رفتن به محتوای اصلی

تحليلي بر بازي هاي شيطاني در خاورميانه!؟
15.02.2013 - 14:17

مقدمه

نگارنده در مقالات متعددي كه عمدتاً با نام نقاب پيش از اين منتشر ساخته بود، شرح داد كه پشت "طرح كمربند سبز" بلوك غرب براي مواجه با اتحاد جماهير شوروي، يك نقشه حساب شده توسط موساد خفته بود كه قرار بود زماني در منطقه مقابل همگان قد علم كند و قدرت را قبضه كند كه ديگر براي هر نوع واكنشي توسط ساير جريان ها و نهادهاي مترقي خيلي دير شده باشد؛ درست مثل انقلاب 57 ايران كه با چراغ خاموش و تظاهر به دموكراسي پيش رفت تا به نهادهاي قدرت چنگ زد و آن گاه رسماً و وقيحانه، زير تمامي قول هايش زد. نظر به اين كه بخش بزرگي از مباحثم در مقالات ديگرم، تشريح و تحليل شدند، تا جاي ممكن از تكرارشان اجتناب مي كنم و فرضم بر آن است كه خوانندگان، مقالات پيشينم را مطالعه كرده اند و اينك مي خواهم بخشي ديگر از آن پازل را آشكار و تحليل كنم؛ انچه كه برژنيسكي ارائه دهنده طرح "كمربند سبز" از آن به عنوان "شطرنج بزرگ" ياد مي كرد.

طرح مسأله

مسأله آن بود كه غرب براي فروپاشي در اتحاد جماهير شوروي نياز به اهرم هايي داشت و براي حركت موثر آن اهرام ها كافي بود تا روي نقاط ضعف يك رژيم توتاليتر دست بگذارد و اهرم ها را فشار دهد و اگر اتحاد جماهير شوروي به جاي درك درست پارامترهاي حاكم بر جنبش و تحولات اجتماعي، دوباره سراغ زور برود، بر گسترش اعتراضات و ناآرامي ها بيافزايد و پس از گذر از آستانه اي، فروپاشي محقق خواهد شد. پس استراتژيست ها و تحليلگران غربي دست به كار شدند. نخست شناسايي وضع موجود اتحاد جماهير شوروي بود. دفاتر مطالعاتي متعددي بررسي را آغاز كردند. در دوره کارتر سازمان مرکزی این فعالیت های استراتژیک، گروه پژوهش درباره ملیت های شوروی (NWG) بود که به عنوان گروهی عملیاتی در شورای امنیت ملی، با دستور مستقیم برژینسکی تشکیل شد و افرادی از سیا، وزارت خارجه، پنتاگون و سازمان های دیگر در آن شرکت داشتند. رئیس NWG، "پل هنز" از افراد پیشین سیا و دستیار برژینسکی بود، که با گروهی از مشاوران و کارگردانان معتقد به پتانسیل طغیان در میان اقلیت های اتحاد شوروی کار می کرد. طرح "كمربند سبز" برژينسكي، يكي از مهمترين خروجي هاي شان بود.

توهم توطئه يا مباحثي كه واقعيت يافت؟

شاه و اطرافيان اش اعتقاد داشتند كه پشت شلوغي هاي 1357 در ايران كشورهايي بودند كه از افزايش ناگهاني قيمت نفت ناراضي بودند و قبلاً آن را بارها به وي گوشزد كرده بودند. امروز شواهد و گزارشات متعددي هست كه حدسيات شاه را تقويت مي كنند. دريفوس در كتاب "بازي هاي شيطاني" اذعان مي كند كه بحث هايي در میانه دهه 1970 پس از تحریم نفتی کشورهای عربی و افزایش 4 برابر بهای نفت از سوی کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) بين سال هاي 1973-74 مطرح شده بود. «هنری کیسینجر، وزیر خارجه وقت ایالات متحده، استراتژی اعزام نیروی نظامی به خلیج فارس را ارائه کرد. در 1975، نوشتاری با عنوان "مصادره نفت اعراب" در نشریه "هارپر" منتشر شد. نشریه هارپر، نویسنده را با نام مستعار "مایلز ایگنوتوس"، "استاد و مشاور نظامی ساکن واشنگتن و مرتبط با سیاستگزاران برجسته دولت ایالات متحده" معرفی کرد. گفته می شد که "ادوارد لوتویک"، تحلیلگر نظامی نومحافظه کار در مرکز پژوهش های بین المللی دانشگاه جان هاپکینز، نویسنده مقاله بوده است؛ هر چند که لوتویک منکر آن شد. همان زمان، "روبرت توکر"، دیگر استاد مرکز پژوهشی هاپکینز، نوشتار مشابهی برای نشریه "تفسیر"، متعلق به انجمن یهودیان آمریکایی نوشت، و اینچنین سیل نوشتارهای دیگر در دفاع از سیاست اشغال میدان های نفتی عربستان سعودی روان شد. بگفته "جیمز اکینز"، سفیر ایالات متحده در عربستان سعودی در میانه دهه 1970، که متوجه ظهور ناگهان سلسله نوشتارهایی در تایید سیاست مذکور شده بود، اذعان مي كند نوشتار نشریه هارپر بیان می کرد که چگونه با مصادره میدان های نفتی عربی و وارد کردن نفت آن به شرکت های نفتی تگزاس و اوکلاهما، می توانیم مشکلات اقتصادی و سیاسی خویش را مرتفع سازیم. من می دانستم که آن نوشتار پیامد سیاستی ژرف، پس پرده است. ممکن نیست 8 نفر همزمان و مستقل از هم، چنین نظری را ارائه دهند».

جیمز اکینز به بیان خویش مرتکب "اشتباهی مهلک" شد که پیامد آن برکناری اش از سمت سفیر ایالات متحده در عربستان بود. «من در یک مصاحبه تلویزیونی گفتم هر کس که چنان نظری را مطرح کرده، یا مجنون است، یا جنایتکار، یا مامور اتحاد شوروی». چندی بعد اکینز دریافت که رئیس اش، هنری کیسینجر، صحنه گردان این ماجرا است. آن سال، اکینز از کار برکنار شد. کیسینجر هیچگاه به نقش خویش به عنوان محرک اصلی آن نوشتارها اعتراف نکرد، اما در مصاحبه ای با نشریه "بیزنس ویک" در همان سال، در لفافه عربستان سعودی را تهدید کرد که آمریکا "در صورت عدم همکاری کشورهایی چون عربستان سعودی و "ایران"، بهای نفت را با جنگ سیاسی گسترده علیه این کشورها و به خطر انداختن ثبات سیاسی و امنیتی آنها پایین می آورد." یکی از برجستگان سیا که در دهه 1970 در خلیج فارس بوده، پیرامون نظرات کیسینجر درباره عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس مسائلی را بیان کرده است. کیسینجر، برای ترساندن عربستان سعودی، یکی از کارگزاران سیا را که برای ماموریت دیگری به خاورمیانه فرستاده شده بود، فراخواند و گفت: "یکی از شیخ نشین ها را انتخاب و حکومت اش را سرنگون کنید تا درس عبرتی باشد برای سران عربستان سعودی." به گفته آن شخصیت سیا: "بدین منظور، ابوظبی یا دوبی انتخاب شد. اما زمانی که مافوقم به خلیج فارس سفر کرد و با روسای بخش های سیا در منطقه گفتگو کرد، هیچ یک موافق این کار نبودند. اینچنین، قضیه منتفی شد و کیسینجر هم دنبال آن را نگرفت." پس طرح چنين مباحثي در ميان سياستگذاران و استراتژيست هاي آمريكا نشان مي دهد كه آن ادعاها را ديگر نمي توان "توهم توطئه" پنداشت؛ به خصوص كه پس از آن وقايع مشابهي پديد آمد و شاه سرنگون شد.

 

بررسي وضع موجود

برژینسکی فرزند یک خانواده يهودي لهستانی بود. او اتحاد شوروی را قدرتمند، اما در برابر اقلیت های قومی و مذهبیش، شکننده می دانست. همراهان برژینسکی در شورای امنیت ملی همگی در تکیه بر تضادهای داخلی اتحاد شوروی و شتاب بخشیدن به روند فروپاشی آن هم رای بودند. گزارشات مي گويند، هسته شكل دهنده گروه برژینسکی ــ هنز، شاگردان کنت "الکساندر بنیگسن"، آکادمیسین اروپایی و نویسنده آثار بسیار و آموزگار تز "اسلام علیه شوروی" بود. در دهه 1950، بنیگسن نخست در "موسسه پژوهش های علوم اجتماعی پاریس" بود و چيزي نگذشت كه در دانشگاه شیگاکو پژوهشگر جامعه شناسی شد. کتب و مقالات متعدد او درباره اسلام در آسیای مرکزی، همزمان با جنبشی از پژوهشگران و برجستگان سیاسی باورمند به کارآمدی برگ اسلام بودند كه ناگهان به صحنه آمدند. چنان که بسیاری از آنها در دانشگاه شیگاگو، موسسه "راند"، محافل پژوهشی و اداره امنیت ملی فعال شدند. "جرمی عزرائیل" –كه از اسمش تبار يهودي اش  پيداست می گوید: برنامه دانشگاه شیگاگو به پیدایش گروهی از کارشناس مسائل جمهوری های آسیای مرکزی و اسلام انجامید که بیشترشان پیرو نظرات مناقشه انگیز بنیگسن بودند، و برخی از آنها مانند "پل گوبل"، در آینده، تحلیلگران برجسته سیا در زمینه اسلام شدند. عزرائیل نیز در 1978 به عنوان تحلیلگر میهمان به سیا پیوست. "در سیا، عضو اصلی گروه پژوهش درباره ملیت های شوروی شدم". آنان به صراحت مي گفتند "هویت اسلامی گونه ای ضد فرهنگ (اينك بهتر مي توانيم درك كنيم كه چرا سران حكومت ايران مدام به اسم فرهنگ غرب –كه دستاورد تمام جامعه جهاني است، ضد فرهنگي را تبليغ مي كند كه مي خواهد به جز تعدادي صنايع دستي و سنتي چيزي ديگري باقي نگذارد) را شکل داده که در صورت ادامه ستیز شوروی ها علیه اقوام و مذاهب، می تواند زمینه ساز نا آرامی شود... دشمنی با شوروی ها در کشورهای اسلامی و در میان گروه های مسلمان افزایش می یابد".

با اين وجود، بنیگسن و شاگردانش با آن كه از تأثير كارت اسلام در جمهوري هاي آسياي ميانه شوروي بسيار گفتند و نوشتند، هيچ جنبش يا حركتي در آن منطقه با گرايشات اسلامي سال ها بود كه وجود نداشت. در تمامي آثار متعددش پيرامون اسلام در آن منطقه نگاه كنيد، تنها موردي از شواهد عيني و واقعي به گروهي محدود از صوفيان ترك با نام نقشبندي اشاره مي كردند كه آخرين تحركات شان به اواخر قرن هجدهم بر مي گشت! اما تو گويي ساعت شان را نگاهي نكرده بودند تا دريابند، اينك تاريخ اواخر قرن بيستم را نشان مي دهد و تحليلگران در جستجوي يك جنبش اجتماعي تأثيرگذارند، نه معدودي صوفي منزوي!!

اين در حالي بود كه جمهوري هاي متعدد شوروي با ويژگي هاي قومي و هويتي هم شكل گرفته بودند و هم در ساختار خودمختاري بهترين شرايط براي تجزيه و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي را داشتند و همچون كيكي بودند كه جايي كه چاقو براي برش بايد روي آن قرار مي گرفت، كاملاً مشخص بود. در حالي كه، در دهه 60 هر مسلماني كه در آسياي ميانه زندگي مي كرد، حتي اگر 50 سال از سن اش گذشته بود، نيم قرن بود كه تحت لواي رژيمي زندگي مي كرد كه دين را ترياك توده ها مي شمرد و در نظام آموزشي و جامعه پذيري اعضاء دروني ساخته بود؛ چه رسد جواناني كه تحت آموزش نوين نظام كمونيستي و ايدئولوژي هاي مبتني بر آن پرورش يافته بودند. فروپاشي شوروي در سال هاي بعد نيز نشان داد كه همان جمهوري هاي خودمختار با گرايش هاي قومي و ملي بودند كه مستقل شدند و كشور را پاره پاره كردند. اما آيا اين ها از منظر محققان و استراتژيست هاي غربي پنهان بودند؟ جالب تر آن كه، در منطقه نيز رژيم هاي ملي گراي نظامي به شكلي قوي وجود داشتند كه هم تا آن زمان در مقابل پيشروي كمونيست به خوبي ايستاده بودند و هم اقوام آسيايي ميانه، اقليت هايي بودند در مقابل كشورهايي كه مي توانست مام ميهن شان شمرده شوند؛ مثل ترك ها و فارس ها و آذري ها. ولي آنان سراغ گروهي به اسم "اسلام گرايان" رفته بودند كه در آسياي ميانه كه هيچ حتي در خاورميانه بشدت تضعيف شده و واپس زده شده بودند و مدت زيادي از ويراني هاي حاصل از امپراطوري عثماني نمي گذشت. تو گويي آنان مدام ملاغه در ديگ آشي فرو مي برند و از آن نخود و گوشت بيرون مي آورند، اما اصرار دارند كه اين ها آش موردنظرمان نيست و در آش چيزهايي هست كه ما اكنون نمي بينيم، اما زماني خودشان را نشان خواهند داد! مهمتر از همه، فروپاشي بر اثر بنيادگرايي اسلامي با وجود آن كه ضربه اي مهم به شوروي مي زد، اما ضرورتاً منجر به فروپاشي نمي شد، چون تنها بخش هايي از آسياي ميانه و آذرباييجان (در محور قفقاز) را مي توانست در بر گيرد، اما فروپاشي به سبب تمايلات شديد قومي و ملي، مي توانست در تمام سرزمين وسيع اتحاد جماهير شوروي گسترش يابد و همان گونه كه ديديم، آن را پاره پاره كند. پس براي درك بهتر آن بايد به كنه "شطرنج بزرگ" نقب بزنيم.

شطرنج بزرگ

آمريكا براي شناخت و تأثير بر مناطقي از جهان كه هدف شمرده مي شدند، برنامه هاي متعددي داشت. براي اقوام و مليت هاي و اديان و مذاهب مختلف نيز به متحداني تكيه مي كرد كه در مناطق مورد نظر نفوذ داشتند و چه بسا تحليلگراني كه از همان اقوام و مليت ها بودند و علاوه بر شناخت علمي، به اطلاعات محلي دسترسي مكفي داشتند. يهوديان در تمام دوران جنگ سرد، بهترين منبع غرب براي شناخت شرايط حاكم بر جوامع بلوك شرق بودند؛ چون يهوديان بسياري در اروپاي شرقي و شوروي بودند كه سال ها پيش كمونيست شده بودند و كسي يا سابقه اي از تبار يهودي شان نداشت، يا آنان را چنان كمونيست دو آتشه اي مي يافتند كه تصور نمي كردند، هنوز اعتقاداتي يهودي داشته باشند و جوامع غربي را كاپيتاليسم و دشمن شان مي شمردند. جالب آن است، كه همزمان بهترين منبع بلوك شرق و اتحاد جماهير شوروي براي دزدي از آخرين دستاوردهاي علمي و نظامي غرب در همان دوران جنگ سرد، همين يهوديان بودند! به عبارتي، آنان دودوزه بازي مي كردند و از اين امتياز دو طرفه اي كه مي گرفتند، به توازن قدرت بين دو بلوك در جهت رشد و گسترش با چراغ خاموش و بي سر و صدايشان ادامه مي دادند. زماني به نقشه آن شطرنج بزرگ برژنيسكي پي مي بريم كه درك كنيم، تحليلگران و استراتژيست هاي يهودي غرب كه آرام آرام فضاي تصميم گيري را در مراكز علمي و استراتژيك غربي اشغال كردند، پشت لواي "طرح كمربند سبز" –كه به غرب وانمود مي كرد براي فروپاشي شوروي است، دنبال چه چيزي بودند. آنان هم با انحراف غرب از ضربه زني به نقطه ضعف بزرگ اتحاد جماهير شوروي، يعني جمهوري هاي خودمختار مبتني بر قوميت، آن را به سوي اسلامي بكشانند كه خطري جدي براي شوروي نبود و هم با اين مهندسي و توازن قوا بين دو بلوك و همزمان كنترل هر دو توسط نهادهاي امنيتي خودشان همزمان امتيازات متقابل از هر دو طرف نيز بگيرند و با رشد اسلام گرايي در خاورميانه كه موساد در هماهنگي با غرب براي مقابله با كمونيست اجازه نفوذ در نهادهاي امنيتي اين كشورها را مي داد، حاكميت اين كشورها را بدست آورند و مديريت قدرت هاي منطقه اي كشورهاي منطقه را از چنگ شان در آورند و اسرائيل آن را در دست بگيرد و هر كجا غرب نياز داشت، از طريق اسرائيل باشد كه مديريت لازمه اعمال شود و نبض جهان نيز با كنترل بازارهاي نفت و انرژي خاورميانه در دست شان مي افتاد و با چپاول شان، يك ابرقدرت جديد ظهور مي كرد: اسرائيل. زماني بهتر شكوه و لذت اين شطرنج بزرگ را درك مي كنيم كه عيناً جملاتي را كه پس از سقوط شاه و به قدرت رساندن ملاها در ايران توسط شان بيان شد، مروري كنيم.

جايي كه جرمی عزرائیل می افزايدد: "من بنیگسن را هنگام سرنگونی شاه برای سخنرانی به سیا بردم. لحظه ای هیجان انگیز و چالش برانگیز بود. با سقوط شاه، خمینی آنچه را که اسلام می توانست صورت دهد، عینیت بخشیده بود و تحلیلگران جنگ سرد در ایالات متحده مدلی پیش روی خود داشتند، به خصوص نومحافظه کاران همراه بازیگردانان افراطی جنگ سرد، آن را فرصتی برای جهاد ضد شوروی، نه تنها در افغانستان، که در سرتاسر منطقه یافتند". با اين همه، بسیاری از دیگر پژوهشگران متخصص در امور اتحاد شوروی، با نظریات بنیگسن و دنباله روانش مخالف بودند. در واقع هرگز شورش اسلامی ضد شوروی رخ نداد. پس از "پرسترویکا"، سقوط دیوار برلین و پیدایش جمهوری های آسیای مرکزی، اسلام رادیکال کمترین نقشی در روند فروپاشی اتحاد شوروی بازی نکرد. پیدایش رژیم های آسیای مرکزی در دهه 1990، کمترین نتیجه اسلام سیاسی هم نبود.

