و برآن¬اند تا از روی غرض و نیت شخصی یا به دستور بیگانگان، کشور ما را که در آستانه¬ی تباهی از سوی جمهوری اسلامی قرار گرفته، به موقع تجزیه، تکه تکه و پاره پاره کنند.
میرزاآقا عسگری.مانی
دشمنان ایران در جلد «تجزیهطلبها»
آشنایی با کتاب: سیمرغ و صیاد
نویسنده: م. بی شتاب
ناشر: شرکت کتاب. آمریکا
چاپ نخست پاییز 1389 خورشیدی.2010 میلادی.600 صفحه
در پاسخ به براهین «رضابراهنی»و...
«با استعانت از فردوسی، خداوند خرد و نیای سخنگستران و روشنگهران بگویم که منم سوگواری ز ایران و پیش از آغاز سخن به بیان چند نکته بپردازم. نظر به اهمیت موضوع و برای آگاهی جوانان، این نوشتار کوشیده است به قدر وسع خویش و دسترسی به منابع و مأخذ، نوری اندک به مسألهای صعب بیفکند. تا آنان که از طریق تطمیع یا توطئه در صدد مخدوش نمودن حقایق و خواهان تکه تکه کردن ایراناند، بدانند که بر عبث راه میسپرند. این حضرات یا مغرضاند یا ناآگاه. رنگ آسمان چگونه توان تراشید؟ آب دندان مزیدن در حسرتی ابلیسی جز زحمت و عِرض خود بردن، سود و اقبالی به دنبال نخواهد داشت. گنگ و لنگ گربه زین کردهاند و به کارزار آمدهاند. سنایی سروده است:
خرد گر پیشوای عقل باشد
پس این واماندگان را پیشوا کو؟
دل در دام دیوانگان نهادم و از آتش آنان گرم داشتن، دودی گرم پدید آورد که به چشم همگان خواهد رفت. بر تأیید و تکمیل این کلام، عراق زخمی و درمانده، افغانستان طاعونزده را به یاد آوریم. دلالان خاک و خدا نیز جز برخطی خطرناک گام نمینهند. پرچم هیچ نشان را در باد نادانی تکان دادن، جز در دام نادان گرفتار آمدن نتیجهای دیگر ندارد. خاییدن خیال تا کجا بر آنان خوش خواهد آمد؟»
این جملههای نخستین ازمقدمهی کتابی است خواندنی با نام «سیمرغ و صیاد» پژوهش شاعر ونویسندهی تبعیدی در پاریس «م. بی شتاب» ؛ پژوهشگر ارجمندی که به راستی برای پژوهش و تدوین کتاب «سیمرغ و صیاد» نیروی بسیاری صرف کرده است. این کتاب بر اساس نوشته آقای بی شتاب، «در پاسخ به براهین دکتر رضا براهنی» و امثال او نگاشته شده و کتابی است خطاب به تجزیهطلبان ایرانی که البته نمیتوانند«ایرانی» باشند، اما در ایرانزاده و بزرگ شدهاند. و برآناند تا از روی غرض و نیت شخصی یا به دستور بیگانگان، کشور ما را که در آستانهی تباهی از سوی جمهوری اسلامی قرار گرفته، به موقع تجزیه، تکه تکه و پاره پاره کنند.
این کتاب ارزشمند بر ادبیات، تاریخ و حکمت ایران متکی است. بیتها، سرودهها، نقلها و گفتاوردهای فراوان از ادبیان و تاریخنگاران ایران در تأیید هویت ملی ایرانیان، همبستگی ملی، و باور به یکپارچگی کشور در این کتاب فراهم آمدهاند. آقای بی شتاب مانند هر ایرانی آزادهای که دوست دارد میهناش به تمامی از ظلمت، از تاریکنای دین و خرافه، واز دام توطئهی سیاستبازان داخلی و خارجی آزاد شود، با آرامش و استدلال کتابی تدوین کرده که خواندناش بر اهل خرد ضروری است.
روزی روزگاری دل من بر خودم میسوخت که به ناگزیر برای لقمهای نان که همهی ما بدان نیاز داریم، به کار دیگری بپردازم. (البته هر کاری را که پیشه کردم با سربلندی انجام دادم، زحمت کشیدم، نان در آوردم و خوردم و هیچ گاه دستم به سوی کسی دراز نبوده است.) اما اکنون دیگر دلم بیشتر برای دوستانم میسوزد که عمرشان را ارمغان گسترش دانش، خرد، آگاهی، و کوشش برای رهایی میهنشان میکنند بیآن که چشمی به دست خودی یا بیگانه داشته باشند. آدم باید برای نوشتن پانصد صفحه کتابی اینچنین، چندهزار صفحه کتاب بخواند، به خاطر بسپارد، تجزیه-تحلیل کند، یادداشت برداری کند. این یادداشتها را دسته بندی کند و بعد در جای جای نوشته و پژوهشاش به عنوان سند بیاورد. همهی اینها برای چیست؟ من میدانم که از چاپ و انتشار این کتاب هیچ اجر مادیای نصیب آقای بی شتاب نخواهد شد. حتا نمیتواند هزینهای را که برای تهیهی کتابهای مرجع پرداخت کرده تا بتواند این کتاب را بنویسد در بیاورد. البته پاداش معنوی او بزرگ است. و اگر امروز من و امثال من در پراکندگی غربت او را چنانکه باید نشناسیم، آینده او را خواهد شناخت.
