رفتن به محتوای اصلی

بسترهای توافق نامه همکاری میان حزب کومله کردستان ایران و حزب دمکرات کردستان ایران
06.10.2012 - 12:57

 باز بانگ رهائی برخاسته، یکی بر پشت بام فریاد جدائی میزند و دیگری نقاره تمامیت خواهی میزند و سومی در این میان بدنبال کودک برهنه خود در پی حق شهروندی و ما اینجا ایستاده ایم وبی خبر از مرگ کودک فریاد میزنیم " صحیح است "، " ناصحیح است" ...

سده هاست که ما اندر خم یک قرص نانیم که بوی آزادی و استقلال بدهد آنقدر در کلاف پیچ در پیچ "چه کنم ،چه کنم"خواب رفتیم که امروز دغدغه نان به تنهائی کافی است برای آنکه آزادی و استقلالمان را نیز به حراج گذاریم و بر سر این لحاف چل تیکه وطن و هویت، هر آنچه را که در طول تاریخ بافتیم پنبه کنیم. گویند خاک پرگهر که مرا نان نداد و آب از دهانم برگرفت چه ارج و قربی دارد که برای آن برزمم و چانه زنم،  توگوئی آنکه، این همه چانه زنی نه از برای باز پس گرفتن همین یک تکه مرز پرگهربود بلکه برای ساختن مرزدگربود ...آن یکی نیز چنان عاشق این مرز پر گهر است که دیوانگی و افلیجی معشوق را نیز به فال نیک میگیرد...ای دریغا نفسی که نفسها در این چندصباح بند آمد و وحدت حاصل نشد.....

 در این مقاله به بررسی زمینه ها و بسترهای مواضع اعلام شده توسط حزب دموکرات کردستان ایران و کومله کردستان ایران در طرح توافقنامه آنها ونقاط مثبت و منفی این حرکت، مشاهدات نگفته اینجانب در طول سالها تلاش های صورت گرفته برای ایجاد وحدت بین این گرایشات گوناگون جامعه سیاسی ایران و اقوام ایرانی همراه با تاریخ و امضا و هم چنین پیشنهادی جهت متحقق کردن امر شورای ملی خدمت خوانندگان این مطلب ارائه میشود. در عین حال نگاهی خواهیم داشت به دو پروژه محکوم به شکست، یکی همسان سازی اقوام ( با هویت ملیت ایرانی) و دیگری فرافکنی و جداسازی در میان آنها و هم چنین نگاهی کوتاه به نظام فدرالیسم ونظام غیرمتمرکز.

نگارنده ازواژه ملیتهای ایرانی و اقوام استفاده میکند زیرا در کشور ایران اقوام گوناگونی وجود دارد که همه دارای ملیت ایرانی هستند اعم از فارس ،کرد، آذری، عرب، ترکمن، مازندرانی، سیستانی بلوچستانی، تالش و ...! اقوام ایرانی به آن دسته ازگروه های انسانی گفته میشود که اعضای آن دارای ویژگی‌های نیایی و اصل و نسبی یکسان یا مشترک هستند (اسمیت، ۱۹۸۶). هم‌چنین گروه‌های قومی دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به آبا و اجدادشان برگردد و یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمده‌باشد. بنابراین یک گروه قومی می‌تواند یک جامعه فرهنگی نیز باشد. هر یک از این گروه های انسانی (قوم) که همگی دارای ملیت ایرانی هستند وبر اساس وجود مشتُرکات تاریخی، فرهنگی-عقیدتی، مذهبی و منافع مشتُرک اقتصادی شکل گرفته اند با هم ملت ایران را شکل داده اند. بعبارتی سرزمین ایران متشکل از اقوام گوناگون است که با هم خطه های کردستان، آذربایجان ، خوزستان ، بلوچستان، ترکمن ، سیستان، مازندران ، رشت، استان فارس ، لرستان و ...تشکیل داده اند. این مردمان بدلیل زندگی و مراودات دیرینه تاریخی، بیش از 3000 سال ، اشتراکات و تداخلات بسیارقابل توجه ای با یکدیگرداشته اند و دارند در عین حال که با یکدیگر متفاوتند و دارای ویژگیها و شروط تاریخی و فرهنگی متفاوتی می باشند.

درک یک نکته بسیار حانز اهمیت است و آن این موضوع حیاتی است که سرزمین ایران هرگز درگیرجنگهای داخلی و قومیتی نبوده است و همزیستی مسالمت آمیزاین مردمان با یکدیگر در طول صده ها و درهم آمیختگی فرهنگی و نژادی و زبانی مردمان ایران موجب ایجاد پیوندهای عمیقی شده است که گسستن آن تقریبا غیرممکن است. این مردمان در حق یکدیگر ظلم کرده اند واز طرف سیستم های حکومتی خود مورد ظلم واقع شده اند اما هرگز این با یکدیگر وارد جنگ داخلی و متقابل نشده اند. در حالی که تاریخ شاهد جنگهائی از نوع جنگ داخلی در سومالی، یوگسلاوی، اسپانیا و یا جنگ داخلی چین (یا جنگ داخلی کمونیست‌ها و ناسیونالیست‌ها) که تخاصمی نظامی در کشور چین بین کومینتانگ (جبههٔ ناسیونالیست های چین) و حزب کمونیست چین بود، بوده است.  

همیشه این نگرانی را نگارنده احساس میکرد که چنانچه فضای سیاسی کشور متحول شود و چنانچه دریچه ای به سمت آزادی به سمت مردم گشوده شود آنگاه مطالبات مردم چهره خواهد گشود و ازجمله مطالبات مردم ساکن بخشهای کم توسعه یافته ایران . باور داشتم و دارم چنانچه زمینه توافق بر سر نوعی خودگردانی منطقه ای و تقسیم قدرت در این مناطق فراهم نشود ما درایران شاهد ادامه بحرانها و عدم ثبات بعد از جمهوری اسلامی نیز خواهیم بود. لذا باور داشتم و دارم که ایجاد بسترهای گفتگو و راهی برای توافق بر سر چگونگی تقسیم قدرت سیاسی در ایران موضوعی گره ای و محوری است.  باوردارم که تقسیم قدرت سیاسی، تقسیم مسئولیت وتعهد ملی ببار می آورد.

با توجه به این نوع نگاه و باور بود که ژوئن سال 2005 مصادف با تیرماه 1384 مجمع پیوند دموکراسی خواهان ایران را تاسیس کردم و از شخصیتهائ مستقل و یا وابسته به گروه های گوناگون و از جمله سخگویان احزاب قومی و اعضایی ازکنگره ملل ایران ، جهت شور و همفکری دعوت بعمل آمد و جلسات مکرری با حضور دوستان داخل ایران از جمله اعضای حزب دموکرات ایران آقای عباس خرسندی، قاسم شیرزادیان، خانم سپیده پورآقائی و چند تن دیگراز فعالین داخل کشور که بدلایل امنیتی نمیتوانم نام ببرم در این جلسات حضور بهم رسانیدند. از خارج کشور طیف وسیعی را همراه داشتیم اعضایی ازطرفداران جبهه ملی ، سازمان فداییان اکثریت ، مشروطه خواهان طرفدار نظام پادشاهی پارلمانی ( رضا پهلوی) ، اتحاد جمهوریخواهان ایران، جنبش ایران فردا، جبهه متحد دانشجوئی، جنبش آشتی ملی ، جبهه متحد بلوچستان ، نماینده حزب دموکرات کردستان ایران و شخصیتهای مستقل فعال سیاسی.

