رفتن به محتوای اصلی

شعری از مریم رئیس دانا به مناسبت سالگرد اعدام شهلا جاهد
30.11.2012 - 17:21

خدیجه جاهد معروف به شهلا جاهد، همسر موقت و دوم ناصر محمدخانی بود. وی محکوم شد که در سال ۱۳۸۱ در میدان کتابی تهران، لاله سحرخیزان همسر دائمی ناصر محمدخانی را به قتل رسانده ‌است. این پرونده در حالی که شهلا جاهد در زندان بسر می برد، سال ها در جریان بود تا این که بالاخره دادگاه حکم قصاص او را بنا به درخواست خانواده لاله سحرخیزان از جمله ناصر محمدخانی، صادر کرد و در نهایت شهلا جاهد در بامداد روز دهم آذرماه ۱۳۸۹ در محوطه داخلی زندان اوین اعدام شد. دو سال از اعدام شهلا جاهد می گذرد و امروز مریم رئیس دانا، شعری به همین مناسبت سروده و برای ما در مدرسه فمینیستی فرستاده است. مریم رییس دانا شاعر، داستان نویس و مترجم در سال 1346 به دنیا آمد و در رشته مترجمی زبان فرانسه تحصیل کرد. او با روزنامه ها و نشریات بسیاری همکاری کرده است. او در سال 1382 کتابی با عنوان «عبور» توسط انتشارات نگاه منتشر کرده و همچنین در سال 1382 برای نوشتن داستان «جزيره‌اي در دل تهران بزرگ » برنده‌ تنديس جایزه صادق هدايت در دوره‌ دوم شد. شعر مریم رئیس دانا در دومین سالگرد اعدام شهلا جاهد را در زیر می خوانید:

 

شهلا، تو رفته ای و من به تو می اندیشم

هرگاه عکس ترا می بینم،

نگاهت در برابر چشمهایم زنده می ماند

من به تو می اندیشم

به تپش های عاشقانه ی قلبت، عشقی که ترا به کام مرگ برد،

معشوق تو اکنون کجاست؟

شهلا، تو که رفتی، دوستم، منیرو گفت:

ـ مریم عشق دیگر تمام شد.

کدام عشق؟

شهلا به من بگو، هنوز دوستش داری؟

آنجاها که هستی، به این مرد هنوز فکر می کنی؟

توی دادگاه، آن روزهای اول، یادم هست

دوربین لب هایت را شکار کرد، وقتی از راه دور به ناصر گفتی

ـ دوستت دارم.

لامسب چه می کنی با ما؟ قاتل کیست؟ قاتل تو و آن زن دیگر؟

تو در یادمان می مانی

تا هر وقت خواستیم عاشق بشویم

قلبمان بلرزد، لرز لرز

نه از عشق، از ترس، دروغ، ریا، فاجعه.

شهلا،

این شعر هرگز پایان نمی گیرد، حتا اگر همین حالا روز قیامت بشود

این شعر هرگز پایان نمی گیرد، تا آن هنگام که راز تو سر به مهر باقی بماند.

هر صبح، تو، پشت پلک هایم می آیی

به من می گویی:

بلند شو خواهر، من آمده ام، مرا بنویس، مرا تکرار کن، من نمرده ام، نمی میرم.

به من می گویی:

خواهر، این نامه را به او برسان، به او بگو من فقط ترا دوست داشتم، برایت جان دادم، ای مرد، قهرمان قصه ها.

شنیده ام پسرانت را آورده بودی پای دار تا مرگ معشوقه ات را ببینند

باور نمی کنم، مردم می خواهند میانه مان را بهم زنند، تو دوستم داری، می دانم، می دانم.

تو نجوا کرده ای صدبار،

وقتی دستان بزرگ مردانه ات مرا به آغوش می کشید،

سر می کردی میان موهایم، و می گفتی:

ـ شهلا، شهلای من، دوستت دارم، دوستت دارم.

ای عاشق من عاشق من، ای که جان دادم برایت، ای مرد، جوانمرد، قهرمان، من هرگز نمی میرم.

ای عاشق من، یادت هست، می گفتی شهلا من «شه» هستم و تو «لا»؟

آری عزیزم تو «شه» هستی و من «لا»

لا شدم لال نمی شوم، زبانم لال

من لا شدم، نیست نمی شوم،

لا شوم، نابود نمی شوم،

نه می شوم، نه می گویم،

نه به تمام قاضی ها، قاضی القضات ها،

که آی همه ی مردم، من شهلا جاهد، متولد ... عاشق مردی شدم از تبار قهرمانان،

 یک زن بودم،

از سران و سلاطین نبودم، سر به دار شدم، جان به سر شدم.

بشنوید صدایم را.

من از اعماق این گور سرد فریاد می زنم.

از یاد نبرید مرا،

مجسمه ام را بسازید برای آیندگان،

به فرزندان خود بگویید این است سرانجام عشق در این سرزمین،

دار، دار، دار. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
مدرسه فمینیستی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.