نقاشِ چیره دست

به «آرایشِ» نمایشگاهِ «مرتضی رفیعی» مینیاتوریستِ برجستۀ معاصر

از شعله از شهاب می کشَد این نقاشِ چیره دست

شادا! نقابِ خواب می دَرَد این نقاشِ چیره دست

تا غنچه بال وُ پَر گشاید وُ زیبا شود جهان

جان را سوی شباب می بَرَد این نقاشِ چیره دست

شعری خوش ست وُ هر لحظه نغمه ای سُراید به رنگ

زان زخمه به مضراب می زَنَد این نقاشِ چیره دست

با من بیا به خلوتِ مهرآوری که زندگی ست

بنگر که چو مهتاب می رَسَد این نقاشِ چیره دست

تا روزگارِ عاشقی روشن کُنَد به یُمنِ شعر

در خلعتِ آفتاب می دَمَد این نقاشِ چیره دست

بر آسمانِ سرد وُ سیه چون نظر کُنَد دَمی

گوید به شوق، سحاب، می رَمَد این نقاش چیره دست

با تشنگانِ چشم انتظار وُ یارانِ بی قرار

از جامِ عشق شراب می دَهَد این نقاشِ چیره دست

حالی، اگر که حایل است بر خاطری عذاب وُ درد

گوید یقین سراب می رَوَد این نقاشِ چیره دست

بر بومِ آبیِ نقاشِ چشمه سار وُ سنگ وُ باد

خاک وُ سبزه سیراب می کُنَد این نقاشِ چیره دست

اسبی ستاره ای تبسمی، نسیمِ گُلبُنی

همرازِ پاکِ آب می وَزَد این نقاشِ چیره دست

2012-12-19

http://rezabishetab.blogfa.com‍