در آنزمان ارزیابی ام این بود که برای در افتادن با حکومتی که تا دندان مسلح است و با تکیه به سرمایه های بیکران نفتی برای تضمین بقای خود از هیچ جنایتی چه در داخل و چه در برون مرز کوتاهی نمی کند, بدون وجود یک سازمان سیاسی قوی که آلترناتیو این حکومت باشد و بدون داشتن ارتباط با نیروهای داخل کشور( که امکان اصلی در هر دگرگونی میباشند) و تنها قناعت کردن به ادامه بحث های روشنفکرانه در محیط های بسته روشنفکری , نمی توان امیدوار به دگرگونی سیاسی خودجوش از دل جامعه در کوتاه مدت داشت. در آنزمان کاملا احساس میشد که بین اپوزیسیون دمکرات و مردم هیچگونه ارتباطی وجود ندارد. از این رو مردم راه خود را میروند و اپوزیسیون نیز راه خود. تا زمانیکه این ارتباط صورت نگیرد , همه مقالات و فعالیت های سیاسی در برونمرز که( در جهت ایجاد این ارتباط نباشند), مانند آب در هاونگ کوبیدن است. نتیجه عدم این ارتباط آن شد که بعد از یک سال بحث های روشنفکرانه در سایت های اینترنتی در باره ساختار حقیقی و حقوقی حاکمیت و انتخابات آزاد و رییس جمهور بد و بدتر و بعد از تجربه سالها سیاست های خانه خراب کن حکومت اسلامی که مردم ایران با پوست و استخوان خود لمس کردند, بخشی از همین مردم با گم کردن سوراخ دعا,  نماینده همین جانیان را بعنوان ناجی خود برگزیدند. لذا با ابتکار شخصی خود و با همیاری روشن اندیشان و یاران خوبم در پیوندبا فعالین داخل کشور مجمع پیوند دموکراسی خواهان ایران در تیرماه 1384 تشکیل دادیم.

هدف از تشکیل این گروه در آنزمان چنین تعریف شد:

پیرو گسترش گفتمان دموکراسی خواهی و اعتقاد به اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی آن و به منظور شکل گیری یک آلترناتیو فراگیر و گسترده  نیروهای دمکراسی خواه به گرد هم آیند تا با مشورت و همکاری یکدیگر و در پیوندی تنگاتنگ با تمامی نیروهای دمکرات و آزادیخواه درون مرز و برون مرز ایران اهداف زیر را محقق سازند :

1 ) کمک به گسترش روحیه همبستگی و تفاهم ملی ، دوستی و مناسبات عقلائی و دموکراتبک در میان نحله های مختلف سیاسی ایران.

 2 ) تلاش برای تدارک تشکیل " کنگره ملی " در هماهنگی با مبارزین درون مرز و برون مرز ایران ، به منظور بسترسازی و اقدام مشترک برای تشکیل یک ائتلاف گسترده و دمکراتیک متشکل از نمایندگان احزاب ، سازمانها و شخصیتهای مبارز سیاسی .

3 )  ایجاد پیوند ارگانیک میان نیروهای سیاسی داخل و خارج از کشور به منظور اتخاذ سیاستهای مشترک و راهبردی برای گذار از حکومت  غیر دموکراتیک و مستبد جمهوری اسلامی به حکومتی دمکراتیک و مردمی بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و با توسل به روشهای مسالمت آمیز و غیر خشونت زا

 4 ) تهیه و تدوین پیش نویس  " میثاق ملی " جهت ارائه و طرح گفتمان در "  کنگره ملی " . 

طی مدتی که این مجمع کارفکری و مشورتهای فعالانه خود را به پیش میبرد مجمع موفق به تنظیم یک منشور با 13 ماده شد که از این 13 ماده تنها یک ماده هرگز به تفاهم جمعی دست نیافت و آنهم ماده مربوط به حوزه مسائل ملی و اتنیکی بود. ماده ای که در میان ما به بند دست نیافتنی یازده مشهورشد. بندی که ما را از نفس انداخت و هیچیک از بازیگران این مجمع و سایر مجمع ها قادر به حل آن نشدند. دهها پیشنهاد برای تنظیم این بند آمد اما توافق حاصل نشد که نشد ( جمهوری اسلامی بخند و لذت ببر...) به برخی از این پیشنهادات در سطور زیردر خصوص نحوه تنظیم بند یازده منشور و چگونگی پاسخ به مسئله اقوام و ملیتهای ایرانی توجه بفرمایید:

پیشنهاد هیئت سیاسی حزب کومله کردستان ایران15  دسامبر سال 2006 میلادی به مجمع پیوند دموکراسی خواهان که از طریق آقای عبدالله مهتدی دبیر حزب دریافت کردیم:

بند 11 : ملت ايران مجموعه ی است از اقوام گوناگون اعم از : فارس , ترك , كرد , بلوچ , عرب , تركمن و... كه هر كدام ويژگيهای خاص خود را دارا می باشد . لذا :

الف - ما خواهان حاکمیت ملی غير متمركز , دمكراتيك و كثرتگرا هستیم . در این شکل از حاکمیت ، یک حکومت مرکزی و دولتهای محلی که فورماسیون سیاسی واجتماعی فدرال کشور ایران را تشکیل میدهند  بر اساس داده های ملی و جغرافيايی ساماندهی میشوند.

ب – تعيين و تدقيق قوانین دولتهای محلی و مرکزی در کلیه امور سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی بر عهده مجلس موسسان و منطبق بر قانون اساسی کشور ایران خواهد بود ،بنا بر این قوانین ناظر بر حکومتهای محلی هیچگونه مغایرتی با قانون اساسی کشور نخواهند داشت..

ج - در اين نظام غير متمركز فدراتيو ، سياست خارجی برنامه هاي دراز مدت اقتصادی و سياست پولی ،اوزان و مقياسات و دفاع ملی بر عهده حكومت مرکزی و امور سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، انتظامی محلی  بر اساس قوانین هماهنگ  کشوری و محلی از اختيارات حكومتهای محلی نیزخواهد بود.

د- مجموعه حكومت مركزی و حكومتهای محلی حاکمیت ملی ایران محسوب میشوند  که بايد حافظ يكپارچگی  وتمامیت ارضی کشور و مسئول رشد همه جانبه مناطق مربوطه  و تمامی سرزمین ایران باشند.

سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ايران ( کومله )

2006.12.15

پیشنهاد هییت سیاسی حزب دموکرات کردستان ایران نوامبر سال 2006 میلادی ـ سخنگودر مجمع پیوند دموکراسی خواهان ایران آقای شاهو حسینی 

بند 11 ـ ما خواھان نظامی غیر متمرکز، دموکراتیک، کثرتگرا و فدرال بر اساس داده ھای ملی وجغرافیایی ھستیم. قوانین حکومتھای محلی از قانون اساسی کشور الھام میگیرد.در این نظام غیر متمرکز فدراتیو، سیاسی خارجی، برنامه ھای دراز مدت اقتصادی وسیاست پولی، اوزان و مقیاسات به عھده حکومت فدرال و بقیه امور سیاسی، اقتصادی،اجتماعی، انتظامی و .... از اختیارات حکومتھای محلی است. ساکنین مناطق خودمختار از طریق نمایندگان برگزیده خود در اداره امور کشور و حکومت فدرال مشارکت خواھند داشت.چگونگی این مشارکت را قانون اساسی تعین و تضمین خواھد کرد.

حزب دموکرات کردستان ایران

2006.11.03

پیشنهاد دکتر حسین باقرزاده در خصوص بند ملیتها و اقوام  

بند 11 - ما معتقد به استقرار یك نظام سیاسی دموكراتیك وغیر متمركز در ایران با حفظ یكپارچگی كشور هستیم.  در این نظام باید قدرت سیاسی و اداری‌ تا حد ممكن در سطوح مختلف محلی (از استان گرفته تا شهر و روستا) توزیع شود و واحدهای محلی در تمامی این سطوح به صورت دمكراتیك سازمان یافته و اداره شوند.  علاوه بر این، آن دسته از واحدهای محلی كه دارای زبان یا فرهنگ مشترك هستند مجاز خواهند بود كه به تدریس و ترویج آن بپردازند و آن را در ساختار اداری و سیاسی ‌خود به كار گیرند.  حكومت مركزی به هیچ عنوان نمی‌تواند این حق را از اقوام غیر فارس‌زبان ایران سلب كند2  - منابع طبیعی و زیرزمینی‌ ایران ثروت ملی كشور تلقی می‌شود و متعلق به همه مردم ایران است.  مردم ایران در بهره‌گیری از این ثروت ملی حق برابر دارند و باید بتوانند در مصرف آن به صورت دموكراتیك سهیم شوند.  نظام مالی كشور باید چنان سازمان یابد كه هزینه‌های ‌مربوط به سطوح مختلف محلی تا حد ممكن در اختیار واحدهای دموكراتیك آن محل قرار گیرد

پیشنهاد حزب دموکرات ایران از داخل ایران

بند11- ما معتقدیم که ، به رسمیت شناختن حقوق سیاسی،فرهنگی و اجتماعی اقوام ایرانی ، به تحکیم اتحاد ملی و یکپارچگی کشور ایران مد د خواهد رساند. وجود نابرابریهای قومی وستم ملی یکی از مسائل حل نشده ی دموکراسی در ایران را نیز تشکیل میدهد که حل آن به روش صحیح میتواند راه را برای همزیستی سا لم و دوستانه مردم ساکن ایران هموار کند و به تضعیف استبداد و دموکراتیزه کردن ایران خدمت نما ید. ما معتقد به حفظ تمامیت ارضی ایران هستیم اما حفظ تمامیت ارضی ایران نباید بهانه ای برای هر چه متمرکزتر کردن نظام حکومتی شود. ما معتقد به سازمان دهی ِ نظام اداری ِ کشور بر اساس اصل عدم تمرکز( = سپردن حداکثر ممکن ِ اموراداری و چگونگی ِ مصرف ِ بودجه های عمرانی به نهادهای منتخب محلی ) و رعایت حقوق فرهنگی همه اقوام کشوریم. تصمیم گیری در باب مناسب ترین شکل اعمال این گونه نظام مبتنی بر عدم تمرکز به عهده ی نمایندگان مردم در مجلس موسسان است. به اعتقاد ما حقوق اقوام ایرانی میبایست در نظام دموکراتیک آینده از طریق حکومت فدراتیو یا خودگردانی و یا هر نوع مکانیسم دیگری که مورد تائید آحاد ملت ایران است اعاده شود.

اما علت به سرانجام نرسیدن این رایزنی ها چه بوده است؟

  1.  ناکافی بودن گفتگوها؟
  2. چگونگی گفتگو؟
  3. عدم خالص بودن منظور اصلی طرفین گفتگو، اعتماد و اعتماد متقابل
  4. عدم درک قواعد و شروط رایزنی و لابی گری
  5. مسائل فرهنگی و شخصیتی (تمامیت خواهی و نه دموکراسی خواهی)
  6. ملاحظات سیاسی و درک ناقص از سیاست ورزی
  7. سوابق و تجارب تلخ تاریخی مخصوصا در سه ده اخیر که توام با سرکوب شدید و تبعیضات وحشتناکی در مناطقی چون کردستان و بلوچستان و خوزستان و آذربایجان و ترکمن صحرای فراموش شده بوده است. از تبعات این سرکوب: نداشتن محیطِ سالم و باز سیاسی برای حلاجی بر مفهوم کثرت گرایی در سپهر نظریه پردازی و عمل گرایی بوده است
  8. تاثیر عوامل و مقاصد خارجی
  9. رکود جنبش ها و کنشهای مردمی
  10. خارج نشین بودن و عدم ارتباط ارگانیک با توده های داخل کشور ( درک ناقص از شزایط عینی و ذهنی مردم داخل کشور)

براستی برای بررسی این ده مورد دهها صفحه مقاله لازم است که نگارنده ارائه آنرا در حوصله یک مقاله اینترنتی نمیبیند و باید در این خصوص کتابها نوشته شود. اما به طور اجمالی تمام ده مورد بالا دلایل شکست این گفتگوها بوده است و هست. آنچه که من در این چند سال شاهد بودم حاکی از این داشت و دارد که ما ایرانیها حتی آنهائی که سالها در بطن کشورهای دموکراتیک زندگی میکنند و ادعاهای بزرگ دارند با فرهنگ دموکراسی اساسا بیگانه ایم و خود را مرکز عالم میدانیم. حقیقت در «انجصار» ماست و مخالفان ما همه به خطایند.

واقعیت اینست که گرفتاریهای فرهنگی ما بشدت برنحوه عملکرد و حتی باورهای ما تاثیر گذاشته است و البته چنین نیز باید باشد. ما در طول تاریخ پیروان مرام یا "همه چیز و یا هیچ چیز" بوده ایم و مفاهیمی چون دیپلماسی ، سازش دو جانبه، برای ما اساسا شیوه ای بیگانه است . ما یا باید مجبورشویم به تسلیم شدن و تن دادن و یا ما دیگران را مجبور به تن دادن خواهیم کرد. ما نمیتوانیم در نقطه وسط یکدیگر را بپذیریم. ما تمامیت خواهیم و برای رسیدن به خواسته هایمان طاقت برنامه ریزیهای راهبردی و طولانی مدت نداریم، یا امروز خواست ما مورد پذیرش است و یا خواست خود را چماق میکنیم و بر سر حریف میکوبیم. روانشناسی اجتماعی ما ایرانیها حدیث مفصلی است که در جای خود باید مورد بررسی کارشناسانه قرار گیرد. اما در این رهگذر جا داشت که اشاراتی به این معضل عظیم فرهنگی داشته باشیم که بدانیم چرا ما از عهده انجام وظایف بزرگ عاجزیم. برخی دوستان در خصوص بیانیه این دو حزب کردی اظهار داشته اند که باید با کردها نشست های پی در پی داشت و با آنها وارد گفتگو شد و البته عجیب نیست چون آن دوستان در جریان این گفتگوها قرار ندارند لذا تصور میکنند گره در فقدان گفتگوست در حالیکه کردها و بلوچها و...در رایزنی بی نظیرند. آنها برای حل مسئله خود از مذاکره با شیطان هم چشم پوشی نکرده اند. در طول این سالها شاهدم که گروههاواحزاب منسوب به اقوام منظم ترین نیروهای رایزنی هستند و البته بسیاری دیگر از چهره های شاخص کنگره ملیتها که از اقوام و ملیتهای ایرانی از سرتاسر ایران هستند نیز معمولا در این رایزنیها حضور دارند.

در آنجا نیز که مربوط به چگونگی این گفتگوهاست باید بگویم که چگونگی این گفتگوها چندان موردمناقشه نیست چرا که شاهد بوده ام که این مذاکرات هم اینترنتی و هم حضوری مرتبا برقرار بوده است و دراین دیدارها و شنیدارها ساعتها خواست دوستان اقوام، مبنی براینکه آنها یک "ملت" هستند و نوعی "فدرالیسم ملی جغرافیایی" میخواهند همواره مطرح شده است. در مقابل این خواست نیز باز شاهد بوده ام که طرفین مقابل نیز بر کاربرد کلمه اقوام و حاکمیت ملی وغیرمتمرکز تاکید داشته اند و یک قدم هم عقب نشینی نکرده اند. کلمه "ملی " در جبهه ملی گرایان  واصولا بارومندان به تز" یک دولت یک ملت " به معنای ملت است، در حالیکه احزاب ملیتی کلمه "ملی" را به معنای "ملت" و یا قوم بکار میبرند و در نتیجه ما با یک خلط مبحث جدی و سوتفاهمات کلان مفهمومی نیز روبرو هستیم. در واقع واژگانی که هنوز در فرهنگ سیاسی ما معنای دقیق و جهانشمول خود را ندارند و هر جریانی به زعم خود این واژگان را تعریف میکند. حتی دوستان کرد ما نیز تعریف واحد و برداشت دقیقی از این مفاهیم ارائه نمیدهند. بسیاری از مردم آن مناطق کردنشین و بلوچ و عرب و ...  اساسا نمیدانند فدرالیسم به چه معناست و حکومت فدراتیو چه ویژگیهائی دارد؟ دغدغه اصلی آنها معاش ، آزادی و برسمیت شناختن زبان و فرهنگشان است. در خصوص سوابق و تجارب تلخ تاریخی باید گفت که مخصوصا در سه ده اخیرمناطقی چون کردستان و بلوچستان و خوزستان و آذربایجان و ترکمن صحرای فراموش شده با سرکوب شدید و تبعیضات وحشتناکی روبروبوده است. از تبعات این سرکوب: نداشتن محیطِ سالم و باز سیاسی برای حلاجی بر مفهوم کثرت گرایی در سپهر نظریه پردازی و عمل گرایی و اختلالات عظیم درباور و اعتماد به یکدیگر و اشاعه نوعی بدگمانی مزمن بوده است. بارها به دوستان حزبی گفته شد که تا زمانی که رژیم جمهوری اسلامی برسرکار است حتی یک نقطه امید نیز پیدا نخواهد شد که بتوان خواست فدالیسم را در میان مردم ایران مطرح کرد و یا میزان باورمندی به این مطالبه را اندازه گیری کرد. تا زمانی که محیط سیاسی ایران در چنگ این نظام است نه طرفداران حاکمیت ملی غیرفدرال به آرزوی خود دست پیدا میکنند و نه طرفداران نظام فدرال شانس پیروزی و پیوند با مخاطبین خود. اگر منظور دوستان دستیابی به نظام فدرال از طریق اتنخابات آزاد و دخالت توده های مردم از پایین است پس باید راهی را برگزینند که ابتدا سنگ بزرگ یعنی این نظام دیکتاتوری  را از جلوی پای خود بردارند و سپس با اتکا به فضای باز سیاسی قدرت بسیج و مردمی خود را بنمایش گذارند اما دوستان گوش نمیدهند و به شکل لجوجانه ای بر خواست حداکثری خود مبنی بر «فدرالیسم برای ملت کرد» پای میفشارند و برای ورود به هر گونه اتحاد و همکاری با سایر نیروهای سیاسی این خواست را بعنوان شرط اول و آخر خود بروی میز مذاکره قرار میدهند. بدیهی است که رسالت این نیروها دفاع پیگیر ار برنامه سیاسی حزب و تشکل خود است و لذا دفاع از فدرالیسم باید در دستور کار حزبی آنها باشد اما برنامه حزبی آن برنامه حداکثری برای حزبشان وباورمندان به حزب آنهاست و نه نسخه ای برای همه ایرانیان از هرقوم و تیره و گونه ای. بنابراین تحمیل خواست حزب آنها به تمام آحاد ملت ایران نوعی دیکتاتوری و اعمال استبداد در حق دیگر اندیشان است و با عقل سلیم هیچ نیروی دموکراتی این شیوه برخورد قابل پذیرش نیست. مگر میشود دموکرات بود ولی حقیقت را در انحصار خود دانست؟ مگر میشود سخن از دموکراسی راند اما مدلهای دموکراسی را انحصاری کرد؟ واقعیت اینست که این دوستان به این نتیجه رسیده اند یا تمام ایران با خواست ما هماهنگ میشود و یا تمام ایران نابود شود. چرا که " دیگی که برای ما نجوشید سرسگ در آن بجوشد"  که این از همان برداشت زیاده خواهی همیشگی ما ایرانیان سرچشمه میگیرد یا همه چیز یا هیچ چیز!

