رفتن به محتوای اصلی

تقریبا همه ما روزنامه نگارانی که پای مان به بازداشتگاه های ایران افتاد سوالی مشخص را به بازجویان جواب داده ایم. سوالی که در آن از ما پرسیده می شود “از فعالیت جاسوسی خود بگویید” یا ، ” با کدام سرویس جاسوسی همکاری داری” یا “برای جاسوسی ، چقدر حقوق می گیری؟”.
من می‌خواهم بگویم چرا برای آقای درزی، دادگاه تشکیل ندادند؟ چرا حکم صادر نکردند؟ در کجای قانون گفتند مجرم را که دستگیر می‌کنید، حق دارید بزنید لت و پارش کنید؟ جرم من معلوم بود، خودم اقرار کردم، قصاصش هم مشخص است. کجا گفتند حق دارید یک اعدامی را این جور مثل یک حیوان بزنید. آقای درزی حرف‌های زشتی به من می‌زد که لیاقت خودش را داشت. من برای دفاع از ناموسم، تنها دخترم، این کار را کردم. اگر خدایی هست، قانونی هست، چه طور فقط برای ماست. این قانون و خدا را نشان آن­ها هم بدهند.
به باور من، ما تاریخ رنج و درد و خشونت را تکرار می کنیم، چون هیچگاه خاطراتمان، مستند نشده، بازگو نشده و درد و رنج قربانیان خشونت، به رسمیت شناخته نشده است. از این رو، می خواهم این مبلغ را تقدیم کنم به پروژه ای که بتواند گوشه ای از درد و رنج زنان سرزمینم را در یکی از تاریک ترین دورانها از نظر نقض حقوق بشر، یعنی دهه 57-67 را مستند کند.
این نظام زیر پوشش جمهوری، قانون و ضوابط مخدوش و متناقضی را به مردم ایران تحمیل کرده است، که هیچ فصل مشترکی بین این قوانین و اصول جمهوریت و مقررات بین‌المللی مربوط به حقوق بشر در آن مشاهده نمی شود.
سرمایه‏های انسانی ارزش‏مندترین منابع برای پویایی و تحول در یک جامعه محسوب می‏شوند. فرار مغزها پدیده‏ای نسبتاً نوین است و به ترک متخصصان، نخبگان و پژوهش‏گران از کشور مبدأ و کار استقرار به دلایل گوناگون در کشورهای میزبان اطلاق می‏شود. اصطلاح «فرار مغزها» را انگلیسی‏ها در اواسط دهه‏ی ۵۰ میلادی ابداع کردند. در این دوران آنان بر این باور بودند که تعداد نخبگان تحصیل‏کرده، پاسخ‏گوی نیازهای اقتصادی نیست و بخشی از این تعداد ناکافی به کشورهای دیگر برای کار مهاجرت می‏کردند.
نخستین روز که ما را مهمان دولت آمریکا خواندند و انبوهی تشویق شفاهی و کذایی نثارمان کردند که: چه شجاعتی به خرج دادید و از یک سازمان تروریستی جدا شدید. مدتی بعد هنگامی که پرسیدیدم: چرا باید زندانی باشیم؟ گفتند: تروریست هستید! و بعدها اسیر جنگی خوانده شدیم و پس از آن نیز شهروند تحت حفاظت دربند چهارم کنوانسیون ژنو و بالاخره پای کمیساریای عالی پناهندگان UN را بازکردند و گفتند: پناهنده هستید! با وجود همه ی این القاب و عناوینی که بار ما می کردند، در عمل هیچ چیز عوض نمی شد؛ هیچ چیز.
بعد از 63 روز بالاخره همسر عمادالدین باقی توانست در 9 فروردین او را ملاقات کند ، در این دیدار از وضعیت سلامتی آقای باقی بیشتر با خبر شد و ابراز نگرانی کرد و اعلام نمود که باقی در زندان مشکل تنفسی دارد و تابحال چندین بار بی هوش شده و او را به بیمارستان منتقل کرده اند.
در پهرستِ گروه هایِ تروریستی :بتازگی حزب لیبرال دمکرات آلمان که بخشی از دولت این کشور را رهبری میکند، پیشنهادِ به گذاشتن نام «سپاه پاسدارانِ انقلاب اسلامی» در پهرستِ نام گروه هایِ تروریستی داده است. دولت آلمان برای به انجام رساندن این پیشنهاد باید خُرسندیِ پارلمان اروپا را بدست آورد.
همان‌طور که اروتیسم و لمس اروتیسم انسانی پیوند تنگاتنگ با حس مرگ دارد. جسم معشوق از آنرو زیبا و برانگیزنده هزاران فانتزی است، زیرا ما همزمان فانی بودن و گذرا بودن این جسم و لحظه را حس می‌کنیم، پس می‌خواهیم لحظه و کامجویی نو بیافرینیم و لحظه‌مان را جاودان سازیم. میان اروس و تانتانوس( خدایان عشق، اروتیک و مرگ) پیوند تنگاتنگ است.
ولی این تخم و ترکه‌های غزنوی و قاجار و آخوندهای حسود و بی‌چشم و رو که اصلاً ایرانی نیستند مگه می‌ذارن. به خصوص این آخوندها نه چشم دیدن کورش را دارن، به طوری که می‌خواستند مقبره‌اش را هم بکنند زیر آب، به زکریای رازی هم شب و روز فحش می دن که چرا این همه حافظ و سعدی و امثالهم و حتی مردم قم و مشهد را حالی به حالی می‌کنه، با حقوق بشر هم که عین جن و بسم‌الله هستند. خلاصه همیناست که باعث شده ما ملت والا و تاریخی هنوز هم که هنوزه هم برای حقوق بشر، هم برای نون شب،و هم برای یک استکان از زکریای رازی و...