رفتن به محتوای اصلی

ما جوانان دهه شصت زخم خورده دین و انقلاب پنجاه و هفت هستیم
28.09.2012 - 16:16

  من به عنوان جوانی بیست و چهارساله، با شما صحبت مینمایم.که در دورانی متولد شدم ،که ایران در شرایط جنگ بود و ویرانی و اوارگی  به علاوه انقلاب پنجاه و هفت ،بر مشکلات نسل ما سایه افکنده بود.مطالبات ما تبدیل به توهم شد و خواسته های ما در دراز مدت سرکوب شد. هر پرسشی  از خانواده مذهبی خودمان و چه از حکومت و ساختار جامعه با بی پاسخی مطلق مواجهه شد?پاسخ این بود که دین ما کاملترین دین است ! و اساسا نیازهای ما را برطرف میکند.تعصبات مذهبی  و سنت گرایی که از همین دین گرفته شده بود،همه امال و ارزوهای ما را بر باد داد.ازادی های فردی و اجتماعی ما گرفته شد و هر پرسشی، جوابش سرکوب بود.نسلی که تاوان این انقلاب ،جنگ و دخالت دین در حکومت داری را پرداخت نمود شاید تا سالیان درازی ترمیم این زخم غیر قابل برگشت باشد! ما جوانان دهه شصت زخم خورده دین و انقلاب پنجاه و هفت هستیم، و به همین دلیل است که ما اسم خود را گذاشته ایم نسل سوخته?نسلی که خانواده و مدرسه و حکومت و جامعه برای ان پاسخ نداشت.وقتی شما حق اعتراض ندارید، و حتی برای پوشیدن لباس شما هم ،نظر میدهند و نمیتوانی احساست را در یک محیط ارام و بدون ترس به جنس مخالف خودت بگویی ،و از همه بدتر ادم حسابت نکنند! چه چیزی از شما میماند .وقتی غرور شما را خورد میکنند و خواسته های شما را زیر پا لگد کوب میکنند! زندگی و حرکت مفهوم خود را از دست میدهد.وقتی در جامعه خود شهروند درجه سه هستی و نقشی در ان جامعه نداری، چگونه میتوان به امید و ارزو و پیشرفت فکر نمود. اگر میخواستی به عنوان یک جوان در عرصه های مختلف فعال باشی چون تفکر شما با باورهای مذهبی و حکومت فاصله داشت مورد غضب حاکمان قرار میگرفتی و پاسخ شما چند سیلی و بازداشت بود.اری باید گفت زمانی که من پا به مدرسه ابتدایی و راهنمایی گذاشتم ،همیشه تبعیض را لمس میکردم.فاصله طبقاتی و تمسخر کردن افراد بی بضاعت و فرق بین دارا و ندار بیش از همیشه مرا ازار میداد.به این نتیجه رسیدم که  پاسخ دین در تضاد با این موضوعات هست.کسانی که از دین صحبت می نمودند راهکاری برای این همه شکاف در جامعه نداشتند ،و خودشان مسبب این همه تبعیض بودند. رفته رفته من با محیط اطرافم بیشتر آشنا شدم ،و  با معلم های زیادی در مدرسه ملاقات نمودم، که هر کدام برای درسی جدا بود. من در محیطی مذهبی رشد کرده بودم ،و همیشه سوالهای زیادی در ذهنم بود که از بیانشان ترس داشتم برای مثال روزی از مادرم سوال کردم که خداوند چگونه به وجود آمد است ?  مادرم با ترس به من نگاه کرد و گفت: دیگر به این مسائل فکر نکن و گرنه دیوانه خواهی شد، و این توهین به خدا میباشد! همیشه ،سوالاتی درمورد دین خصوصا دین اسلام داشتم ،تا اینکه از معلم دینی در مدرسه پرسش نمودم،  دوست داشتم سوالاتم را جواب بدهد ،تا هم خودم آرام شوم و هم مادرم را روشن کنم . متاسفانه معلم درسه دینی ما خود از افراطیها بود ،و با آوردن ضبط صوتی کوچک برای ما نوار سیاحت غرب میگذاشت تا ما را از دنیا ی بعد از مرگ آگاه سازد. من این موضوع را با پدرم در میان گذاشتم ، پدرم جواب قانع کننده ای به من داد، که هیچ کس پس از مرگ به دنیا بر نگشته است ،و این مسائل را با ور نکن و از ان به بعد هر وقت آقای عشقی معلم دینی مان با ضبط صوت به کلاس می امد من به بهانه آب خوردن کلاس را ترک میکردم ،و تا پایان کلاس در حیاط میماندم .