و اما باز میگردیم به دلایل عدم موفقیت رایزنی ها، سوابق و تجربه های تلخ تاریخی از اعمال زور و ستم حکومتهای مرکزی به مردم مناطق محروم ایران خود عامل روحی روانی بسیار مهمی در شکست این گفتگوها بوده وهست. اعتماد و اعتماد متقابل عنصر بسیار تایین کننده ای برای به نتیجه رسیدن هر گفتگوئی است اما متاسفانه این عامل بشدت خدشه دارشده است و البته بسیاری از عناصر تشکیل دهند جبهه مقابل اقوام نیز تصورمیکنند که اقوام درپی جدائی هستند و سر ناسازگاری دارند. بسیاری از احزاب قومی نیز درمیان خود همین بی اعتمادی ها و درگیریها را مکررا با اعضای و همپیوندهای تجربه میکنند و و تا جائی بعضا پبش میروند که عصبیتهای ناشی از بی اعتمادی و عدم احترام به دگراندیشان موجب انشعابات سنگین و توام با خشونت و درگیریهای مسلحانه حتی در میان خود احزاب قومی میشود. واقعیت اینست تجربه های تلخ اقوام از حاشیه نشینی و به حساب نیامدن موجب زخم های عمیقی شده است . یک دلیل واضح برای اثبات این موضوع اینست که مرکزو پایتخت همواره در ایران بیشترین توجه را به خود اختصاص داده و اگر کمی از این نقطه دورشدی ازخاطر حاکمان وقت نیز دور گشته ای، انگاری که مردمان آن مناطق به این آب و خاک ربطی ندارند. سیاستهای بغایت ناسیونالیستی حکومت و حتی برتری طلبی های یک گروه ازمردم بر مردمان دیگر که حاکی از شکوه و برتری جوئی قومی دارد همواره ضربات جدی بر پیکرهمبستگی ملی بین مردمان ساکن این آب و خاک زده است. این نوع برخورد در تمامی عرصه ها خود را نشان میدهد ازجمله در عرصه حقوق بشر برای مثال خبر بازداشت شدن آقای عبدالفتاح سلطانی ویا خانم نسرین ستوده قهرمان به کاخ سفیدهم میرسد که البته چه نیکوست و چه خوشحالیم از این مسئله و خود نیز برای آزادی آنها تلاش میکنیم اما چه دردناک است که اتنیکهای ایرانی دسته دسته اعدام میشوند و خبر آن به اندازه یک سوم خبر دستگیری آقای سلطانی برای مثال انعکاس نمی یابد، چرا؟ علت چیست براستی ؟ و یا اگر کودک شما بدلیل داشتن زبان مادری غیر فارسی در مدرسه تحقیر میشد و یا شما را مجبور میکردند که در مراکز کاری خود بزبان فارسی با هموطنان همزبان خود سخن بگویید و یا اگر نفت منطقه تو را که خوزستان است به انحصار میگرفتند و از درآمد سرشارآن تو اصلا برخوردارنمیشدی براستی چه حالی میداشتی؟ مثالها هزار هزار است اما آیا این همان تجارب تلخی نیست که موجب اعتمادستیزی و یکی از دلایل شکست مذاکرات است؟ چگونه میشود با این زمینه های تلخ روبرو شد و تاثیر نگرفت؟ با هم کمی بیاندیشیم!

در قسمت بالا از جمله دلایلی که در خصوص شکست مذاکرات برشمردم مسئله عدم درک درست از شروط و قواعد رایزنی و نحوه دیالوگ بود. در اینجا نمای معمولی یک دیالوگ سازنده را ملاحظه کنید

         Missing media item.                                                                                   

دیالوگ اصولا به گفت و شنود متقابل بین دو یا چند نفرگقته میشود که در یک پروسه شکل میگیرد و در یک پروسه نیز متحول میشود. شروط انجام یک دیالوگ سازنده به قرار زیر است:

  1. هدف تعریف شده است و منظور نیز برای هر دو طرف مشخص است
  2. میزان ماندات و نمایندگی و حق وکالت طرفین مشخص و شفاف است
  3. چهارچوب ها و قوانین ناظر بر دیالوگ تعریف شده است برای مثال هر دو طرف دیالوگ با استقلال طلبی موافق نیستند و خط قرمزهایشان مشخص است
  4. منظور از دیالوگ مشخص است برای مثال گفتگو میتواند تنها برای دستیابی به یک نظر و یا هدف مشخص صورت بگیرد و یا اینکه منظور طرفین تنها اعلام مواضع طرفین باشد.
  5. برای اینکه گفتگو به شکل سازنده پیش برود، غیر از باور به فرآیند گفتگو، به فضای امن و غیر تشنج زا و توام با احترام و احترام متقابل نیاز است. محیطی که فرد بدون هراس قادر باشد نظراتش را با طرف های گفتگو مطرح کند. محیط امن یعنی محیطی که در آن تحقیر وجود ندارد. یعنی محیطی که آدمی احساس کند به حرف هایش توجه می شود و مهمتر آنکه حرف هایش شنیده می شوند. فضای گفتگو با فضای مناظره متفاوت است. فضای مناظره، جای جدل و بحث و اثبات درست بودن نظرات طرف های مناظره است. محیط گفتگو، محیط حل مساله است. محیط مثبت اندیشی است. محیط تلاش برای درک مشترک است. محیط تفاهم است. محیط همکاری است.
  6. هیچیک از طرفین برای طرف دیگر شرط قبول یک باورمشخص و یا تفکر معین را قائل نیست

در طی این سالها آنچه را من شاهد بوده ام این بوده که تمامی این گفتگوها به دیالوگ شباهتی نداشته است بلکه به مناظره بیشتر شبیه بوده. یعنی گفتگوهای متعدد و درازمدت سالها صورت گرفته است اما با ویژگی مناظره و نه دیالوگ لذا بی ثمر بوده است و منجر به تحولات نازلی شده است . متاسفانه طرفین این گفتگوها و یا بهتر بگویم مناظره ها هردو از جایگاه خود توهم دارند و هر دو خود را نماینده ملت ایران از هر قوم و تیره ای میدانند.در نتیجه اصل مهم دیالوگ که عبارت بود از میزان نمایندگی و حق وکالت طرفین مشخص باشد، درهمین قدم اول همواره نقض شده است. همواره شاهد بودم که احزاب قومی از خواست خطاب خود بمه واژه ملت و فدرالیسم پایین نیامدند و هیچ امکان سازشی نیز فراهم نشد اما طرفهای مقابل به فرمولهایی به غایت رادیکال تر از آنچه که فکر میکردند رضایت دادند نمونه آنرا در زیر خواهم آورد. وقتی حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومله کردی شروط خود را نتوانست تحمیل کند و جریانات غیرباورمند به نظام فدراتیو نیز شروط آنها را به همان شکل نپذیرفتند مذاکرات بی نتیجه ماند و پروسه اختتام مذاکرات آغاز شد. مجموعه این عوامل باعث شده است که مناظره ها بین نیروهای مختلف اپوزیسیون واحزاب قومی بی نتیجه شود و ناامیدی هر دو جبهه از یکدیگر موجب اعلام مواضع تند  افراطی دو حزب دموکرات کردستان ایران و کومله زحمتکشان ایران و مواضع تند و افراطی ملی گرایان ضد فدرالیسم شود.

