نسبت دادن داروینیسم اجتماعی به دیدگاه مارکسیسم و آوردن نمونه از بهار پراگ و افغانستان امری نادرست است، زیرا مارکس و انگلس داروینیسم اجتماعی چالز داروین را با قاطعیّت تمام در مباحث و بصورت کتبی در نوشته ها غیر علمی و نادرست ارزیابی کرده اند.
در جایی دیگر، نویسندهء مقاله، ایالات متحدهء آمریکا را محکوم میکند که با سیاست جنگ در صدد برتری خود هست، از سویی دیگر کشورهای ملقّب به "بَبر" جنوب شرقی آسیا را که به نئو لیبرالیسم روی آورده اند و به توسعهء اقتصادی چشم گیری رسیده اند را به رخ دیگران میکشد.
در جایی دیگر، نویسندهء مقاله، ایالات متحدهء آمریکا را محکوم میکند که با سیاست جنگ در صدد برتری خود هست، از سویی دیگر کشورهای ملقّب به "بَبر" جنوب شرقی آسیا را که به نئو لیبرالیسم روی آورده اند و به توسعهء اقتصادی چشم گیری رسیده اند را به رخ دیگران میکشد.
ایجاد این چالش نو و بیان تلفیقهای نو و سؤالات نو هدف این مقالات سریالی در باب بحران هویت و اشکال مختلف آن است که این مقاله شروع آن است و امیدوارم با همکاری دوستان و نقادان دیگر به یک چالش خلاق تبدیل شود. زیرا بحران هویت بحران یکایک ما و بحران محوری جامعهی ماست. از طرف دیگر، زندگی یک بازی عشق و قدرت است و ما با دستیابی به تلفیقهای مدرن خویش ما نه تنها به یک «اروپایی خوب» و یک « ایرانی مدرن» تبدیل میشویم، بلکه با دستیابی به این حالت دوملیتی و چندلایگی قادر به ایجاد تفاوت و..
این به اصطلاح روشنفکران ما چرا همچنان نظاره گر تبلیغ هر روزه عظمت تمدن آریایی و ادبیات سخیف مدح و ثنای شاهان آریایی در جهت تداوم بیماری نژادپرستی در جامعه ما هستند و دم بر نمی آورند؟ آیا ما باید همانند تجربه دین سیاسی، تمام تجربیات دیگران را خود دوباره تجربه کنیم؟ اگر ضرورت جدایی دین از سیاست را قبل از انقلاب 57 ندیدیم و به این روز افتادیم، مطمئن باشید که اگر ضرورت حذف تئوری های تاریخی و نژاد پرستی را از سیاست درک نکنیم به همان روز گرفتار خواهیم شد که یوگوسلاوی سابق گرفتار شد.
این نسل نوی زنان و مردان روشنفکر مدرن و ضدقهرمان که هم با سایر روشنفکران مدرن مانند آقای نیکفر و هم با مسئولین کشورش مانند آقای احمدینژاد در یک رابطهی چندلایهی سمبلیک و بر بستر دیالوگ، نقد و چالش مدرن قرار دارد، پایان نهایی این بازی خیر/شری، قهرمانگرایی و آفرینندهی بازی نوی این روشنگران خندان و اغواگر است. این نسل نو با مرگ خویش به عنوان قهرمان، زمینهی مرگ دیکتاتور و بازی خیرو شری را تدارک دیده است. زیرا دیگر قهرمانی در میان نیست و آنها صحنه و رابطه را عوض کردهاند...
باری از اینرو نسل ما، نسل ضدقهرمانان و نسل عاشقان خردمند،مومنان خردمند و شکاک، نسل عارفان زمینی و یا نسل زنان و مردان خردمند و مدرن ایرانیست که با مرگ خویش به عنوان قهرمان،همزمان مرگ قهرمان گرایی و مرگ این بازیهای خطرناک خیر/شری را و مرگ دیکتاتور را زمینه سازی می کنند و ایجادگر چالش صادقانه و نقد مدرن میان نسلها و جامعه مدنی و میان هنرمندان و نقادان می شود. زیرا جایی که قهرمانی در میان نیست،دیگر نه جنگ دیو/قهرمانی است، نه جنگ اهورامزدا/اهریمنی و اداره گزینشی و یا مصاحبه نارسیستی و...
