رفتن به محتوای اصلی

زورگویی و ترس نهفته در اعدام دو زورگیر
20.01.2013 - 21:38

معضل و بدبختی جامعه ما تنها این نیست که چرا دو جوان باج گیر و قلدر را به جای زندان تادیبی و سپس کمک به بازگشت به درون جامعه و یافتن کار و غیره حال ناگهان اعدام می کنند و اینکه عده ای هم دم صبح در محل اعدام جمع می شوند و بحث می کنند که باید جلوی این قلدران و مزاحمان را گرفت، اما خوب بهتر بود که در پارک هنرمندان اعدام صورت نگیرد. یا موضوع دردناک دیگر فقط دیدن این نیست که چگونه یک پسر اعدامی  در لحظه قبل از اعدامش از روی ترس سرش را روی شانه مامور اجرای حکم گذاشته است و ما متوجه ترس و غمشان می شویم و یا به حق باور نمی کنند  که به بهای باج گیری و ترساندن دیگران یکدفعه اعدام می شود. حتی درد واقعی نوع خبرنگاری این موضوع و واکنشهای دردناک مردم یا هیزی آنها بدیدن مرگ دو جوان  نیست و اینکه ما به زبان شاملوی بزرگ اینجا  تراژدی سرزمینمان را می بینیم. سرزمینی که  در آن ارزش مزد گورکن از جان آدمی بیشتر است. .( لینک خبر در بخش ادبیات.1)

 معضل چیزی عمیقتر، چندلایه و از جهاتی بس تراژیک/کمدی وار و همزمان به شیوه ای دردناک مبتذل و سطحی است. معضلی که بخش عمده واکنشهای درستِ اعتراضی کمتر به آن توجه کرده است و فقط نگاهشان متوجه نابحقی این ظلم بوده است.

معضل اصلی و «واقعیت ندیده» در پشت این زورگویی و اعدام نابجا این است که تمامی صحنه یک «نمایش» است تا «آشکار شدن چیزی را سریع بپوشانند». تا  با نمایش اعدام دو  انسان جوان بخواهند بگویند که همه چیز آرام و تحت کنترل است. ما از کجا به این موضوع پی می بریم؟ از  حالات و لایه های نهفته در این اعدامها. در شدت نامتناسب این برخورد قانون به زورگویی و تخلف. در اینکه چرا یکدفعه این جرم تبدیل به «محاربه» می شود. چه چیز باعث می شود او به محاربه تبدیل شود و اینک سریع اعدام شوند؟

باید توجه را بر روی «زورگویی و جنایت و دروغ نهفته در این اعدامها» گذاشت، تا دید که چگونه همه چیز یک نمایش دروغین و بس احمقانه است. هیچ حای دنیا به خاطر زورگویی و کیف دزدی و غیره نمی آیند به این سرعت دو جوان را اعدام بکنند. پس موضوع چیز دیگری است. یعنی اینجا قرار است با اعدام این دو در واقع قدرت قانون و اینکه همه چیز امن است نشان داده شود و این دروغ بزرگ است. هیچ چیز امن نیست و قانون و قاضی زورگو و دزد سر گردنه اصلی است و به تخطی گر اصلی تبدیل شده است و گرنه چگونه می توان جواب زورگویی و باج گیری را با حکم اعدام و محاربه داد. همانطور که در پشت این خشونت ضد قانونی در واقع قرار است «هراسهایی سرکوب شوند» و دیده نشوند.

موضوع این است که اینجا  قانون و قاضی و دولت می خواهد به زور چیزی را بپوشاند و مردم هم می خواهند این واقعیت را نبینند و به جای اعتراض به معضل و تقاضای اجرای «قانون مدرن و شهروندی» می خواهند با لذت و تمتع هیزی از درد و هراسهای خویش فرار بکنند و اینکه بدبخت تر از آنها نیز وجود دارد. موضوع این است که دو جوان زورگو و مستاصل و بیکار آن جامعه به «زور دار» اعدام می شوند و آنهم توسط «قانونی زورگو»، تا چه دولت و چه مردم خیال بکنند که همه چیز آرام است و هر خطایی سریع مجازات می شود. که همه چیز تحت کنترل است.