چند نمونه ازپیشرفت و تحول برنامه ای در طیف طرفداران نظام غیرمتمرکز را میتوان در نمونه منشورهای زیر دید از جمله منشور انتشار نیافته مجمع پیوند دموکراسی خواهان ، بیانیه نشست برلین که بعد ها ابن گروه به همبستگی ملی ایرانیان نامیده شد ویا کمیته تدارک شورای ملی که اخیرا اعلام موجودیت کرده است. اقوام به هیچیک از این میزان راضی نشدند.

بند اقوام از منشور مجمع پیوند دموکراسی خواهان ایران ( بندی که یکسال و نیم تنظیم اش بطول کشید و مجمع را به سه قطب تقسیم کرد) ـ تیرماه 1385.

این بند بدلیل کاربرد واژه قوم و عدم کاربرد واژه «فدارلیسم» از طرف اقوام پذیرفته نشد و هم چنین بدلیل کاربرد واژه حکومتهای محلی از طرف ملییون نیز پذیرفته نشد.

11 ـ ما پشتیبان حقوق سیاسی, اقتصادی,فرهنگی, و اجتماعی اقوام ایرانی بر مبنای اعلا میه جهانی حقوق بشر و ملحقاتش هستیم . ما خواهان نظام غیر متمرکز ی هستیم که در آن حکومت مرکزی از جمله در سیاستهای دراز مدت اقتصادی , سیاست خارجی , دفاع ملی و سیاست پولی مسئول است .  کلیه امور سیاسی , اقتصادی و فرهنگی محلی با حکومت های محلی و مجالس ایالتی است. تدقیق وتفکیک این مسئولیت ها با مجلس مؤسسان و قانون اساسی برخواسته از آن است . ما خواهان تقسیمات کشور بر اساس داده های قومی و جغرافیایی هستیم . حکومت مرکزی ونهادهای محلی حافظ یکپارچگی کشور و حاکمیت ملی ایران و  مسئول  رشد هم جانبه مناطق مربوطه می باشند. (تاریخ: تیرماه 1385)

 

بند اقوام از بیانیه نشست برلین (جمعی از پشتیبانان طرح رفراندوم برای تغییر نظام سیاسی در ایران) ـ پنجشنبه 26 آبان 1384که اساسا مورد توافق و پسند احزاب قومی نبود.

 

9 ـــ ما معتقد یم به رسمیت شناختن حقوق سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اقوام ایرانی (بر اساس اعلامیه جهانی‌حقوق بشر و ملحقات آن) به تحكیم اتحاد ملی و یكپارچگی كشور ایران مدد خواهد رساند. ما ضمن باور به حفظ تمامیت ارضی ایران تاكید می‌كنیم كه این امر نباید بهانه ای برای هرچه متمركزتر كردن نظام حكومتی شود. ما معتقد به سازماندهی نظام اداری كشور بر اساس اصل عدم تمركز (= سپردن حدا كثر ممكن امور اداری و چگونگی مصرف بودجه های عمرانی به نهاد های محلی) و رعایت حقوق فرهنگی همه اقوام كشوریم. تصمیم گیری در باب مناسبترین شكل این گونه نظام به عهده نماینده گان مردم در مجلس موسسان است.

بند اقوام ازمنشور پیشنهادی شورای ملی ایران ـ چهارشنبه 12 مهر 1391 برابر با 3 اکتبر 2012     

 

بند اقوام در منشور پیشنهادی شورای ملی ایران که اخیرا انتشار پیدا کرده بهترین نسخه صادر شده درطول تاریخ سیاسی ایران بوده است. این بند با مشارکت فعال احزاب قومی و نیروهای سیاسی دیگرو نگارنده این سطورتهیه شده است و ماهها این بند نیز در دست ترمیم و اصلاحات بود که البته این نسخه نیز جواب نداد و دوستان کرد وکنگره ملیتهای ایران کماکان به کمتر از "ملت" خطاب شدن و فدرالیسم در ایران رضایت نمیدهند و این تمامیت خواهی و عدم سازش منطقی، میرود که نه تنها ما را به فدرالیسم رهنمون نکند بلکه از منطقه ای به نام ایران خاکی بماند و نامی در یک گوشه نقشه جغرافیای دنیا. بند مربوط به اقوام در منشور شورای ملی بقرار زیر است:

۱۱- پذیرش اصل ساختار حکومت غیرمتمرکز مبتنی بر تقسیم قدرت میان بخش های مختلف کشور، با فراهم نمودن زمینه مشارکت مستقیم مردم مناطق مختلف ایران از طریق ایجاد ـ نهادهای دمکراتیک محلی ـ جهت اداره امور سیاسی (انتخاب مسئولین محلی)، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محلی خود،

مسئولیت های اصلی دولت مرکزی از جمله شامل امور زیر خواهد بود:

- سیاست اقتصادی کلان کشور همانند تقسیم عادلانه درآمد ملی، مدیریت منابع زیرزمینی، چاپ و ضرب پول واحد ملی کشور،

- پدافند ملی (حفاظت از مرزها و تمامیت ارضی توسط نیروهای نظامی)،

- تعیین خط مشی های کلان در سیاست خارجی، امضای عهدنامه ها و قراردادهای بین المللی که بر عهده قوه قانون گزاری ملی است .

- تعیین حداقل استانداردهای بهداشتی و آموزشی در سطح ملی

 

آیا انتخاب ساختارفدرالیسم بعنوان یکی از مدلهای مدیریت سیاسی کشور برای ایران آینده مساوی با تجزیه طلب بودن و استقلال طلبی است ؟

به باور نگارنده پاسخ به این سوال صریحا، خیر است. فدرالیسم یک مدل و شیوه کشورداری است و دربسیاری از کشورهای چند ملیتی و چند قومی نیزآزمایش شده است وهیچ ازآن کشورها نیزدچارازهم پاشیدگی نشده اند. اگرازهم پاشیدگی سیاسی نیز اتفاق افتاده است نه به جهت فدرالیسم بوده بلکه به دلیل وجود حاکمان دیکتاتور و نالایق بوده است نمونه اش اتحاد جماهیر شوروی سابق است. درحال حاضردرحدود بيست و پنج کشورجهان با سيستم های متفاوت فدرال اداره می شوند که آزمونهای موفق وبعضا ناموفق را تجربه می نمايند.

از جمله کشورهائی که مدل فدراتیو دارند و موفق نیز عمل کرده اند ايالات متحدۀ امريکا درسال 1789 ، سويس درسال 1848 ، کانادا درسال 1867 ، آسترليا درسال 1901، اتریش 1920، آلمان 1949، بلژیک 1970 وهند 1970 است. کشورهائی نیزهمچون نیجریه در سال 1954 و پاکستان در سال 1956 فدرال شدند اما از نوع ناموفق آن؛ البته نه صرفا به دلیل فدرال بودن بلکه به دلیل عقب ماندگی های فرهنگی و دیکتاتوری وفساد مالی درپیکرتمام عیار نظامشان است که گرفتارند و فدرال بودن آنها نیز میتواند مزید بر علت باشد.  در نظام های فدرال نیز نوع خوب و بد وجود داردو نباید در این خصوص تقدس گرائی شود که گویا با فدرالیسم ما به بهشت روی زمین دست پیدا خواهیم کرد. ما رژیم های مترقی و دموکراتیک فدرال و رژیم غیردموکراتیک و سرکوبگر فدرال نیز داریم. برای مثال پرونده حقوق بشر عراق که یک نظام فدراتیو دارد چه در بخشهای عربی و چه در کردستان عراق حاکی از سرکوب دگراندیشان، تضییق حقوق زنان، زندانی کردن منتقدین سیاسی، فشار برروزنامه نگاران و سانسور شدید رسانه ای و ...دارد. هرچند که برخی از صاحب نظران کرد ایرانی این گونه نظام ها را الگوی خود کرده اند و چشم بررشد دیکتاتوری و توسعه نیافتگی سیاسی این نظام ها بسته اند!

