رفتن به محتوای اصلی

فاجعه عقاید شخصی در مصاف با همبستگیهایاجتماعی
18.03.2023 - 17:42

(.... انسانی که اسیر و زندانی ایده آلهایش است، بازیچه ایست در دست هیاهوی کسل کننده.)

 

[Monsieur Teste – Paul Valery (1871 - 1945) – Editions Gallimard – Paris – 1960]

 

عقاید انسان میتوانند در حیات آدمی از زادروز تا مرگروزش به موانعی تبدیل شوند که تمام تاروپود زندگی را زهرآگین و به منجلابی عذاب آور واگردانند. عقاید آدمی از هر کجا که نشات گرفته و در ذهنیّت آدمی ته نشین و میخکوب شده باشند، میتوانند  در هر زمان و مکانی، صخره هاییسنگین را بر دوش آدمی بگذارند به جای آنکه اهرمهایی باشند برای مددرسانی از بهر زندگی بهتر در فضایی آرامبخش و شادی آفرین و شایسته کرامت و شرافت آدمی در کنار همنوعان. تا زمانی که انسانها، عقاید خود را تقدیس میکنند و هر گونه سنجشگری و پیرایش و بازاندیشی و گسستن از آنها را رفتاری کراهت آمیز ارزیابی میکنند، خواه ناخواه به سختی میتوان به آفرینش و دوام همبستگیهای اجتماعی امیدوار بود –خواه همبستگی در عرصه های کشور داری باشد، خواه در عرصه های اجتماعی و شاخ و برگهای آن-؛ زیرا در زمینه مسائل باهمزیستی به تنها چیزی که نباید قطعیّت نفوذی داد و آن را پیش شرط همکاری قلمداد کرد، اعتقادات آدمیست. در گستره همبستگیهای اجتماعی به شعور و دانش و تجربه و همدلی و همعزمی و استقلال اندیشه انسانها احتیاج مبرم است تا بتوان با همکاری یکدیگر به آنچه  در اعتقادات شخصی آرزو میکنیم دست یابیم و آنها را واقعیّت ملموس و پایدار بدهیم. 

عقاید آدمی – چنانچه عقایدی مستدل و منطقی و مایه دار و دانشپژوهانهباشند- باید بتوانند پلی بسازند به سوی همبسته شدن با دیگر انسانها؛ نه اینکه به سان توپخانه ای باشند که شبانه روز بر دیگران، رنج و وحشت و تحقیر و توبیخ و آزار و اذیّت را سرازیر کنند و در تداوم و استمرار قهقرایی جامعه، فعّال و ذینفوذ باشند. انسانهایی که گرداگرد قلعه عقایدشان، دیوارهای سر به فلک کشیده میسازند و برای مراقبت و حفاظت از عقایدشان به هر کاری و اقدامی متوسّل میشوند، انسانهایی هستند که برده عقاید خود شده اند و بر کرامت و شرافت و گوهر بزرگواری خود پا گذاشته اند و مُسبّب تلخیها و فجایع و نکبتهای باهمزیستی را برای همنوعان خود برپا داشته اند.

از عقاید خود میتوان گسست به همانسانی و راحتی که غبار را از البسه خود میتکانیم. عقاید من باید بتوانند بر استدلال و منطق و شعور و فهم و درایت و استقلال اندیشه و ژرفبینی استوار باشند تا تکیه گاهی به حساب آیند برای برافراشتن کاخ با شکوه همبستگیهای اجتماعی؛ نه اینکه کلنگ و تیشه ای باشند برای قطع ریشه و ساقه و شاخ و برگ درخت باهمستان. 

