دیرگاهیاست مردم آذربایجان مظلومانه؛ در زیر یوغ استبداد مذهبی ایران بخود میپیچند، فریاد بر میآورند؛ قربانی میدهند، زندانی، شکنجه و مورد تبعیض واقع میشوند؛ و کمتر از آنچه که شایسته هستند فریاد رسی مییابند؛ هرچند کم نیستند منفردین منصفی که فریاد مظلومیت آذربایجان هستند ولی این امر در مقایسه با تلاشی که برای احیای حقوق مدنی سایر اقوام و حتی ادیان تحت ستم صورت میگیرد بسیار ناچیز و موجب شرمساری مدعیان است.
براستی چرا چنین است واگر یک شهروند بهائی یا مسیحی از حقوق خود محروم میشود یا فلان فعال جنبش سبز در عصر بیماری به مرگ طبیعی جان میسپارد؛ موجی از همراهی و همدردی در میان فعالین حقوق بشر ایران براه میافتاد ولی سالهاست از کنار سرکوب و کشتار ۸۵ آذربایجان عبور میکنند. از شهادت مهندس امانی و برادرش حرفی نمیزنند؛ در مقابل قتل فرهاد محسنی ها در تبریز سکوت میکنند؛ صدها زندانی معترض به خشک شدن دریاچه اورمیه به فراموشی سپرده میشوند؛ درحالیکه رژیم حتی وقیحانه از کمک رسانی به زلزله زدگان آذربایجان جلوگیری میکند و هموطنان شرافتمندی که بیاری این مردم مظلوم شتافتند را بزندان و دادگاه میکشانند؛ بهراستی در کجا این ظلم بر ابنای بشر روا میدارند؟
در چند روز گذشته که آقای احمدینژاد ژست دفاع از زندانیان را بخود گرفتند. زندانیان سیاسی تبریز در نامهای به وی یادآوری کردند در این کشور شهری هم بنام تبریز وجود دارد که زندان مخوف آن دهها بار دردناکتر از زندان اوین میباشد؛ در قسمتی از این نامه میخوانیم: «در میان زندانیان زندان مرکزی تبریز به طنز زندان اوین تهران به نام «هتل اوین» نامیده میشود، همان زندانی که شما مصرّانه میخواهید از آن بازدید کنید. کسانی که زندان اوین را دیدهاند شهادت میدهند که فاصلهی کیفیت بهداشتی و رفاهی زندان اوین با زندان مرکزی تبریز بسیار زیاد و شاید اصلاً قابل مقایسه نیست. پس اگر مساله برایتان حقوق عموم زندانیان است حتماً سری هم به زندان مرکزی تبریز بزنید و شاهد وضعیت اسفناکی که ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم باشید.» این نامه که با عنوان«اینجا قلب سالم را زالو تجویز میکنند» نوشته شده حرفیاست از هزاران کاندر عبارت آمد.
گستردگی فاجعهای که در زندان تبریز میگذارد ما را مجبور میکند این فراز از نامه زندانیان تبریز را متذکر شویم که در توصیف این شکنجهگاه بزرگ مینویسند: «اینجا زندان مرکزی تبریز است؛ زندانی با ظرفیت پذیرش حدود ۲۰۰۰ زندانی که در آن بیش از ۴۰۰۰ زندانی نگهداری میشوند. در زندان تبریز از همان لحظهی ورود آنچه که از کف میرود کرامت انسانی است. از نخستین مسوول یا نیروی نظامی که زندانی با آن مواجه میشود، توهین و رفتار خشن آغاز میشود و تا ورود به بند عمومی ادامه دارد. به کوچکترین بهانهای، دونپایهترین مسئول یا نیروی نظامی (حتی در حد سرباز وظیفه)، زندانی را چه تحتقرار باشد یا محکوم، به بدترین توهینهای رفتاری و کلامی میآراید و حتی به زیر مشت و لگد میگیرد و با هر اعتراضی از جانب زندانی این توهینها و خشونتها تشدید میشود.»
