رفتن به محتوای اصلی

چند نکتة متفاوت با یک مخرج مشترک
24.07.2008 - 12:09

فشار روانی بر کیانوش توکلی برای اعمال سانسور بر من و آیدین تبریزی کماکان ادامه دارد. و این یکی از بی
شرمانه
ترین رویکردهائی
ست که در خارج از ایران و در میان اپوزیسیون ایرانی تا کنون مشاهده شده
است. کیانوش توکلی و دیگر مدیران سایت ایران
گلوبال، هیچ نقد و نظری را حذف نمی
کنند. تنها ملاکی که در مورد آن توافق کرده
ایم خودداری از توهین (به افراد و نیز مردمان) است. و پس این منقدین مسئله
شان این نیست که چرا نظر آنها منعکس نمی
شود. رک و راست خواهان بریدن زبان و شکستن قلم دیگران و دگراندیشان
اند. مرتب هم به خاطر آیندة سایت ایران
گلوبال اظهار نگرانی می
کنند و پستان به تنور می
چسبانند که اگر اینطور پیش برود علی خواهد ماند و حوضش. اما، شگفتا که دائم دارد بر شمارگان کاربرهای سایت افزوده می
شود و از قضا، اکثر مقاله
های من و این آیدین تبریزی هم، در کنار گزارش
های خبری جزو پر بیننده
ترین مطالب هستند. جالب

انگیزترین حرف را این آقائی که به نام یک ایرانی کامنت می
گذارد زده است. ایشان نوشته
اند:

«آقای کیانوش توکلی ارجمند . عقل و منطق حکم میکند که از نتایج کار خودتان جمعبندی کنید .اگر نتایج خوبی داشته است ادامه دهید و اگر نه پس چه بهتر جلو ضرر و زیان را بگیرید که بقول معروف جلو ضرر را هر وقت بگیرید منفعت است . من به عنوان یکی از خوانندگان سایت شما باید عرض کنم که مدیریت جدید باعث افت این سایت شده است وبهتر است که در این مورد تجدید نظر کنید . نه طرهدار خانم بقراط و آقای نوری علا هستم و مخالف اعضای مدیریت جدید سایت ایران گلوبال ولی عزیز من در کجای دنیا یک عده ای که در مورد برخی از مسائل سیاسی و اجتماعی موضع مشخص و با دیگران سر دعوا و جنگ دارند در یک سایتی که می خواهد محل گفتگوی آزاد وسازنده باشد جمع می کنند و اسم اش را می گذارند "مدیریت" . آقای توکلی بدون تعارف بگویم که این آش شله قلمکار است نه مدیریت . »

باری،

بنا بر این جناب یک ایرانی معتقدند که مدیران یک سایت اینترنتی که محل بحث و گفت و گو ست باید به لحاظ نظری مخنث باشند. (احتمالا فرشتگان به لحاظ نظری مخنث
اند واین به راستی جالب
انگیز است). جز این نمی
شود. چرا که هر آدمی، به هر رو، دارای گرایشها و نظراتی
ست و پس حق ندارد جزو مدیریت سایت باشد. بسیار خوب در دورة بعدی خواهیم رفت از کرة مریخ کسانی را پیدا خواهیم کرد و در مدیریت سایت قرار خواهیم داد که دارای نظر در مورد مسائل کرة زمین نباشند؛ تا این آقای یک ایرانی راضی شوند و با رضایت خاطر به مخالفین نظرات پان
ایرانیستی و شووینیستی خودشان دشنام بدهند.

در عین حال، من و آیدین تبریزی هم ممکن است در بسیاری موارد با هم اختلاف نظر داشته
باشیم. اما، متمدنیم و با هم بحث می
کنیم و هیچ اصراری هم نداریم که الا و بلا آن یکی را مجاب کنیم. از جمله این که از دوران ماد نام ایران و ایرانی وجود داشته
است. ایران وجود داشته
است و وجود خواهد داشت: همانطور که هند با وجود تنوع اتنیکی بسیار بالاترش (نسبت به ایران) هند است و چین که ناگزیر شد به خاطر ایجاد تفاهم میان مردمانی با زبانهای بسیار متفاوت خط تصویری اختراع کند (درست مثل علائم راهنمائی و رانندگی) چین نام دارد و داشته است و خواهد داشت.