خوب به احساس خفته در اين عبارات عزارئيل دقت كنيد. او با آن كه در مقام يك شخصيت علمي نمي خواهد بيش از حد هيجان زده شود، اما تو گويي احساسي را كه بر اثر سقوط شاه و به قدرت رساندن ملاها در ايران در وي برانگيخته شده، آنقدر قوي است كه نمي تواند از بيرون زدن اش جلوگيري كند! اما او يك يهودي و استراتژيست آمريكايي است و نظامي  نيز كه در ايران سقوط كرده، يك متحد مهم آمريكا در منطقه بوده نه حكومتي در كشوري از بلوك شرق، پس چرا بايد او تا بدين حد هيجان زده شود؟! چون شطرنج بزرگ شان را كامل مي كرد و ايران اين بزرگترين منبع انرژي با شرايط عالي ژئوپلتيك منطقه از چنگ آمريكا در آمده بود و به دستان اسرائيل افتاده بود. نقشه نهايي آن شطرنج بزرگ، اسرائيل بزرگ بود كه نه تنها با جنگ هاي آغاز شده توسط اسلام گرايان تحت سيطره موساد، مرزهايش را گسترش مي داد، كه با چپاول ثروت كشورهاي منطقه –كه اينك از ايران آغاز شده بود- مي توانست كشوري ثروتمند و پيشرفته شود كه اقماري از كشورهايي را كه از طريق اسلامگرايان بي سواد و متعصب، با تفكر خلافت اسلامي و تمدن اسلامي اداره مي شد (كه سطح شعورشان در اين حد باشد: اقتصاد مال خر است)، توسط تيم امنيتي موساد در اين كشورها چپاول شود؛ يعني درست مثل ايران از سال 57 تا امروز كه آن چپاول از كانال هايي فراتر از دولت ها در جريان است؛ يعني حاكميت يك تيم امنيتي.

گزارشات محرمانه اي كه فاش شدند

سال ها بعد، گری سیک، افسر نیروی دریایی ایالات متحده و عضو شورای امنیت ملی در دوره ریاست جمهوری فورد، کارتر و ریگان در كتابي كه چاپ نمود، حقايق بسياري را فاش ساخت. او شرح داد كه از 1980 تا 1987 اسرائیل بی وقفه سلاح و مهمات نظامی و قطعات یدکی به ایران می فروخته است. در این راستا، «اسرائیل به رابط های بسیاری که در دوره حاکمیت شاه داشت، متکی بود. پس از سرنگونی شاه، اسرائیل همچنان با ارتش ایران و افسران اطلاعاتی که می شناخت ارتباط خویش را حفظ کرد، هر چند که اکنون این افسران به ملایان و آیت الله گزارش می دادند. پیوندهای اسرائیل با رژیم خمینی گونه گون بود. آنها ارتباطاتی با نیروهای مسلح ایران و سازمان جایگزین ساواک شاهنشاهی داشتند. افزون بر این، هزاران یهودی ایرانی که از دیرباز، جزو طبقه تجار بازاری بوده و به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، همچنان با ایران و به ویژه با خانواده های ثروتمند و محافظه کار آیت الله ها در تماس بودند. اسرائیل روی این رابطه ها نیز سرمایه گذاری کرد.

"پاتریک لنگ"، رئیس بخش خاورمیانه ای سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی وزارت دفاع (دیا)، می گوید: "اسرائیل با رژیم ایران به عنوان "نیمه متحد" (خوب به جايگاه رژيم ملاها نزد اسرائيل توجه كنيد) معامله می کرد و با کسانی که در دوره حاکمیت شاه ارتباط داشتند، در تماس بودند. در این سال ها، اسرائیلی ها هر ماه یکبار با افسرانی از نیروی هوایی ایران در اروپا دیدار می کردند." بگفته لنگ، دیدار میان اسرائیلی ها و ایرانی ها، سال ها ادامه داشت. او می گوید که اسرائیل نیاز تسلیحاتی ایران را جویا می شد، سپس لیست سفارش تهران را با خود برده تا ببینند چه میزان از آن را می توانند برآورده کنند. در این زمان، وزارت امور خارجه دولت ریگان، قانون منع فروش سلاح به ایران و عراق را در 1984 از تصویب گذراند، اما اسرائیلی ها بدان وقعی ننهادند و ریگان نیز از نفوذ آمریکا در اسرائیل برای بازداشتن اسرائیلی ها از ارسال سلاح استفاده نکرد. لنگ می گوید: "اسرائیلی ها همچنان به کار خویش ادامه دادند، و ما در دیا، زمانی از این موضوع آگاهی یافتیم که یک سرهنگ نیروی هوایی ایران به ما خرده گرفت و آن را برای ما بازگفت." لنگ می افزاید که تیم ریگان مشی دیگری داشت. بی درنگ پس از آزاد شدن گروگانهای آمریکایی، اسرائیل 300 میلیون دلار تجهیزات نظامی به ایران داد. این محموله قطعات یدکی هواپیماهای F-4 آمریکایی، تانکهای M-48 و نفربرهای زرهی M-113، را دربر می گرفت.

به گفته گادمن، سیا و MI6، با سران اطلاعاتی ـ امنیتی ایرانی که در گذشته در ساواک بودند و به آسانی به جمهوری اسلامی ابراز وفاداری کرده بودند، کار می کردند. حسین فردوست از بدنامترین شخصیت های پیشین ساواک بود که پس از انقلاب با رژیم جدید همکاری کرد. فردوست دوست روزگار کودکی شاه بود و همراه شاه و ریچارد هلمز، رئیس آینده سیا، در مدرسه ای در سوئیس درس می خواندند. فردوست در دهه 1970 به بالاترین سمت در سازمان اطلاعاتی ایران رسید و در 1976 به ریاست "سازمان بازرسی شاهنشاهی" بازرسی که شاه ساختار آن را دگرگون کرد، منصوب شد. شاه در خاطراتش هیات بازرسان را "نوع مدرن آنچه ایرانیان کهن ‘چشم و گوش پادشاه’ می نامیدند" توصیف می کند. وظیفه این سازمان نظارت و رهگیری جریانات سیاسی در کشور و نیز در میان روحانیون بود. اما فردوست، پنهانی به اپوزیسیون هوادار خمینی گروید. شاهزاده اشرف خواهر بدنام شاه، در خاطراتش چنین بازمی گوید که فردوست به عمد شاه را از فعالیت ملایان بی خبر گذاشت:

«به طرز شگفت انگیزی، ساواک ـ که مشهور بود هیچ چیز از نظرش پنهان نمی ماند و به همه چیز آگاه است ـ هیچ گزارشی از فعالیت ملایان که از تقدس منابر برای سرنگونی شاه بهره می گرفتند، ارائه نکرد.... برادرم هر روز با فردوست دیدار می کرد،...همان فردوست دوره کودکی، که اکنون ماموریتش جمع آوری، ارزیابی و تلخیص گزارشات اطلاعاتی بود... من بر این باورم که فردوست برخی اطلاعات حیاتی را از شاه دریغ داشته است، و در واقع در سال های پایانی حکومت رژیم فعالانه با خمینی مذاکره داشته است. فکر می کنم رویدادهای پس از انقلاب درستی گفته های مرا تایید می کنند؛ در حالی که هر کس با کمترین پیشینه ارتباط با شاه داشت در محاکمات چند دقیقه ای به اعدام محکوم می شد، حسین فردوست زنده ماند و در دولت جدید به سمت یکی از سران ساواما (ساواک خمینی) ارتقاء یافت."

سیا و اسرائیلی ها از همان روزهای نخست پس از انقلاب تا آغاز توطئه کیسی- نورث در میانه دهه 1980، کانال هایی در سرویس اطلاعاتی ایران داشتند. آن گونه که در این چهارچوب می توان دید، رسوایی ایران- کنترا خطایی شگفت آور نمی نماید، بلکه گسترش روابطی دارای پیشینه است که به 1979 باز می گردد و اصلاً تازگي نداشت. در دولت ریگان، گروه کوچکی از محافظه کاران و نو محافظه کاران، بویژه آنها که به بنیادهای اطلاعاتی و نظامی اسرائیلی نزدیکتر بودند، صمیمانه پیشگام ماجرای ایران- کانترا شدند. اسناد امور ایران بارها در کتاب ها، خاطرات و گزارش های گوناگون بازگو شده است. همه ماجرا پیچیده و چند لایه است، ماجرایی که محموله های تسلیحاتی ایالات متحده و اسرائیل را به ایران و نیز پشتیبانی مالی از چریک های نیکاراگوئه ای مورد حمایت دولت ریگان پیوند می دهد. منتقدان سیاست روی آوردن ایالات متحده به ایران، ریگان و مشاورانش را به فروش اسلحه به ایران برای آزاد کردن گروگان های آمریکایی در لبنان که به وسیله حزب الله ـ آلت دست ایران ـ به گروگان گرفته شده بودند، متهم می کنند. جالب آن كه واسط و رابط اين معامله اسرائيل بود و پول سلاح هاي خريد شده به حساب هايي از اسرائيل و آمريكا در سوئيس واريز مي شدند و اسرائيل با برداشت مقداري بابت دلالي، مابقي را به آمريكا تحويل داد (اسناد به ضميمه مقاله آمده است)! عين عبارات را از گزارش مربوطه مي خوانيم:

به «قربانی فر» [از سوی جمهوری اسلامی] این اختیار داده شده بود که در مورد نوع، تعداد و چگونگی تحویل اقلامی که امریکا قرار بود از طریق اسرائیل در اختیار ایران قرار بدهد تصمیم بگیرد. ملاقات تقریباً تمام شب از سوم تا چهارم آوریل طول کشید، و در طی آن تلفن های بسیار زیادی به ایران انجام شد. [***حدود سه سطر در این نقطه حذف شده است که ظاهراً شامل نام افراد و جزئیات قابل شناسائی دیگر است***] یک افسر اطلاعاتی سیا [CIA] که فارسی صحبت می کند در جلسه حاضر بود و قادر بود صحت و محتوای تلفن هائی  را که به تهران انجام شد، تایید کند. به شرط تایید ریاست جمهوری [رونالد ریگان]، تصمیم گرفته شد تا به شرح زیر به پیش برویم:

  • تا روز دوشنبه، هفتم آوریل، دولت ایران ۱۷ میلیون دلار به یک حساب اسرائیلی در سوئیس واریز خواهد کرد، و سپس اسرائیلی ها به نوبه خود مبلغ ۱۵ میلیون دلار به حساب یک شرکت خصوصی امریکايی در سوئیس واریز خواهند کرد.

 همان هنگام كه اسرائیل به ایران سلاح می فروخت، از خیزش راستگرایی اسلامی در سرزمین های اشغالی پشتیبانی می کرد (خوب به عبارت قبل دقت كنيد كه مدعي است، اسرائيل كه در ظاهر تندروهاي فلسطيني در منطقه و سرزمين هاي اشغالي را تهديدش مي شمارد، از راستگرايي و افراطي گري اسلامي پشتيباني مي كرد!!)

جالب آن كه نماينده ايران در اين معامله شخصي به نام «قرباني فر» ذكر شده است. او مأمور و حقوق بگير موساد بود. به معناي ديگر، از ميان نمايندگان ايران و آمريكا و اسرائيل، نماينده ايران مأمور و كارمند موساد بود كه پيداست به نفع چه طرفي معامله مي كرد! نام او را در پرونده هاي مربوط به كودتاي نوژه نيز مي شنويم و از اين سبب، كودتاي نوژه از ابتدا توسط موساد كشف شده و لو رفته بود و همين طور افسراني كه در ديدار بين شاهپور بختيار و نمايندگان بعثي عراق حضور داشتند، ذكر كرده اند كه او طرح نوژه و اسامي و ساير مشخصات را به مأموران امنيتي عراق تحويل مي دهد؛ يعني در آتش بياره معركه جنگ ايران وعراق، باز ردپاي موساد ديده مي شود؛ و بخشي ديگر از پازل ما را تكميل مي كند كه يكي از مخالفت هاي اسرائيل با شاه بر سر قرارداد الجزاير بود، چون اسرائيل، عراق را تهديدي براي خودش مي شمرد.

به عبارت واضح تر، اسرائيل از طريق رژيم ياغي ايران و تندروهاي اسلامي مرتبط با آن، از آمريكا باج مي گرفت و ملاها و رژيم ايران تنها نقابي بودند براي اين باج گيري موساد از آمريكا و نقشه هاي شيادانه اسرائيل در منطقه كه تاكنون نيز ادامه دارد. اسرائيل وانمود مي كرد كه تنها رابط و دلال اين معامله است و از طريق عناصري در سيستم امنيتي رژيم آن را انجام مي دهد، اما تمامي نقشه زير نظر موساد طراحي و اجرا مي شد و با نقاب ملاها، تاوان هاي مقابله با آمريكا را نه اسرائيل، بلكه رژيم نادان ملاهاي ايران مي پرداخت! و از آن سوي، با جنگ ايران و عراق نيز به بخشي ديگر از اهداف اش مي رسيد. اسرائيل از طريق لابي هاي رسمي و عوامل غيررسمي همچون تيم برژنيسكي كه در ايالات متحده آمريكا داشت، نظر ساير سياستمداران آمريكا را جلب مي كرد. برژنيسكي همان سياستمدار هفت خطي است كه چون از سوي اين تيم لابي اسرائيل هدايت مي شد كه يك سرش در نهادهاي امنيتي ايران بود، پيش بيني هايش نيز درست از آب در مي آمد و از اين طريق اعتماد كارتر را نيز بيشتر جلب مي كرد و همزمان مي توانست آن را در شطرنج بزرگ خود بهتر به بازي بگيرد. همو بود كه دجال كبير را گاندي ثاني معرفي كرد و وقتي دجال هنوز در فرانسه بود، نظر آمريكا را براي كمك مالي به وي جلب نمود و زماني نقاب از چهره اش افتاد كه ديگر خيلي دير شده بود. به عبارتي، در تمام مدتي كه رژيم ملاها شعار مرگ بر اسرائيل مي داد، ادعا مي كرد، راه قدس از كربلا مي گذرد، وعده نابودي اسرائيل مي داد، تنها و تنها نقابي بود تا چهره مزورانه آن را لو ندهد! هر كسي كه نيز از اين رياكاري مطلع شد، يا كشته شد، يا حذف گرديد. نمونه اش آيت الله پسنديده كه بخشي از نامه اش را كه از اين رياكاري اظهار بهت كرده و نمي دانسته كه اين شرط به قدرت رساندن دجال كبير بوده، مي خوانيد:

این همه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود می‌لرزم که مبادا قطره ای از این خونها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد. فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند،گوش به شیاطین دادید. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریم جنوب لبنان سخن بگوییم؟ بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است. فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمیها چه دست اندازیها به بیت‌المال مسلمین به اسم جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده‌اند. بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته‌ام ولی دفتر شما مرتب می‌گویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم. حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را آیت الله ‌العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها.آن شیخ گیلانی جلاد آیت‌الله می شود و دسته دسته ثقه الاسلام و حجت‌الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می‌آید. اسمش را هم گذاشته‌اند حکومت جمهوری اسلامی و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجراکرده‌اید؟ خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها راندیدند. “

(نامه آيت الله مرتضی پسنديده به آقای خمينی، ۱۵ مرداد ۱۳۶۲مطابق با ۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری)

اين است، نقشه آن شطرنج بزرگ كه تشكيل "اتحاد جماهير بربريت اسلامي" را در خاورميانه هدف گرفته بود. من بارها تأكيد كرده ام كه رژيم ملاها بدون اين تيم امنيتي موساد سه روز دوام نمي آورد و آنان بدون كمك موساد، اداره كشور كه جاي خود، آداب طهارت شان را نمي توانند درست به جاي آورند. اينك بهتر مي توانيم از نقشه هاي شيطاني تيمي كه برژنيسكي تنها يك از استراتژيست هاي روي صحنه آن بود، مطلع شويم.

 

تحليلي از وقايع مرتبط ديگر

ولي امروز كه ايران و اسرائيل تا آستانه يك جنگ پيش رفته اند، پس چگونه اين اتفاق با آن شواهد و اسناد قابل توضيح است؟ حداقل آن است كه بسيار سردرگم كننده به نظر مي رسد. بسياري جواب مي دهند كه تهديدها جدي نيست و دو طرف وانمود به جنگ مي كنند. اما سخت در اشتباه اند و هيچ گاه خطر جنگي منطقه اي و جهاني تا بدين حد جدّي نبوده است! پس اگر جنگ جدي است، چگونه آن تناقضات قابل توضيح اند؟ لازم است بدانيم كه ما تصور مي كنيم كه همواره پس از جنگ و نابودي يك كشور، همه چيز آن از بين مي رود و از نو برپا مي شود كه اين امر حتي وقتي كشوري توسط ديگر كشورها اشغال شود، صادق نيست، چه به جاي اين كه ويراني با اشغال توأم نباشد. به عبارتي، پس از ويراني بزرگ نيز باز نهادهاي امنيتي بايد توسط همين تيم اداره شود و باز مستعمره در دستان موساد خواهد بود و آمريكا و كشورهاي غربي نيز به سبب اطلاعات جاسوسي اي كه موساد در اختيارشان مي گذارد و از آن طريق مي توانند از پنهاني ترين تصميمات در ايران باخبر شوند، ناگزير به همكاري اند، چون موساد از ابتداي انقلاب هرگز به آمريكا و اروپا لو نداده كه تمام نهادهاي امنيتي و مهمترين عمليات خرابكاري و ترور رژيم توسط آنان سازماندهي و برنامه ريزي مي شود و تنها وانمود كرده كه در سيستم امنيتي ايران نفوذ دارد كه خوب نفوذ در سيستم امنيتي دشمن نيز امري طبيعي است!