ایکاش آنان که در اندیشه و دغدغه بزرگداشت سالروز تولد فلان شاهزاده یا حمایت از فلان بنای یادگاری در تب وتاب میافتند این سخن ظریف را آویزه گوش خود کنند که «زندگان را پاس بداریم تا مردگان را پاس بدارند» این دوستان چگونه میتوانند آسوده سر بر بالین بگذارند و انرژی خود را صرف پاسداشت مردگان کنند درحالیکه دراین لحظه دریاچه اورمیه در حال خشک شدن است و سونامی نمک حاصل از آن زندگی میلیونها انسان را با مرگ روبرو ساخته؟ چگونه است که از رشد خزه بر ستونهای تخت جمشید بیمناک و هراسان هستید، ولی از سرنوشت میلیونها هموطن خود در آذربایجان غافلید؟ چگونه در صداقت شما در احترام به حقوق انسانها تردید نکنیم و شما را انسانهای باور مندی به منشور جهانی حقوق بشر بدانیم که تدریس زبان مادری ملیونها انسان را خیانت و جرمی نابخشودنی میدانید که مطرح کنندگان مستوجب مجازات سخت هستند؟ شاید این فعالین حقوق بشر بخود زحمت نداده و منشور جهانی حقوق بشر، که سنگش را بر سینه میزنند نخواندهاند؛ الله اعلم.
هرچند تصویر غمبار نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران؛ بهگونهای است که همه ملت ایران از تبعات فاجعه بار آن رنج میبرند؛ و مختص قوم، گروه؛ دین یا طبقه مشخصی نیست و حتی فرزندان خود نظام نیز قربانی این خشونت هستند؛ ولی سخن و غرض ما در این مقال انتقاد ازمحافل و افرادی است که در انعکاس این مصائب به جهان آزاد گزینشی و بّر اساس تمایلات فکری خود عمل میکنند، بسا کسا از اهالی فعال حقوق بشر با غفلت از این موضوع، خود اسیر افکار نژادپرستانه شده و نقض غرض میکنند، اشتباهات این گروه در قبال اتنیکهای قومی ایران (اگر بتوان نام اشتباه بر آنها گذاشت) به اندازهای وسیع و تاسفبار است که تودههای مردمی نیز از این غفلت آنها غافل نیستند و آنرا به حساب القائات شوونیستی و نوعی آپارتاید میگذارند نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران پدیدهای تاریخی و نادر بشمار میرود؛ نادر از آن جهت که استبداد مذهبی حاکم نه تنها رحمی به مخالفان و دگر اندیشان سیاسی خود نمیکند، بلکه گروههای قومی، مذهبی، جنسیتی، مدافعین محیط زیست، فعالین فرهنگی و حتی ورزشی نیز از این سرکوب بیرحمانه در امان نیستند؛ در این میان ستم مضاعف بر فرهنگ ملی اقوام از مقولاتی هست که بواسطه بیاعتنایی آن دسته از اهالی اپوزسیون که طرح این ستم را نقض حاکمیت ملی میدانند؛ موجب تاسف مضاعف و شایسته توجه بیشتر میباشد. بی دلیل نیست که مردم شهرهای آذربایجان حتی از مناسبتی ماند حضور در ورزشگاهها برای پیگیری مطالبات فرهنگی خود بهر میبرند؛ بدون تردید تغافل وعبور عامدانه از کنار رنجهای مردم آذربایجان در دراز مدت جز به افزایش واگراییها نخواهد افزود؛ و این چیزی است که به تقویت استبداد مذهبی حاکم کمک میکند؛ حقیقت این است که صداقت و وفاداری به آرمانهای انسانی و اعتقاد به حقوق بشر در ترازوی عمل افراد و گروهها سنجیده میشود ؛ گوی و میدان آماده هنرنمایی ماست.
انتشار از: امیرحسین موحدی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید