رفتن به محتوای اصلی

هیچ بارانی این آتش را خاموش نمی کند
گلناز فتحی و رقص با قلم مو
23.05.2023 - 08:30

گلناز فتحی از چهره های شناخته شده هنر معاصر ایران که موزه‌های معتبری چون متروپولیتن نیویورک و موزه بریتانیا میزبان آثاری از او در کلکسیون خود هستند، پس از دو نمایشگاه انفرادی در لندن در سال های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴، باز به این شهر پرهیاهو بازگشته است.

نمایشگاه تازه او با عنوان «هیچ بارانی این آتش را خاموش نمی کند» به تازگی در گالری اکتبر لندن افتتاح شد؛ آثاری که در یکی دو سال اخیر خلق شده اند، کماکان دلبستگی او را به خط – این بار به شکلی انتزاعی تر از قبل- به نمایش می گذارند و حالا رنگ های روشن تری به خود گرفته اند.

در حاشیه این نمایشگاه با او گفتگو کرده ام.

.

 

هر دو نمایشگاه انفرادی قبلی شما در لندن با همین گالری اکتبر بود. از این نمایشگاه تازه برایمان بگوئید که عنوانش هست «هیچ بارانی این آتش را خاموش نمی کند».

گلناز فتحی:‌ من یکی از هنرمندان این گالری هستم که از سال ۲۰۱۰ با آنها کار می کنم و این طور نیست که تنها یک بار در این گالری نمایشگاه گذاشته باشم. هر چند سال یک بار طبیعتاً نمایشگاه انفرادی دارم و حالا دیگر وقت نمایشگاه تازه ای بود که البته دیرتر از موقع هم شد چون خورد به کرونا و فاصله بین دو نمایشگاه انفرادی ام بیشتر از حالت عادی شد.

چه تفاوتی می بینید در آثار این نمایشگاه و نمایشگاه قبلی که در سال ۲۰۱۴ برپا شد؟

غلیان احساسات در این آثار بسیار بیشتر از قبلی هاست، به شکلی که دیگر غیر قابل کنترل است. امروز داشتم به کسی می گفتم که هنرمند بلد نیست دروغ بگوید. لااقل من بلد نیستم. من صادقانه احساساتم را به شکل انتزاعی آورده ام روی بوم.

سخنور خوبی هم نیستم که توضیح بدهم. اگر بودم شاید نویسنده می شدم. یعنی دوست داشتم که نویسنده بشوم، اما قادر نبودم و چاره ام فقط همین قلم مو و رنگ و بوم است که بتوانم خودم را تخلیه کنم.

اما ما چقدر خوشبختیم که می توانیم با زبان بی زبانی خودمان را بیان کنیم و حتی از خودمان فراتر برویم. مردم به افتتاحیه می آیند و مرتب از تو سوال دارند، اما فکر می کنم این اشتباه است. هنرمند باید در روز افتتاحیه گفتار مردم را بشنود. هنرمند در کارش این همه حرف زده است، حالا نوبت مخاطب است. کار هنرمند پاسخ دادن به سوال نیست، مطرح کردن سوال است.

کاش می شنیدم که هر کس ترجمه اش از این نانوشته های روی آثار چیست. این اتفاق خیلی کم می افتد.

تصویر

 

راجع به عنوانی که برای نمایشگاه انتخاب کرده اید، برایمان بگوئید.

«هیچ بارانی این آتش را خاموش نمی کند». این آتش همان غلیان احساسات یک هنرمند است که همه هنرمندان دارند.

نوازنده با سازش، خواننده با صدایش، نویسنده با قلم اش و من هم با قلم مویم. ما این موهبت را داریم که آن آتش را بیان کنیم.

این چیزی است که نه می شود سرکوبش کرد و نه خفه اش کرد. همه هنرمندان فارغ از ملیت و زبان و جغرافیا، چه آدم های خوشبختی هستند که از این نعمت برخوردارند.

همیشه دلبسته خط بوده اید که حالا اینجا هم به شکلی دیگری به کار گرفته اید...