اما چرا اسرائيل بدنبال حمله به ايران و استارت جنگي منطقه اي است؟ پاسخ بسيار ساده تر از آن است كه به نظر مي رسد. چه چيز ايالات متحده را در قرن بيستم ناگهان به يك ابرقدرت بدل كرد و چگونه آمريكا توانست ابرقدرت هايي با سابقه ديرينه تسلط بر جهان در طول قرن ها با مستعمرات مختلف را در مدتي كوتاه پشت سر بگذارد؟ جواب مشخص است: دو جنگ ويرانگر جهاني اول و دوم. در جنگ اول جهاني كه آمريكا با وجود اعلام جنگ برخي از كشورها بر عليه اش هرگز وارد جنگ نشد و در جنگ جهاني دوم نيز تا جاي ممكن از جنگ به دور ماند تا به خاك اش حمله شد و سياستمداران آمريكا توانستند با وجود ورود ديرهنگام به جنگ، كشورشان را از جنگ و ويراني به دور دارند، در حالي كه تمام اروپا، بخش اعظم آسيا و بخشي از آفريقا در جنگ غرق و ويران شد. اسرائيل به شكلي هدفمند بدنبال چنين سناريويي در منطقه است: جنگي چنان ويرانگر كه تمامي دشمنان و كشورهاي رقيب را در كام خود كشد و اسرائيل را كه از كشورهاي عربي عقب افتاده -به سبب منابع سرشار انرژي اين كشورها- و با مشكل نوظهور تركيه قدرتمند و بانفوذ نيز مواجه است، از آنان پيش بياندازد. به همين سبب است كه اسناد ويكي ليكس منتشر مي شود تا روابط ايران و اعراب را تيره تر سازد و چون اسرائيل مديريت نهادهاي امنيتي ايران را در دست دارد، با عمليات تروريستي اخير كه نادان هاي ايراني اجرا كردند، به اعراب ثابت خواهد شد كه ايران دشمني واقعي و نه خيالي است. براي كشيدن جنگ به تركيه نيز راه اندازي رادار ناتو در تركيه را به خودش وصل كرده است و نهادهاي امنيتي وابسته به موساد، خودشان به اصطلاح (چون فروش اطلاعات رادار ناتو به اسرائيل واقعيت ندارد) فاش مي سازند كه اطلاعات رادار تركيه پس از آن كه به آمريكا داده مي شود، از طريق آمريكا به اسرائيل ارسال مي گردد! با فرض صحت اين امر، چرا اسرائيل بايد اين واقعيت را كه به نفع اوست، لو بدهد؟ پاسخ تنها يك چيز مي تواند باشد: اسرائيل مي خواند آخوندها و پاسداران نادان ايراني را با اين اطلاعات غلط به سوي جنگ با تركيه بكشاند. ديديم كه نتيجه نيز داد و برخي از پاسداران هالوي ايراني، رادارهاي ناتو در تركيه را نخستين هدف ذكر كردند.

آمريكا كه از طريق سرويس هاي امنيتي خود به بخشي از همكاري پنهان اسرائيل با حكومت ايران آگاه است، وقتي ديد نتانياهو خيلي جوش مي زند و در حضور نهادهاي حامي اسرائيلي، فشار و تحريم و حمله به ايران را به عنوان گام هاي سريع در دستور كار قرار مي دهد، يك نمونه كوچك از همكاري كارتل برادران عوفر با ايران را از طريق گذاشتن يكي از شركت هاي وابسته برادران عوفر در ليست تحريم به جرم ارتباط با شركت هاي تحريمي ايران، به دنيا نشان داد كه خيلي فريادهاي تندروهاي اسرائيلي را جدي نگيرند. اساساً برداران عوفر كارتلي است از شركت هايي كه بيش از 25 درصد از صنايع رسمي اسرائيل را تشكيل مي دهد و داراي شركت هاي متعدد غيررسمي در نقاط مختلف جهان كه نقش واسطه را بازي مي كنند تا روابطي از اين دست بين كشورهاي مختلف با اسرائيل پنهان بماند. اندكي بعد رسانه هاي خارجي از فروش قطعات مخابراتي اسرائيلي به حكومت ايران براي كنترل جنبش سبز توسط شركتي اسرائيل با واسطه يك شركت اروپايي خبر دادند. اين سند نيز علاوه بر ارتباط "همواره با واسطه" دو رژيم، مدركي ديگر بر آن است كه اسرائيل به هيچ وجه نمي خواهد با يك انقلاب، نهادهاي امنيتي در كنترلش در ايران را از دست بدهد و براي ماندن رژيم همه جور امكانات براي ترور مخالفان و سركوب منتقدان، معترضان و جنبش هاي مدني انجام مي دهد. بزرگترين دشمن آن نيز اينترنت و شبكه هاي اجتماعي آن براي سازماندهي مبارزات مدني است، كه پس از سال ها استفاده از اينترنت در ايران، يك شبه اينترنت توسط چند عروسك امنيتي ايران به شكلي همزمان، جاسوس و دشمن اعلام مي شود و وقتي نقشه شان براي حذف كامل اينترنت و جايگزيني اينترنتي ملي- امنيتي توسط رژيم به جاي آن، نقش بر آب مي بينند، بدنبال مديريت بخش هاي حساس اينترنت مي روند و چند روضه خوان را نيز كه چيزي از جامعه و تحولات اش نمي شناسند – و نتيجه راهنمايي هايشان را اينك در سوريه مي توانيد ببينيد كه به قتل عام عمومي و جنگ داخلي كشيده شده است- چه رسد اينترنت، براي كنترل آن متقاعد ساخته اند كه كميته اي تشكيل دهند تا دولتي را كه رياست اش مخالف كنترل بيشتر اينترنت است، خلع سلاح كند و مديريت اش را از چنگ اش درآورند. مشابه اين شوراي هاي جديد را كه در عرصه هاي مختلف اخيراً شكل گرفته تا عملاً نهادها و تصميماتي كه توسط دولت گرفته مي شود، مناسب شان نيست، از چنگ آنان بيرون آورند، مي توانيد ببينيد كه محدود به حوزه اينترنت نيستند. باري، ارتباط دو رژيم هرگز به اين موارد محدود نيست و شامل همه ابعاد مختلف اقتصادي، امنيتي، تجاري، نظامي و غيره مي شود؛ آن هم از ابتداي انقلاب تاكنون و البته همواره با واسطه شركت ها يا كشورهايي واسطه تا روابط و دودوزه بازي شان پنهان بمانند. ماجراي فروش سلاح آمريكا به ايران با واسطه گري اسرائيل، نمونه هاي كوچك اوليه بود و از ابتداي انقلاب كه رژيم تحت تحريم و بعد فشارهاي جنگ بوده، همين تيم امنيتي موساد، كار تأمين نيازهاي اصلي رژيم را از طريق بازارهاي جهاني، قاچاق مي كرده است و البته ترور مخالفان رژيم در خارج را. قضيه بسيار ساده تر از آن است كه در نگاه نخست به نظر مي رسد و رژيمي كه در همان يكي دو سال اول انقلاب توانايي تأمين امنيت حتي رهبران انقلاب را نداشته و آن ها يك به يك در كشور ترور شدند يا با بمب گذاري كشته شدند، چطور مي تواند در خارج از كشور عمليات ترور مخالفان اش –شاپور بختيار، پسر اشرف پهلوي كه طرح يك كودتا را داشت و در اروپا ترور شد و ...- را با موفقيت انجام دهد؟ غيرممكن است و شما مي توانيد اينك ترورهايي كه توسط سيستم هاي امنيتي جديد رژيم در خارج انجام شده ببينيد كه هيچ يك موفق نبوده و بعضاً حتي مضحك بوده است –كار با مواد منفجره را نمي دانستند و حين كار مواد در خانه منفجر مي شود و با فرار از خانه، بمبي كه يكي از آن ها پرت مي كند، به درختي برخورد مي كند و برمي گردد جلوي پاي خود تروريست منفجر مي شود (شبيه فيلمي كمدي است)- و سرويس هاي امنيتي جديد رژيم پس از چهار دهه هنوز نمي توانند يك عمليات موفق در خارج انجام دهند و تازه عوامل اصلي آن نيز شناسايي يا دستگير شدند! ارتباطات نظامي دو رژيم نيز بسيار است و من تنها به چند موردي كه درز كرده اشاره كردم.

 

نتيجه گيري

حالا اجازه دهيد، تا كمي عقب بكشيم و با چشم اندازي وسيع تر به اسرائيل و اهداف اش در پديد آوردن جنگي منطقه اي و ترجيحاً جهاني دست يابيم: اسرائيل اگر هدف اش نابودي مراكز هسته اي و موشكي ايران است، در همين چند سال اخير ثابت كرده كه آن را مي تواند بدون جنگ و با عمليات خرابكاري با وجود بالاترين شرايط امنيتي چنان تميز انجام مي دهد كه اهداف با تيم هاي متخصص پودر شوند و به آسمان روند و حتي يك سرنخ را نيز نتوانند بيابند. پس اگر اسرائيل هدف اش نابودي سلاح هاي كشتار جمعي و مراكز هسته اي باشد، باز مي تواند، اما اتفاقاً راديو اسرائيل مدعي شده كه نخست وزير تندرو اسرائيل خودش دستور توقف حملات پنهان را صادر كرده است! اما چرا؟ آن هم وقتي عمليات تا اين حد موفق بوده اند؟ (اين هم گواهي ديگر بر اين كه اسرائيل بدنبال نابودي توان هسته اي ايران نيست، بلكه مي خواهد از آن به مثابه طعمه اي جهت جنگي منطقه اي استفاده كند). چون موساد براي گرفتن مجوز عمليات تروريستي از مقامات ايراني، به خرابكاري آنقدر ادامه داد كه تأييديه را از آنان بگيرد -به اسم دفاع از خود-  پس تا گرفت، عمليات خرابكاري متوقف شد تا سناريوي اصلي كه جنگي منطقه اي است پيش رود و با عمليات تروريستي ايران در منطقه و جهان، سناريوي جنگ آمريكا و اعراب با ايران دنبال شود و علاوه بر آن، تمامي مناطق هسته اي و موشكي و حتي آزمايشگاهي ايران كه از بين رفتند، از بالاترين سطح امنيتي برخوردار بودند كه تنها تعداد معدودي از به اصطلاح مطمئن ترين افراد امنيتي رژيم بدان دسترسي داشتند و با تداوم اين انفجارها با بالاترين حفاظت امنيتي، ماجراي تسلط موساد بر مراكز امنيتي رژيم نيز پيش مقامات نادان هاي ايراني لو مي رفت، اما حالا مي توانستند ادعا كنند كه تعدادي كماندوي اسرائيلي از طريق خاك كشورهاي همسايه نفوذ كرده و اين عمليات را انجام داده اند و اين خود همزمان روابط ايران را با اين كشورها بيشتر به سوي جنگ مي كشيد.