برگردم به موضوع بحث. من هم جسته و گریخته خوانده و شنیدهام که برخی از ایرانیان - که آقای دکتر رضا براهنی هم بر اساس نوشته های آقای بی شتاب، یکی از آنان است- ساز جدایی از ایران را میزنند. آقای براهنی یکجا گفته بود که اگر او (که آذری زبان است)، تمام عمر به فارسی نوشته و سروده، برای تخریب زبان پارسی بوده است! به راستی که دستشان درد نکند! البته ایشان موفق نشدهاند زبان پارسی را تخریب کنند. زبان پارسی کاخ بسیار کهن و کوه بسیار تنومندی است که هزارارن نفر همچون آقای رضا براهنی یا هر کس دیگری توانا نخواهند بود آن را تخریب کنند. اما بیان چنین جملهای نشانهی نوعی نفرت از ایرانیت و ایرانیگرایی است. نفرت از ایرانی بودن، از یکپارچگی ملت، از یکپارچگی کشور و از ماندگاری یک واحد بزرگ جغرافیایی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی با نام ایران که روزی شاهین بلند پرواز آسیا، کوروش بزرگ، دامنههایش را تا مرز روم و چین و یونان، و تا فراسوی مصر گسترانده بود. (و البته با احترام به زبانها، ادیان، مردمان و فرهنگهای دیگر). به همین خاطر غرب – (که یک روزی نمایندهاش با نام اسکندر- با امپراتوری ایران جنگید و ایرانیان را شکست داد.) هنوز هم از سر برداشتن دوبارهی ایران در وحشت است. امروزهم روسها، چینیها، غربیها و عربها از این که یک روز ایران به خِرد بازگردد، به خودش بازگردد، دین و مذهب تحمیلی را - که مایهی تباهی و فساد او شده- به کناری نهد و بشود همان ایران آغاز عصر هخامنشی اما با دانش و تفکر امروزی وحشت دارند. چرا که میدانند درچنان صورتی ایران میتواند تأثیر بزرگی بر تمامی جهان بگذارد. آن گاه دیگر چنین کشوری جایگاه اشیای بنجل چینی، اسلحهی روسی و کارخانجات دست دوم غربی نخواهد بود و آنان نخواهند توانست قراردادهای تجاری و سیاسی و نظامی اسارتبار با ایران ببندند. در صورت بیداری و برآمد ایرانیان، ایران دیگرجایگاهی برای ایدئولوژیهای صادراتی و جهتمند آنها نخواهد بود. جایگاهی برای خرافههای اسلامی و شیعی نخواهد بود. بلکه کشوری خواهد بود با مردمانی خردمند. کشوری که بسیار کهن است و اتفاقاً ازهزارسال پیش به اینسو یکی ازمحورهای یگانگیاش هم زبان مشترک پارسی بوده است. بیگانگان میدانند که ایران این امکان بالقوه را دارد که ازخورشیدهای نورانی آسیا باشد، زانو دربرابر هیچ نیروی خارجی نساید. در برابر ایدئولوژی بیگانه خم نشود، پیشانی بر «مُهر»ی که ازخاک بیگانگان درست شده نساید، قامت بگشاید، بایستد، سخن بگوید، کار کند و همشأن و هماندیش با جهان متمدن، با متمدنان جهان همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد (چیزی که امروز بسیار از آن دور افتادهایم). از آنجایی که رژیم جمهوری اسلامی در گوهر جهاننگری خود، نمایندهی ایدئولوژی بیگانه است، همه چیز را از ما گرفته، خرد ما را دزدیده، عقل ما را ویران کرده و به جایش دهها هزار امامزاده ساخته است، دهها نوع مراسم دل بههمزنِ عاشورا، تاسوعایی راه انداخته و کشور ما را در بحرانهای سیاسی، اجتماعی و معنوی فروبرده است. خود این رژیم اعتراف میکند که امروز بیش از 60 درصد از مردم ایران به روانپزشک نیاز دارند. شاید میخواهد بگوید که دارد بر کشور دیوانگان و روانپریشان حکومت میکند. اما اگر بخشی از مردم ایران دچار برخی نارساییهای روانی شدهاند ناشی ازفشار حکومت دینی است، ناشی از خرافهها و شلاق دین است. ناشی از حضور آخوند در کشور ماست. آخوند، روحانی، ملّا، و مذهبی، ویروسی است که در هرجامعهای جای بگیرد آن جامعه را فاسد میکند، روح