رفتن به محتوای اصلی

چرا و چگونه وارث جهنم شدیم ؟
18.02.2008 - 13:46

 عضوی از اعضای جامعه که در آن جامعه، متولد شده و دوران رشد را طی کرده ، افکاری متفاوت از دیگران دارد. ارزشها و سنتهای حاکم بر جامعه را از پنچره(ی) متفاوتی می بیند.

 قاعدتاً چنین امری باید طبیعی محسوب شود، جون که داشتن عقیده از مسلم ترین حقوق بشر قلمداد میشود.

 اینکه این فرد چرا متفاوت از دیگران ، دید دیگری دارد ؟ربطی به ما ندارد، این امر از امور شخصی به حساب میاید و ما اجازه وارد شدن به حریم شخصی و قوه تفکر کسی را نداریم.

 این عضو جامعه، فردی است کاملاً معمولی و از نظر عقلی ، سالم . هیچ خطری از ناحیه او متوجه

 جامعه نیست ، انسانی آرام و جوینده است، آزارش، نه تنها به انسانها، بلکه به موجودات ریز و درشت هم نمی رسد.

 این فرد مثل دیگران کار میکند و امور روزمره را هدفمند پیش میبرد ، بعبارت دیگر ، مانند دیگران زندگی

 میکند. اما این فرد بواسطه اندوخته ها و دانسته های خود ، متوجه میشود که معیارها و قوانین موجود

 ، تامین کننده واقعی آمالهای جامعه نیستند و معتقد است که میشود قوانین جدیدی را بر بر اساس نظر افراد جامعه و اقتضای زمان ، جایگزین ساختارهای قدیمی نمود. او میگوید هر عصری شرایط خاص خود را دارد و زمان همه چیز را ، حتی مقدس ترین چیزها را دگرگون میسازد و این دگرگونی باید در خدمت انسان باشد .

 از همین جا فصل دیگری در زندگی شروع میشود . این فرد آرزوهای خود را درابتدا با خانواده خود ، سپس با دوستان و همکاران خود در محل کار در میان میگذارد و گاهی هم علاوه بر برزبان آوردن ارزوها ، نارضایتی و انتقاد خود را بیان میکند .

 در جوامعی مثل جامعه ی ما ،رفتار و بینش آدمها متاثر از عادتها و معیارهای جا افتاده است ، هر نوع

 دگرگونی و تحول ، نه تنها از طرف قدرت حاکم ، بلکه از سوی جامعه هم دفع و حتی سرکوبمیگردد .

 این فرد دقیقاً با این پدیده مواجه شده است . ابتدا در دایره محدود خانواده ، افکار او با مقاومت روبرو میشود سپس تلاش برای باز گرداندن او به روال سابق آغاز میشود . پایداری او در اندیشه خود ، عده ای را بر علیه او قرار میدهد . او متهم به اختلال در یکسانی جمع و سنت شکنی میشود

 و رفتارها عوض میشوند. در جمع دوستان و همکاران ، عرصه بر او تنگتر میشود . این فرد را بهم زننده آرامش و نظم جامعه قلمداد میکنند کم هستند کسانی که رغبتی به نگرش او نشان دهند. پول و سریع پولدار شدن بیشتر از حرفهای او جاذبه دارد ، برای همین هم اطرافیان اواز روی دلسوزی پند میدهند و آ رام در گوش او تکرار میکنند :زبان سرخ ، سر سبز بر باد دهد .

 جبهه گیری و خصومت بر علیه او شدت میگیرد . عده ای از او فاصله میگیرند ترس از زیر سئوال رفتن و از دست دادن موقعیت، دلیل این امر است و عده ای دیگر بخاطر مورد تردید قرار گرفتن سنتهای جامعه ، که در حقیقت بمنزله شکستن تابوها ، دگردیسی وخودسازی است و شک کردن به آنچه تاکنون باور داشتند.

 و البته این برای ذهن های مسخ شده و خواب رفته که قرنهاست غبار تنبلی ، آنرا فرا گرفته کاری سهل نیست چرا که هر تکاملی مستلزم خود باز بینی است و چه کسی حاضر میشود خود را شکسته و دو باره بازسازد ؟

 این فرد چنین کاری را انجام داده بود . او زندگی را سراسر، آموختن میداند حتی در سختیهای آن هم ، زیبائیها را تجربه میکند . ایستا و در چارچوبها تنگ بودن را پایان جامعه میداند، تک صدائی را دشمن تکامل و عین تاریکی بی پایان میداند وتنوع را چون طبیعت زیبا میبیند .