تاریخ جباری در ایران ِ دیروز، کار محقق امروزی را مشکل میکند. اهل سیاست و قلم، از بیم داغ و درفش، یادداشتهای خصوصی، و گاه حتی اسناد و مدارک عمومی را، یا نیست میکنند، یا چنان پنهانشان میدارند که عملاً به نابودیشان میانجامد. نه تنها سنت آرشیوداری در ایران مهجور بوده بلکه خاطرهنویسی، حفظ یادداشتهای روزانه، حتی زندگینامه نویسی نقاد هم هیچکدام محلی از اعراب نداشت...
هر عشق، رابطه، سکس و اروتیک در واقع یک نوع دیالوگ و بازی و اجرای یکسری بازیهای جنسی و جنسیتی برای دستیابی به تمنای عشقی و جنسی خویش است. در واقع در پشت هر عشق و هر عمل جنسی نوعی استعاره و سناریو نهفته است که بسته به نوع این سناریو، حالت عشق و عمل اروتیکی تفاوت دارد. از اینرو، به قول طنز زیبای لکان «عمل جنسی در واقع یک عمل جنسیتیست». ما در سکس شاهد رابطه میان یک مرد و یک زن، یا دو همجنس، به همراه فانتزیهای سمبلیک یا خیالی و کابوسوار آنها و تصورات آنها از رابطه و دیسکورس جنسی و جنسیتی هستیم
وظیفه روشنگری جنسی این است که از یکسو با توجه به حالت بینامتنی و چندنسلی جامعهی خویش پاسخهایی مناسب و روشنگرانه به معضلات جنسی و اروتیکی و عشقی این نسلها دهد و از طرف دیگر به تحولات جنسی جامعه خویش توجه کند و بر بستر آنها به رشد روشنگری جنسی و تحول جنسی کمک رساند. از این رو من چند سال پیش در مقالهای در باب بحران جنسی هم به موضوع ازدواج موقت و دیدن آن بهسان امکانی برای تحول جنسی پرداختم و هم دلایل مقاومت درست و خردمند خانوادهها و دختران را در برابر امکان ازدواج موقت بیان و اشاره کردم.
خوشبختانه اخیرا در فضای اینترنتی بحث مهمی درباره موضوع سکولاریسم و چگونگی امکان یا عدم امکان تحول سکولار در مذهب و فرهنگ ایرانی صورت گرفته است، که پرداختن به آن از منظر روانکاوی بباور من ضروری است. این بحث از یکطرف از طرف نگاه کسانی مثل آرامش دوستدار و عبدی کلانتری مطرح می شود که جوهر کلامشان در واقع عدم امکان تحول سکولار در مذهب اسلام و فرهنگ ایرانی و ضرورت رهایی جان و روان ایرانی از این دین خویی نهفته در مذاهب و فرهنگ ایرانیست .
انتخابات مجلس مؤسسان ( برای تفویض سلطنت به رضاخان ) پس از دو هفته به انجام رسید. وزارت جنگ و داخله ـ که مسئول برگزاری انتخابات بودند ـ همهی تمهیدات لازم را به عمل آوردند تا تنها نام کسانی از صندوقهای رأیگیری بیرون آید که ، بدون اما و چرا به سلطنت رضاخان رأی مثبت بدهند . «در پارهای از حوزههای شهرستانی هیچ انتخابی صورت نگرفت. وزارت داخله به نامزدان اطلاع میداد که به عضویت مجلس مؤسسان برگزیده شدهاند. وکلای مجلس که به خلع قاجار رأی دادند تقریباً همه به نمایندگی مجلس مؤسسان رسیدند».