و اما، این ماجرای کوروش و استوانة او و این مقالة آقائی به نام شولتز بهانه
ای شد که نکاتی را یادآوری کنم:

۱ ـ آن بند که «من بر خلاف میل دیگران بر آنها پادشاهی یا فرمانروائی نمی
کنم.» در استوانة کوروش وجود ندارد و جعل است. متأسفانه خانم شیرین عبادی هم بدون توجه و مطالعه در سخنرانی
اش در مراسم نوبل، بر این جعل تأکید کرده
است. ترجمة دقیق استوانة کوروش را می
توانید در سایت آقای غیاث
آبادی بخوانید.

۲ ـ بدون تردید کوروش یک اومانیست به مفهومی که ما امروز می
شناسیم نبوده
است. اما در قضاوت نسبت به او باید به زمانه
اش توجه کرد. در آن دوران، اقوام برای تحقیر یکدیگر تندیس
های خدایان یکدیگر را می
دزدیدند. مردمان قوم و قبیله
ای که خدایش دزدیده می
شد بیمار می
شدند و آرام و قرار از آنها سلب می
شد تا یا خدایشان را پس بگیرند یا همه سر به سر تن بکشتن دهند. در چنین دورانی بوده
است که کوروش توهین به ادیان و خدایان را در پهنة فرمانفرمائی
اش ممنوع و مثلا پس از فتح بابل، مردوک خدای بابلیان را نیایش کرده
است و پس، باری، فرمانفرمای خردمندی بوده
است. این همان توصیة عرفی
ست:

چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی

مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند.

۳ ـ کوروش در دورانی می
زیسته
است که چشم از چشمخانه برکندن و زجرکش کردن اسیران جنگی جزو افتخارات فرمانفرمایان بوده
است و مثلا یکی از شاهان آشور برای خشنودی خدای آسمان، اسیران جنگی را به خط می
کرد و به دست خودش چشمشان را درمی
آورد.

۴ ـ کوروش در دورانی می
زیست که همه جا فرمانفرمائی با فره ایزدی همراه بود. فرعون
های مصر خود را پسر آفتاب (آمون) می
دانستند و تقدیس می
شدند و پس نباید مایة شگفتی باشد اگر پای کوروش را می
بوسیده
اند. با این همه بر خلاف داریوش، سندی در دست نیست که کوروش در آن به کشتن یا زجر کشتن دشمن اعتراف یا افتخار کرده باشد.

۵ ـ من به این ماجرای داریوش و کمبوجیه و بردیا و گئومات مغ مشکوکم. داستان اینطور بیان شده است که کمبوجیه پیش از لشکرکشی به مصر از آنجا که بیم داشته است که برادر در غیاب او ادعای سلطنت کند او را مخفیانه کشته است. گئومات مغ که بسیار شبیه بردیا بوده
است، ماجرا را فهمیده و خود را بردیا و شاهنشاه ایران معرفی کرده
است. خبر که کمبوجیه رسیده از فتح مصر صرف
نظر کرده و آنچنان شتاب
زده پریده بر گردة اسبش که شمشیر خودش فرورفته به شکمش و او هم اینچنین کشته شده است. بعد یکی از زنان بردیا می
فهمد که این گئومات مغ است که به بستر او آمده و نه بردیا و به داریوش خبر می
دهد. داریوش هم به دیگر اشراف هخامنشی و قرار می
گذارند که گئومات مغ را دستگیر کنند و به سزای عمل ننگینش برساندندش و مابقی ماجرا.

