رفتن به محتوای اصلی

خامنه‌ای و مدل فروپاشی شوروی
19.01.2012 - 19:11

فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی واقعه‌ای جهانی بود. همه با چشمانی باز و اذهانی کنجکاو به دقت بدان می‌نگریستند. تأمل در چگونگی و چرایی فروپاشی آن نظام ستبر و صلب عبرت آموز بود و هست. فقط مخالفان نظام‌های دیکتاتوری به دنبال درس آموزی از آب شدن یخ‌های زمستان نظام توتالیتر در گرمای بهار آزادی نبودند، زمامداران خودکامه سرکوبگر نیزدر حال تأمل در این حادثه عظیم و عبرت آموزی از آن به قصد ممانعت از فروپاشی نظام خود بودند.

آیت الله خامنه‌ای یکی از رهبرانی بود که به دقت این داستان را تعقیب می‌کرد. سال‌ها تأمل پیرامون آن فروپاشی و مقایسه وضعیت شوروی با وضعیت ایران، او را به مدعیات و نظراتی کشاند که آنها را در یک جلسه علنی در تاریخ ۱۹/۴/۱۳۷۹ با همه مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی در میان نهاد.

تأملات آیت الله خامنه‌ای دارای یک جمع بندی نهایی بود که در ابتدای سخنرانی به شرح زیر بیان گردید: "یک طرح همه جانبه آمریکایى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طرّاحى شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد. این طرح، طرح بازسازى شده‌اى است از آنچه که در فروپاشى اتّحاد جماهیر شوروى اتفاق افتاد...آنها به خیال خودشان طرح فروپاشى شوروى سابق را منطبق با شرایط ایران بازسازى کردند و مى‌خواهند در ایران پیاده کنند".

رهبر جمهوری اسلامی نه تنها منکر علل و دلایل داخلی فروپاشی شوروی نبود، بلکه آنها را نیز در تحلیل خود ملحوظ می‌داشت و بازگو می‌کرد: فقر شدید اقتصادی، فشار بر مردم، اختناق شدید، فساد اداری و بوروکراسی و انگیزه‌های قومی و ملی. آمریکائیان از این زمینه‌ها و عوامل داخلی فروپاشی شوروری به بهترین نحو ممکن استفاده کردند. پروژه دولت آمریکا در درجه اول،"یک طرح رسانه ای" بود. یعنی "تهاجم فرهنگی" و "شبیخون فرهنگی" پنجاه- شصت درصد و عوامل سیاسی و اقتصادی چهل- پنجاه درصد آن طرح را تشکیل می‌داد.

آیت الله خامنه‌ای سپس گوشزد می‌کند که این طرح سرنگونی رژیم در ایران پیاده کردنی نیست، چرا که شناخت دولت آمریکا از واقعیت‌های جامعه و ساختار سیاسی ایران کاذب است. شناخت کاذب دولت آمریکا از ایران حداقل متکی بر پنج گزاره توصیفی/تبیینی است: اول- سید محمد خاتمی، گورباچف نیست. دوم- اسلام، کمونیسم نیست. سوم- جمهوری مردمی اسلامی، دیکتاتوری پرولتاریایی شوروی نیست. چهارم- ایران یکپارچه، شوروی متشکل از سرزمین‌های به هم سنجاق شده نیست. پنجم- شوروی فاقد رهبری بی بدیل دینی و معنوی ایران بود.

آمریکا و "بقیه بلوک غرب" براساس این شناخت نادرست، برنامه ریزی‌های غلط کرده و در نتیجه پروژه‌های آنها برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی به شکست انجامیده و می‌انجامد. بقیه تحلیل مبسوط آیت الله خامنه‌ای مصروف توضیح همین مدعیات و راه‌های پیش گیری از فروپاشی نظام می‌شود.