تا روزی که از من توضیح خواست و من هم جواب پدرم را دادم .ولی او در جواب به من گفت :که اینها همه سخنان خدا در قرآن است .با مطالعه رفته رفته از قرآن هم متنفر شدم تا اینکه در مدرسه در درس قرآن من برای رو خانی مشکل داشتم ،که معلم من آقای ترابی مرا مسخره کرد ،که تو چطور سید و مسلمانی هستی که قرآن خواندن را بلد نیستی ! من به او گفتم :اگر خدا مرا آفریده باشد، من با هر زبانی که با او سخن بگویم میفهمد . این موضوع آقای ترابی را عصبی کرد و او گفت که کتابه خدا به زبان عربی هست زبان پیامبرما عربی هست. پس باید یاد بگیری !  من با اطلاعاتی که داشتم، گفتم من محمد را که با دختری ۹ساله ازدواج کرد، به پیامبری قبول ندارم و بعد از این صحبت با من برخورده فیزیکی کرد ودر حضور خانواده ام از من تعهد کتبی گرفتند. که باید خودم را اصلاح کنم ،و در غیره این صورت از مدرسه اخراج خواهم شد. تنها پدرم همیشه به من کمک میکرد که من باید راهه خودم را پیدا کنم و من را با خدایی مهربان که در وجود همه ما هست ،آشنا ساخت تا اینکه من با معلم تاریخ که معلمی بسیار خوش سخن بود رابطی نزدیکی ایجاد نمودم. آقای کاظمی همیشه سعی بر آموزش درست و واقعی تاریخ داشت . جمله ای که همیشه از آقای کاظمی به یاد دارم این بود که :بعد از حمله اعراب اسلام را به ایران و ایرانی تحمیل کردند این شیوه درس دادن باعث شد که آقای کاظمی از مدرسه اخراج شود.این همان برخودهایی بود که همه جوانان هم سن و سال من با ان دست به گریبان هستند.سوال هایی که در کلاس تاریخ از معلم جدید آقای کشاورز می پرسیدم باعث اخراج من شد مثلا چرا در کتابه تاریخ با اینکه ایران داری تمدن بزرگی بوده است حمله اعراب را فتح ایران ،به دست مسلمانان و نجات ایرانیان ازدست پادشاهان خون خوار ایرانی نام برده است. که آقای کشاورز در جواب به من گفت :که تو یکی از انهایی هستی که باید شکر گذارخدا باشی که اعراب ایران را فتح کردند، در غیره این صورت ما ،در ایران سید نداشتیم و تو هم امروز به وجود نیامده بودی! از ان روز به بعد، اجازه ندادم کسی مرا سید صدا کند. براستی سیستم اموزش پرورش ایران بر مبنای دینی استوار است ،که حق پرسش نداری و در نهایت باعث اخراجت میشود،و زندگی و اینده ات را به تباهی میکشند. بد از این که از تحصیل محروم شدم دوست داشتم فردی مسئول و سازنده ایی باشم، که به کمک پدرم این کار شدنی بود. تا اینکه در یک روزه کاملا غیره قابل تصور با خبر شدم که پدرم به همراه دامادمان در جاده غیره استاندارد، دهشیر یزد با یک دستگاه اتوبوس تصادف کردند و منجر به فوتشان شده است. بعداز مراسم های اسلامی همه به من میگفتند قسمت این چنین بوده و این خواست خدا بوده است ! من میگفتم جاده غیره استاندارد بوده شما از چه میگویید ..همه جا ردپای دین و توجیه غیر علمی موجود است. از ان روز به بعد همیشه سعی بر این داشتم که به دوستان و اطرافیانم که خرافات را قبول داشتند واقعیت را نشان دهم .