رفتن به محتوای اصلی

هنگامی که احساسات سیستم ارزشی را تشکیل دهد مشکل نشست پاریس
31.08.2007 - 12:09

۷

 وقت زیاد نیست

پانزده سال در کوتاه مدت تاریخی نیز آنی گذراست. ایران سرزمینی تمدن شکسته است؛ تمدن زراعی در ایران به سر آمده است و تمدن صنعتی نتوانسته است جای
گزین شود؛ مافیائی شدن همة عرصه
های حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و آنگاه و در پی آن تباهی روزافزون در عرصة فرهنگ و اخلاق این شکستگی تمدن را به گونه
ای تصاعدی افزایش می
بخشد؛ و البته مثل همیشه ماهی از سر است که دارد گنده می
گردد؛ دستگاه سیاسی ما که باید جلوی گندیدگی بیشتر را بگیرد خود فسادآفرین و فسادافزاست.

سهمیه بندی بنزین در همان حال که بهای نفت به میزانی باورنکردنی افزایش یافته است، آغاز اعلام ورشکستگی ملی
ست؛ در یک سرزمین تمدن شکسته، گاه، گران شدن ثروت ملی نه بخت که فاجعه است. احمدی نژاد که با وعدة بردن نفت بر سر سفره
های مردم و مهرورزی انتخاب شد، از محل مازاد درآمد نفت، بر حقوق و دستمزدها (مستقیم و غیر مستقیم) افزود. اما، در سرزمینی که سرتاپای آن را موریانة فساد جویده است، بالابردن تولید به سادگی امکان
ًپذیر نیست. پس تنها با افزایش واردات، افزایش قدرت خرید را می
توان معنا بخشید و واردات حساب شده که نباشد، سیر لنگان رشد صنایع داخلی را یکباره فرومی
کاهد؛ و این است که با وصف افزایش شگفتی
زای بهای نفت و افزوده شدن سالی ۸۰۰ هزار نفر به سپاه بیکاران، رشد صنایع به ۴/۵ درصد فرومی
کاهد (پیشتر از رشد ۱۲ درصدی سخن می
رفت). این یک سوی ماجرا و از سوئی دیگر، نه تنها افراد که بانکها برای فرار از کاهش روزافزون ارزش پول ملی به سمت آسان
ترین و دم دست
ترین راهِ گریز می
روند: تبدیل پول به زمین و مستغلات. نتیجه افزایش پنجاه درصدی بهای مسکن و خانه
خرابی بیشتر مردمی که خواب خوش افزایش درآمد را نتوانستند به عید برسانند.

سالی حدود پنج درصد از میزان صادرات نفت ایران کاسته می
شود و خوشبینانه
ترین بر
آوردها امکان صادرات نفت را که دیرک آن بنای موریانه 
خورده
است پانزده سال می
داند (وزیری هامانه وزیر برکنار شدة نفت در مراسم تودیعش).

آنگاه چه خواهد شد؟

دلخوش
کردگان به آرامگاه کوروش کبیر، آیا فرصت خواهند یافت پیش از آن که آدم
خواران آنها را ببلعند به زیارت مرقد او نایل شوند؟

خواب
ها اما بس سنگین
اند و همپای این سنگینی کابوس
ها هستند و رؤیاها؛ کابوس تجزیه، همانگاه بسیاری از روانها را پریشان کرده
است که بیداری در اضمحلال خواهد بود: نابودی ملی. در برابر، آنگاه که ایدئولوژی
های جهانی در برابر یگانه فرمانروای زمان (سرمایه) به زانو درآمده
اند، خواب خوش استقلال مردم خودی با رؤیای سرور و قهرمان شدن
 بر و برای آنان، دارد بدل به یک اپیدمی می
شود؛ روشن است که در این میان قدرت
های منطقه
ای که یک ایران قوی، یکپارچه و دمکرات را خوش نمی
دارند که همة مردمانش، آن را خانة خویش بدانند؛ به تکاپو افتاده
اند که از آب گل
آلود ماهی بگیرند. نمی
خواهم متهم کنم؛ اما وقتی می
شنوم که برخی از آذربایجانیهای ما دارند حزبی با یک سرمایة کلان تاسیس می
کنند که تنها هدفش مبارزه با فارس و فارسی
ست، از آنچه می
تواند در پی بیاید وحشت می
کنم. ما چه مجموعه
ای را داریم تحویل نسل
 بعدیمان می
دهیم.