تجربه کشورهای موفق فدرال نشان میدهد که برای فدراتیو شدن فرهنگ سازی و بسترسازی لازم است که البته در ایران تحت ستم ولی فقیه  و استیلای دیکتاتوری این امر هرگز ممکن نیست.

 یک تجربه موفق جهت بستر سازی برای تمرکز زدائی از سیستم سیاسی کشور سوئد است که به شیوه کاملا غیرمتمرکز و حتی به تعبیر سوئدی ها به مراتب غیرمتمرکز تر از سیستم های فدراتیو کشورشان اداره میشود. ملت کشور سوئد طرح فدراتیو شدن را صد سال پیش مورد بررسی قرار دادند اما به این نیتجه رسیدند :

  • تا دموکراسی در کشورشان نهادینه نشود
  •  تا فرهنگ کار شورائی به سراسر کشور سرایت نکند
  •  تا مردم عادت نکنند که غیرمتمرکز عمل کنند
  • تا مردم یاد نگیرند که برای توسعه و پیشرفت باید در راستای سیاستهای دولت مرکزی متشکل از نمایندگان منتخب کشوری و استانی و محلی در واحدهای مختلف پارلمانی هماهنگ عمل کرد
  • وتا سیستم متمرکز را خرد نکنند و تا پایینترین سطوح قدرت سیاسی آنرا غیرمتمرکز نکنند

تشکیل یک حکومت فدراتیو، غیرکارشناسانه و مقرون به صرفه نخواهد بود و علاوه بر آن توسعه و هماهنگی و عدالت اجتماعی هم ممکن نخواهد شد. امروز پس از صد سال که مردم سوئد موفق شده اند به اهداف بالا دست پیدا کنند، حزب مرکز طرح فدراتیو شدن سوئد را مطرح کرده است هر چند که هنوز در برنامه طرح توسعه کشور و الویتهای پارلمان قرار نگرفته است اما احزاب پارلمانی دیگر اعتقاد دارند که نظام سیاسی سوئد بمراتب غیرمتمرکزتر از نظام های فدراتیو اداره میشود و اتفاقا تمرکز زدائی تا به این ابعاد اقتصاد کشور را با مخاطراتی نیز روبرو کرده و کسری بودجه در برخی ارگانها بدلیل عریض و طویل بودن نظام اداری و بشدت غیرمتمرکز بودن آن است. پس می بینیم که تمرکز زدائی نیز باید ماهرانه و کارشناسانه صورت بگیرد تا اقتصاد کشور دچار شوکهای حجیم نشود.

و اما تفاوت نظام فدراتیو و غیرمتمرکز در کجاست؟ تنها و تنها تمایز این دو فرماسیون اداری ـ سیاسی فدرال و غیرمتمرکز در وجود حاکمیت دوگانه است. درنظام های فدرال حاکمیت سیاسی غیرمتمرکزاست وقدرت سیاسی بین مرکز وایالتها تقسیم شده است واقتدار سیاسی دولت مرکزی کاملا محدودمیشوددر حالیکه در نظام های غیر متمرکز حاکمیت یکی است اما قدرت و بودجه ها تا سطوح و لایه های پایینی پارلمانی بین مناطق توسط دولت و پارلمان مرکزی تقسیم شده است و هر بخش عهده دار خرج و دخل خود است البته با پیروی از قوانین ناظر بر حکومت مرکزی که منتخب آحاد ملت است و پارلمان که نماینده مردم است. از میان سیستم های غیرمتمرکز میتوان سوئد را نام برد که کمونها و یا مناطق دارای نوعی خودمختاری اقتصادی و اداری هستند اما بلحاظ سیاسی پیرو دولت مرکزی و پارلمان که منتخب خودشان میباشد!

نقاط مثبت اعلام مواضع دو حزب کردی چیست؟

  1. این دو حزب با یکدیگر بیش از آنکه همکار باشند، همدرد بودند اما با این حرکت میشود گفت جوانه های همکاری های کلان بین آنها شکل گرفت.
  2. مواضع پراکنده به اجماع رسید و عملا صدای واحدی ازطرف بخشی از احزاب کردی به گوش رسید
  3. نمونه خوبی از ائتلاف را به نمایش گذاشتند و نشان دادند هدفشان از غرور و منیتهای فردی و گروهی و عشیره ای بالاتر است.
  4. گفتمان سازی حول مسئله کردها را شکل دادند وجمع کثیری از جمله رسانه ها، احزاب و نیروهای اپوزیسیون و پوزیسیون را متوجه مسئله کردها و لزوم پاسخ صریح به آنها کردند.

و اما نقاط منفی این حرکت چه بود؟

  1.  بی توجهی به شروط لازم برای حل مسئله کردها که همانا در شرایط کنونی در گرو حل مسئله کل ایران با رژیم جمهوری اسلامی است. این اطلاعیه و اعلام مواضع متاسفانه جنبه فرافکنی و استقلال جوئی پیدا کرد و با رفتاری رادیکال و افراطی توام شد.
  2. در سراسر آن اعلامیه این حقوق "ملت کردستان" است که دغدغه اصلی نویسندگان توافق نامه است تو گوئی کردستان به تنهائی قادر به آزادسازی خود و تامین استقلال و استقرار حکومت عدل کردی است!!!!؟؟؟؟
  3. ارسال پیام فرافکنی به ملت ایران و علی الاخصوص مردم کردستان که امروز بیش از هر زمان نیاز به اتحاد و همبستگی دارند. تنها ماندن هر کدام از این پاره های تن ایران به معنای شکست کامل قافله است و زهی خیال باطل اگر غیر از این باشد
  4. عدم جلب سایر لایه ها و پاره های احزاب و جریانات کردی و غیر کردی به این توافق دو حزبی، نشان از آن دارد که یا سایر جریانات کردی و قومی از این مواضع برخوردار نیستند و یا در پروسه همان فرافکنی ها کماکان جدا عمل میکنند.
  5. ازمردم کرد در این بیانیه بعنوان "ملت" یاد شده که این خود حاکی از آن دارد که دوستان عزیز کرد ما با خطاب کردن مردم کرد بعنوان یک "ملت "، بدنبال مطرح کردن خود به عنوان نماینده یک «ملت» هستند و در نتیجه خواهان کسب مشروعیت و قدرت سیاسی و البته اگر اثبات شود که این احزاب چنین مانداتی را دارند در آنصورت کار خطائی صورت نگرفته. بهرحال هر نیروی سیاسی بدنبال کسب مشروعیت و شرکت در ساختمان قدرت سیاسی است ولی موضوع از آنجا به خطا میرود که این دوستان، مردم کرد را در تمامیت خود نمایندگی نمیکنند بلکه بخشی از این مردم را میتوانند نمایندگی کنند .

ملت‌ و ملیت:

مفاهیم ملت و ملیت درارتباط تنگاتنگ با مفاهیم گروه قومی و قومیت هستند اما در جوامع سیاسی بار معنایی متفاوتی را القا می‌کند. مردمی که از یک قوم هستند و قومیت مشابه دارند ممکن است درکشورهای مختلف زندگی کنند و بنابراین ملیت متفاوت داشته باشند. کلمه Nation از کلمه لاتین Nasci  به معنای متولد شدن اقتباس شده‌است. (The New Oxford Dictionary / Wikipedia)

سیستم دولتی هر کشور ملیت آن کشور را مشخص می‌کنند و اغلب کشورها دارای ملیت خاص خود هستند اما همه جوامع هم همگن و یکنواخت نیستند. برخی از جوامع از چند ملیت مختلف تشکیل شده‌اند و در این کشورها معمولاً ملیت‌های اقلیت به دنبال کسب قدرت (مانند کاتالونیا در اسپانیا، ایالت کبک در کانادا، بومیان آمریکا در آمریکا که به قدرت رسیدند) هستند. برخی از ملیت‌ها در میان جوامع مختلف پراکنده شده‌اند (مانند فلسطین، کولی‌ها در روم) و این مساله باعث بروز تمایلات استقلال طلبانه می‌شود.

