مشکل بشری اما این است که یا مثل انسان شرقی عمدتا چون کودکی اسیر این نگاه نوستالژیک به «گذشته طلایی» قومی و خانوادگی خویش است و در پای این تمتع و لذت نوستالژیک فردیت و سعادت خویش را قربانی میکند؛ زمان حال را فدای این گذشته میسازد و در واقع چون کودکی است که هفت ساله، هزارساله میشود. یا مثل انسان مدرن بر این احساس گناه و نوستالژی به طور عمده چیره میشود، اما ناتوان از دستیابی به حالت پارادکس زندگی است و میخواهد با نفی کامل حسرت، پریشانی، افسردگی...
قدرت های استعماری ،همیشه با نیروی نظامی و کشتی های توپدار ، سرزمین های ملت ها را متصرف نشده اند.بلکه قبل از استفاده از نیروی نظامی ، با انواع حیله و نیرنگ و تبلیغات خرافات زیر پوشش دین ، به مراتب بیشتر از قدرت نظامی ، بر ملتها ضربه زدند.این سخن در بین روشنفکران آفریقائی بسیار معروف است ، که می گویند:قبل از آنکه سفید پوستان بر آفریقا و جان و مال و سرزمین های ما مسلٌط بشوند، ما زمین های بیکران داشتیم ، اما انجیل نداشتیم.وقتی که سفید پوستان به آفریقا آمدند، به ما کتاب انجیل هدیه کردند.
براستی آنهائیکه جنبش سبز مردمی را عمدا سرخ یا سیاه نشان می دهند! چه سیاستی را دنبال می کنند؟ تمام جهانیان در حال حاضر ـ جنبش کنونی مردم ایران را سبز می بینند اما بعضی ها باسوء نیت خاص و شناخته شده ائی آنرا سیاه و سرخ جلوه می دهند! اصلا چرا آنها جنگ رنگهای مختلف راه انداخته اند؟ در حال حاضرهدف مردم از مبارزاتشان رسیدن به آزادی و حاکمیت ملی است ،اینکه چه رنگی دارد اصلا مهم نیست.شرکت در بحث های رنگ آمیز تنها به اتلاف وقت ،غفلت از مبارزه علیه دشمن واقعی و از دست دادن راه درست است .
در این ارتباط آقای اخوان، دادستان پیشین دادگاه کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، خواستار آن شد تا بحث جنایت علیه بشریت در ایران مورد پیگیری قرار گیرد. او گفت که راه رسیدن به عدالت این است که حقیقت در همه ابعاد گوناگون آن روشن شود
دانشکده فنی دانشگاه آزاد واحد مرکز، روز ۲۱ مهر، صحنه بزرگترین تجمع دانشجویی در سال تحصیلی جدید بود. اعتراض حدود ۲۵۰۰ دانشجو و شعار استعفای دولت کودتا، با دخالت دهها بسیجی، شلیک گاز اشکآور و ضربات باتوم همراه شد.
به عنوان یک روزنامه نگار، بر اساس نشانه های بالینی که می بینم، جامعه را آماده و مهیای یک تولد دوباره می بینم. یک زایش، یک برون رفت و تحول، یک خروج از بحران، یک آرامش بعد از طوفان! الان مدتی است خون جامعه به سطح پوست رسیده، تب بالا گرفته و دادخواهی و ظلم ستیزی اوج گرفته است. این جامعه آبستن آزادی شده است و گریزی از آن نیست!
قرن بیست و یکم با شکاف و فروپاشی دیوار برلن آغاز شد. دیوار را شکافتند و جهانی نوین آفریدند. جهانی که در آن هر فرد در احقاق حقوق طبیعی خود اصرار میورزد. جهانی که در آن سرانجام بشر جایگاه پرمنزلت خود را یافته است و با خون خود از آن پاسداری خواهد کرد. فروپاشی دیوار مخوف برلن تنها مردم برلن شرقی را آزاد نکرد چون آزادی مسری است. آزاد شدن هر انسانی در هر نقطه جهان گام تازهای در راه آزادی همۀ انسانها در سراسر جهان به شمار میرود.
مگر نه این است که نخستین مسئولیت یک نویسنده یا روشنفکر باورمند به دموکراسی و خِرَد مدرن، پاسداری از شرافت خامه خویش است ؟ مگر نه این است که وفاداری به شرافت قلم ایجاب می کند که شما در نقد مخالفان خویش جانب راستی را بگیرید و از بهتان و ناروا بپرهیزید؟ و مگر نه این است که در این ایران بخت وارونه ما، سالیان درازیست آن ها که زور و زر دارند، راستی ها را وارونه می سازند و چهره دروغ را به زیور راستی می آرایند؟
اکثر ما ایرانیان از اصل مسلم هیچگاه حیرت مکن پیروی می کنیم. شوخ طبع،مغرور، حسود، شاعر منش و میل خاصی هم به خیالبافی و چیز های پنهانی داریم. شاه مُرد چی شد؟ خمینی مُرد چی شد؟ و اکنون نیز تمام شیرینی فروشی های ایران، لوس آنجلس و استرالیا و کناره های رودخانه آمازون و..... به حال آماده باش در آمده اند که چه بشود؟ هوشیار که سید علی اقا سر دسته تار و تمبک (تارو مار؟) زنان دارد می میرد. شاید فرجی شود؟ براستی مشگل ما ایرانیان چیست؟ مشگل ما مرگ و میر این یا آن است؟
آن روزها که «حجله های» جوانان برنگشته از جبهه های جنگ، از کنارگوشه ی شهرهای غمزده برچیده می شد برای نسل من مبشر آن بود که می توانیم به تدریج سنگینی طاقت سوز کوله بار اندوه را پس بزنیم، بار دیگر کمر راست کنیم و بگوییم «ما زنان هم در این خانه حقی داریم». گر چه هنوز بوی نامطبوع خشونت های ناشی از تبعات انقلاب و جنگ و خون های به ناحق ریخته شده به مشام می رسید.