از عقیده میتوان برگذشت؛ اگر من عزمم را راسخ کنم و زندگی و دوست داشتن و مهر به همنوعانم را فراتر از تقدّس عقاید شخصی ام بدانم و ارج گزارم. از عقایدم میتوانم بگسلم اگر انسان را در مقام انسان، حسّ کنم وهستی اش را بفهمم و قداست جان و زندگی منحصر به فردش را درک کنم. عقایدی که وجود مرا در غُل و زنجیرهای سوائقم و غرایزم زندانی میکنند و از من، ابزاری برای نابودی و ستم در حقّ دیگران میسازند، عقاید آلوده به جهالت و بلاهت و حماقتهای تقدیس شده هستند که در مغز و قلب من تلنبار شده اند و بهانه ای به دست شیّادانی میدهند که به نام عقایدم بر من و دیگران، حاکم جابر بمانند.  

حقیقت تلخ تاریخ رویدادهای معاصر ایران در هر عرصه ای که تصوّر پذیر باشد، حکایت از این درد بی درمان دارد که اعتقادات انسانها به پدیدار نشدن و ریشه کن شدن درخت همبستگیهای اجتماعی به شدّت آسیبهای جبران ناپذیر زده است و نقشی کلیدی را تا امروز در روند مصیبت بار و نکبت آلود قهقرایی و  واپسپماندگیهای فرهنگی و آموزشی و دانشورزی و تحوّلات روحی و روانی جامعه ایرانیان به طور کلّی ایفا کرده اند.  

اعتقاداتی که نتوانند انسان را در زندگی گیتایی به آنچنان دلشادیها و آزاداندیشیها و خوشیها و خنده های شورآفرین و تندرستی روحی و روانی و محرّک آموختن و اندیشیدن و پژوهشگری و پرسشگری  و ایده آفرینی بیانگیزانند، اعتقادات گندیده و خفقان آوری هستند که نه تنها روح و روان و جان آدمی را مسموم میکنند؛ بلکه فضای باهمزیستی را در کنار همنوعان به مناسبات هلاکت آور تبدیل میکنند. 

هر جا که نشستی و میزگردی و مناظره ای و گفت و شنودی باشد، دفاع از عقاید و تلاش برای به کرسی نشاندن عقاید شخصی از طرف هر مُشارکدر مجلس بحث که حضور دارد، به هیچ نتیجه و ثمری نخواهد رسید؛ سوای مبهم و مه آلود و در تاریکی گذاشتن اصل موضوع بحث. در حالیکه در هر میزگردی، میزان فهم و شعور و درایت و تخصّص و پیامدبینی مُشارکیناست که باید از زبان مشارکین مختلف العقیده برون افشانده شود تا بتوان از ماحصل مباحث به نتیجه ای بارآور دست یافت. وقتی که من بر آن میشوم، عقل و شعور و فهم و تخصّص و توانمندیهایم را در خدمت عقاید شخصی ام به کار ببرم، آنگاه فرصتی برای شناخت معضلات و چگونگی چیره شدن بر آنها وجود نخواهد داشت؛ زیرا عقایدم نقش قیچی تند و تیزی را ایفا میکنند که تمام تار و پود همبستگیهای اجتماعی را از همدیگر میگسلانند و نابود میکنند، خواه همبستگیهایی که نوپا هستند، خواه همبستگیهایی که دیرپا بوده اند.

تا امروز، در تمام کشمکشهایی که حول و حوش مسائل اجتماعی و کشوری و فرهنگی و سیاسی و غیره و ذالک از طرف کنشگران تاق و جفت با یال و کوپالهای سبقه ای ایجاد شده اند، بحث فقط در دایره اصطکاک عقاید شخصی جولان داده شده است. به سختی  بتوان موردی استثنایی را در میان اینهمه گلاویزیهایی رنگارنگ در عرصه های گوناگون پیدا کرد که در یکی از آنها، «شعور و فهم و دانش و درایت و عاقبت بینی و ایده های مُشارکین» در تقابل و رایزنی با یکدیگر بوده باشد. بحث عقاید، بحث جنگ و جدالهای سوائق و غرایز و عقده ها و حسادتها و کینه توزیهای پنهانی و آشکار است که فهم و شعور و آگاهی و تجربه و نیروی تمییز و تشخیص افراد را در سیطره خودش گرفته است. 