 تلاش مدام او در زودن هر انچه که از نشانه های جهالت و خوی حیوانی بود ، ببار نشسته بود . کینه و نفرت را در خود ریشه کن کرده بود ، گفتگو و دیالوگ را جانشین خشونت و پر خاشگری کرده بود ، منطق و شعور را بجای شور و احساسات نشانده بود ، باز بودن و راستی را جایگزین پیچیده رفتار کردن و نقشه ریختن برای دیگران ، ساخته بود . اما این آغاز کار بود چرا که مقاومت در برابر تحول و نوسازی جامعه ، جهت تامین حقوق انسان ، از دو ناحیه صورت میگیرد که عبارتند از قدرت حاکم و دیگری جامعه . مقاومت قدرت حاکم ، کاملاً طبیعی بنظر میرسد ، چرا که با برهم خوردن ساختار قدرت ، منافع قدرت حاکم هم از بین میرود .قدرت حاکم ، برای حفظ دائمی این منافع ، ابزارهای لازم را ایجاد و آنرا هرچه بیشتر گسترش میدهد، دستگاههای گوناگون امنیتی و اطلاعاتی ، پلیس و نیروهای نظامی و دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی از آن جمله اند. از ابزارهای قهری ، برای مرعوب ساختن و تحت انقیاد درآوردن جامعه و از دستگاههای تبلیغاتی ، برای گسترش حضور خود ومسخ کردن جامعه استفاده میشود.اما این تمام مسئله نیست . همراهی غالب جامعه با قدرت حاکم و مقاومت جامعه پا به پای قدرت حاکم ، از فاکتورهای پسروی جامعه بشری است. خود این امر نیز تابع دلایل متعددی است که مهمترین ان ، گره خوردن منافع بخشی از جامعه با قدرت حاکم است و تداوم این سیستم ، بمنزله تداوم منافع این بخش از جامعه است.و دیگر اینکه رفتارهای رسوبی(ته نشین شده) و عادت شده ، طی قرون متمادی در آحاد جامعه ، بنوعی رفتار اعتیادی را در آنان پدید آورده است . بنابراین

 ، این هم طبیعی است که مقاومتی از بطن جامعه در برابر دگرگونی صورت پذیرد و حتی ماهیت این مقاومت میتواند خشونت آمیز باشد. در حقیقت در چنین جامعه ای ، افراد ، دگرگونی را در تضاد با خود میبینند و بنوعی آنرا ترک عادتهای دیرینه ، دست کشیدن از اعتیاد و نوسازی خود قلمداد میکنند و این خود مستلزم پرداخت هزینه میباشد . چنین است که افراد ، کوچکترین دستکاری در ساختار جامعه را ، مستقیماً متوجه خود ارزیابی میکنند و آنرا بر علیه باورهای خود و اعتیاد خود

 می پندارند البته این از خصوصیات یک جامعه سنتی و بسته است و دردناکتر از هر چیزی ، قربانیان چنین ساختاری ،خود، حامیان حقوق خود را ، قربانی کرده و به قتلگاه هم می فرستند . یک جامعه آگاه و ساختار سالم ، برای رسیدن به سیستم پیشرو و انسانی ، باید که هزینه پرداخت کند حتی اگر این هزینه کردن در تضاد با منافع خود باشد.

 وچنین است که حکایت ما شروع میشود جکایتی که میتواند سرنوشت هرکسی باشد..