این که کردستان به پنج پاره تقسیم شده
است. بلوچستان به سه پاره، آذربایجان به دو پاره، ترکمستان به دو پاره و عربها خویشاوندی فرهنگی بیشتری با جهان عرب دارند تا بقیه بخشهای ایران. یک واقعیت است؛ اما، راه حل تکه پاره کردن ایران و بدل کردنش به گوشت دم دهان گربه
های چاق و چلة اطراف نیست؛ گیرم کردستان ایران را هم از ایران منفک کردیم، آنگاه چگونه خواهیم توانست همة بخش
های کردستان را از سیطرة ترکیه، سوریه، عراق و آذربایجان شمالی درآریم تا به هم وصلشان کنیم.

دستگاه مافیائی حاکمیت علی
اف در آذربایجان شمالی با ۸ ملیون جمعیت، البته که آمادة بلعیدن ۲۰ ملیون آذربایجانی ایرانی و سرزمین آذربایجان ایران است؛ اما، با کدام متد جراحی نوین خواهیم توانست مرزهای آذربایجان ایران را از کردها، فارس
ها و شمالیها جدا کنیم بی این که فاجعة پاکسازی قومی در راه باشد. در هم
آمیختگیِ اتنیک در ایران، فراتر از آن است که جدائی بدون رویکردهای فاجعه
زا ممکن باشد.

باید به دنبال راه
حل
های منطقی گشت؛ میلان کوندرا می
گوید بدبخت
ترین انسانها کسانی هستند که «احساسات» سیستم ارزشی آنها را تشکیل دهد؛ و چنین است: راه
حل
های رادیکال یکدیگر را توجیه و تشدید می
کنند؛ هنگامی که کسانی خودویژگیهای انسان
های ایرانی را پای یک انسان بی
تعریف ایرانی قربانی می
کنند و آنگاه هویت این انسان تجریدی را آریائی تعریف می
کنند و آن را با پارسی یکی می
گیرند، در برابر، کردها، ترکها، ترکمن
ها و بلوچهائی هم یافت خواهند شد که هویت خودویژه
شان را به کل از ایرانیگی (ایرانیت) بری بدانند و جداسری کنند. این هر دو گرایش با تاو دادن کورة احساسات تجریدی و بی معنی
ِ شووینیستی یک فاجعة تمام عیار را برای ایران فردا رقم می
زنند.

اما، هنگامی که همة بهرهای ملت ایران در آن خانة مشترک، خویش را صاحبخانه حس کنند و بتوانند زبان و فرهنگ خودی را حفظ کنند و ببالایند، در مالکیت سیاسی سرزمینشان سهیم باشند و در عین حال با خویشاوندان بیرون از مرزهای کشورشان داد و ستد فرهنگی و حتی اقتصادی و برنامه
های مشترک داشته باشند، ایران مرکزی خواهد شد برای جذب بیرون ماندگان. آنگاه ما سرزمینی را به آیندگان تحویل خواهیم داد که تضادهای آن آنتاگونیستی نیستند و هیچ دلیلی برای جدائی از آن وجود نخواهد داشت؛ گیرم نام آن ایران آنگاه «ایرانستان» بشود یا «اتحاد جماهیر ایران»؛ چگونه می
توان چنین نسبیتی از بهشت را بر جهنمی به نام ایران که زندان همواره در حال انفجار مردمانش می
شود ترجیح داد، جز با تبدیل کردن احساسات به دستگاه و سیستم ارزشی؟!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.