رفتن به محتوای اصلی

ناسیونالیسم ایرانی و نکاتی در مورد تجزیه طلبی
11.03.2013 - 17:16

در طول تاریخ، استبداد و خرافات دینی؛ چنان زخم عمیقی بر پیکر جامعه ی ما نهاده است که هنوز هم در دوران مدرنیته آثار منفی آن را در فضای جامعه و به ویژه در نظام سیاسی حاکم بر کشورمان مشاهده می کنیم، همین حکومت اسلامی بسان غده ی سرطانی است که این دو بیماری مهلک (استبداد و خرافات) را یکجا در ذات خود دارد، این حکومت نه تنها استبدادی است بلکه به علت ماهیت دینی و مذهبی اش، بسیار خرافه گستر و ارتجاعی نیز می باشد، در طول تاریخ بشری این نوع استبداد، بدترین و عقب افتاده ترین نوع نظام دیکتاتوری ست که می توان آن را در قالب یک نظام سیاسی تصور کرد، گویی تمامی پلیدی و سیاهی های تاریخ در طول هزار و چهارصد سال گذشته در یکجا جمع شده و نتیجه ی آن همین نکبتی شده است که ما آن را در دوران مدرنیته تجربه می کنیم، نه تنها نظام سیاسی به علت ماهیت استبدادی خود دچار بحران عمیقی شده که مهمترین بحران آن همان بحران مشروعیت است که پایه های آن را به لرزه در آورده بلکه متاسفانه این حکومت به خاطر ماهیت استبدادی خود این بحران را به شکل دیگری به عمق جامعه ی ما نیز رسانده است که بحران هویت یکی از اساسی ترین دغدغه های جامعه ی ما به حساب می آید! این بحران یکی از دستاوردهای حکومتی است که بنیانگذار آن در حین ورود به ایران، نه تنها هیچ احساسی نسبت به این آب و خاک ابراز نداشت بلکه ملی گرایی را بر خلاف اسلام هم دانست که به گمان من این تنها سخن درست و صادقانه ای ایشان بود! چون اگر نیک بنگریم نه تنها ملی گرایی بر خلاف اسلام است بلکه اسلام گرایی خود مخالف ایرانگرایی و به نوعی می توان گفت: دشمن سرسخت ایران محسوب می شود، تجربه ی تاریخ 1400 سال گذشته و چگونگی ورود اسلام به ایران و عداوت و کینه ی اسلامگرایان با قهرمانان و نام آوران تاریخ ایران حقانیت این سخن را تایید می کند! کافی است کمی با تاریخ آشنا شویم تا با مطالعه ی کتابها و اسناد تاریخی به درستی این سخن پی ببریم.

یکی دیگر از آفت های استبداد، گسترش سطحی نگری و عوام گرایی در بین توده های مردم ایران بوده که ریشه ی این فقر فرهنگی را باید در بستر تحولات تاریخی و اجتماعی ایران در طول 1400 سال گذشته ، عدم آشنایی مردم با تاریخ و ذهن متعصب و استبداد زده ی آنان جستجو کنیم و همین امر باعث شده که این ملت تاریخی با ناآگاهی تحت فضای رسانه ای قرار بگیرد و با شنیدن هر ساز ناسازگار و با خواندن هر مطلب بی پایه و اساسی، هویت ملی خود را تحت الشعاع آن قرار دهد و به ساز هر بیگانه و خائنی برقصد! غرب زدگی، تجزیه طلبی و احساس بی هویتی و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت این خاک حتی عداوت و دشمنی و توهین نسبت به شخصیتهای تاریخی و فرهنگی از جمله مثالهایی هستند که متاسفانه در بخشی از این مردم به ویژه در نسل جوان شاهد آن هستیم و این وظیفه ی جامعه شناسان ، تاریخنگاران و رسانه های ملی ایرانی است که در قبال این موضوع حساسیت بیشتری از خود نشان داده و به کندوکاو و آسیب شناسی این مسئله بپردازند و با ارائه ی راه حلی، این بحران اجتماعی را حل نمایند! در این مقاله من به عنوان یک شاگرد کوچک تاریخ و بر اساس تجربیات شخصی خودم، به صورت اختصار و با زبانی دوستانه مطالبی را پیرامون این مسئله (نفی تجزیه طلبی و ضرورت اتحاد ملی برای دستیابی به آزادی) مطرح می کنم و امیدوارم که در آینده نیز فرصتی به دست بیاورم که درباره ی این موضوع مهم و سرنوشت ساز البته در قالب یک بحث تاریخی صحبت کنم! عمیقا معتقدم که نه تنها این موضوع تجزیه طلبی به نفع ملت ایران نیست بلکه استبداد همواره با ایجاد نفاق و پراکندگی در بین نیروهای سیاسی از این مسئله در جهت حفظ قدرت و منافع خود بهره برداری کرده و با دامن زدن به این مسئله مسیر مبارزات ملی ما را به انحراف می کشاند واقعیتی که متاسفانه در جنبش سبز شاهد آن بودیم.