گورباچف بازسازی اقتصادی و آزادسازی سیاسی را مطرح کرد و آمریکا و بلوک غرب برای فریب او، وی را به عنوان مرد سال انتخاب کردند. "آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربی‌ها، گورباچف را فریب داد. او به غربی‌ها و آمریکایی‌ها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد".

آیت الله خامنه‌ای در این بخش، به صراحت در حضور کلیه مسئولان نظام به سید محمد خاتمی طعنه می‌زند که فریب چهره‌های خندان دولت مردان غربی و در آغوش کشیدنش را نخورد.

به گفته رهبر ایران، مدتی پس از اصلاحات اقتصادی و سیاسی گورباچف، "سیل تبلیغات غربى و فرهنگ غربى و نمادهاى غربى – سمبل‌هاى لباس و مک‌دونالد و از این چیزهایى که در واقع جزو سمبل‌هاى آمریکایى است - در شوروى راه پیدا کرد". شوروی جامعه‌ای فاقد همه این نمادها بود، اما ایران از زمان شاه این نمادها را داشت و در دوره ریاست جمهوری هاشمی دوباره این نمادها بازگشته بودند، به همین دلیل به صرف این نمادها نمی‌توان جمهوری اسلامی را سرنگون ساخت.

آمریکایی‌ها در مرحله بعد یلتسین را آوردند که دائماً بگوید سرعت اصلاحات پائین است. اصلاحاتی که عاقلانه و مدبرانه - همانند چین- می‌بایست در طی بیست سال انجام شود، سرعت گرفت و آمریکاییان یلتسین را تقویت کردند. بعد از گذشت هفتاد و سه سال از انقلاب اکتبر، برای اولین بار انتخابات ریاست جمهوری در روسیه در تاریخ ۲۴/۳/۱۳۷۰ برگزار گردید و "عنصر تندرویی" چون یلتسین با آرای بالایی انتخاب شد. سه روز پس از انتخاب یلتسین، جرج بوش اعلام کرد که "سه جمهورى بالتیک - لتونى، استونى و لیتوانى - متعلق به شوروى نیست و شوروى بایستى این سه جمهورى را رها کند و استقلال آنها را به رسمیت بشناسد؛ اگر به رسمیت نشناسد، کمکهایى که آمریکا قول داده است، قطع خواهد شد". هفت ماه پس از انتخاب یلتسین، اتحاد جماهیر شوروی رسماً منحل شد.

مقدمات طرح غرب را گورباچف به اجرا در آورد، اما وقتی تاریخ مصرف او تمام شد، یلتسین با شتاب تمام بقیه آن طرح را عملی ساخت. برای تبدیل چهره یلتسین به چهره اول، کودتای مرداد شوروی را به راه انداختند و سپس رسانه‌های آمریکایی یلتسین را به چهره‌ای برجسته تبدیل کردند."نتیجه کودتا این شد که یلتسین -که شخصیت دوم بود- در حقیقت شخصیت اول شد" (آیا از نگاه او غربی‌ها به دنبال تبدیل خاتمی از شخصیت دوم به شخصیت اول نظام بودند؟!). مراحل بعدی- انحلال حزب کمونیست، استعفای گورباچف، انحلال شوروی- به سرعت طی شد.

آیت الله خامنه‌ای سپس نتیجه گرفت که: "این طرح موفّق آمریکا در شوروى بود. یعنى یک ابرقدرت را با یک طرح کاملاً هوشمندانه، با صرف مقدارى پول، با خریدن برخى اشخاص و با به‌کار گرفتن رسانه‌هاى تبلیغى، توانستند طى یک طراحى سه، چهار ساله و یک نتیجه‌گیرى شش، هفت ماهه به‌کلى منهدم کنند و از بین ببرند".

