رفتن به محتوای اصلی

روایت ساده ای ازگوش ونقش این مهم درفاز گفتمان دموکراتیک
04.07.2008 - 13:51

 سه روایت محوری ومرکزی مشغله همیشگی ذهن وروحم در آن بر هوت وحشت ودرد، درآن سلولهای نمور وتنگ وتاریک بودند که همیشه آن روایت را بدون هیچ قلم وکاغذی می نوشتم ومی خواندم وآرام می شدم ، روایت وداستان عشق، روایت وداستان آزادی وعدالت اجتماعی ، روایت وداستان گوش این قوه شنیداریمان درگفتمان دموکراتیک ، روایت عشق وکنکاش پیرامون آن برایم کتب بزرگ وحجیمی گشود که درآن کتب عشق را میخواندم ومی نوشتم ، می خواندم ومینوشتم بدون هیچ قلم وکاغذی ودرآن فضا ئی که جسم زیرفشارسخت وطا قت فرسا به تحلیل میرفت مرا تغذیه میکردند وبارسنگین جسم درهم نوردیده وله شده را بدوش میکشیدند ومرهم زخمهای انبوه برجسم وجانم می شدند ، روایت آزادی وعدالت اجتماعی درجامعه سخت استبداد زده مان برایم درراه انسجام یک قوه تعقل وخرد ، روایت ریاضی گونه ای بود وبدین ترتیب درکنار سایردلمشغولیهای انبوه ذهنیم، گوش ونقش آن دریک گفتمان دموکراتیک وآزاد ، بخشی ازتمرین مداوم قوای ارادیم بود وبدینگونه پروسه تربیت وباز تربیت درهرسه قوای روحیم جریان داشت وبدین سان زندگی بنوعی دیگر درتنهائی مطلق درحبس وبند ادامه داشت، عشق اولین دلمشغولیهای جانم ، روحم، قلبم،وروانم در آن محیط نفرت وبی مهری رنج وعذاب بود وباعشق به انسان امیدواروباعشق به انسان سرزنده میشدم جوان میشدم وبا عشق انرژی می گرفتم ، باعشق ازمرگ زندگی میساختم وباعشق آزاد ویله ورها بودم ، با چشمان عشق دیوارهای ستبر وفولادین واخموی بند را نمی دیدم وحس نمی کردم ، باعشق حصارنفرت را به سخره می گرفتم ، نفرت را می زدودم وزهرنفرت عظیم زندانبان به خویش را بی اثر می ساختم و درعوض هیچ کینه ونفرتی به اوپیدا نمیکردم واحساس میکردم با نفرت به او میان ما تفاوتی وجود ندارد ومن هم همطراز اوهستم وتفاوت ما درمرزبین عشق ونفرت بود وتا بحال نیز حتی حاضر نشدم درذهن واندیشه ام زخمی کوچک براو وارد کنم ، کینه درمن خشکید وعشق روئید ، واما درروایت آزادی وعدالت اجتماعی به تعاریف جدیدی رسیدم که برتعاریف گذشته ام افزوده شد ولی آ نچه که درمن تغییر یافت اشکال وشیوه های جدید ونوین تحقق آزادی وعدالت اجتماعی بود ، واما درروایت سوم به عنصرگوش، این قوه شنیداری مان توجه ویژه داشتم وسعی داشتم رابطه اش رابا استبداد پیدا کنم درآنجا گوش به جهت اینکه بقیه حواس چند گانه دراثرفشارانبوه جسمی وروحی لطمات شدیدی میخورند نقش ویژه ای پیدا می کند ، چشمانت را می بندند تا مصادیق بازی خورده نفرت وجهل را نبینی وبالطبع گوش نقش فعالتری پیدا میکند وبیشتر یدک کش سایر حواس درراستای فهم پیرامون میگردد وازهمین روزنه ها ارتباط گوش را با بند ودیوار وحصار جهل ونفرت پیدا میکنی و میفهمی که نفرت چگونه گوشش درشنیدن صدای غیرومخالف بسته میگردد وچگونه استبداد فقط خودش را میشنود وعاشق خویش وعاشق تکصدائی خویش میشود وگوش را فقط برای پذیرش خویش ازتو میخواهد ، زبان فراوان میگردد چرا که حقیقت رادرانحصار مطلق خویش می بیند وترا هیچ وپوچ می خواند که نباید به توگوش دهد، میگوید تو ذره ای حقیر وفرومایه بیش نیستی ، توچیزی نداری بگوئی وهرآنچه که داری مضر است ومن آنجا می آموختم که گوش نسپردن به غیرخویش یکی ازتولیدات نا میمون استبداد وجهل ونفرت است وهریک ازافراد یک جامعه استبدادزده کم یا زیاد بنوعی میتواند اسیر آثار مخرب آن باشد وبالقوه خود یک مستبد کوچک یا بزرگ باشد، سالها پس ازخلاصی ازبندو زندان به آن روایت پدر می اندیشم که میگفت پیرمردی را در راسته دستفروشان با سه جمجمه انسان وبا نرخهای بسیار متفاوت ازهم درحال فروش جمجمه ها دیدم ورمز این تفاوت قیمتها را ازپیرمرد پرسیدم واو درتوجیه نرخهای متفاوت شیئی را ازیک گوش جمجمه بسیارارزان عبورداد وبلا فاصله آن شییء بدون هیچ درگیری ازطرف دیگر گوش بیرون افتاد ولی وقتی همین عمل را با جمجمه دوم انجام داد که نرخ بیشتری داشت آن شئ با تکان دادن ازسمت دیگر گوش بیرون افتاد ووقتی همین کار را با جمجمه سوم یعنی گرانترین آن انجام داد براحتی شئ نمی افتاد وپیرمرد مجبور شد با تکانهای بسیار شدید وپس ازسپری شدن زمان زیادی آن شئ را ازآنطرف دیگر گوش بیرون آورد ومن آنزمان به این روایت پر آموزه وگرانقدر پدرا ندیشه نکردم وفکرمیکردم از آن نوع گوش دادنیها ئی است که باید قبول کرد وپذیرفت ، آخرمن بزور یاد گرفته بودم وقتی درخیابان ومدرسه وکلا جامعه بتو میگویند گوش کن معنای آن پذیرش سخن است ومن نمیتوانستم این رابطه ناعادلانه را بپذیرم وهضم کنم بخصوص درمدرسه وقتی معلم وناظم ومدیر با توپ وتشر وفریاد وگاها کتک میخواستند هرچه را میگویند گوش کنیم یعنی قبول کنیم من نمدانستم ریشه های عمیق این همه نافهمی ها وکج فهمی ها درکجاست؟ حتی نمیتوانستم نصایح بسیار خیرخواها نه پدر را هم بفهمم وآویزه گوش کنم ، پدربمن میگفت تو برای آنکه بزرگ شوی اول باید گوشت بزرک شود وتوباید هزارگوش ویک زبان باشی ووقتی ازمن خیلی عصبانی میشد وازکوره درمیرفت میگفت پسرجان آن پنبه را از گوشت بیرون بیاور ومن میدیدم پنبه ای در گوشم ندارم تا بیرون بیاورم ومیگفت میدانی چرا خدا به تو دوتاگوش داده ویک زبان؟ تو باید دوبار گوش کنی ویکبار حرف بزنی ، وقتی بزرگتر میشدم به نقش گوش حساستر میشدم ودرمطالعه برخی مطالب علمی ازگوش دریافتم که پدرچه تعاریف دقیقی دربکارگیری این روایات وضرب المثلها داشت ، وفهمیدم که گوش دادن سخن وپذیرش ویا ردسخن دوپروسه کاملا مجزا ازیکدیگر میباشند ولی هر یک از این دو پروسه کارکرد متفاوت ازهم دارند وفهمیدم که گوش سپردن ویا نسپردن حق توست ولی وقتی گوش دیگری را درگفتار وزبان خویش به خدمت میگیری شنیدن سخن غیر خویش وظیفه توست ،تا آنکه دراحترام عمیق به گوش وسخن برداشت ویژه ای ازآن شاهکلام ولتر که گفت من خودرا فدا میکنم تا توحرفت را بزنی ، پیدا کردم واین کلام جادوئی ولتر چه خدمت بزرگی به عصر طلائی گفتمان دموکراتیک دراروپا کرده است وچه تأ ثیرات عظیمی دراین راستا برجای گذاشت و ولتر چه ستایش جاودانه ای ازنقش گوش وشنیدن سخن مخالف خویش داشت ،وحال سوأ ل بزرگ این است که آیا این شاهکلام ولتر اهمیت محوری ومرکزی خویش رادر گذار دردناک از پروسه استبداد به دموکراسی درفاز مربوط به گفتمان دموکراتیک وآزاد ازدست داده است؟ من فکر میکنم گوش سپردن با جان ودل به مخالف خویش یک فضیلت گرانبهای اخلاقی سیاسی است ودوری گزیدن از این فضیلت افزایش هزینه های این گذار میباشد ، گوش سپردن به خویش وبه آراء همسو وموافق خویش مصداق دقیق خود ستائی است وریشه دراستبداد درون دارد ، شنیدن مخالف خویش با گوش جان واحترام به سخن مخالف وبه رسمیت شناختن سخن مخالف راه عبور اجتناب ناپذیر فاز گفتمان دموکراتیک است ودر هرنوع دیالوگ وگفتمان درهرسطح وحوزه ای به تمرین دراز مدت نیاز میباشد وبه زمان دراز نیاز مندیم تا جامعه به شرایط نسبتا مطلوب یک گفتمان دموکراتیک نزدیک شود ، این پروسه نه تنها یک تمرین اجتماعی راطلب میکند بلکه وظیفه افراد آگاه وروشنفکر جامعه میباشد. تمرین درحوزه روشنفکری تمرین درحوزه میان سازمانها واحزاب وتشکلهای اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی وغیره بدون تمرین انفرادی امکان پذیر نمیباشد ، نیروهای نخبه وروشنفکر ودموکرات جامعه سازندگان جامعه دموکراتیک هستند واین باید درروزمره گی مان درهرلحظه سخن وگفتگو باغیرخویش درهرموضوع ومبحثی وبا هرسن وسالی وهر ایده واندیشه ای جریان داشته باشد . بی تاب وبی قرار و واله وشیدای سخن خویش نباشیم باید درعمل فردی خود شیدائی وبی قراری وبی تابی برای شنیدن سخن وگفتگوی غیررا ثابت کنیم وبا جملات بظاهر مودبانه ببخشید میان کلامتان شکر ولی عملا میان کلامش زهر ویا ببخشید که حرفتان را لحظه ای قطع میکنم وعملا دیگر فرصت سخن برایش باقی نمیگذاریم ویا ببخشید یک پرانتز باز میکنم و عملا یک کتاب وسط حرف باز میکنیم ویا ببخشید درتأ ئید حرف شما وعملا یک کتاب درمخالفت با اوباز میکنیم وبدین وسیله هم میشود صا حب سخن را خفه ساخت واگر ابزارلازم را فردا بدست ما بدهند سخن غیر ومخالف را ممنوع کرده وبرایش زندان وبند درست میکنیم ویا حتی فراتر از اینها اگر زبان را درشنیدن مخالف خویش نمی چرخانیم باید چشم راگوش کنیم وهمه تن را گوش ساخته وگوش کنیم ، مکث صاحب سخن رادال برپایان سخن اونگذاریم که مکث میتواند بدلایل زیادی صورت گیرد ، ایجاد تمرکز ویا پیدا کردن کلمات مناسبتر ودلایل مختلف دیگر . برای حرافی وطرح خویش وتبلیغ خویش سخن آغاز نکنیم چرا که دیگر نمیتوانیم شنونده خوبی باشیم . عنصر زمان وتعادل درآن ورعایت جانب انصاف دردیا لوگ وگفتکو همیشه مدّ نظرمان باشد ، سعی کنیم با اشتیاق تمام دو برابر زمانی که خود سخن میگوئیم را برای سخن مخالف در نظر بگیریم . هرگاه توانستیم شنونده خوبی باشیم میتوانیم ادعّا کنیم گوینده خوبی هستیم و به هنگام گوش دادن سخن مخالف به فکر تمرکز خویش وچگونگی پاسخ به او نباشیم که در آن صورت نه طرف مقابل را فهمیدیم ونه میتوانیم خودمان را به طرف مقابل بفهمانیم . تمرین کنیم وباز تمرین که بهترین شنونده باشیم چرا که کشور استبدادزده ما به هزاران گوش اکتیو بیشتر نیازمند است تا به هزاران زبان.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.