نکته ی مهمی که در مورد دیدگاه های خودم باید مطرح کنم یادآوری این مسئله است که من فردی ناسیونالیست و ایراندوستی هستم که این گرایش ناسیونالیستی بیشتر جنبه ی ذاتی دارد!،هر چند که این بینش در طول سالها مطالعه ی تاریخ ، ادبیات و فرهنگ ایران زمین و به صورت اکتسابی، حس ناسیونالیستی را در شخصیت من نهادینه کرده است! اما فارغ از دیدگاه ها و خط مشی سیاسی، آنچه برای من مهم می باشد توجه به موضوع انسان، آزادی و برقراری عدالت اجتماعی در جامعه ی بشری است و نگاه من به مقوله ی تجزیه طلبی و نقد آن، بیشتر از منظر حقوق بشری و انساندوستانه می باشد چرا که اگر خدای ناکرده تجزیه ای در منطقه ی خاورمیانه صورت بگیرد، چنان اتفاقات ناگواری در منطقه رخ خواهد داد! که هیچ سازمان و قدرت بین المللی، هرگز نخواهد توانست که به کنترل فضا و آرام کردن تنش منطقه بپردازد، متاسفانه تقسیمات جغرافیایی جنگ جهانی ، نقشه کشی های استعمار انگلستان و جدا کردن اقوام در کشورهای متحد که همگی به دوران تجزیه ی امپراتوری عثمانی باز می گردد چنان فضای ملتهبی را در منطقه به وجود آورده است که تجزیه ی یک کشور باعث درگیری چند کشور و آغاز جنگ داخلی در درون هر کشور خواهد شد که این مسئله نه تنها به زیان تمامی کشورهای منطقه است بلکه باعث نقض فاحش حقوق بشرو بروز یک فاجعه ی انسانی در این منطقه ی جغرافیایی خواهد شد!

اما نکاتی درباره ی موضوع تجزیه طلبی 

ایران یک کشور کهنسال و باستانی است که قدمت تاریخ و فرهنگ آن به هزاران سال پیش باز می گردد، به علت موقعیت جغرافیایی، حوادث و تحولات تاریخی و شرایط آب و هوایی و ...، این سرزمین همواره دچار تاخت و تازها، جنگها و مهاجرت اقوام مختلف با فرهنگها، زبانها و گویش های متفاوتی بوده است و آنچه باعث زیبایی و غنای فرهنگی و هنری این کشور در گذرگاه تاریخ شده، همین حضور اقوام مختلف و زندگی مسالمت آمیز و برادرانه ی آنها در طول تاریخ در بستر جغرافیایی ایران بوده است تا جایی که این فرهنگ غنی از حوزه ی مرزهای جغرافیایی خود خارج شده و به دور دست ترین نقاط گیتی رسیده است، این کشور یک شبه به وجود نیامده است که بتوان آن را در یک روز تکه و پاره کرد، برای شکل گیری و وحدت این کشور، بیش از هفت هزار سال زمان سپری شده که در هر لحظه ی آن هزاران حادثه ی تلخ و ناگوار در گوشه و کنار آن به وقوع پیوسته است اما با این حال این کشور همچنان با اتحاد و همبستگی مردمانش از پیچ و خم هر بحرانی به سلامت عبور کرده و در قالب یک کشور تاریخی و تمدن فرهنگی از نیاکانمان به ما به یادگار مانده است، نکته ی مهم و قابل توجه اینکه این ملت در طول این هزاره ها هیچگاه از درون دچار تزلزل و بحران نشده، منظور این است که ما ایرانیان هیچگاه در طول تاریخمان، دچار جنگ داخلی و برادر کشی نشدیم و هر بلا و مصیبتی که در طول تاریخ پرفراز و نشیبمان، به سر ما آمده یا به خاطر استبداد داخلی و خرافات دینی و یا به علت حمله ی خارجی و اشغال ایران توسط بیگانگان بوده است، مسائلی که من قبلا در مورد علل عقب ماندگی ایران به بخشی از آنها اشاره کرده ام، موضوع بسیار جالب توجه در اینجاست که با نگاه به کتابهای تاریخی می بینیم که این ملت همواره با اتحاد و همبستگی ملی خود توانسته است که همیشه بر استبداد داخلی و یا به دشمن خارجی خود غلبه کرده و آنها را با شکست مواجه سازد و هر جا که نفاق و پراکندگی در بین این ملت واحد به وجود آمده، دشمنان به آسانی این فرصت را به دست آورده اند که با توطئه و خیانت به موفقیت دست یافته و به اهداف شوم خود برسند، تجربه ی تاریخی در دسترس همه ی ما و موید درستی این دیدگاه می باشد و از روی وقایع تاریخی می توان به ده ها مثال در مورد این مسئله اشاره کرد، به عنوان نمونه، در تاریخ بارها اتفاق افتاده که استبداد داخلی برای حفظ مقام و قدرت خود با دشمن خارجی متحد شده و برعلیه ملت خیانت و توطئه کرده است اما با این حال همین ملت با اتحاد و همبستگی و با مبارزه و پایداری خود توانسته است که نیروی هر دوی آنها را با شکست مواجه سازد و همه ی نقشه ها و دسیسه های آنها را خنثی نماید، به توپ بستن مجلس به دست لیاخف و با فرمان محمد علی شاه و مبارزه ی قهرمانانه اقوام ایرانی در فتح تهران در خلال انقلاب مشروطیت و عقب نشینی استبداد و استعمار در آن دوران، نمونه ی بارزی است که در اینجا می توان به آن اشاره کرد اما با این حال هرگاه این ملت اتحاد خود را از دست داده به خاطر تفرقه و پراکندگی، توسط استبداد و استعمار به آسانی با شکست مواجه شده است که نمونه ی آن را در کودتای ننگین 28 مرداد مشاهده کردیم...