اما غرض از همه این مقدمات برای این نتیجه گیری مهم است: "براى جمهورى اسلامى نیز چنین خوابى دیده‌اند".ولی این خواب به واقعیت تبدیل نخواهد شد. چرا؟

یکم- بلوک غرب صریحاً گفته است که "در ایران هم گورباچفى به قدرت رسید". اما واقعیت این است که گورباچف به ساختار شوروی و به اصل و مبانی مارکسیسم اعتقاد نداشت. گورباچف غرب زده‌ای بود که سخنان غربیان را به زبان روسی بیان می‌کرد، ولی خاتمی معتقد به اسلام و نظام جمهوری اسلامی است (آیا امروز نیز آقای خامنه‌ای درباره خاتمی و موسوی و کروبی چنین نظری دارد؟).

دوم- مردم شوروی و حتی اعضای حزب کمونیست، به مارکسیسم باور نداشتند، اعضای حزب را "امتیازات" جذب حزب کرده بود، ولی مردم ایران عاشق اسلام و مومن به آنند. بهترین فرزندانشان را فدای اسلام کرده اند. مردم در مقابل حمله تجاورکارانه صدام به ایران بهترین فرزندان خود را نثار اسلام کردند.

سوم- جمهوری اسلامی نه تنها نظام کمونیستی نیست، بلکه از همه دموکراسی‌های غربی- آمریکا و فرانسه- مردمی تر است. به عنوان نمونه درصد مردمی را که در انتخابات دموکراسی‌های غربی شرکت می‌کنند با درصد مردمی که در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت می‌کنند، مقایسه کنید. میزان مشارکت مردم ایران در انتخابات حداقل دو برابر آمریکا است. ضمن آن که مردم ایران- برخلاف دموکراسی‌های غربی- عاشق مسئولان خود هستند. با این همه، اولاً: شوروی در طول هفتاد و سه سال حتی یک انتخابات نداشت، اما ایران هر سال یک انتخابات برگزار کرده است. ثانیاً: در شوروی همه مسئولان مادام العمر بودند، اما در ایران همه انتخابی هستند. ثالثاً: وضعیت مقام رهبری از همه مسئولان سخت تر است، برای این که حتی اگر یک گناه مرتکب شود، خود به خود از مقامش ساقط است. رابعاً: نظام جوان جمهوری اسلامی دارای امر به معروف و نهی از منکر همگانی است، چنین نظامی با چنین نهادی- نهاد امر به معروف و نهی از منکر- همیشه تازه و با طراوت و شاداب باقی می‌ماند.

چهارم- ایران- برخلاف شوروی- دست به گریبان مشکل قومی نیست، اما "سعى بر این است که مسأله قومیتها در ایران عمده شود". وظیفه همه دستگاه ها، "مقابله جدى با عوامل تجزیه قومى در کشور است... امروز انگیزه تحریک قومیت‌ها جدى است... اقوام ایرانى مسلمانند و به این آب و خاک دلبسته‌اند؛ عزت و رفاه خودشان را در ایران سربلند و آزاد مشاهده مى‌کنند؛ اما دشمن مشغول تحریکات است. تحریکات دشمن را نباید دست کم گرفت. مراقب باشید".

پنجم- عاملی که از همه این عوامل مهمتر است، عامل مهم رهبری نظام جمهوری اسلامی است: "مسؤولیت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است". شوروی فاقد این عامل بود."اگر بود، آن وقتى که احساس مى‌کرد یلتسینى وارد میدان شده تا به کار آینده حرکت شتابنده غیرمعقول و بى‌رویه‌اى بدهد، گوش او را مى‌گرفت و از صحنه خارجش مى‌کرد و مورد حمایت مردم هم قرار مى‌گرفت؛ اما چنین چیزى نبود".

راهکارهای آیت الله خامنه‌ای برای پیش گیری از فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی روشن و دقیق بود.

اولاً: اگر خاتمی یا هر فرد دیگری بخواهد در نقش یلتسین ظاهر شود، من به عنوان رهبری نظام گوش او را گرفته و از صحنه خارجش خواهم کرد. کاری که با بهره گیری از همه امکانات نظام انجام شد. (بعدها نوبت موسوی و کروبی فرا رسید که او گوششان را بگیرد و زندانی شان کند).