وقتی دفاع و تبلیغ عقاید شخصی که هنور منطقی بودن آنها به محک زده نشده اند در هر کوی و میدانی، حرف اول و آخر را بزنند، آنگاه نمیتوان انتظار داشت که در یک چشم بر هم زدن به سوی گستره همبستگیهایاجتماعی روزنه ای ایجاد یا پیدا شود. آنچه برای آحاد انسانهای عقیده مندو مملوّ از بار هولناک ایدئولوژی، اهمیّت حیاتی  دارد، دفاع از عقاید شخصی و رضایت خاطر داشتن از اعتقادات فردی است که ارجحیّتاساسی دارند؛ زیرا در پرتو و سایه سار عقاید شخصی میتوان از هر گونه استدلال منطقی نیز طفره رفت و علیه آن سفسطه ها به پا کرد و در خاتمه بر بُرج و بارو و تخت سلطنت ابدی اعتقادات و ایدئولوژی شخصی، سلطان صاحبقران ماند.  

امّا برای ساختن جامعه ای نو به انسانهایی نیاز مبرم است که از خویشتن آغاز کنند و برای سنجشگری و سرند کردن اعتقادات خود پیشگام باشند. وقتی که اعتقادات من برای همنوعانم جهنّم را مهیّا و سوختن آنها را توجیه عقیدتی کنم، آنگاه عقاید شخصی من، مرا در بند اسارت خود گرفته اند و آمر و حمّال اقداماتی کرده اند که هر گونه مناسبات بشر دوستانه را به ماشین عذاب دادن و تعرّض به کرامت و شرافت و جان و زندگی دیگران محکوم کرده اند. 

عقایدی که بر من، سلطان قهّار و حاکم بی مسئول میشوند، عقاید سنجیده و اندیشیده و دانشورزانه و ارزشمند نیستند؛ بلکه تلقینات و تحمیلات و توهّمات و اباطیلی هستند که همچون تارهای عنکبوتی به گرداگرد مغز و قلب آدمی تنیده شده و قفس اسارتهای فردی و اجتماعی را مستوجب شده اند. 

انسان در تصوّراتی که نسبت به موضوعات و مسائل متنوّع دارد، هنوز دانش شایسته و درخوری را کسب نکرده است؛ زیرا تصوّرات فردی در دادگاه سنجشگریها و دیدگاهها به محک زده نشده اند تا بتوان حسب آنها ادّعای صحت تصوّرات و عقاید فردی را داشت. وقتی که عقیده سنجیده شده را که باطل بودنش اثبات شده باشد، نتوان یا نخواهیم به دور افکنیم؛بلکه شبانه روز در پی آن باشیم که جهت دفاع و استحکام و دوام عقیده باطل، دوان دوان و شمشیر کش باشیم، خود به خود پیداست که آتش جهنّم خباثتها و فجایع را تا کدامین اعصار و زمانها بر دوش خواهیم کشید.   

مسائل باهمستان، مسائل حیاتی و باهمزیستی انسانهای جامعه است که در تغار عقاید شخصی به دایره به من چه؟ حواله داده میشوند؛ زیرا آنچه به ذهنیّت و دیدگاه و چشم انداز فرد فرد انسانها ربط دارد، به شخص خود انسان و نحوه فلسفه زندگی اش بازبسته است که مقوله ای کاملا خصوصی است. امّا معضلات اجتماعی و کشوری، مسائل عام و مرتبط با آحاد انسانها هستند. به همین دلیل برای گلاویز شدن و برطرف کردن و حلّ و فصل مسائل و دشواریهای کشورداری و اجتماعی به سهیم شدن شعور و فهم و درایت و تجربیات و استقلال اندیشه و بیش از همه به تخصّص و مهارتها و کاردانیهای تک تک انسانها محتاج است تا بتوان باهمستانی را در خور افراد جامعه آفرید و پاس داشت و برای بهبود و بهسازی آن همکاریهای مستمر کرد. امّا وقتی کثیری از انسانها در چنبره و چنگال عقاید و ایدئولوژی شخصی محبوس شده اند و هر گونه همکاری و همبستگی و همسرایی و همعزمی را از فیلتر و قیف و دهانه عقاید شخصی عبور میدهند و در چارچوب و گرداگرد کعبه مبانی عقیدتی طواف میدهند، آنگاه پیامدهای نظرات و گفت و گوها و سخنان انسانهای عقیده مند، آلودگیهای اعتقاداتی و تعبیر و تفسیرهای ایدئولوژیکی و مرام و مسلکی دارند که اصلا و ابدا، هیچکدام از دردهای اجتماعی و باهمزیستی را نه تنها مددی نمیکنند؛ بلکه بر پیچیدگی و لاینحل ماندن و فلاکت معظلات اجتماعی دو چندان میافزایند. 