 جنبه تراژیک/کمدی وار اما این است که  از تماشاچی تا قانون گذار یعنی همه می دانند این اعدامها برای همین است که «زور و بی قانونی و هرج و مرج اصلی» دیده نشود که بر جامعه ما حاکم است. یعنی همه از قانون گذار تا پلیس تا تماشاچی و حتی برخی منتقدان دلسوز نمی خواهند ببینند که این اعدامهای زورکی برای این است که ما بی امنیتی و بی قانونی و دروغی را نبینیم که مرتب در جامعه بیشتر می شود و آن طرف یکنفر میلیاردها دلار می دزدد و ککش نمی گزد و این ور اما دو نفر جوان به جرم زورگویی، دزدی و قلچماقی اعدام می شوند. موضوع این است که همه می خواهند «به زور اصل مسئله را نبینند» زیرا اصل مسئله که هر روز بیشتر خودش را نمایان می سازد، «سوراخ سیاه» فروپاشی و ضرورت این فروپاشی و دستیابی به «حکومت قانون نمادین و بر پایه حقوق شهروندی و مدرن» است. این معنای تراژیک/ کمدی وار این سناریو است و پس چه عجب که این سناریو و نمایش در خانه هنرمندان صورت بگیرد. اینجا موضوع یک نمایش هولناک و از طرف دیگر مسخره است و تلاش برای سرکوب ترس و دلهره و  ندیدن چیزی، پس زدن واقعیتی در حال گسترش، ندیدن گسست همه جانبه جامعه به کمک نمایش قدرت قانون زورگو و اعدام دونفر که در لحظه ی اشتباه در جای اشتباه قرار داشتند. در لحظه ای که به این نمایش نیاز بود تا جامعه این سوراخ سیاه و مرتب رشد کننده هرج و مرج و فروپاشی را نبیند. اگر در فیلم کُمدی  « اسب حیوان نجیبی» است ما نمونه کمدی این شکست و فروپاشی و تبدیل شدن پلیس و قانون به دزد سرگردنه را می بینیم، حال اینجا «نمایش هولناک و همزمان مبتذل» این جامعه بحرانی و گسست نو  را می بینیم. (نقد من بر این فیلم.2)

 

موضوع نهایی این «نمایش هولناک و تراژیک/کمدی وار» که درستی نقد بالا را نشان می دهد، این شاهد است که این اعدامها به احتمال زیاد اصولا به این خاطر صورت گرفته است، زیرا جریان این زورگویی و تخطی به حالت ویدئویی ضبط شده و سریع در اینترنت منتشر می شود و همه آن را می بینند. همانطور که نماینده دادستانی در محل اعدام و خواندن مجازات به این موضوع نیز اشاره می کند و همین اشاره ضمنی عمق فاجعه را نشان می دهد. اینکه آنها شاید اعدام نمی شدند اگر به جنجال اینترنتی تبدیل نمی شدند. اگر همه نمی دیدند و به ابژه هیزی همگانی تبدیل نمی شود. زیرا حال قاضی و قانون سریع می خواهد دست به عمل بزند و به همه نشان بدهد که همه چیز را تحت کنترل دارند. این یک نتیجه منفی و تراژیک رشد اینترنت و دوربینهای مخفی در یک جامعه بحران زده است که به جای رشد قانون و دیسکورس مدرن در کنار هیزی و جنجال، بیشتر به رشد هیزی از یکسو و از سوی دیگر رشد تخطی قانونی و زورگویی کمک می کند.

 

همانطور که این موضوع نشان می دهد چرا دولت و قانونی که مرتب می خواهد بگوید فقط به ارمانش و  اصولش وفادار است و فقط به آنها یا حرف «دیگری بزرگ و رهبر» گوش می کند، در واقع نگران افکار عمومی است و روی هر کُنش جمعی واکنشی نشان می دهد. جزوی و فیگوری در  یک نمایش جمعی است. نمایشی دردناک و مسخره که می خواهد بگوید همه چیز آرام است و دلش را به چنین آرامشی خوش بکند در حالیکه همه می دانند که هیچ چیز آرام نیست و راهی جز این نیست که یا این خشونتها و تخطی های افراد بیکار و گرسنه از یکسو و قانون و مردم هراسان از سوی دیگر ادامه یابد، یا اینکه سرانجام «حکومت قانون و شهروندی» هر چه بیشتر حاکم شود و هر چیز سر جایش قرار بگیرد. تا نیازی به این نمایشهای خشونت آمیز پیشامدرن و برای عبرت عمومی و تمتع نگاه « دیگری بزرگ مطلق گرا و اخلاقی» نباشد، یا برای پوشاندن هراس خویش و تمتع و کیف تماشاچیان هیز. همانطور که این سوال می ماند که حال این سیستم نگران واکنش جمعی با «ویدئوی عشق بازی در آسانسور» یار و همکار قانونی خویش چه می کنند؟ زیرا همه منتظر واکنشی هستند. با آنکه طبیعتا ما خواهان هیچ واکنش خشونت آمیزی به این موضوع نیستیم. زیرا همان خنده داری و حالت مضحکانه این سناریو هالیوودی به شیوه ایرانی کافی بود و اینکه چرا آن زاهدی که وعظ اخلاقی می کند، چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند اما بناچار به شیوه مضحکانه. چیزی که حافظ یادش رفت بگوید.

ادبیات:

1/ http://www.iranglobal.info/node/14836

2/ http://www.iranglobal.info/node/10643

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

داریوش برادری

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.