پس از این مقدمه ی کوتاه، در مورد مفهوم ملت و در نقد تجزیه طلبی باید گفت : ایران یک کشور تاریخی است که مفهوم دولت و ملت قرنهاست که در تار و پود این کشور ریشه دوانده است هر چند که واژه ی دولت ملت از نظر علوم سیاسی یک اصطلاح تازه ای است و قدمت آن به دوران عصر مدرنیته و با کاهش قدرت کلیسا در دوران رنسانس و انقلاب صنعتی باز می گردد اما به هر روی این اصطلاح قرنهاست که تعریف خود را در بستر فرهنگ و تاریخ ملی ما نهادینه کرده است ساده ترین تعریفی که می توان از لحاظ علمی در مورد ملت بیان کرد، این تعریف ساده می باشد که ملت بخشی از مردمانی هستند که در درون مرزهای جغرافیایی مشخصی زندگی کرده و با یکدیگر دارای گذشته یکسان ( تاریخ ) و آینده ی مشترکی دارند،علاوه برآن اشتراکات فرهنگی و نمادهای واحد مثل پرچم نیز در تعریف و شناسایی ملت نقش دارند، موضوع زبان و یا نژاد خاص ، قرائت فاشیستی از مفهوم ملت را ارائه می کند و این ویژگی ها چندان نقشی در تعریف ملت ایفا نمی کند! چرا که در همه ی کشورهای دموکراتیک و استبدادی ودر هر جای دنیا که شئونیسم فارس بر آنان حکومت نمی کند!! مردمان بسیاری وجود دارند که با گویش ها و زبانهای متفاوتی با یکدیگر در یک کشور واحد زندگی می کنند و تفاوتهای زبانی چندان نقشی در زندگی سیاسی و اجتماعی آنها ندارد، از لحاظ علمی زبان تعریف خاص خود را دارد و این تعریف ـ که زبان وسیله ی ارتباطی بین انسانهاست ـ در این کشورها کاملا جا افتاده است و فقط در کشورهای عقب افتاده است که این تفاوتهای زبانی به جای اینکه باعث غنای فرهنگی کشورها شود، ابزاری برای گرایشات تجزیه طلبانه و فاشیستی می شود، در مورد نژاد پرستی فارسها! یا نژاد آریایی پان فارس ها!! هم یادآوری این نکته ضروری است که دانشمندان بر اساس تحقیقات علمی شان در دنیا فقط چهار نژاد سفید ، سیاه ، زرد و سرخ پوست پیدا کرده اند که برخی از دانشمندان نژاد سرخ پوست را جزئی از نژاد زردپوست به حساب می آورند! نژاد دیگری به نام نژاد استرالیایی هم هست که پرداختن به موضوع آن مربوط به این مقاله نمی باشد، به جز این 5 نژاد شناخته شده هیچ نژاد دیگری در دنیا پیدا نشده است که نام آن نژاد آریایی باشد آریایی ها شاخه ای از نژاد سفید پوستان هستند که در طول تاریخ به برخی از مناطق این کره ی خاکی مهاجرت کرده و در آنجا سکنی گزیده اند، موضوعی که هر دانش آموز کلاس پنجم دبستان نیز در کتاب درس تاریخ آن را خوانده است... داستان نژاد آریایی افسانه ی نژادپرستان دولت آلمان نازی بود که با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم این رویاپردازی احمقانه پس از مرگ میلیونها انسان بی گناه که قربانی جنگ جهانی شدند از قلمرو اندیشه و نگاه انسانی خارج گردیده و به عنوان یک تراژدی تلخ و دردناک فقط در دفتر تاریخ زندگی انسان باقی ماند، موضوع افسانه ی نژاد آریایی و نژادپرستی فارسها!! یکی از تبلیغات دروغینی است که گروه های تجزیه طلب فاشیستی که هنوز نگاهشان به انسان از حیطه ی نژاد و زبان خارج نشده به آن دامن می زنند و اگر واقعیت را بخواهیم بدانیم این افراد نه سوادی در حوزه ی زبان شناسی و نژاد شناسی دارند و نه منطقی در بیان اندیشه هایشان ! و اگر این افراد اندیشه ای را هم بخواهند مطرح کنند به علت محدود بودن حوزه ی تفکر و کم بودن دانش و بینششان در مورد مسائل علمی، جز تبلیغ فاشیسم و گفتن حرفهای تکراری هیچ حرف تازه و دیدگاه منطقی در بین سخنانشان پیدا نخواهد شد، برای اثبات این موضوع فقط کافی است که کتابها، متن سخنرانی ها و آرشیو وبسایت این گروه ها را نگاه کنید با نگاه به آرشیو مطالب و با خواندن و مقایسه ی دیدگاه های آنها در طول زمان ( از زمان راه اندازی وبسایت تا امروز) همان مطالب و سخنان تکراری را خواهید خواند که این افراد از زمان پیشه وری مطرح می کنند و به شما قول میدهم که اگر ده سال دیگر نیز به سایت آنان نگاه کنید همان مطالبی را خواهید خواند که این افراد امروزه آنها را به زبان می آورند!! یعنی ما هیچ حرف تازه ای از این افراد در طول این 70 سال گذشته نشنیده ایم که علت آن را باید در محدودیت تفکر و اندیشه ی آنان نسبت به موضوع انسان و در تعصبات کور جزم اندیشانه ی آنها جستجو کنیم... 