نگاهی سرسری به خروارها سیاه مشق نویسیها و برنامه هایی که در شبکه های اجتماعی منتشر و پخش میشوند، کفایت میکند تا بتوان تمییز و تشخیص داد که مدّعیان تا چه اندازای از تمام واقعیّتهای ملموس و عینی و دلخراش و گزنده و گویا و  شفّاف دم دست و تاریخ و فرهنگ مردم ایران و نیازهای عاجل مردم؛ بویژه نسل جوان، اصلا و ابدا خردلی شناخت  پیش پا افتاده ندارند. اینگونه طیفهای به ظاهر مدّعو هنوز نمیخواهند بفهمند که شدیدا به عقاید و ایدئولوژی شخصی آلوده هستند و در پروسه روبرو شدن با معضلات کشوری از دایره فهم و شعور و منطق و آگاهی و سنجشگریدانشورزانه، فرسنگها پرت و دور افتاده اند. 

امروزه روز، جامعه ایرانی در تمامیّت وجودی اش به تنها چیزی که اصلا هیچ احتیاجی ندارد، همانا بروز و آشکار شدن عقاید شخصی است. آنچه مردم ایران و بویژه نسل جوان در پی واقعیّت پذیری آن هستند، گستره گردآمد شعورها و فهمها و درایتها و تخصّصها و دریادلیها و گشوده فکریها و دانشها و کاردانیهای افراد است، مهم نیست که مشارکین در همبستگیها، چه عقایدی به تن خویش دارند یا به چه مذاهب و ادیان و ایدئولوژیهایی معتقد سر سخت باشند. اصل و پرنسیپ برای زایش و پایداری همبستگیهای اجتماعی از بهر چیره شدن بر مشکلات و مصایبباهمزیستی در هر عرصه ای که تصوّر پذیر باشد، همانا نقش و کاربستشعور و فهم سلیم تک تک انسانهاست. 

امّا وا مصیبتا!، وقتی که کثیری از مدّعیان و کنشگران رنگارنگ هنوز به این مرحله از رشد و تحوّل فکری و اعتقادی و فرهیختگی و شعور و فهم بارآور دست نیافته اند، نمیتوان به خلع ید و عزل حکومتگرانی امیدوار بود که کوچکترین حقّانیّتی به کشور داری ندارند. عقاید شخصی هیچگاه نمیتوانند کارآمدها و عملکردهای شعور و فهم و تخصّص و اراده و دانش و تجربیات آدمی را داشته باشند؛ بلکه بیش از هر چیز در روند فلج کردن و  بی و بو خاصیّت شدن تمام فروزهای فردیّت انسانها نقش کلیدی ایفا میکنند.