در يك كلام: اسرائيل مي خواهد آغازگر نبردي باشد كه چون طعمه اي بقيه كشورهاي منطقه و آمريكا را به جنگ با ايران بكشاند و همان گونه كه آمريكا طي جنگ هاي بزرگ گذشته از رقبايش پيشي گرفت، با ويراني كشورهاي ثروتمند منطقه و حتي ترجيحاً ضربات كاري به آمريكا كه تنها كشوري در جهان است كه مي تواند خواسته هايش را به اسرائيل تحميل كند و به خصوص اعراب كه پول هاي بسياري براي فلسطيني ها خرج مي كنند، خود در شرايطي امن از ديگران پيشي بگيرد. همان سلاح هايي را كه با مبالغي كلان به ايران فروخته طي جنگ نابود كند؛ چون زماني براي صلح و زماني براي جنگ (بنا به گفته مقامات اسرائيلي) و زماني براي فروش و زماني براي نابودي شان است! اما جنگ با ايران به اسرائيل هم ضربه مي زند؟ درست است، ولي طبق برآوردهاي اسرائيل كه اخيراً وزير دفاع اسرائيل اعلام كرده، تلفات شان كمتر از 500 نفر است. آيا اين ميزان تلفات براي ظهور ابرقدرتي جديد هزينه زيادي است؟ بي شك كشتگان اسرائيلي اگر از اين طرح خبر داشتند، حتماً (!) داوطلبانه چنين مي كردند! ولي مقامات ايراني از تلفاتي بسيار بيش از اين سخن مي گويند! مقامات ايراني زماني متوجه ماجرا مي شوند كه ديگر خيلي دير شده است، همان گونه كه در توليد موشك قاره پيما دچار توهم شدند و حتي آن را نتوانستند آزمايش كنند و چيزي نمانده بود كه خود كشته شوند. اساساً درك اين قضايا براي چند آخوند و پاسدار بي سواد وراي تصورشان است و آن ها در شعارهاي انقلابي و بازي هاي ظاهري چنان غرق اند و منافع مردم شان را قرباني مي كنند كه حقيقتاً از بهترين متحدان رسمي اسرائيل بيشتر به آن سود مي رسانند.

 اما چه چيزي نقشه موساد را متوقف كرد و به جز ايران در هيچ جا به كاميابي هايشان ادامه نداد؟

چگونگي شكست اسرائيل در شطرنج بزرگ

نخست فروپاشي غيرقابل انتظار اتحاد جماهير شوروي كه ديگر تقويت و گسترش اسلام گرايان را غيرقابل توجيه مي ساخت و غرب دليلي بر تداوم اش نمي ديد. دوم، يازده سپتامبر كه آمريكا را از مدارا با اسلام گرايان تندرو به لشكركشي به خاورميانه و هدف قرار دادن رهبران شان در تمام جهان (از طريق هواپيماهاي بدون سرنشين) روي آورد. سوم آموزش به سبك نوين در مدارس و دانشگاه ها (به همين دليل در ايران مدام با دانشگاه مشكل دارند و مي خواهند آن را به حوزه علميه تبديل كنند) و چهارم كه نقشي مهم تر از همه داشت، رسانه هاي جمعي جهاني و به خصوص اينترنت كه سطح و عمش دانش و فهم مردم را در نقاط مختلف جهان از جمله خاورميانه متحول ساخت و موجب شد كه هم اسلام گرايان ديگر اكثريت لازمه را براي قبضه قدرت نداشته باشند، هم اسلام گرايان جديد، همچون اسلام گرايان سابق نباشند و دنياي مدرن و دموكراسي را در منافات با دين و اسلام نبينند (دليلي دشمني شديد نهادهاي امنيتي ايران با اينترنت همين است)؛ لااقل موج اخير بهار عرب چنين نشان داد كه طرفداران خلافت اسلامي در ميان همان اسلامگرايان در اقليت قرار گرفته اند. بهار عربي آخرين فرصت براي موساد بود تا از طريق اسلام گراياني كه بر آن ها مديريت امنيتي داشت و به خصوص ايران، پشت نقاب انقلاب بر نهادهاي قدرت كشورهاي منطقه سيطره يابد (همان گونه كه با طيفي از اسلام گرايان، انقلاب ايران را دزديد)، و سپس همچون رژيم ايران دموكراسي را تعطيل كند، اما آگاهي رساني به موقع و هوشياري تعدادي از سياستمداران منطقه موجب شد كه، تاكنون موساد و نوكران اش، يعني ملاهاي ايران در هيچ كجا پيروز نشوند و به جز مصر –كه اخوان المسلمين با سپاه قدس ايران همكاري هايي داشته- در هيچ كشوري حتي پيشرفت نيز نداشته اند؛ اين گونه نقاب از چهره بازيگران شيطاني افتاد و شطرنج بزرگ را باختند.

 

 

ترجمه اسناد و مدارك: 

جمعه, نوامبر ۵, ۲۰۱۰

چند سند محرمانه دولت امریکا در مورد روابط مخفیانه اسرائیل و امریکا با جمهوری اسلامی در زمان خمینی

بازنشر متن زیر با ذکر نام منبع و مترجم بلامانع است.

این متن در مورد مورد زد و بندهای پشت پرده ای است که در اواسط دهه شصت، یعنی در بحبوحه جنگ میان ایران و عراق، میان عواملی از سپاه پاسداران در جمهوری اسلامی تحت نظر روح الله خمینی و هاشمی رفسنجانی با دولتهای اسرائیل و امریکا انجام گرفته بود. جزئیات این روابط، که در پی اسارت و اعترافات یک افسر آمریکائی در نیکاراگوئه و سپس توسط عوامل اطلاعاتی از طریق یک روزنامه لبنانی فاش گردید، منجر به یک افتضاح سیاسی در ابعاد تاریخی در امریکا گردید که به نام «ایران کنترا» مشهور و موجبات سقوط شدید جمهوری خواهان در افکار عمومی جهان و امریکا را فراهم کرد.

آنگونه که از اسناد محرمانه مختلف ، از جمله دو سندی که در زیر خواهید دید، محرز میگردد، این اسرائیل بود که ابتدائا و با قصد جلوگیری از سقوط احتمالی دولت جمهوری اسلامی که در جنگ با عراق به شدت تضعیف و متشنج شده بود (در سندی دیگر که اینجا نیاورده ام علاوه بر جنگ، از مبارزات درونی سپاه پاسداران بر سر قدرت و همچنین عدم سلامت جسمی و روانی خمینی نیز به عنوان عوامل مهم و نگران کننده برای دولت اسرائیل نام برده شده است) برنامه فروش تسلیحات به خمینی را آغاز کرد، و پس از مدتی امریکا نیز با استدلالات اسرائیل در مورد روشی برای رها کردن گروگانهای اسرائیلی و نیز مقابله با نفوذ شوروی قانع شد تا به این برنامه بپیوندد.

جهت یادآوری دوستانی که سنشان کمتر است، سالهای دهه سیاه شصت همان سالهای دردناکی هستند که رژیم اسلامی از یک سو مشغول به انجام گسترده ترین قتل عامها نسبت به جوانان و نخبگان ایران در زندانها و در شهرهای مختلف بود، و از سوی دیگر با بهانهٔ «برافراشتن پرچم الله و اکبر بر فراز کاخ سفید» و با شعارهای واهی همچون «راه قدس از کربلا میگذرد» نوجوانان بسیاری را تحت عنوان مبارزه با امریکا و اسرائیل و دفاع از حکومت اسلام به قتلگاه فرستاد.

در رابطه با روابط فوق، تعدادی اسناد محرمانه دولت ایالات متحده را پیدا و ترجمه کرده ام که دوتای آنها را اینجا در اختیارتان قرار میدهم. اینها از سندهای محرمانه ای هستند که توسط هیئت حقیقت یاب «تاور» که پس از کشف روابط پنهانی دولت ریگان با خمینی بر پا شده بود به اجبار از طبقه بندی خارج شده اند. محتوای این اسناد گویا تر از آنند که نیازی به شرح و توصیف داشته باشند، پس اجازه بدهید بدون اطناب آنها را خدمت شما عرضه کنم.