پس این موضوع نژاد پرستی آریایی های فارس زبان و شئونیسم فارس! افسانه ی دروغینی است که از ذهن متعصب و ناآگاه افراد تجزیه طلب که نه سواد و دانش زبان شناسی و نه شناخت عمیقی از تاریخ ، فرهنگ و تمدن بشری دارند خارج می شود و این موضوع زبان و نژاد تنها بهانه های کودکانه ای است که این افراد با مطرح کردن آنها خواهان توجیه افکار تجزیه طلبانه ی خود در سطح جامعه و جذب توده های عوام می باشند! و تنها دستاورد اینگونه سخنان، تبلیغ واپس گرایی و نژادپرستی، مظلوم نمایی و دروغپردازی،ایجاد نفاق در جامعه و ریختن آب به آسیاب نظام خودکامه ای است که در خلال همین 34 سال گذشته به غیر از اقوام ایرانی همین فارسهای فاشیست!! را نیز در زندانهای مخوف خود در زیر شکنجه های ددمنشانه به قتل رسانده است ...تراژدی قتل رهبران حزب ملت ایران، زنده یادان داریوش و پروانه ی فروهر و زندانی شدن اعضای حزب پان ایرانیست در طول این سالهای گذشته تنها یک نشان از دروغ بودن شعار حکومت فارسهای فاشیست بر اقوام ایرانی را نشان می دهد حقیقتی که این افراد تجزیه طلب در طول این 34 سال گذشته هنوز نفهمیده اند، شناختشان از موضوع فاشیست و تعریف مفهوم واقعی و علمی فاشیسم در طول تاریخ می باشد! متاسفانه این افراد خود آنقدر در دام افکار فاشیستی گرفتار می باشند که نمی توانند تعریف درستی از فاشسیم ارائه بدهند! برای بالا بردن بصیرت این دوستان یادآوری این نکته ضروری است که جمهوری اسلامی یک حکومت فاشیستی است اما فاشیسم آن از نوع مذهبی و بنیادگرایانه می باشد که این نوع فاشیسم (مذهبی) با فاشیسم ملی تفاوتهای زیادی دارد و اشتباه این گروه های تجزیه طلب در آنجاست که برای مظلوم نمایی خود عمدا جمهوری اسلامی را حکومت فارسها قلمداد می کنند تا شاید بتوانند که با توسل به این حربه تمامی جنایات این حکومت را به حساب مردم فارس زبان بریزند و با کاشتن تخم نفاق در بین مردم ایران به اغفال و جذب مردم ساده دلی بپردازند که در شهرهای کوچک محلی و در استان های مرزی و در محرومیت با بدترین شرایط اقتصادی و معیشیتی زندگی می کنند! این گروه های تجزیه طلب با سر دادن شعارهای افراطی و با مظلوم نمایی ریاکارانه، بیشتر به جذب و تحمیق افرادی می گردند که نه چندان آشنایی از تاریخ دارند و نه موضوع تاریخ و هویت ملی برای آنان حائز اهمیت می باشد، دام فریب آنان بیشتر برای افرادی پهن می شود که از سنین نوجوانی بیشتر تحت تاثیر شعارهای عاطفی این گروه ها در مورد زبان مادری و مسائل فرهنگی مطرح می شود که هدف از سر دادن این شعارهای عوام گرایانه، بازی با احساسات مردم ساده دلی است که در نظام نامقدس اسلامی از کمترین حقوق انسانی ـ که همان حق حیات، نداشتن امنیت جانی و نقض فاحش حقوق انسانی شان در همه ی زمینه هاـ است برخوردار می باشند، مقوله ی سخن گفتن به زبان مادری در این حکومت ضد بشری که ابتدایی ترین حقوق انسانی ما را پایمال کرده است مثل این می ماند که کسی در زندان از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود محروم شده باشد ولی به جای اینکه به دنبال خواسته های اساسی خود که همان آزادی بی قید و شرطش است به دنبال این باشد که متن پرونده ی دادگاه او به جای زبان فارسی با زبان مادری اش نوشته شود!!! و یا بازجوی او با زبان مادری اش او را مورد بازجویی قرار داده و به زبان مادری اش به او توهین و فحاشی کند!! به راستی وقتی که آزادی بیان و آزادی قلم در جامعه ما وجود ندارد و کمترین اعتراض عدالتخواهانه ای ما با شدید ترین و سنگین ترین مجازاتها همراه است این گروه ها با سخن گفتن با زبان مادری می خواهند کدامین درد بی درمان ما را با زبان مادریشان به زبان بیاورند و کدامین قصه ی تلخ ما را با نوشتن به زبان مادری شان بیان کنند! وقتی که همه ی نویسندگان و روزنامه نگاران ایرانی با زبان فارسی نمی توانند صدای اعتراض به حق خود را به گوش کر مسئولان حکومتی برسانند و با نوشتن یک مقاله ی اعتراضی با شدیدترین مجازاتها گرفتار می شوند این گروه های تجزیه طلب با سخن گفتن با زبان مادری شان می خواهند کدامین درد این ملت را که قبلا هزار بار با زبان رسمی کشور به مسئولین گفته شده را برای این حکومت ضد بشری که هیچ گوش شنوایی در شنیدن حقایق ندارد، بازگو کنند؟!! ..سخن گفتن و آموزش رسمی به زبان مادری حق تمامی انسانها و یکی از خواسته های منطقی اقوام ایرانی می باشد، که در فردای آزادی ایران ،هر دولتی موظف است که در چارچوب قانون اساسی کشور این خواسته ی منطقی را اجرا نماید، اما متاسفانه درد اینجاست که این گروه ها به جای اینکه این خواسته ی به حق خود را در قالب تمامی خواسته های به حق ملت عنوان کنند متاسفانه موضوع آزادی و عدالت اجتماعی را که جزء اولویتهای اساسی خواسته ی ما ست فراموش کرده و فقط به موضوع سخن گفتن و آموزش زبان مادری چسبیده اند! گویی تمامی بدبختی و مشکلات ما حل شده و فقط رسیدگی و پیگیری این موضوع باقی مانده است!!البته لازم به توضیح است که این گروه ها عمدا به این موضوع پرداخته و هدف اصلی شان از مطرح کردن این مسئله ایجاد اختلاف و زمینه چینی برای تجزیه ی کشور است! کسانی که به انکار این مسئله می پردازند فقط برای تفریح هم که شده در فضای سایبری در گفتمان های مجازی این افراد شرکت کنند تا با شنیدن منطق این افراد به حقانیت سخن نگارنده پی ببرند! 