ثانیاً: اصلاحات باید دقیق و روشن تعریف شود تا هر کس نتواند به میل خود انحراف پدید آورد.

ثالثاً: اصلاحات می‌بایست از "یک مرکز مقتدر و خویشتندار هدایت شود تا دچار بى‌رویگى نشود".

رابعاً: همان گونه که در شوروی تجربه شد، رسانه‌ها می‌توانند مهمترین مرکز انحراف و فروپاشی باشند. "قسمت عمده حساسیت من برروى روزنامه‌ها از این‌جا ناشى مى‌شود". او در واقع در اول اردیبهشت ۱۳۷۹ مطبوعات را "پایگاه دشمن" خوانده و عملا فرمان توقیف آنها و بازداشت روزنامه نگاران را صادر کرده بود. اینک درصدد بازگو کردن دلایل این کنش سرکوبگرانه بود.

خامساً: درست است که خاتمی را به عنوان گورباچف در نظر گرفته اند، اما خطر "یلتسین"‌ها مهمتر است. رویارویی با یلتسین‌ها تنها وظیفه ولی فقیه نیست، بلکه وظیفه مهم "مقابله جدى با هرگونه تندروى و تندروانى است که جاده صاف کن دشمنند؛ یعنى مدل یلتسینى! همه دستگاهها باید با مدل یلتسینى به شدت مقابله کنند و نگذارند یک جاه‌طلب، یک فریب خورده، یک مغرض و یک غافل بیاید و حرکت را از حالت صحیح خودش خارج کند و حالت مسابقه و حالت تعارض به‌وجود بیاورد".

سادساً: دشمنان- یعنی آمریکا و بلوک غرب و اسرائیل- مهمترین نقش را در فروپاشی نظام دارند. به هیچ وجه نباید به آنها اعتماد کرد و با هرگونه مداخله آنان در امور داخلی ایران باید به شدت مقابله کرد. پس مهمترین راهکار، "مقابله جدى با دخالت خارجی‌ها و غربی‌ها و بى‌اعتنایى به انگشت اشاره غربی‌ها و سوءظن به آنهاست... در مسائل اساسى نظام، بایستى انگشت اشاره آنها را با سوءظن مورد ملاحظه قرار داد؛ بعکس آنچه که آدم در وضعیت گورباچف مشاهده مى‌کند... هرگز نباید به معناى اعتماد به دشمن تلقى شود؛ نباید اعتماد کرد".

با همه این ملاحضات توصیفی/تبیینی/توصیه ای، دشمنان نیز بی کار ننشستند و پروژه‌های براندازانه خود را تعقیب کردند. طرح فروپاشی ۱۸ تیر ۱۳۷۸ آمریکا و بلوک غرب شکست خورد، آنها ده سال دیگر برنامه ریزی کردند و فتنه خرداد ۱۳۸۸ را آفریدند. آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی ۲۹/۳/۱۳۸۸ به صراحت و شفافیت تمام گفت که معترضان خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸، مزدوران و "دست‌نشاندگان سرویس‌هاى جاسوسى غربى و صهیونیست"‌ها بودند. همه اینها برای به راه انداختن انقلاب مخملی در ایران بود. به تعبیر دیگر، در مدل شوروی کار اصلی را رسانه‌ها انجام دادند، ولی در مدل انقلاب‌های مخملی، کار اصلی پس از انجام انتخابات و به خیابان ریختن مردم توسط آمریکا و بلوک غرب صورت می‌گرفت.

آقای خامنه‌ای می‌گوید: "خیال کردند ایران هم گرجستان است. یک سرمایه‌دار صهیونیست آمریکائى [جورج سوروس] چند سال قبل از این، طبق ادعاى خودش که در رسانه‌ها و در بعضى از مطبوعات نقل شد، گفت من ده میلیون دلار خرج کردم، در گرجستان انقلاب مخملى راه انداختم؛ حکومتى را بردم، حکومتى را آوردم. احمق‌ها خیال کردند جمهورى اسلامى، ایران و این ملت عظیم هم مثل آنجاست. ایران را با کجا مقایسه می‌کنید؟! مشکل دشمنان ما این است که هنوز هم ملت ایران را نشناختند".