سند اول (تصویر فوق)، گزارش محرمانه به ریاست جمهور وقت ایالات متحده (رونالد ریگان)، تنظیم شده توسط «جان ام. پویندکستر - John M. Poindexter»، مشاور امنیت ملی ریاست جمهوری ایالات متحده به تاریخ ۱۷ ژانویه ۱۹۸۶ است. جزئیات این سند به شرح زیر است:

کاخ سفید
واشنگتن
۱۷ ژانویه ۱۹۸۶ [معادل با ۲۷ دیماه ۱۳۶۴]

گزارش برای رئیس جمهور
از جانب:‌ جان م. پویندکستر (امضا)
موضوع: یافته های عملیات محرمانه در مورد ایران

نخست وزیر اسرائیل «[شیمون] پرز» اخیرا مشاور مخصوص خود در زمینه تروریسم را با دستورالعملی برای یک برنامه پیشنهادی فرستاده است که از طریق آن اسرائیل، با کمی کمک از سوی ایالات متحده، میتواند موقعیتی ایجاد کند که منجر به وجود دولتی معتدل تر در ایران گردد. اسرائیلی ها بسیار نگرانند که ادامه تضعیف دولت ایران در جریان جنگ با عراق، رادیکالیزه تر شدن آن کشور، و نفوذ بیشتر شوروی در خلیج [فارس] خطرات قابل توجهی برای امنیت اسرائیل ایجاد خواهد کرد. آنها معتقدند این اهمیت حیاتی دارد که وارد عمل شوند و [با کمک نظامی به دولت ایران] نوعی تعادل قدرت را به منطقه بازگردانند.

نقشه اسرائیلی ها بر این برنامه استوار است که عناصر معتدل تر در ایران، اگر توان مناسبی برای دفاع از ایران در مقابل عراق داشته باشند و اگر امکان پیشگیری از حرکات شوروی را از خود نشان بدهند، بتوانند به قدرت برسند. برای رسیدن به این هدف استراتژیک، اسرائیلی ها در صددند تا خود آغاز به فروش تسلیحات به عوامل با گرایش به غرب درون دولت ایران کنند. آنها بر این باور هستند که با این کار میتوانند نفوذ بی سابقه ای در تشکیلات دولتی ایران به دست بیاورند. اسرائیلی ها اطمینان دارند که ایرانی ها آنچنان نیازمند تسلیحات و قطعات نظامی، تخصص و کمک اطلاعاتی هستند که فراهم کردن این اقلام به تغییرات دراز مدت در جهت منافع ما در کادر و موضع گیری درون دولت ایران منجر خواهد گشت.

به علاوه، با ادامه این معاملات یک وابستگی به این کمکها در ایران ایجاد خواهد شد که به فراهم کننده(ها) [اسرائیل و امریکا] این امکان را خواهد داد که با قدرت تاثیر دلخواه خود بر روند وقایع جاری را ایجاد کنند. چنین نتیجه ای با اهداف سیاستهای کنونی ما همخوان است و میتواند برتری های قابل توجهی در جهت منافع ملی امریکا را تضمین کند.

طبق آنچه که فرستادهٔ نخست وزیر اسرائیل تشریح کرده است، تنها خواستی که اسرائیلی ها دارند این اطمینان است که بتوانند اقلامی که از انبارهای خود به ایران میدهند را از ایالات متحده دریافت و جایگزین کنند. ما جنبه های قانونی فروش سلاح های ساخت امریکا توسط اسرائیل به ایران را بررسی کرده ایم. با توجه به الزامات موجود در قوانین ایالات متحده در مورد فروش مجدد تسلیحات ساخت آمریکا توسط خریداران آن به کشورهای ثالث، من توصیه نمیکنم که شما با جزئیات طرح ارائه شده توسط اسرائیل موافقت کنید، اما راههای دیگری برای انجام این طرح وجود دارد... [گزارش در اینجا به بررسی جزئیات قانونی و ارائه روشهائی برای دور زدن قانون و مجلس سنا و فروش تسلیحات به ایران میپردازد، که در مدارک بعدی جزئیات عملی آن شرح داده شده]

 

سند دومی که اینجا خدمتتان ارائه میکنم گزارش دیگری است که حدود سه ماه بعد از گزارش فوق، یعنی در تاریخ چهارم آوریل ۱۹۸۶، توسط «الیور نورث - Oliver North» از مسئولان اصلی پروژه فوق محرمانه فروش تسلیحات امریکائی به سپاه پاسداران از طریق اسرائیل تهیه، و برای اطلاع و تایید رئیس جمهوری وقت (رونالد ریگان) ارسال شده است. متن ترجمه کامل جزئیات این سند به شرح زیر میباشد (تصویر زیر از صفحه اول این سند است، تصاویر دیگر صفحات را در پائین صفحه ببینید):

 

 

 

 

 

 

اصل اسناد و مدارك: 

 

خیلی محرمانه - حساس

موضوع: آزادی گروگان های امریکائی در بیروت

پس زمینه:

در ژوئن ۱۹۸۳، افراد غیر دولتی امریکائی و اسرائیلی عملیاتی را آغاز کردند به قصد آزاد سازی گروگانهای امریکائی در بیروت در مقابل دادن تسلیحات امریکائی متعلق به اسرائیل به گروههائی در ایران. تا رسیدن سپتامبر (سه ماه بعد) مسئولان آمریکائی و اسرائیلی نیز در این تلاش وارد شده بودند تا این اطمینان حاصل شود که دولت ایالات متحده:

  • با تحویل مواد مشمول تحریم به ایران توسط اسرائیل مخالفتی نخواهد کرد
  • آن اقلامی که توسط اسرائیل به ایران فروخته شده اند را برای باز پر کردن انبارهای اسرائیل جایگزین خواهد کرد

در ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۳ [مصادف با ۲۲ شهریور ۱۳۶۲] دولت اسرائیل با پشتیبانی و موافقت دولت امریکا 508 موشک «تاو» به ایران فرستاد. چهل و هشت ساعت بعد، کشیش «بنجامین ویر- Benjamin Weir» در بیروت آزاد شد.

تلاشهای بعدی توسط هردو دولت [اسرائیل و امریکا] برای ادامه این روند به دلیل اجبار به مکالمه و شرح خواسته هایمان از طریق یک دلال اسلحه ایرانی الاصل ساکن اروپا با مشکل برخورد کرده اند. در ژانویه ۱۹۸۶، تحت پوشش یک عملیات محرمانه جدید، دولت ایالات متحده خواستار ملاقاتی با مسئولان رسمی دولت ایران شد.

در بیستم فوریه ۱۹۸۶ [*** نام حذف شده؟*** ] مسئول دولتی ایالات متحده با [ *** یک سطر حاوی اسامی و توضیحات حذف شده اند***] ملاقات کرد، که اولین ملاقات مستقیم ایران و ایالات متحده در بیش از پنج سال بود. در این جلسه طرف امریکائی تلاش کرد تا توجه ایرانی ها را بر تهدید موجود از جانب شوروی، و نیاز به ایجاد روابط دراز مدت بین دو کشورمان فرا تر از معاملات اسلحه متمرکز کند. این نکته مورد تاکید قرار گرفت که موضوع گروگانها یک «مانع» است که برای رسیدن به چنین روابطی بایستی پشت سر گذاشته شود. در طی آن ملاقات، همچنین واضح شد که مطالبات و خواستهای ما در گذشته از طریق واسطه به طور روشن به دولت ایران منعکس نشده بوده است، و دو موافقت شد که:

  • دولت ایالات متحده حسن ظن خود را با در مهیا کردن فوری یک هزار موشک «تاو» برای خرید ایران نشان خواهد داد. این معامله به نحو محرمانه در بیست و یکم فوریه [فردای جلسه] از طریق یک شرکت خصوصی امریکائی و با میانجی گری اسرائیل به انجام رسید.
  • جلسه ملاقات بعدی با حضور مسئولان عالیرتبه امریکائی و ایرانی در ایران برگزار خواهد شد، و در همزمان با آن جلسه گروگانهای آمریکائی [در لبنان] آزاد خواهند گشت.
  • به محض آزاد شدن آن گروگانها و رسیدن سلامت آنها به ما، ایالات متحده تعداد سه هزار موشک «تاو» دیگر به همان روشی که در سپتامبر ۱۹۸۵ انجام شده بود [از طریق اسرائیل] به ایران خواهد فروخت.

 

] پایان صفحه اول ]

در اوایل ماه مارس واسطه ایرانی ساکن خارج ادعا کرد که شرایط ایران برای آزاد کردن گروگانها علاوه بر سه هزار موشک «تاو» که پس از آزادی گروگانها تحویل داده خواهد شد اکنون شامل فروش پیشاپیش [قبل از آزادی گروگانها] 200 موشک «فونیکس» و تعداد نامعینی موشکهای «هارپون» است. در هشتم مارس جلسه دیگری با واسطه در پاریس برقرار شد و طی آن این موضوع شرح داده شد که شرط تحویل پیشاپیش ناقض موافقتهائی است که در بیستم فوریه در فرانکفورت انجام گرفته بود، و بنابر این عملی نیستند. همچنین اشاره شد که موشک اندازهای زمینی و هوائی ایران برای این گونه موشک ها در چنان وضعی بودند که حتی در صورتی که این موشکها به آنها داده شود قادر به استفاده از آنها نخواهند بود.