ملت به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشه نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق می گردد که دارای حکومتی واحد هستند یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارند.

مِلَّت را می‌توان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک سرزمین و اقتصاد و تاریخ و فرهنگ ملی استوار است. عامل پیوند آن فرهنگ و آگاهی مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق با آن واحد پدید می‌آید. از جمله ویژگی‌های هر ملت اشغال یک قلمرو جغرافیایی مشترک است و احساس دلبستگی و وابستگی به سرزمین معین. علاوه بر آن، نیروی حیاتی پیوند دهندهٔ ملّت از احساس تعلق قوی به تاریخ خویش، دین خویش، فرهنگ ویژهٔ خویش و نیز زبان خویش بر می‌خیزد.

وجود مشتُرکات تاریخی، فرهنگی-عقیدتی، مذهبی و منافع مشتُرک اقتصادی بین گروه‌های مختلف ساکن یک سرزمین عوامل اصلی ایجاد یک ملت واحد محسوب می‌شوند. هر چه این مشترکات بیشتر باشند احساس تعلق داشتن به یک ملت واحد، بین اعضای آن ملیت افزایش می‌یابد، به طوریکه می‌توانند باعث ایجاد احساس تعلق به یک ملیت بین چندین گروه زبانی-قومی متفاوت گردد.

 

سخنی با آنها که یا همسان سازی اقوام و یا استقلال طلبی و تجزیه را مطرح میکنند:

 

واقعیت اینست که ما در ایران با یک موزائیک فرهنگی و ملیتی چندگانه مواجه هستیم. ساختار فرهنگی ایران ، مجموعه ای است از مردمانی با فرهنگها و گویش های گوناگون که هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارا میباشد که در گذاره های مختلف تاریخی با واژه های متفاوت ازجمله قوم و ملیت از آن یاد شده. برخی از این زبانها دارای الفبا و نوشتار ویژه خود هستند. تکثر زبانی و فرهنگی ، گنجینه ای ادبی و انسانی است که فرهنگ این سرزمین را غنی و جذاب کرده است. چند ملیتی بودن این سرزمین برای ایرانیان همواره قدرت و تمدن ببار آورده است و دقیقا یکی از دلایل برجستگیهای فرهنگی و سیاسی ایرانیان در منطقه خاورمیانه همین چندگانگی فرهنگی و منابع متکثر انسانی است. بدیهی است که چنانچه با این نیروی متکثر و بیدارو هوشیاربرخوردی مدرن و انسانی نشود خطر بروزیک درهم ریختگی جدی ملی حتمی است. برای تحول فرهنگی و ارتقای همبستگی و یکپارچگی ملی، ما نیاز به تحول دموکراتیک سیاسی داریم وقطعا نه از هم پاشیدگی جغرافیای سیاسی. هر نوع برهم ریختگی جغرافیای سیاسی ایران در شرایطی که ثبات سیاسی و اقتصادی موجود نیست حاصلش نه تنها نیستی کردها و عربها و بلوچها و آدزیها و ترکمن ها است بلکه تمام ملت ایران مورد اصابت واقع خواهد شد. تنگ نظری سیاسی، فرهنگ دیکتاتوری و استبدادزدگی، مردسالاری و قدرت پرستی و زراندوختن منحصر به فارسها نیست این خوی زشت انسانی را کردها و بلوچها و ... نیز در خود دارند لذا بدون بستر سازی فرهنگی و اخلاقی و بدون ایجاد ثبات سیاسی هیچ تحولی به نفع اقوام و ملیتهای ایرانی صورت نخواهد گرفت. ثبات سیاسی با وجود رژیم خونخوار جمهوری اسلامی غیرممکن است. برای عبور ازاین نظام آنچه که لازم است اتحاد است حول محور خواستهای حداقل و میانگین مردم ایران . در یک کشور چند قومی دولت ـ ملت هرگز به شیوه متداول خود شکل نمیگیرداگر تقسیم قدرت سیاسی بین این تیره های مختلف صورت نگیرد. هیچ قومی نباید در حاشیه قرار بگیرد. حاکمیت سیاسی در تنها در صورتی قوام خواهد یافت که سخنگوی تمام این بخش ها و اتنیکها باشد. هیچ قومی برهیچ قومی برتر نباشد و فارس بودن امتیازی بر کرد و ... بودن نباشد. سلطه یک قوم بر اقوام دیگر آغاز ازهم گسیختگی ملی و تبیعض و عدول از حق شهروندی است. نابرابری های قومی  و نحوه توزیع قدرت سیاسی در سرزمین ما موجب دلسوختگیها، اعتمادزدائی، عصبیت، بی عدالتی، نابرابریهای اقتصادی، توسعه نیافتگی بخشهای مهم کشور، تحقیرو تبعیض سیستماتیک طبقاتی و مصائب بزرگ دیگری شده است که عملا بدون یک پاسخ درخور و دموکراتیک نمیتوان از آن گذشت. بدیهی است که فارسها مسئول این پاسخ نیستند بلکه آنها نیز مسئولیت دارند که جان کلام را دریابند و به یک وحدت ملی حول محور رفع تبعیض در تمامی اشکال آن در غالب یک نظام متکثر و غیرمتمرکز بکوشند همانطور که سازمانهای قومی نیز مسئولیت دارند که برای خواست فدراتیو در سطوح حزبی و برنامه سیاسی خود تلاش کنند اما از یک توافق حول محور خواستهای حدافل خود غافل نمانند. اتنیکهای ایرانی در ساختن این کشور سهم بسزائی دارند و این وطن ملک مشاع یکایک ایرانیان است. جدائی نیز حق است اگر یکایک این مردم دریک انتخابات آزاد به این امر رای دهند و از آن دفاع کنند. تجزیه ملیتهای ایرانی از سرزمین ایران به معنای پشت کردن به یک تاریخ کهن و جذاب است ، بمعنای پشت کردن به نیروی چند گانه و متکثر انسانهایی است که اگر در یک سیستم انسانی قرار بگیرند برای هر ایرانی یک کاخ دردل غارخواهند ساخت. براستی پشت کردن بر خیل عظیم این گنجینه انسانی آغاز به زیر سوال بردن عقل سلیم و مدیریت شایسته نیست؟

آیا چند ملیتی بودن ما برای ما قدرت و توسعه ببار می آورد و یا تک ملیتی بودن ما؟ آیا ملتی را از ریشه های خود جدا کردن نتیجه اش در نهایت خشکاندن این ریشه ها نیست؟ بله در سدهای متمادی  ظلم ها روا شده هم بر فارس و هم بر کرد و هم بر یکایک هموطنان دیگر اما بدیهی است که به اقوام ایران ظلم مضاعف روا شده همانطور که بر زنان ایران از هر قوم و رنگی ظلم مضاعف روا شده اما چاره چیست؟ جدائی و طلاق؟ و یا پاک کردن صورت مسئله که می گوید ما ملتی چند گونه ایم ؟ و یا با هم ساختن و متحول شدن در نظامی که قدرت در آن به شیوه ای دموکراتیک تقسیم شده و لزوما نامش چیست هم فرقی نمیکند. در کشور سوئد قدرت تا پایین ترین نهاد شهری و منطقه ای تقسیم شده و نامش فدارلیسم هم نیست؟ بیایید نگاه خود را فراختر کنید. باور کنید اگر ما با هم سد نظام شر و جهنمی جمهوری اسلامی را از جلوی پایمان برداریم رسیدن به آمال و آرزوها نیز آسانتر خواهد شد. تکه تکه کردن ایران راه حل نیست بلکه فرار از راه حل است!