دلبسته خط بودم و به شکل حرفه‌ای تا فوق ممتاز خوانده ام، یعنی سالها صرف آموختنش کرده‌ام، روزی هفت تا هشت ساعت عاشقانه تمرین می کردم. اما روزی تصمیم گرفتم که دیگر از خوشنویسی بگذرم چون بیشتر برایم تکرار بود تا خلاقیت.

اما امروز کاری که می کنم مدیون همان سال ها تمرین خوشنویسی است چون بدون شناخت قادر نیستی که قانون را بشکنی. من تمام ساختار الفبا را می شناسم و بعد رسالتم این بود که الفبایی را ابداع کنم که هیچ کس نتواند بخواند. بایستیم در برابر این نانوشته ها به مساوات. یعنی سفید، سیاه، عرب یا عجم فرقی نکند و هیچ کدام نتوانیم بخوانیم. برای این که با چشم خواندنی نیست، باید با قلبت حس کنی. چیزی فرای نوشته پشت آن است.

من نخواسته ام که پیام بدهم. برخی از هنرمندان از نوشته به عنوان شعار استفاده می کنند. من اصلاً این طور نیستم. خواسته ام که از نوشته فراتر بروم. برای همین خطاطی و الفبا چیزی است که همیشه دارم ورز می دهم. یکجا کودکانه می نویسم که مردم عقب و جلو می روند که ببینند چه نوشته ام. این برایم شبیه گوستاو کلیمت است که کودکانه می توانست نقاشی کند. من هم خیلی کودکانه نوشته ام و ممکن است اصلاً نفهمی که این آدم می تواند خوشنویس باشد.

ولی آن رقص هایی که می بینی با قلم مو پهن شده، حاصل یک دست تربیت شده است ولی باز انتزاع کامل است. با موسیقی کار می کنم و از هر فرهنگی امانت گرفته ام. مثلاً با قلم موی چینی این کارها را می کنم. با ریتم موسیقی فکر می کنم که الفبا رقصنده های من هستند و من با آن بداهه کار می کنم. یعنی حرکت قلم موی من با ریتم موسیقی می تواند هم گام شود.

.

منبع تصویر،GOLAZ FATHI

توضیح تصویر،

نام اثر: When the rain comes we can be thankful. عکاس جاناتان گریت

یعنی نوشته را کاملاً به شکل فرم می بینید...

صد در صد. تبدیل به فرم شده و با چشم بصری باید دیده شود، یعنی نخوانش، با قلب حس اش کن و با آن کنده شو. من در آن لحظه از زمین کنده شده ام. موقع خلق، من در این دنیا نیستم و دوست دارم مخاطب من هم همین حس را داشته باشد.

رنگ چطور؟ این بار رنگ ها روشن تر از همیشه هستند، آبی و زرد و حتی قرمز...

قرمز رنگ مورد علاقه من است و سالیان سال سیاه و سفید و قرمز در کارم بود و رنگ دیگری نبود. حالا یکدفعه در روزگار تلخ مان رنگ های زنده و شفافی مثل زرد وارد کار شده.

در حالی که درد داری. خیلی از این حرکات قلم موی من حرف های ناگفته است، رازهای برملا نشده و فریاد های کشیده نشده که همه تصویر شده اند. اما خودسانسوری نمی کنم. یک روزی نیاز به زرد داشته ام و می پذیرم. بعد فکر می کنم این از کجا آمد؟ شاید این آفتابی است که هر روز داریم در ایران؛ این نعمت. پس احتمالا برای من زرد درخشندگی آفتاب و حیات و جوشش و جنبش را دارد.

قرمز دست کمی از آن ندارد، حتی اگر جایی به مثابه خون باشد. باز گاهی فکر می کنم خون هم سرچشمه حیات است اگر منفی نگاهش نکنیم. قرمز خوشحالم می کند.

لندن را برای این دوست دارم که گرافیک شهر، قرمز زیادی دارد؛ از اتوبوس ها تا باجه های تلفن. با این رنگ های قرمز زیبا ناخودآگاه لبخند می آید روی لبم. مثل بچه ها می روم این اتوبوس های کوچک اسباب بازی را می خرم و در خانه نگه می دارم. به آنها نگاه می کنم و ذوق می کنم

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
بی بی سی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.