برای این دوستان! تجزیه طلب، که همواره شعار حکومت شئونیستی فارس! را سر می دهند، یادآوری این نکته ضروری است که بسیاری از رهبران این حکومت فاشیستی فارس!! خود از اقوام ایرانی به حساب می آیند، فقط کافی است به شجره نامه و حتی نام خانوادگی آنها که نام شهر و زادگاه آنان را مشخص می کند، دقت کنید نام خلخالی مثال بسیار ساده ای است که هم نام خانوادگیش نشان دهنده ی زادگاه او می باشد( شهرستان خلخال) و هم سابقه ی او در جنایت حکومت فاشیستی فارسها نیازی برای توضیح بیشتری ندارد.... پس خواهشا برای ایجاد نفاق، جنایات جمهوری اسلامی بر علیه ی همه ی مردم ایران را به حساب یک قوم خاص نریزید چرا که اگر بخواهید با زبان مغلطه سخن بگویید ناگزیر می شوم نام بسیاری از رهبران جمهوری اسلامی را به زبان بیاورم که بسیاری از آنان وابسته به اقوام ایرانی بودند که این موضوع جز سرافکندگی و بی آبرویی برای کسانی که دیدگاه های تجزیه طلبانه را مطرح می کنند، دستاورد دیگری نخواهد داشت... نکته ی دیگری که برای این دوستان لازم است بازگو کنم، یادآوری این نکته است که برای بالا بردن سطح سوادشان بهتر است که بروند در مورد فاشیسم و تاریخچه ی آن مطالعه ی کوتاهی بکنند، زیرا تا آنجا که من دیدیم این افراد خود آنقدر فاشیست می باشند که نمی توانند فرق بین فاشیسم ملی و فاشیست دینی را درک کنند! یکی از ویژگی های فاشیسم در دوران پیش از کسب قدرت تحریف تاریخ، مظلوم نمایی و سوءاستفاده از احساسات توده ای و استفاده ابزاری از کودکان برای تبلیغات سیاسی و مسائل فرهنگی و ورزشی می باشد که ما نمونه های آن را در ورزشگاه ها و در مسابقات فوتبال می بینیم کافیست به سوء استفاده ی گروه های تجزیه طلب از مسابقات ورزشی و استفاده ی ابزاری آنها از کودکان با نشان دادن نماد گرگ های خاکستری پانترکیسم دقت کنید و این صحنه های مضحک را با راهپیمایی نازی ها و نمادهای صلیب شکسته و استفاده ی ابزاری از کودکان آلمانی در مراسمات رسمی نازی ها مقایسه کنید تا به درستی سخنان من پی ببرید... داستان این گروه های تجزیه طلب آنقدر حاشیه دارد که آدمی نمی داند که به کدامین قسمت آن اشاره کند! از هیاهوهای مسابقات ورزشی( برد و باخت تیم تراکتورسازی) گرفته تا توهین به شخصیت های تاریخی و فرهنگی و جعل تاریخ، در کنار مشکلات طبیعی و محیط زیستی (خشک شدن آب دریاچه ی ارومیه) و مسائل آکادمیکی و هنری(زبان شناسی، نژاد شناسی، موسیقی و ...) در بر می گیرد!! حاشیه های این مباحث آنقدر گسترده است که اگر با یک پانترک صحبت کنید در همان مقدمات بحث قافیه را خواهید باخت! چون بنا به تجربه ی شخصی تا آنجا که من دیده ام یک پانترک نه تنها یک زبان شناس برجسته، بلکه مورخی آگاه به شمار می رود که علاوه بر کارشناسی مسائل ورزشی، به خاطر خشک شدن دریاچه ی ارومیه از مسائل فنی و مهندسی آبیاری و سد سازی نیز اطلاع کافی دارد!! که خلاصه ی مباحث او به اینجا ختم می شود که فارسها به خاطر عداوت و دشمنی با اقوام ایرانی و به دلیل نژادپرستی و خودبزرگ بینی شان هرگز حاضر نمی شوند که به صورت مسالمت آمیزحقوق ملیت ها را به آنها پس بدهند بنا براین تنها راهی که در برابر ما قرار گرفته است جدایی از سرزمین ایران است!!... 

