، می تواند دریچه ای نو باشد که درنشان دادن این دریچه باید از خانواده ستار سپاسگزار بود.
وقتی از ایجاد فرم‌ها و الگوهای سیاسی غیرخشونت‌آمیز سخن می‌گوییم، نباید فراموش کنیم که خود خشونت، مفهومی برساخته‌ی زمینه‌ی اجتماعی «خاص» هر جامعه است. برای نمونه می دانیم که سکولاریسم اروپایی و تجربه‌اش از مدارا، تاریخ و شجره خاص خود را دارد که نمی‌توان آن را دلبخواه و اراده گرایانه (یعنی بدون خشونت) به سرزمین دیگری منتقل کرد. چنین انتقالی (اگر بخواهد مسالمت آمیز باشد) نیاز به تعدیل و اصلاحاتی عمیق و تدریجی دارد. همین روند بسترسازی بلندمدت و صبورانه در مورد کشورمان هم صادق است یعنی اگر...
چندين سال پيش روزی در بحثی سياسی با‌ يک آلمانی ديدگاههای خود را تشريح می‌نمودم که‌ وی گفت: شما بسيار ليبرال هستيد! بسيار متحير شدم و تا اندازه‌ی زيادی آزرده‌ شدم و گفتم: چرا ليبرال؟!! من از آزادی انديشه‌ دفاع می‌کنم، از ضرورت جدايی دين از دولت سخن می‌گويم، خود را جانبدار برابری حقوقی زن و مرد می‌دانم، از رفع ستم از خلقهای ستمديده‌ی ايران دفاع می‌کنم، چرا بايد 'ليبرال' باشم؟ من خود را در مجموع چپ و سوسياليست می‌دانم.