برخی شواهد و قرائن خارجی به کار "ذهن توطئه اندیش" او می‌آیند. به عنوان مثال، یک سال پس از سرکوب جنبش سبز، جرج سوروس در سال ۱۳۸۹ در گفت و گوی با فرید زکریا در سی.ان.ان سقوط جمهوری اسلامی در کمتر از یک سال بعدی را پیش بینی کرد و گفت: "من متقاعد شده‌ام که رژیم (جمهوری اسلامی) ادامه حیات پیدا نخواهد کرد و بعید می‌دانم موفقیتی کسب کند. مسئله این است رفتار مردم نسبت به زمان‌های عادی بسیار متفاوت شده است. وقتی مردم زندگی خود را با انگیزه‌های مشترک به خطر می‌اندازند آنچه که غیر ممکن به نظر می‌رسد در واقع امکان‌پذیر است". سپس افزود:"من حاضرم شرط ببندم که رژیم جمهوری اسلامی ایران تا یکسال دیگر بیشتر سر کار نخواهد بود"[۱]

آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی ۱/۲/۱۳۷۹ نیز به طرح دولت آمریکا برای اجرای طرح فروپاشی اروپای شرقی در ایران اشاره کرده و مطبوعات را "پایگاه دشمن" خوانده بود. او تأکید کرده بود که نمی‌توان و نباید توطئه‌های دشمن را نادیده گرفت. دشمن خاکریزهای خود را در داخل کشور زده است و خود به صراحت بدان اعتراف دارد.

او در همین سخنرانی به اجرای پروژه سرنگونی اروپای شرقی از طریق رسانه‌ها اشاره کرده و می‌گوید: "بنده دو سال قبل از این در یکى از خطبه‌هاى نماز جمعه گفتم که دستگاه‌هاى استکبارى دنیا -و در رأس همه آمریکا- از تبلیغات براى ساقط کردن و ایجاد اغتشاش در کشورها استفاده مى ‌کنند. بعد به آن مراکز تبلیغاتى خطاب کردم و گفتم: ولى بدانید این توطئه که شما بخواهید به‌وسیله رادیوهایتان در ایران اسلامى، همان برنامه‌هایى را که در اروپاى شرقى و در بعضى از کشورهاى دیگر به وجود آوردید، به ‌وجود بیاورید، این نشدنى است؛ این خیال خامى است".

دشمن-یعنی آمریکا- در داخل کشور پایگاه زده است. پایگاه او کدام است؟ می‌گوید: "بعضى از این مطبوعاتى که امروز هستند، پایگاههاى دشمنند؛ همان کارى را مى‌کنند که رادیو و تلویزیون‌هاى بى.بى.سى و آمریکا و رژیم صهیونیستى مى ‌خواهند بکنند... ده عنوان، پانزده عنوان ‌روزنامه، گویا از یک مرکز هدایت مى ‌شوند".

آیت الله خامنه‌ای در ماه‌های اخیر به شواهد و قرائن جدیدی برای تأیید مدعای خود استناد کرده است. می‌گوید دشمن دانشمندان هسته‌ای ایران را ترور کرده، هواپیماهای جاسوسی بدون سرنشین بر آسمان ایران فرستاده و از طریق تحریم‌های فلج کننده به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است. گمان او این است که عقب نشینی در برابر آمریکا و بلوک غرب راه حل مسأله نیست، چرا که لیبی عقب نشینی کرد و کل تجهیزات هسته اش را به آمریکا تحویل داد، اما آنها باز هم آن کشور را مورد تهاجم نظامی قرار دادند (به این نکته چند بار استناد کرده است).