حالا اگر با تجزیه طلبی می شد که به آزادی و دموکراسی دست یافت! از همان دوران انقلاب مشروطیت، این سرزمین بارها دچار تجزیه شده و به آزادی دست یافته بود! در طول تاریخ معاصر ایران بارها این فرصت به دست آمده که پس از سقوط دولت مرکزی، با حمایت دولتهای بیگانه مردم استانهای مرزی فرصت این انتخاب را داشته باشند که بتوانند برای خودشان دولت محلی مستقلی به وجود بیاورند، اما در درازی تاریخ این مردم از لحاظ فرهنگی و اجتماعی آنقدر به هم وابسته شده اند که هیچ دولت قدرتمندی را توان آن نبوده که از طریق تبلیغات رسانه ای ، اشغال نظامی و حتی تاسیس دولت جعلی و خودمختار( دولت پیشه وری در آذربایجان و دولت قاضی محمد در کردستان) این مردم را از یکدیگر جدا کند، برای کسانی که با فکر تجزیه طلبی به دنبال آزادی می گردنند یادآوری یک نکته ی تاریخی ضروری است و آن نکته همان پاسخ دندان شکن سردار ملی، ستارخان به نمایندگان دولت روس که خواهان تجزیه ی آذربایجان بودند می باشد،این پاسخ همان پاسخ قاطع ملت ایران به دشمنان این آب و خاک است که مزدوران آنها با شعار تجزیه طلبی نه تنها آب به آسیاب استبداد مذهبی می ریزند بلکه با خیانتشان به این آب و خاک، جز نوکری بیگانگان و رو سیاهی و بی آبرویی در تاریخ چیز دیگری را ثابت نمی کنند، این افراد وقتی نام بزرگ ستارخان را به زبان می آورند بهتر است قبل از آن این سخن تاریخی او را هم به خاطر بیاورند که وقتی کنسول روس برای توقف جنبش به ستارخان پیشنهاد می کند که با نصب پرچم روسیه تزاری به بام خانه اش از حمایت سفارت روسیه برخوردار شود تا از تمامی امکانات مادی و رفاهی بهرمند گردد و مهمتر از همه جانش را از گزند حفظ نماید، ستارخان در مقابل این پاداش های فریبکانه و وسوسه انگیز مردانه به او گفته می گوید:

«جناب کنسول من می‌خواهم هفت دولت زیر بیرق ایران بیاید، من زیر بیرق بیگانه نمی‌روم».

حال چگونه شده است که این گروه های تجزیه طلب با تحریف تاریخ و جعل اسناد از نام ستارخان و باقرخان در جهت تبلییغات دروغین خود استفاده کرده و این دو شخصیت بزرگ را در کنار افرادی قرار می دهند که اندیشه ی ضد ایرانی آنها نه تنها در جهت آرمان های سردار و سالار ملی ما ستارخان و باقرخان نمی باشد بلکه به شهادت تاریخ کژراهه ی که آنان از روی نادانی در آن گرفتار شده اند درست در خلاف مسیری است که نامآوران تاریخ ما یک عمر برای ساختن این راه بزرگ ( راه مبارزه برای استقلال و آزادی ایران) نام بزرگ خود را در تاریخ جاودانه کرده و به خاطر فداکاری و جانفشانی هایشان نشان قهرمانی را در تاریخ این ملت به دست آورده اند، آیا به راستی می توان نام قهرمانان ملی ایران را در کنار نام مزدورانی قرار داد که که در کارنامه ی سیاه آنان جز خیانت و وابستگی به بیگانگان هیچ نام نیکی در تاریخ به ثبت نرسیده است؟! مزدوران بی ارزشی که به خاطر بی لیاقتی، اربابانشان نیز در انتهای کژراهه ای که در بن بست آن گرفتار شده بودند،آنها را تنها گذاشته و این افراد بی هویت را که زمانی نوکران بله قربان گویشان به شمار می رفتند به زباله دان تاریخ فرستاده اند؟ 

حتی اگر در سطح جهانی نیز می شد این منطق غلط(تجزیه طلبی تنها راه رسیدن به آزادی) را اجرا کرد اینک شاهد بیش از هزار کشور در نقشه ی جغرافیای سیاسی جهان بودیم! که به علت ناتوانی در برابر استبداد،مردم مناطق مرزی خط تجزیه را به پیش گرفته باشند! چون بر اساس منطق غلط تجزیه طلبان، هر جا که ظلم باشد، باید از قلمرو سیاسی آنجا خارج شد! و همانگونه که ما شاهد هستیم اینک بخش بزرگی از جهان سوم را ظلم و دیکتاتوری فرا گرفته است حالا باید هر استان و ایالتی به جای مبارزه با ظلم و به جای اتحاد با سایر آحاد ملت برای دستیابی به آزادی، مسیر تاریخی خود را کج کرده و با بهانه های واهی و کودکانه راه تجزیه طلبی را در پیش گیرد و فرار را بر قرار ترجیح دهد!! تا شاید به آزادی دست یابد!! تجربه های منطقه ای و جهانی نیز در دسترس ماست داستان جدایی پاکستان از هندوستان، جنگهای داخلی برخی از کشورهایی که از تقسیمات جنگ جهانی اول و دوم هنوز مشکلات مرزی آنها خاتمه نیافته و حتی فروپاشی اتحادجماهیر شوروی (که از زمان روسیه ی تزاری از طریق استعمار و با اشغال نظامی به زور چند کشور را به خود چسبانده بود) مشکلات مردمان آن منطقه پس از سقوط کمونیسم، هر کدام از این موارد از جمله نمونه های هستند که در اینجا می توان به آن اشاره کرد لازم به توضیح است که موقعیت هر کشور به خاطر شرایط تاریخی و فرهنگی و موقعیت ژئوپولوتیک خود با کشورهای دیگر تفاوتهایی دارد و از آنجا که ایران یک کشور تاریخی است هیچگاه نمی توان شرایط این کشور را با کشورهای تازه تاسیسی که از دل تقسیمات جغرافیایی که در خلال جنگهای منطقه ای و جهانی به وجود آمده اند مقایسه کرد، برای اثبات این موضوع فقط کافی است که نگاهی به تاریخ و جغرافیای ایران بیندازیم و تاثیر فرهنگی آن را نه در درون مرزها بلکه در کل فلات ایران جستجو کنیم بنا به شهادت تاریخ مردمان این کشور در طول تاریخ نه تنها شاهد جنگ داخلی و برادر کشی نبوده اند بلکه تمامی مهاجرتهای آنها جنبه ی اختیاری داشته و اگر هم مهاجرتهایی با اجبار صورت گرفته بود، به خاطر نقش دولتهای مرکزی و به علت استبداد داخلی بوده است آنچه که مهم است یادآوری این نکته می باشد که مردم ایران در طول تاریخ با فرهنگ صلح و مصالحه و بدون جنگ داخلی هزاران سال با صلح و دوستی در کنار هم زندگی کرده وحوادث تاریخی و مسائل فرهنگی و هنری آنها را به هم پیوند زده است و از آنجا که ریشه های این پیوند بر اساس فرهنگ مصالحه و دوستی قرار گرفته است هیچگاه این ریشه ها نمی توانند از هم جدا شوند برای حسن ختام این بحث مثال ساده ای را مطرح می کنم و آن تاسیس جمهوری جعلی آذربایجان که عمر این کشور تازه تاسیس کمتر از عمر نگارنده می باشد یادآوری این موضوع مثال خوبی است از پیوند ناگسستنی و ساختار فرهنگی مردم ایران با هموطنانمان در آن سوی مرزها که سالها تحت تاثیر دولت کمونیستی و فرهنگ غربی که دولت علی اف در آنجا رواج داده قرار گرفته است هر چه این تجزیه طلبان به خاطر روحیه ی نفاقشان عمدا می خواهند که با تفرقه افکنی روی تفاوتها و اختلافات اشاره کنند بازهم نمی توانند پیوند تاریخی آنان را از سرزمین مادری شان جدا کنند!! 