آن جامعه را درمینوردد و نابود میکند. این نابسامانی باعث شده که مردم ایران به حق از این حکومت به شدت ناراضی باشند. اکنون کشورهای خارجی که با ما همچون مهرهی سادهای برصفحهی شطرنج جهان مینگرند، مشغول جابه جا کردن مهرههایشان هستند تا در حرکت بعدی ما را شاه- مات و کشور ما را تجزیه کنند، تا دیگر هرگز به عنوان یک کشور نیرومند، یک قدرت و امپراتوری معنوی در آسیا ظهور نکند. آنان در پشت پردههای سیاست میکوشند زمینهچینی کنند تا در صورت لزوم میهن ما را با نام آذربایجان مستقل، کردستان مستقل، بلوچستان مستقل، خوزستان مستقل پاره پاره کنند. برای همهی اینها نقشه ریختهاند. برخی از این نقشهها را هم دارند به دست عوامل «ایرانی» خود پیاده میکنند تا ما را به آن ذلت ابدی که دلخواهشان است بکشانند. اگر ما به خود نیاییم قربانی این توطئهها خواهیم شد. حتا تجزیهطلبانی که امروزه عزیز دردانههای غرباند و دستور و پول از غرب میگیرند و خود را برای تجزیه ایران آماده میکنند ، نخستین قربانیان بعد از تجزیه خواهند بود. چون آنها در دست بیگانگان ابزاری بیش نیستند. مگر میشود دزد بیاید و در یک خانهی مثلاً ده نفری که در ده اتاق آن خانه زندگی میکنند بگوید که هر یک از شما اتاق خود را برای خود بردارید. خب از آن پس دیگر این ده انگشت نمیتوانند علیه بیگانه باهم متحد باشند ؛ پراکندهاند، دشمن هماند، یکدیگر را میشکنند و اگر یکی یا دوتاشان هم سالم بمانند آن را هم غرب میشکند، شرق میشکند، روسیه میشکند، چین میشکند و هر قدرت دیگری در منطقه که از دستش برآید. بسیاری کشورها درهمین اطراف خلیج فارس دندان طمع تیز کردهاند برای سه جزیرهی ایرانی درخلیج فارس، برای خوزستان، برای بلوچستان. بعد پیشتر خواهند آمد برای شیراز، برای تهران، برای اصفهان و خراسان، برای شمال. از شمال هم میل وافری وجود دارد برای دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس. درغرب هم میل وافری وجود دارد برای آسیا و خاورمیانهای تازه که در آن هیچ کس سرور نباشد جز غرب. در شرق، درچین هم چنین ایدهای وجود دارد که تمام بازارهای آسیا از آن چین شوند تا این ابر قدرت و غول زرد تمام جهان را ببلعد. در این واویلا عدهای به راستی نادان یا به راستی وطنفروش، با تئوریهای عجیب و غریب سخن از تجزیهی ایران میزنند.
کتاب «سیمرغ و صیاد» یکی از کتابهایی است که در پاسخ به چنین افراد و جریانهایی نوشته شده است. امیدوارم اهل سیاست و فن بیشتر وارد این مباحث شوند و با این نویسنده و نویسندگان فراوان میهندوست و ایراندوست دیگر این گفتمان را بیشتر بررسی کنند. البته آنانی که میهن خود ایران را دوست دارند همهی جهان را دوست دارند و فراتر از آن، میان آذری، ترک، بلوچ، کرد، عرب و فارس تفاوتی قائل نیستند. همهی ما آحاد یک ملت هستیم. همهی ما فرزندان ایرانزمین هستیم. امروز در هرخانوادهی ایرانی یکی یا ترک است، یا لُر، یا کرد است یا فارس،ای بسا تبارعربی هم داشته باشد. ما یک خانوادهی بزرگ به هم آمیختهایم. درهم آمیختهایم. ما یک تن واحد هستیم و هیچ نیرویی نمیتواند این ده انگشت را از هم جدا کند مگر این که اراده کند آنها را قطع کند. که البته در آن صورت این دست مشت میشود، و این مشت بر دهان تجزیهطلبها و بر دهان آنانی که پشت تجزیهطلبها ایستادهاند، فرود خواهد آمد.
<><><>
این گفتار از مجموعهی «نقد شفاهی ادبیات ایران» است که نخست بصورت فایل تصویری در سال 2010 میلادی در یوتیوب پخش شده. متن پیاده شده اندکی ویرایش شده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید