رفتن به محتوای اصلی

ببينيد من که نميتوانم درباره هر فرد و گروه سياسي بروم و ببينم پشت مغز آنها چيست. بر مبناي گفته هاي آنها و نوشته هايشان ميتوانم قضاوت کنم و مهمتر از همه وضعيت ايران و اوضاع بين المللي. آنچه از نظر من براي همه اپوزيسيون ايران خوب است روشن باشد اين است که حمله نظامي به ايران به نفع جنبش ما نيست. متأسفانه در گذشته بسياري که امروز از تجزيه طلبي مينالند روشن روي حمله به ايران موضع نداشتند. مايه شعف است که امروز همه در اينباره موضع روشن دارند.
حزب مجموعه ای ست از شکستن های ِ در هم پیوسته و دو سویه: مرزها را و خود را در خود شکستن. حزبی که خود را اگر چه در میانه، اما در میانه ی ِ راست جای-شناسی می کند، و با این حال، در تهی کردن ِ انبان ِ تاریخ ِ ایرانزمین بیهوده نمونه ی ِ همتای ِ خویش را می جوید (آن رفقا و برادران ِ ناتنی، با انبان های ِ انباشته از دینامیت و قران شان نمی توانند در اوراغ کردن ِ تاریخ با سروران بیارند، چرا که از پیش تاریخی را برای ِ آن پُشته ی ِ نفرینی و فرو رفته در زهری سبز، برنمی پذیرند)...
من میام توی وبلاگ که عقده هامو خالی کنم، توی سر این و اون بزنم، تحقیر کنم، توهین کنم، دعوا کنم،،، آخه در عالم واقع امکان اینو ندارم که همه خشم و ناراحتی ام را توی سر دیگران بریزم. نه اینکه فکر کنید با فارسها یا ترکها یا کردهای دیگه مشکل دارم... نه.. به محض اینکه اختلافاتم با اونها یک روزی حل بشه، اونوقت نوبت دعوا و کینه ورزی و انتقام گیری و خالی کردن عقده هام با هم مرامان و هم کیشان و هم سازمانی ها و هم حزبی ها از ملیت خودم فرا میرسه. اونم نبود توی فامیل با پسر خاله و دختر عمه و برادر و خواهر...
این سایت مال توده مردمه و بدرد مثل شما نمیخوره.افت داره براتون!حالا متوجه شدیم که تفاوت بین حرف از دمکراسی زدن و دمکرات بودن بعضیها یعنی چه!باز دمت گرم که زود خودتو لو دادی!البته بی خیال دادش کسانیکه دراین سایت و یا دیگر سایتها کامنت میدن که ارزش ندارند که شما خودتونو ناراحت مکنید.ولی نمیدانم چرا اینقدر مینویسید!حالا حساب کنید
اگر کسي دنبال رهبري کردن جنبش سياسي ايران است اين سايت و امثال آن جايش نيست. اين است که به اينجا ميکشد.
در زبان فارسی یک واژه است که کاربرد اش گهگاه به درد می خورد: نمی دانم! بنده هیچ پیکاری (پلمیک) با شما نکردم. چنان یک خواننده پاسخور که سخن نویسنده را جدی می گیرد، جستارتان را به دقت خواندم و نکته هایی را که به نگرم می رسید- نکته هایی که شما هنوز با همه ی این در و آن در زدن های بی انگیزه، پاسخ به آن ها نداده اید-، گوشزد کردم.
علت اينکه من گفتم وقت براي اين بحث هاي پلميک نميخواهم بگذارم را بارها گفته ام. هر کسي آزاد است که هر چه ميخواهد بنويسد ولي من وقت پاسخ ندارم.
_سالها پیش که در خطر مشق و بابا آب داد بودم همکلاسی داشتم با هیکل کج و قناس و صورتی مثل اجنه با دندانهایی ریخته و بعضاً سیاه و کرم خورده . خلاصه هر متلکی بهش میچسبید الاً «خوشگل" . اما و قتی در برابر آینه می ایستاد خوش تیپ ترین انسان را در آینه می دید . ادعا میکرد همه دخترها برایش کشته مرده اش هستند و ... . نوشته های شما را وقتی میخوانم به یاد آن همکلایس قدیم می افتم و به همین دلیل با دقت میخوانم
راست ها، و از میانه ی ِ آنان میانه هاشان بیش تر از همه، اگر هیچ چیز ِ دندان گیری نیز از رفقا، یعنی همان سمکان ِ عیار و قهرمانان ِ بادپای ِ عصر ِ نوین با انبان های ِ تهی شان از تاریخ ِ ایرانشهر و جیب های ِ پُر شان از دینامیت های ِ سرخ و سیاه، نیاموخته باشند، و رفقا مایه ی ِ نیاموختن را سه بار در هفته می گذارند لای ِ پُلو و دم اش می کنند (قبل از انقلاب که وضعشان بهتر بود می زدندش تو دل ِ اسفناج بورانی اش هم می کردند، واسه مزه ی ِ عرق سگی بد نبود) بی شک یک چیز را نیک آموخته اند: بر سر ِ موضع ایستاد
هر از چند گاهی آقای محمد امینی نوشته‌ای را در سایت ایران گلوبال میگذارند که‌ به‌ خیال خود از تمامیت ارضی ایران دفاع کند و سیر بحثها را در جامعه‌ ایران به‌ این سمت به‌ کشاند ولی ایشان اینبارهمانند قلندران سر ناتراشیده‌ به‌ دفاع از تمامیت ارضی عراق و ترکیه نیز پرداخته‌ اند و دادستانی دفاع از این 2 کشور را نیز بر عهده‌ گرفته‌ اند
سیامک ایرانی: دریغ از یک چهره ی برجسته در چهارسوی ایران. میانمایگی، نابُرنایی، و هراس از راستین بودن همه چیز را درنوردیده است. همه همه چیز هستند و هیچ چیز نیستند.
_غیر مستقیم اعتراف کردی به اینکه سلطنت طلبان در تلاش بوده اند آمریکا را به حمله نظامی بر علیه ایران وادار کنند ، اما چون «نفوذ" کمی داشته اند موفق نشده اند .
_حق باشماست و گاف عجیبی بود نه!؟ اما خوب، ماهم آنقدر مارخورده افعی هستیم که مثل آخونده بتونیم تا بند رو آب دادیم بگیم که "رو به قبله نشاشیده بودیم چون سرش را گرفته بودیم آنور!". اشاره من به آن سری سلطنت طلبانی بود که فقط در خیال آقای قندچی وجود دارند و ایشان معجون عجیبی از آنها بوجود آورده اند.
با نزدیک شدن کریسمس و سال نوی میلادی حال و هوای شهر های اروپا هم تغییر کرده و بسیاری از مردم خود را برای این مناسبت‌ها آماده می‌کنند
آخر هفته ها وقتی ایرانی ها به زندگی عادی خود مشغولند صد ها جشن بزرگ و کوچک در این شهر ها برگزار می شود و اکثر سالن های کنسرت شهر های بزرگ پر از جمعیت است و فضا بگونه ای است که سرما حس نمی شود و مردمان در تیولی Tivoli در هوای زیر صفر ؛سوار چرخ و فلک اند و صدای خنده و شادی آنان دل سرمای شب کپنهاک را می شکافد...