  مشکلات پیش روی این فرد با توجه به اشارات بالا، قابل تصور است و میشود آنرا براحتی درک نمود .در چنین جوامعی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و هیچ چیز مصون از تعرض هم نیست و حتی حیات و موجودیت آدمی میتواند بسرعت تغییر مسیر دهد. چنین هم می شود . نیمه شب ، مردانی سر تا پا مسلح ، با خشونت غیر قابل تصور از در و دیوار رد شده و به خانه فرد مورد نظر هجوم می آورند .نه حکم بازداشت دارند و نه هویت خود را اعلام میکنند . خانه ، حریم شخصی هر فرد محسوب می شود و در و دیوار از نماد حریم شخصی می باشد ، این از حقوق اولیه هر انسانی قلمداد میشود . هیچ کجای خانه از تفتیش و بازرسی درامان نیست . کتابها ، دستنوشته ها ، دفترچه ها و کاستها ، از اولین ، مورد تعرض قرار گرفته ها هستند به هر اعتراضی با خشونت و کلمات رکیک پاسخ داده میشود ، کلمات هم زیبائی خود را از دست میدهند با تغییر ماهیت بکار برنده آن ، به ابتذال تبدیل میشوند .نه گریه های مادر مو سپید و نه خواهش و التماس پدر پیر و ریش سفید و نه توضیحات دیگر اعضای بیدفاع خانواده ، مهاجمان را مانع اعمالشان نمی شود . در رفتار مهاجمان ، نه تنها آثار پشیمانی دیده نمی شود بلکه ، لذتی بس وصف نشدنی پیدا بود . هدف از این تهاجم برق آسا و مسلحانه ، دستگیری فردی از اعضای خانواده است . راستی اینان کیستند ؟ در یک چشم به هم زدن ، ماشین حامل این قربانی از دید ناپدید میشود . آنچه که باقی می ماند مغلوبانی بیدناع و بی خبر از آغاز جنگی یکطرفه . سوی دیگر فاتحانی سراپا مسلح که آغازگر و تمام کننده این تهاجم نابرابر بودند و پیروز شده بودند چون که دشمنی را ، به اسارت گرفته بودند . اگر فاتحین غرق شادی بودند ، آنسوی جبهه ، مادر و پدر پیر ، از اسیر شدن فرزندشان غرق ماتم بودند و غم آنها وقتی به اوج میرسد که میدانند نه وکیلی و نه مرجعی دادرس آنها خواهد بود که چنین حقی توهمی بیش نیست . فرد قربانی که بسان طمعه ، توسط شکارچیان ، شکار شده بود با چشمانی بسته و دستانی از پشت بسته شده ، در میان دو شکارچی ، با سری خم شده به پائین توسط آنان ، در میان آشوب و چراها ، دچار احساسی مبهم شده بود . در این میان یک چیز برای او مسلم شده بود ترک دنیای واقعی با تمام خوبیها و سختیهایش و وارد شدن به جهنمی تاریک ، با صاحبانی جبار . با توقف ماشین و خاموش شدن آن ، قربانی احساس کرد از فضای بی انتهای هستی وارد دروازه جهنم شده است و از خود پرسید :حاکمان این جهنم چه کسانی هستند ؟ و چه عاقبتی برایم تدارک دیده اند . انسانند ؟ کفش ، جوراب و کمر بند ، از قربانی گرفته شد و با هدایت یکی از شکارچیان از دالانها و پله ها عبور کرد و با باز شدن پی در پی درهای آهنی ، میشد حدس زد وارد چه محیط مخوفی شده است بوئی به مشام میرسید که گوئی به عصر تاریکیها تعلق داشت و هیچ نشانی از زمان حاضر به قربانی منتقل نمیکرد . ناله ها و فریادها از دوردستها بگوش میرسید و هرچه به عمق تاریکی فرو میرفت ناله ها و فریادها محیط را بیشتر از پیش به تسخیر خود در میآوردند. این فریادها ، چیزی جزء فریادهای قربانیان ی دیگر نمی توانست باشد . امّا نهره های ترسناکی هم همراه صدای قربانیان شنیده می شد و این نعره ها متعلق به صاحبان سرمست گشته این جهنم بود جهنمی که هیچ خدایی در آنجا حضور نداشت جزء صاحبان نهره ها که خود ، خدایان جبار این جهنم بودند . با عبور از این محل به جایی دیگر منتقل شد که سکوتی سنگین بر آنجا حاکم بود و هر از چند گاهی زمزمه های کوتاه ، نظم این سکوت را بهم میزد . شکارجی ، قربانی را تحویل دیگری داد و گفت :دکتر مورد در اختیار شماست. در این میان قربانی عاجز از درک کلمه «دکتر » بود . مامور شکار ، رو به قربانی کرد و گفت:اینجا ، کارشناسان ، از آتش جهنم نجاتت میدهند و رفت . کارشناسان ، اسیر خود را ساعتها به همان حال ایستاده ،رو به دیوار ، به حال خود رها کرده بودند . پاهای قربانی ، دیگر ناتوان شده بودند و هر وقت خواست بنشیند ضربه لگدی بر پاهایش زده میشد . صاحب این لگد ،این عمل خود را در سکوت مطلق انجام میداد و این برای قربانی علامت شومی را منتل میکرد . او حتی میتوانست صدای تپش قلب خود را هم بشنود.