از ۹ مارس تا ۳۰ مارس هیچ تلاش دیگری از سوی ما برای تماس با دولت ایران یا واسطه انجام نگرفت. در ۲۶ مارس [***مقام مسئول ایرانی، نام حذف شده***] از طریق شماره تلفن اختصاصی در ماریلند که برای همین منظور برقرار شده بود با ما تماس گرفت. [***مقام مسئول ایرانی، نام حذف شده***] پرسید که چرا ما مدتی است با آنان تماسی نگرفته ایم، و اصرار کرد که ما باید هرچه سریعتر دست به کار بشویم چون وضعیت در بیروت به سرعت در حال خراب شدن است. از طریق مترجم فارسی زبانمان به وی گفته شد که که شرایطی که ایران برای تحویل موشکهائی افزون بر 3000 «تاو» مطالبه کرده است قابل قبول ما نیست، و اینکه در هر صورت هم ما پیش از آزاد شدن گروگانها هیچ چیز دیگری در اختیار آنان قرار نخواهیم داد. [*** مقام مسئول ایرانی، نام حذف شده***] همچنین موافقت کرد که حق با ما بود که آنها در هر حال قادر به استفاده از موشکهای «فونیکس» و «هارپون» نیستند و اینکه فوری ترین نیاز ایران این بود که موشکهای «هاوک» موجود در انبارهای خود را را به وضعیت قابل استفاده ای در آورند. در یک تماس تلفنی دیگر، ما موافقت کردیم که با وی در مورد این موضوع وارد مکالمه شویم و قرار شد که او فهرستی از قطعات لازم برای عملیاتی کردن سیستم های «هاک» ایران را در اختیار ما بگذارد. این لیست قطعات در ۲۸ مارس به دست ما رسید و توسط CIA بررسی و تایید شد.

وضعیت فعلی:

در روز سوم آوریل، «آری قربانی فر» واسطه ایرانی، به واشنگتن دی سی آمد، با دستوراتی از سوی [*** نام حذف شده***] برای کامل کردن برنامه آزاد ساختن گروگانها. به «قربانی فر» [از سوی جمهوری اسلامی] این اختیار داده شده بود که در مورد نوع، تعداد و چگونگی تحویل اقلامی که امریکا قرار بود از طریق اسرائیل در اختیار ایران قرار بدهد تصمیم بگیرد. ملاقات تقریبا تمام شب از سوم تا چهارم آوریل طول کشید، و در طی آن تلفنهای بسیار زیادی به ایران انجام شد. [***حدود سه سطر در این نقطه حذف شده است که ظاهرا شامل نام افراد و جزئیات قابل شناسائی دیگر است***] یک افسر اطلاعاتی سیا [CIA] که فارسی صحبت میکند در جلسه حاضر بود و قادر بود صحت و محتوای تلفنهائی که به تهران انجام شد را تایید کند. به شرط تایید ریاست جمهوری [رونالد ریگان]، تصمیم گرفته شد تا به شرح زیر به پیش برویم:

  • تا روز دوشنبه، هفتم آوریل، دولت ایران ۱۷ میلیون دلار به یک حساب اسرائیلی در سویس واریز خواهد کرد، و سپس اسرائیلی ها به نوبه خود مبلغ ۱۵ میلیون دلار به حساب یک شرکت خصوصی امریکائی در سویس واریز خواهند کرد.

 

[پایان صفحه دوم]

 

  • در روز سه شنبه، هشتم آوریل (و یا به محض اینکه معاملات بانکی تایید شوند)، شرکت خصوصی امریکائی مبلغ سه میلیون و ششصد و پنجاه و یک هزار دلار به یک حساب متعلق به سازمان سیا [CIA] در سویس واریز خواهد کرد. سیا سپس این مبلغ را به یک حساب محرمانه متعلق به ارتش امریکا واریز خواهد کرد.
  • در روز چهار شنبه نهم آوریل، سازمان سیا معادل سه میلیون و ششصد و پنجاه و یک میلیون دلار قطعات متعلق به موشکهای «هاوک» (۲۴۰ نوع قطعه متفاوت) را تامین، و آن را به [*** اطلاعات و نامها حذف شده***] تحویل خواهد داد. پیش بینی میشود این پروسه حدود هفت روز کاری طول بکشد.

 

  •   در روز جمعه ۱۸ آوریل یک هواپیمای خصوصی امریکائی 707B قطعات موشکهای «هاوک» را از MWD [مطمئن نیستم WMD چیست] بارگیری و در فرودگاه محرمانه اسرائیل که قبلا نیز برای تحویل 1000 موشک «تاو» مورد استفاده قرار گرفته است تحویل خواهد داد. در این فرودگاه قطعات مذکور به یک هواپیمای محرمانه متعلق به نیروی هوائی اسرائیل که با هویتی ساختگی رنگ آمیزی شده است منتقل خواهند شد. ابزار لازمه برای مخابرات ماهواره ای در آنجا نصب خواهد گشت.
  • در روز شنبه نوزدهم آوریل [رابرت] مک فارلین، [الیور] نورث، [هوارد] تایچر، [جرج] کیو، [***‌نام حذف شده***] و یک متخصص مخابرات ماهواره ای SATCOM با یک هواپیمای متعلق به سیا [CIA] از فرانکفورت آلمان به تهران پرواز خواهند کرد. [***‌دو سطر احتمالا شامل نام و جزئیات دیگر در مورد مسئولان ایرانی، حذف شده***]

برنامه روز یکشنبه بیستم آوریل به شرح ذیل خواهد بود:

  • گروه آمریکائی به تهران وارد خواهد شد (ساعت صفر)، [هاشمی] رفسنجانی به عنوان مسئول هیئت ایرانی به استقبال آنان خواهد آمد
  • در ساعت صفر+۷ گروگانهای آمریکائی در بیروت آزاد خواهند شد
  • در ساعت ۷ + ۱۵، هواپیمای نیروی هوائی اسرائیل با محموله قطعات «هاوک» در بندر عباس، ایران، فرود خواهد آمد


بحث:

نکات زیر در رابطه با معاملات مذکور، جلسه ملاقات در ایران، و برقراری روابط گسترده تر بین ایران و ایالات متحده موضوعیت دارند:

  • به ایرانی ها گفته شده است که حضور ما در ایران از سوی دولت ایالات متحده یک «تعهد دینی» محسوب میشود، و اینکه ما در این امر صداقت داریم و میتوانند به ما اعتماد کنند. در میان شعبه های مختلف ایرانی که در این معامله وارد شده اند میزان بی اعتمادی به امریکا زیاد است. بدون حضور شخصی ما در ایران آنها اعتماد نمیکردند که ما به تعهداتمان در این معامله پس از آزاد شدن گروگان ها عمل خواهیم کرد.

 

[پایان صفحه سوم]

 

  • [***سه سطر اطلاعات و اسامی حذف شده اند***] قربانیفر بخصوص متذکر شد که تلاشهای قذافی برای «خریدن» گروگانها ممکن است به زودی به نتیجه برسد. از این گذشته، ایرانی ها خوب متوجه هستند که وضعیت در بیروت دارد به سرعت خراب میشود و با گذشت زمان قدرت نفوذ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای آزاد کردن گروگانها کمتر خواهد شد.
  • ما ایرانی ها را قانع کرده ایم که تهدید معتنابهی در کوتاه مدت و بلند مدت از سوی اتحاد شوری وجود دارد. ما در طی ملاقاتمان از اطلاعات محرمانهٔ واقعی و ساختگی برای اثبات این ادعا استفاده کردیم. آنها در زمینه روابط دراز مدت با ما علاقه زیادی به این موضوع نشان داده اند.
  • [***این بند شامل سه یا چهار سطر کاملا حذف شده است***]
  • به ایرانی ها گفته شده است که کمک آنها به نیکاراگوئه ای ها در نظر ما غیر قابل قبول است، و آنها قبول کرده اند که این موضوع در جلسهٔ ما در تهران مورد بحث قرار گیرد.
  • ما همچنین به ایرانی ها گفته ایم که خواهان آن هستیم که قدمهائی در جهت اتمام جنگ بین ایران و عراق برداشته شوند [***چهار سطر اطلاعات از این قسمت حذف شده اند***].
  • ایرانی ها کاملا متوجه هستند که فوری ترین نیازهایشان شامل کمک های تخصصی برای برپا نگه داشتن نیروی هوائی و نیروی دریائی شان است. ما بایستی برای بحث این موضوع در ملاقات تهران آمادگی داشته باشیم. گفتگوهای با قربانیفر در چهارم آوریل گویای این است که آنها میخواهند موضوع دریافت سه هزار موشک «تاو» را تحت عنوان آمادگی برای جلوگیری از حرکات احتمالی شوروی بر علیه ایران مطرح کنند. آنها همچنین پیشنهاد کرده اند که اگر در مورد فراهم کردن موشکهای «تاو» موافقت حاصل شود [***چهار سطر اطلاعات از این قسمت حذف شده اند***].
  • به ایرانی ها گفته شده است و آنها موافقت کرده اند که در رابطه با اسارت و سپس آزادی گروگان ها نه مورد اتهام خواهند گرفت و نه از آنان قدردانی خواهد شد.

 

[پایان صفحه چهارم / پایان سند]

 

Missing media item.    Missing media item.  Missing media item.  Missing media item.   Missing media item.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.