آیا آنانی که از دوام و گسترش فلاکتها و بدبختیها و قهقراییها و غارت شدنها و خونریزیها و ستمها و بیدادگریها و شکنجه ها و پریشیده شدن روان و روح انسانها و نابودی محیط زیست و تلف شدن ثروتهای مادّی و معنوی و انسانی و فرهنگی به ستوه آمده اند، تا کنون لحظه ای در این باره اندیشیده اند که ریشه های زمخت؛ ولی نامرئی تمام مصیبتهای میهنی در عقاید و ایدئولوژی شخصی تک تک مدّعیان عرصه های گوناگون، گستردهاست؟. آیا تا کنون کسانی که تصوّر میکنند و در برخی مواقع حتّا به شدّتبه خود تلقین و تحمیل کرده اند که میتوانند و محقّ هستند که در مسائل میهنی، نقشی داشته و کارگزار باشند، اصلا و ابدا ایده ای و فکری به تن خویش دارند برای حدّاقل پاسخگویی به مشکلات کودکستانی؟. آیا آنانی که پیشبرد و به کرسی نشاندن عقاید و ایدئولوژی و مرام و مسلک و دین و مذهب و دیدگاههای فرقه ای خودشان را بر تمام واقعیّت عریان زندگی ارجحیّت میدهند و برآنند که انسانها بی قید و شرط باید بدانسان رفتار کنند و سخن بگویند که مبانی عقاید و ایدئولوژی و اصول دین و مذهب حاکم یا در حال حاکم شدن متعیّن میکند، لحظه ای در این خصوص اندیشیده اند که بیش از چهل و اندی سال پیکارهای شبانه روزی علیه حکومتگران فقاهتی به کدامین دلایل به حقّ و اساسی تکیه کرده است؟. آیا سوای اینست که حکومت فقاهتی، حکومت عقاید شخصی است و به شدّتتمام علیه شعور و فهم و درایت و تخصّص و تجربه و استقلال اندیشه آحادّمردم ایران با خصومتی سرسختانه و هیستریک و ددّخویانه در جنگاست؟.

آیا قرار است که پروسه خلع ید و خنثا کردن حکومتگران فقاهتی به ایجاد و استمرار عقاید شخصی، گروهی و سازمانی و حزبی و فرقه ای دیگرفقاهتگران مدرن! مختوم شود؟. یا اینکه تمام تلاشها و کشمکشها به سمت و سوی «آزادی» و آزاد شدن از غُل و زنجیرهای عقاید شخصی است که زندگی و زیستن با عزّت را در سیطره حکومت فقاهتی برای تمام هموطنان به زهری کشنده و هلاک آور تبدیل کرده اند؟. آیا هنر کشور داری به محکوم و میخکوب ماندن و برده عقاید شخصی شدن و غرغره کردن عقاید و ایدئولوژی شخصی و گروهی منوط است یا به آشکار کردن پُتانسیل شعور و فهم و درایت و دانش و تخصّص و توانمندیهای فردی؟. کدامیک؟. آیا نظری، دیدگاهی، بینشی که از فهم و تجربیات و اندیشیدنهای فردی ریشه نگرفته و فقط جنبه اعتقادی/ مذهبی/ایدئولوژیکی داشته باشد، میتواند معضلات میهنی را حتّا بفهمد؛ چه رسد به اینکه در حلّ و فصل کردن آنها خردلی نقش داشته باشد؟. 

بیش از چهل و سه سال آزگار است که فلاکتهای ایرانیان در بُن بستی هرگز لاینحل میخکوب و محکوم مانده است؛ زیرا کثیری از مدّعیان عرصه عربده کشی [سیاست خودمحور و کسب حکومت مطلق عقیدتی و ایدئولوژیکی و مذهبی] به جای کاربست شعور و فهم و درایت و تجربیات بی واسطه شخصی و استقلال اندیشه و دانش و مهارتهایشان به مزخرف ترین عقاید و ایدئولوژیهای خانمانسوز، سفت و سخت پابسته شده و راز دوام حماقتها و بدبختیها و ذلالتهای قرن به قرن ایران و ایرانی را نمیدانند.ما در کجای این جهان ایستاده ایم؟. در توهّمات خوش رنگ و لعاب عقاید و ایدئولوژیهای احمقانه و پوچ و بی مغز و مایه مان؟. یا در آغازگاه انسانی دیگر شدن و آفرینش باهمستانی خجسته و زیبا و سرشار از همبستگیهایاجتماعی که در خور کرامت و شرافت و حیثیّت و آبروی تک تک آحّادشباشد؟. کدامیک؟. شرافتمندانه و رادمنشانه از خویشتن بپرسیم؟. کدامیک؟.  

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.