به راستی این گروههای تجزیه طلب چنان منطق کودکانه و ساده لوحانه ای را بیان می کنند که هنگامی که می خواهم به نقد اندیشه ی آنها بپردازم سبک مقاله ی خودم به پایین می آید! توهین آنها به شخصیت های تاریخی و فرهنگی (کوروش کبیر و فردوسی) و عداوت و کینه ی آنها با جغرافیای ایران و زبان فارسی و تعصبات کور آنان در مورد مسائل فرهنگی آنچنان غیر منطقی و سطحی نگرانه است که هر انسان بی سوادی را به حیرت و شگفتی وا می دارد! هنوز در قرن بیست و یکم که دنیا به سرعت برق در حال تغییرو تحول و پیشرفت است و در کشورهای متمدن دولتهای مردمی با ساختن اتحادیه های منطقه ای، خواهان برچیدن مرزهای سیاسی و توسعه دادن مرزهای فرهنگی خود هستند این گروه ها با نگاهی عقب افتاده و با واپسگرایی خواهان محدود کردن مرزها، ساختن دیوارهای آهنین و ایجاد اختلاف با مردمانی هستند که هزاران سال است که پدرانشان با یکدیگر زندگی مسالمت آمیز و دوستانه ای داشتند، این افراد هنوز درنیافتند که زبان وسیله ای است برای ایجاد ارتباط بین انسانها و نه ابزاری برای اختلاف افکنی و آتش افروزی و عاملی برای برپایی یک جنگ تمام عیارداخلی و آن نقدی که من در اینجا در مورد این گروه ها مطرح کردم بیشتر برای انجام وظیفه و آگاهی افکارعمومی در مورد ماهیت واقعی این افراد بوده و تصور می کنم که دیگر نیازی به توضیح اضافی در مورد این افراد و گروه ها نباشد چرا که با توضیحاتی که به اختصار مطرح کردم هر انسان عاقلی به این نتیجه ی ساده دست می یابد که نه تنها تجزیه ایران به ضرر همه ی ما ست بلکه باعث وقوع جنگ داخلی ، نفوذ بیشتر بیگانگان در منطقه و ظهور دولتهای فاشیستی خواهد شد که اینک سخنگویان آن با وجود اینکه هنوز به قدرت دست نیافته اند اما از هم اکنون با گفتار و رفتارهای شان ماهیت واقعی خود را در قالب رویا ها و خیال پردازی هایشان به مردم نشان می دهند!! 

آیا زمان آن فرا نرسیده است که این ملت تاریخی برای رهایی از شر استبداد دینی، دست در دست یک دیگر قرار دهند و همچون پدرانشان حماسه ای چون انقلاب مشروطیت را این بار در قالب یک انقلاب دموکراتیک، برای برپایی یک نظام جمهوری سکولار و بر اساس اعلامیه ی جهانی حقوق بشر که در آن حقوق تمامی مردم ایران تحت لوای یک حکومت قانونمند و پاسخگو تضمین شود، بیافرینند؟ تا اولا نه تنها حکومتی ملی و مردمی بر اساس اعلامیه ی حقوق بشر در کشور خود به وجود بیاورند، بلکه به تمامی خواسته های بر حق خود در قالب یک حکومت دموکراتیک و در حوزه ی استانی خود دست یابند؟ به گمان من نه تنها زمان آن فرا رسیده بلکه بسیار هم دیر شده است و اینک تمامی ملت ایران بنا به وظیفه ی انسانی و ملی خود موظفند که برای نجات ایران و هموطنانشان از شر این همه محنت و مصیبت با یکدیگر یکدل و یکصدا شده و با شعار آزادی و عدالت اجتماعی برای رهایی از چنگال استبداد مذهبی مبارزه کنند، چرا که اگر چنین نکنند فردا ناگزیرند که هزینه ی سنگین یک حمله ی خارجی را که دستاوردی جز نابودی ایران و قتل عام هموطنانشان را ندارد بپردازند!.اینک به خاطرنادانی و لجاجت ملایان درمورد برنامه های اتمی و سیاست های جنگ طلبانه ی بیگانگان، ایران روزهای حساسی را پشت سر می گذارد، روز به روز دامنه ی تحریم ها گسترده تر و فشار بر مردم بیشتر شده و متاسفانه احتمال وقوع یک جنگ ویرانگر زیادتر شده است! شکی نیست که هیچ انسان عاقلی (به جز گروه های تندرو حکومت اسلامی*، سلطنت طلبان،مجاهدین خلق و به ویژه این گروه های تجزیه طلب ) که در طول این 34 سال گذشته به خاطر حفظ و یا کسب قدرت به هر خیانت و جنایتی دست زده اند، هیچ انسان شرافتمند ایرانی خواهان جنگ نیست چرا که تجربه ی تلخ اشغال افغانستان و عراق توسط نیروهای ناتو در برابر همه ی ما قرار گرفته است جنگ نه تنها به آزادی مردمان این کشورها منجر نگردیده بلکه باعث ویرانی و از بین رفتن تمامی ساختارهای زیربنایی کشورآنان شده است حال اگر قرار باشد که به خاطر بی مسئولیتی ما ایرانیان نیروهای اشغالگر خارجی با ویران کردن سرزمینمان ما را آزادی برسانند آن آزادی هیچگونه ارزشی ندارد، آزادی یک ارزش انسانی و دموکراسی یکی از روشهایی است که با پیروی از اصول آن می توان در سایه ی یک قانون عدالت خواهانه به آزادی دست یافت اما آگاهی اولین پیش شرط رسیدن به آزادی است و برای دست یافتن به آزادی باید هزینه داد! برای ما مردم به جان آمده از استبداد، تنها راه رسیدن به آزادی نه در بمباران و نابودی وطن عزیزمان توسط بیگانگان، بلکه تلاش و فداکاری همه ی ما برای دستیابی به حقوق انسانی مان می باشد ما مردم ایران می توانیم که با اتحاد و همبستگی ملی و با شعار نه به جنگ و نه به استبداد مذهبی راه سوم را انتخاب کنیم، راه سوم کم هزینه ترین و کوتاهترین راهی است که می تواند ما را به آزادی برساند! اتحاد و همبستگی بین تمامی آحاد ملت، مبارزه با استبداد داخلی ، نفی جنگ توسط بیگانگان و انجام مبارزات مسالمت آمیز برای برپایی یک نظام سکولار می تواند مخرج مشترک تمامی نیروهای آزادی خواه و دموکرات ایرانی باشد نیروهایی که خواهان یک ایرانی آزاد و مستقل در چارچوب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر هستند و برای تحقق این آرمان بزرگ با استبداد دینی مبارزه می کنند، مبارزه با استبداد دینی نه تنها یک وظیفه ی ملی بلکه یک تکلیف انسانی است و اینک زمان آن فرا رسیده است که تمامی شهروندان ایرانی بنا به وظیفه ی انسانی شان با مبارزه و بر اندازی حکومت اسلامی راه جنگ طلبان خارجی را نیز مسدود کنند امید است که ما ایرانیان آزادی خواه این بار با آگاهی و با تکیه به توان و نیروی خودمان( بدون دخالت بیگانگان)، با اراده ای فولادین شر حکومت اسلامی را از سر سرزمین اهورایی مان کوتاه کرده و فردای بهتری را برای خود و فرزندانمان رقم بزنیم 

پاینده ایران 

محمد رئوف مسعودی

*متاسفانه بخشی از نیروهای تندرو و افراطی حکومت که از بیماری توهم رنج می برند با یک تحلیل غلط ، فضای سیاسی و اجتماعی کنونی جامعه ی ایران را با دوران جنگ 8 ساله مقایسه کرده و تصور می کنند که با انجام یک جنگ محدود (بمباران مراکز اتمی) می توانند که با ایجاد یک فضای رعب و وحشت در جامعه، به کنترل اجتماعی مردم بپردازند و با ساختن یک فضای پادگانی تمامی نیروهای مخالف را به حاشیه برانند! اما غافل از این که تمامی تحلیل های آنها نه تنها با شرایط زمانی جنگ هیچ شباهت و هماهنگی ندارد بلکه بحران داخلی حکومت و شکاف بین ملت و دولت آنقدر گسترده تر شده است که ایجاد و کنترل آن فضای پادگانی نیز غیر ممکن می باشد و شاید چند ماهی بیشترنتواند که دوام بیاورد اگر خدای ناکرده جنگی هم صورت بگیرد نه تنها باعث نابودی سرمایه های معنوی و مادی ما می شود بلکه باز هم دود آن به چشم مردم و به ویژه طبقات ضعیف جامعه خواهد رفت و فرآیند جنبش دموکراسی خواهی ملت را چند گامی به عقب خواهد انداخت هر چند که این حاکمیت نیز هرگز نخواهد توانست که مشروعیت از دست رفته ی خود را به دست بیاورد و پایه های لرزان خود را مستحکم تر نماید فقط تنها دستاورد این جنگ به رادیکال شدن فضای جامعه منجر شده و این امر فرایند تحولات سیاسی و مبارزات مسالمت آمیز مردم را از حالت استاندارد خارج کرده و با فراهم شدن یک فضای نامتعادل برای آینده ی سیاسی ایران بسیار خطرناک می باشد دلیل آن نیز تضعیف جامعه ی مدنی و سوء استفاده ی نیروهای فرصت طلبی است که همواره می خواهند که از این گونه شرایط غیر استاندارد به نفع خود سوء استفاده کنند وقوع این رویداد باعث ظهور یک استبداد دیگر در آینده ی سیاسی کشور خواهد شد، به گمان من تجربه ی انقلاب بهمن

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ایمیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.