خودم همیشه در جستجوی حقیقت بودم تا اینکه فرصتی برای من و دوستانم برای اعتراض به کلیت این حکومت در انتخابات ۸۸ به وجود امد.خواسته ما یک حکومت غیر مذهبی و سکولار بود.معتقد بودیم که دین باید در جای خودش قرار گیرد، و حکومت هم همینطور،تا شاید امیدی برای بازسازی این همه عقب ماندگی باشد .اما متاسفانه شدیدا این جنبش سرکوب شد.برای ما و نسل ما موسوی بهانه بود .مطالباتی داشتیم که در این مدت به ان رسیدگی نشده بود. ناامیدی و سرخوردگی و اعتیاد در بین جوانان سرسام اور است، و همه به دنبال روزنه ایی برای اعتراض بودیم.تا اینکه در تاریخه ۲۵ خرداد که در اعتراضات به انتخابات شرکت داشتم،با مامورین درگیر شدم و از لحاظ فیزیکی آسیب شدیدی دیدم . بعد هم در ۳۰ خرداد دست گیر شدم ،و بعد از ۱ماه بازداشت با بسیاری دیگر آزاد شدم . هر چند حکومت این اعتراضات را سرکوب کرد ولی از جنبه دیگری دیکتاتور بودن جمهوری اسلامی برای افرادی که در نادانی به سر میبردند روشن شد. پس از آزادی مشکلات برمن چیره می شد. خودفروشی،  خودکشی و بیکاری ، فقر،بیسوادی، فروش اعضای بدن و از همه درد ناک تر مرگ دوستانی بود که بر اثر مصرف مواد مخدر از بین میرفتند .مجددا · در تاریخ ۲۵بهمن۸۹ در تظاهرات مردمی در تهران دستگیر شدم و به همراه مردم بسیاری به مقر پلیس در خیابان شریعتی انتقال داده شدم و فردای همان روز با تحقیر  مواجهه شدم و بعد از انگشت نگاری مجدد آزاد شدم .با مراقبت بیشتر به فعالیت سیاسی با دوستان ادامه دادیم تا اینکه متاسفانه در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ از دستگیر شدن دوستم با خبر شدم و مجبور به ترک ایران از مرز ترکیه شدم .بعد از ترکیه به یونان رفتم، که با ورودمان به خاک یونان پلیس مرا دست گیر کرد ودر زندانی کوچک با تعداد ۷۵ زندانی مبحوس کرد، و فردای همان روز افغانی ها ،پاکستانی ها و افراد چند کشور دیگر را آزاد کردند، که ما هم خواستار آزادی شدیم و با این جواب رو برو شدیم که ایرانی ها را با دستور دولتشان به کشورشان باز میگردانیم. که این موضوع من و دوستان ایرانی که آنها هم به دلایلی کشور را ترک کرده بودند را کاملا ترساند. تا اینکه ما باکمک وکیل از برگرداندنمان جلو گیری شد.اما باید ۶ماه را در ان زندان می ماندیم ،این شرط آزادی ما بود .که ما زندان را به جان خریدیم و در زندانی کاملا کثیف وغیر قابل تحمل و کوچک به اسمه (تکیرو اورس ) واقع در الکساندر پلی زمستان سردی را به پایان رساندیم. و بعد از ۴ماه و ۲۰ روز آزاد و به کشور آلمان رسیدم و پناهنده شدم. اری این سرنوشت تک تک ما ایرانیان است.از همه جا بریده و امروز هم پناهنده ?براستی تا کی و چه زمانی میخواهیم این روزمرگی را ادامه دهیم?تا کی باید اینقدر پراکنده باشیم و راهی برای نجات ایران و ایرانی ارائه ندهیم?همه خسته و نا امید از حکومتی هستیم که همه چیز را به تاراج برده است.ما خواستار حاکمیت ملی و سکولاریسم هستیم.مگر چه فرقی بین من و یک جوان المانی وجود دارد.ما خواستار ایرانی اباد و ازاد هستیم.به امید پیروزی .

جواد موسوی چهل تنان

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمد زمانی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.