تنها لحظه ای بنشینیم و تصور کنیم که ایران تجزیه شده. با کردهای قوچان و ارومیه و نقده چه میکنید؟ در آنجا چه کسی کرد است و چه کسی آذری؟ چگونه مرزکشی میکنید ؟ آیا دوباره شاهد جنگ و خونریزی در نقده خواهیم بود؟ آیا ایران را یوگسلاوی دوم خواهیم کرد؟ آیا از درسهای مردم یوگسلاوی و پشیمانیها و دردهای آنها چیزی آموخیتم؟ واقعیت اینست که اغلب مناطق ایران از اتباع مختلفی تشکیل شده است. برای مثال چنین نیست که استان خوزستان سراسر عربند و به آنان که خواهان نامگذاری خوزستان به "عربستان" هستند باید گفت که کمی جغرافیا را با دقت بیشتری مطالعه کنند. در استان خوزستان شهرهای عرب نشین ما عبارتند از : آبادان فخرمشهر،سوسنگرد،هویزه ،شادگان، بستان و خلف آباد یا رامشیر ، شوش دانیال و حد اکثر تا 50 درصد از ماه شهر. البته آبادان و خرمشهر هم ساکنین غیر عرب آن بسیار زیاد هستند.بعد از جنگ وبا ویران شدن شهرها وروستاها،اکثر روستاییان به اهواز مهاجرت نمودند. اهواز مرکز استان و از کلانشهرهای ایران می باشد.ساکنان غیر عرب اهواز بسیار زیاد و شاید نزدیک به 40 الی 50 درصد جمعیت شهر می باشند
شهر های غیر عرب در خوزستان : هندیجان، ماه شهر، مسجدسلیمان ،شوشتر ،دزفول ، بهبهان ،رامهرمز، اندیمشک ،ایذه، آغاجری و امیدیه (که بیشتر صادرات نفت از چاه های امیدیه است ) و هفتگل هستند .
 قبل از جنگ، شهر آبادان دارای 450 هزار جمعیت بود که 120 هزارنفر آن دانش آموز بودند وبعد از شهر تهران این نسبت دانش آموزی وجوان بودن در کشور رتبه دوم را داشت و بالای 90 درصد این جمعیت غیر عرب بودند اما امروز ترکیب جمعیتی برخلاف ادعای دوستان "عربستانی" به نفع اعراب بهم خورده است پس کسانی که دم از تجزیه و یا... می زنند با ید نقشه مورد نظرشان را مشخص نمایندو برای رسیدن به آنچه که می خواهند با توجه به اعلامیه حقوق بشر و دیگر معاهدات و حفظ حقوق دیگر اقوام ساکن در آن نقشه برنامه ی مشخص خود را ارائه دهند که ما هم بدانیم با چه برنامه ای طرف هستیم. مثال دیگر شهر دهلران است ،دراین شهر که جزو استان ایلام است بافت جمعیتی آن متشکل از کرد شیعه و عرب و فارس و لر است. چه برنامه ای برای اداره آموزش و پرورش ودیگر ادارات آن باید داشت. آیا باید تابلوهای ادارات را به هر سه زبان نوشت و یا لرها هم ادعای نوشتن به گویش لری را اگر داشته باشند چه باید کرد. ویا در شهرهایی که بین کردستان و مناطق ترک زبان مشترک است و حتی مالکیت ارضی دارند و ... و یا از طرفداران خودمختاری ویا...ترک زبان سئوال شود که نقشه مورد نظر شما تا کجا ها را شامل می شود؟ و برای حفظ حقوق بقیه اقوام ساکن در آن مناطق چه برنامه ای دارید؟. نباید با شعاردادن ومجهول سخن گفتن مردم را فریب داد آن هم در دنیایی که اندیشمندان و کشور های متمدن و پیشرفته دارند با هم متحد میشوند و اتحادیه تشکیل می دهند و مرزها را بر می دارند تازه آقایان بفکر جدا کردن مرزهای خویشند.

برای برون رفت از این معضل قومی در ایران چه باید کرد؟

پیشنهاد نگارنده : ما نیروهای سیاسی حاضر در صحنه برای جلب همکاری احزاب قومی و پایان بخشیدن به پراکندگی ملی در منشور آشتی ملی که میتواند منشور مکمل برای سایر منشورهای موجود باشد اعلام کنیم که ما خواهان وپشتیبان تضمین حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اقوام و ملیتهای ایرانی اعم ازکرد ،فارس ، بلوچ ، آذری ، عرب ، ترکمن و تالشی و سیستانی و مازندرانی....بعنوان اجزاء و بخشهای مختلف مردم ایران  بر مبنای اعلا میه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن هستیم .

  ـ ضمن تاكيد و احترام به مرزهای جغرافيائی ديگر كشورها خا صه كشورهاي همجوار برحقوق اقليت های قومی در درون مرزها اصرار ورزيده و بدنبال نوعی حاكميت غيرمتمركزکه بر اساس رای مردم میتواند فدراتیو نیز باشد برای كشورایران ميباشیم ،  بنحويكه حقوق همه مردم ایران محترم شمرده شود، ضمن اينكه تاكيد داریم که احقاق حقوق اقوام گوناگون بايد بگونه ای باشد كه به تماميت ارضی كشور كوچكترين خدشه ای وارد نيايد. شكل ونحوه اداره منا طقي را كه ازاكثريت جمعيت قوميتي برخورداراست ، مجلس موسسان كه منبعث ازاراده ملت ايران خواهد بود، تعيين مينمايد، كه ممكن است شكل اداره مناطق مورد نظر بصورت فدراليزم يا خود مختاری محلی درنظر گرفته شود. درنظام غیرمتمرکز آینده حکومت مرکزی مسئول سیاست خارجی، تقسیمات کشوری، نظارت بر رفراندوم و همه پرسی ها در مورد تصمیم گیر های سیاست های کلان درون و بیرون از کشور، برنامه های کلان و دراز مدت اقتصادی، سیاست پولی، اوزان و مقیاسات، دفاع ملی و صدور قوانین قضایی یکسان در کشور خواهد بود. واحدهای خودگردان محلی نیز در چهارچوب منطقه تحت اداره خود ، که از جمله بر اساس داده های جغرافیایی و ملی در یک پروسه کاملا آزاد و دموکراتیک وبا توجه به خواست اهالی، بررسی های کارشناسانه و واقعیات تاریخی ، تعیین میشوند، مسئول اداره کلیه امور سیاسی، اقتصادی ، فرهنگی ،و انتظامی خود میباشند. بدیهی است این مدل پیشنهادی ماست اما این مجلس موسسان و قانون اساسی بر خاسته از آن خواهد بود که در نهایت ، وظایف دولت مرکزی و نهادهای محلی را تعیین و تدقیق خواهد کرد. دراینجا تاکید میکنیم که بر ما روشن است که  قوانین ناظر بر واحدهای خودگردان محلی با قانون اساسی ملّی کشورکه برای تقویت وحدت و  توان ملّی حکومتِ غیر متمرکز ویا(حکومت فدرال مرکزی) و تضمین اختیارات حکومت های محلی و مجالس ایالتی ولایتی  در امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی خود تنظیم خواهد شد ، همسو و مکمل یکدیگر میبایست باشند.

ـ دولت  مرکزی و واحدهای خودگردان محلی پشتیبان وحافظ یکپارچگی وتمامیت ارضی  کشورومسئول رشد و آرامش همه جانبه شهروندان سراسرایران می باشند.

- ما بر این امر تأکید داریم که سرزمین  ایران، ملک مشاع همهء ایرانیان است، بنابراین هر شهروند ایرانی میتواند بدون هیچگونه محدودیتی در کشور آمد و شد داشته باشد و مکان زیست خود را آزادانه در هر نقطه از کشور انتخاب کند، و برای رشد جایگاه اجتماعی و خوشبختی خویش از امکانات موجود حداکثر استفاده را بکند. کشور ایران دارای مرزهای گشوده اند و هیچ ویژگی نژادی ، زبانی ، مذهبی وفرهنگی نمی تواند حقوق برابر شهروند ی افراد ایرانیان را محدود سازد. درپایان چارت مورد نظر نگارنده برای تشکیل یک شورای ملی موفق را در زیر خدمتتان ارائه میدهم باشد که این آرزو روزی محقق شود.چنانچه ما هنوز به آن درجه ازدرایت و عقلانیت دست نیافته ایم که راه خوشبختی مردم ایران را از طریق اتحاد گسترده همه نیروهای طرفدار گذار از جمهوری اسلامی برای دموکراسی و احقاق حقوق بشر برگزینیم، پس باید منتظر ماند و تلاش کرد تا این پختگی سیاسی فراهم شودهر چندکه فردا نیز دیر است و ایران دردست تاراج گران اسیر است!

 Missing media item.

 

Missing media item.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.