به توصیف‌ها و توصیه‌های آیت الله خامنه‌ای در این باره چگونه باید بنگریم؟ ولی فقیه به شدت نگران سرنگونی خود و فروپاشی جمهوری اسلامی به وسیله آمریکا و بلوک غرب است. برمبنای تئوری توطئه همه حرکت‌های ملی مستقل اعتراضی- همچون جنبش سبز و رهبران و چهره‌های شاخص اش- را بخشی از توطئه سرنگونی توسط آمریکا و انگلیس و اسرائیل قلمداد می‌کند. اما واقع مطلب این است که فاعلان و عاملانی که در داخل کشور حرکت دوم خرداد ۱۳۷۶ و جبش سبز متعاقب انتخابات ۱۳۸۸ را آفریدند- اعم از شهدا، مجروحان، زندانی شدگان و بسیاری از تبعیدی‌ها- به هیچ دولتی وابسته نبوده و با هیچ دولت مداخله گری "همسو" نبودند. شعار آنها این بود و هست: "کار خود کن، کار بیگانه مکن".

آیت الله خامنه‌ای در تبیین خود از فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی آورده است که باید به علل و دلایل داخلی برافتادن آن نظام هم عنایت کرد. به درستی بر استبدادی بودن آن نظام به عنوان یکی از عوامل فروپاشی استناد می‌کند. اما وقتی نوبت به ایران می‌رسد، فقط و فقط به توطئه‌های آمریکا و بلوک غرب و اسرائیل اشاره می‌کند و متغیر بسیار کلیدی "استبداد دینی" و "سرکوب‌های مطابق میل سلطان" را به کلی انکار می‌کند. باید به تأکید گوشزد کرد که استبداد علت العلل مسائل و مشکلات ایران است.

نگرانی آیت الله خامنه‌ای با نگرانی دموکراسی خواهان تفاوت دارد. دموکراسی خواهان نگران فروپاشی جمهوری اسلامی نیستند، بلکه نگران ایران و زندگی انسانی و خوب مردم اش هستند. "اپوزیسیون ملی" ایران وارد هیچ طرحی نمی‌شود که به ایران و مردم اش کمترین صدمه‌ای وارد سازد.

مسأله ایران، مسأله رژیم استبدادی است. مسأله ایران، همچنان مسأله گذار مسالمت آمیز به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. بدون قدرتمند شدن مردم و ایجاد موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی، دموکراسی‌ای در کار نخواهد بود، حتی اگر رژیم سلطانی فقیه سالار سرنگون شود. اگر هدف مبارزات آزادیخواهانه تأسیس نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر است- که هست- کار و وظیفه اصلی "قدرتمند ساختن مردم" از طریق سازمان یابی‌های متنوع و متکثر است، نه نشستن به انتظار که "دستی از غرب برون آید و کاری بکند". باید وارد پروسه‌های "دموکراسی ساز" شد، نه تشویق پروسه‌های "نابود ساز" که همه "فرصت"‌ها را نابود می‌کنند.

سرنگونی جمهوری اسلامی توسط عامل خارجی (همچون افغانستان و عراق و لیبی) لزوماً به نظام دموکراتیک منتهی نمی‌شود، اما گذار به دموکراسی به معنای نبودن جمهوری اسلامی است. به تعبیر دیگر "چون که صد آید نود هم پیش ماست". پس باید همه اذهان و اعمال معطوف به پروسه‌های گذار به دموکراسی به وسیله عاملان و فاعلان مستقل ایرانی باشد، نه "همسویی" و "همراهی" با متجازوان یک بام و دو هوایی که کاری جز نهادینه سازی تبعیض در سطح بین المللی و منطقه‌ای نمی‌کنند. "همسویی" برخی از مخالفان جمهوری اسلامی با دولت‌های خارجی، مثبت مدعیات خودکامه‌ای چون آیت الله خامنه‌ای است. او برای اثبات ذهن توطئه اندیش خود به چنین مخالفانی نیازمند است، نه مبارزان مستقل زندانی شجاع ایرانی.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
بی بی سی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.