تلاش او برای آرامش یافتن و تمرکز بر موضوع خاصی ناممکن بود . با تلخی آغشته به مزاح بخود گفت :اکر اینها ، دکتر و کارشناس هستند إ لابد معنی این کارها هم کارشناسی هست . صدایی او را بخود آورد : شنیدم قهرمان شدی . و قربانی تا خواست جوابی بدهد رگبار همزمان مشت و لگد از هر سو به طرف او باریدن گرفت . ضربات چنان حساب شده و دقیق به نقاط حساس بدن اصابت میکردند که گوئی با پتک سنگین بجان آدم افتاده اند .عکس العمل طبیعی قربانی ، فریادهای او بود . کارشناسان احتیاجی به طرح و تعمق کردن نداشتند آنان چنان خبره و حرفه ای بودند که از پس این قربانی برآمدن ، مثل جدا کردن سر گوسفندی در کشتارگاه توسط قصابان ماهر میباشد. ید طولانی داشتن در چنین اموری ، کار سلاخی را برای کارشناسان آسانتر میساخت و این عمل پیش درامد سلاخی ، چه مدت زماتی طول کشید ، برای قربانی مفهومی ناشناخته است . در این جهنم چیزی که حضور نداشت زمان بود . مگر نه اینکه سنجش زمان براساس درک انسان از پدید امدن ثانیه ، و حرکت ، در مکان معنی پیدا کرده است امّا چیزی که برای قربانی ،تعادل خود را از دست داده بود همین زمان بود چون که یک ثانیه ، ابدیت را و بینهایت زمان را و شاید هم سکون را برای او تداعی میکرد .انکار که زمان از حرکت باز مانده است . کارشناسان ، او را جایی رو به دیوار نشانده ، قلم و کاغذی را پیش رویش گذاشتند . اجازه داشت چشم بند پارچه ای را در حد دیدن سوالات و نوشتن ، بالا بکشد . او باید هر آنچه را در ضمیر خود داشت و حتی هرآنچه را در بخش تحتانی مغز ذخیره شده بود بنویسد. ازاو چنین خواسته بودند . قربانی ، واقعاً نمیدانست چی بنویسد امّا نوشت . اندک زمانی بعد ، یک از کارشناسان نگاهی به جوابها انداخت و گفت : فاسد ، هزاران هزار ، از تو گنده ترها را آدم کردیم تو که جوجه ای . و با خشمی جنون آمیز او را کشان کشان به دنبال خود کشید. پله های متعدد و سردی آنجا ، حکایت از زیرزمین بودن آنجا را داشت . صدایی که بیشتر شبیه نعره کشیدن بود گفت : تو زبان آدمی را نمی فهمی تنها چاره تو ، جراحی توست . وبا غضبی چون غضب میرغضبهای عصر بربریت ، در یک چشم به هم زدن ، به همراه دیگران ، قربانی را روی تخت خواباندند و دستها و پاها ، بدون آنکه مقاومت بیهوده ای صورت گیرد با دستبندها به تخت بسته شدند و در آخر ، سر قربانی را در پتو مانندی پیچیدند . فرود برق آسای ضربات سنگین و سوزناک کابل بر کف پاها شروع گشت از تصادم کابل با پوست ، گوشت و استخوان ، دردی گرما زا پدید آمد نطقه اشتراک این دو پدیده متضاد ، دردی توام با آتش بود و کارشناسان ، با چه مهارتی، تلفیق این دو حوزه متضاد را آموخته و بکار میبردند. شکنجه را که تعزیر مینامند متوقّف کردند . قربانی را چنان آتشی فرا گرفته بود که گویی سرب گداخته ای را در سر او می ریزند در یک آن که ثانیه ای می شد ، تمام تصاویر زندگی ، با سرعت نور در ضمیر ناخودآگاه او به رقص درآمدند ، تنها چیزی که می توانست روی آن تمرکز اجباری کند خلاص شدن از دست پتو ، نفس عمیق کشیدن و درد خود را با فریادی بلند ،بیرون ریختن بود .آرزوی قربانی ، بی اختیار و سیال گونه تغییر جهت داد و ناگهان ، اقیانوسی با کوههای شناور یخی در تخیل او نمایان گشت این تخیل برآمده از آرزوی طبیعی جان و روان له شده او بود . چاره فرو نشاندن این آتش و این درد فرو رفتن در این دریای یخی و پاهای خونین را در تماس با تکه های بزرک یخی تسکین دادن بود . دریای یخی بسرعت ناپدید شد و قربانی بخود گفت : نیستی ، چه زیباست ، نه آتشی و نه دردی ، او را دیگر کار ساز نیست. و ایکاش طبق قوانین فیزیک که هیچ چیز از بین نمیرود بلکه تغییر ماهییت میدهد ، او هم میتوانست از این حالت فعلی درآمده و به صورت دیگری درمیآمد تا متحمل چنین درد وعذابی نگردد . .

ادامه دارد

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.