و چرا من مشکوکم:

الف: هیچ احمقی حتی، برادر یگانة تنی خود را که قطعا به او وفادارتر از پسرعموهایش است نمی
کشد. گمان نمی
کنم کمبوجیه اینقدر احمق بوده
باشد. برادر تنی
اش بردیا که قدرت بدنی شگفت
انگیزی هم داشته
 بهترین ضامن بوده
است برای آن که در غیاب او کسی از پسرعموها به خیال سلطنت نیفتد.

ب: کمبوجیه یک پادشاه جنگی بوده
است و حتما بلد بوده
است چنان بپرد روی گردة اسب که شمشیر خودش نرود به شکمش.

ج: هیچ دو آدمی جز دوقلوها (و آن هم نه همشان) اینقدر به هم شبیه نمی
توانند باشند که حتی زنانشان آنها را از یکدیگر بازنشناسند و فقط یکیشان بفهمد که این مرد شوهر اصلی
اش نیست. آن زمان هم هنوز شبیه
سازی (کلون) کشف یا اختراع نشده بوده
است.

ه:داریوش در کتیبه
اش از این سخن می
گوید که اموال مردم را به آنها پس داده است. این بوی یک کودتای درباری اشرافی می
دهد. کی
اند این مردم اگر نه سران و اشراف هخامنشی؟ (هم
دستان توطئة داریوش در کشتن کمبوجیه و بعد زجرکش کردن بردیا به نام گئومات مغ.) زبان او را اول بریدند که نتواند حرف بزند. چشمش را درآوردند و گوش و بینی
اش را هم بریدند که شبیه به هیچ کس نباشد. بعد گذاشتندش روی خری که سرنیزه
ای در پالانش تعبیه شده بود چنان که به مقعد او فرو رود و اینچنین، آنقدر او را گرداندند تا مرد.

و باری، نتیجة این جنایت و توطئه شد سامانه
ای از توطئه: شش پادشاه آخر هخامنشی با ترورهای درون حکومتی کشته شدند و هیچ کدام به مرگ طبیعی نمرد. و هنگامی که اسکندر با سپاهیان اندکش به آن امپراطوری حمله کرد، بنا بر اجماع همة تاریخ
نگاران چون کاردی در پنیر پیش رفت.

۶ ـ با این همه، چنان که پروفسور بورشارد برنتیز تاریخ
نگار برجستة آلمان (شرقی پیشین ـ دانشگاه لایپزیک) می
نویسد؛ امپراطوری هخامنشی توانست با برداشتن مرزها و ایجاد امنیتی بالا، یک شکوفائی بی
نظیر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در منطقه ایجاد کند. تخت جمشید نمادی از این شکوفائی و نیز تعاطی فرهنگی بود.

بدبختی مردمان دین
خو این است که از هر چیز چه در وجه اثبات و چه در وجه نفی دین می
سازند: یا سیاه یا سفید. به گمان من تاریخ چنین نیست و باید به دور از گرایشات عاطفی بررسی
اش کرد؛ و به هر رو، کوروش نباید دستمایه
ای شود برای انکار حقانیت بخشی از مردمی که آریاتبار نیستند و در ایران امروز زندگی می
کنند. حتی اگر اجداد آنها متجاوز بوده
اند، آنها مسئول تجاوزگری پدرانشان نیستند و هیچ کس حق ندارد ایرانی بودن و صاحب
خانه بودن آنها را انکار کند. خطاب به سحر سرودم:

توئی که کوروش و آن استوانه را سازی

چماق بر سر مردم ز خوز تا به خمام.

این مردم در کنگرة ملیتً
های ایران فدرال، دارند با هم متحد می
شوند برای نگاه داشتن یکپارچگی ملی در ایرانی فدرال و آباد. آقایان چه دردتان است که نمی
توانید نام فدرالیسم را بشنوید؟ نه من تجزیه
طلبم نه آیدین تبریزی و نه کنگرة ایران فدرال. من همانقدر که در سایت ایران گلوبال از سوی ایرانخواهان و آریاستایان مورد هجوم هستم در روم کنگره مورد حمله و هجوم تجزیه
طلبهای پان ترک و پان
عرب بوده
ام که اما، شکست خورده ناچار یا روم را ترک کردند یا گوشه
ای ساکت می
نشینند به گوش دادن. سرفرازم که در شفاف
کردن سیاست روم کنگرة ملیتهای ایران فدرال، در کنار همکارانم دکتر حسین
بر و دکتر شکفته و ادمین
های گرامی روم (نوهان، شهریار و بیستون) سهم کوچکی داشته
ام.

این هفته (جمعه اول آگوست) دکتر شجاعی از رهبران حزب اتحاد لر و بختیاری در این روم سخنران خواهد بود و هفتة بعد (جمعه هشتم آگوست) من و آقای ناصرکرمی مناظره
ای دوستانه خواهیم داشت پیرامون مفاهیمی از دست ملت و ملت سیاسی و اتنیکی و فرهنگی. هر جمعه شب از ساعت ۲۱ تا ۲۴ به وقت اروپای مرکزی این روم باز خواهد بود. می
بینید که در روم کنگره هم بنای ما بر این نیست که فقط هم
اندیشان خود را راه دهیم.

روم دیگری باز شده به نام اتحاد خلق و فدرالیسم که هر روز باز است و یک جوان ۲۴ سالة خراسانی با نام فدرال از مسئولین آن است و فدرالیسم را تبلیغ و ترویج می
کند. چقدر هم قشنگ حرف می
زند. ایران رهبران آینده
اش را دارد می
سازد.

این چند نکته از برنامة پیشنهادی
ام به کنگرة ملیت
های ایران فدرال را دوباره مطرح می
کنم. به جای دشنام دادن به من و جنگ روانی بی
حاصل با کیانوش توکلی نقدش کنید. اگر حرفی در بارة این برنامه دارید بیائید جلو. هیچ کس جلویتان را نگرفته و دست از این درخواست مشمئزکنندة سانسور بردارید.

۱ ـ ادارة هر استان با پارلمان همان استان خواهد بود.

۲ ـ ادارة کل کشور با پارلمان ملی که نمایندگانش را نمایندگان پارلمان
های استانی از میان خود انتخاب می
کنند.

۳ ـ پارلمانهای شهرستانها و استانها با پارلمان هر شهرستان یا استانی که بخواهند می
توانند جلسة مشترک بگذارند و برنامة فرهنگی و عمرانی مشترک تدوین کنند (روشن است در چهارچوب قوانین ملی)

۴ ـ اعضای دادگاه قانون اساسی را پارلمان ملی از میان پیشنهاد شدگان قوة قضائیه برخواهد گزید.

۵ ـ فرماندهی کل نیروهای مسلح (نظامی و انتظامی) هر گاه که دادگاه قانون اساسی صلاح بداند با رئیس این دادگاه خواهد بود (پارلمان ملی حق لغو این تصمیم را خواهد داشت.) و هر گاه دادگاه قانون اساسی مصلحت تشخیص دهد در هر کجای کشور، می
تواند وضعیت فوق
العاده اعلام و ادارة منطقه را از پارلمان محلی بگیرد و به عهدة پارلمان ملی بگذارد.

و

این هفته از اول تا سوم آگوست، آذربایجانی
هائی نشست خواهند داشت که آن بیانیه را دادند که کلی مایة دعوا شد و اعتراض من و تأیید خوئی نسبت به اعتراض مرا در پی داشت و البته دشنام
باران من و آغاز قهر از سایت ایران
گلوبال (که گمانم دستور حزب مشروطه بود) و بعد هم، بهروز وثوقی با اعلام این که خود را یک ترک آذربایجانی ایرانی می
داند، امضایش را از آن پس گرفت. و البته گمان می
کنم اشتباه کرد. یک جریان را باید مادام که امکانش هست، اصلاح کرد و نه انکار. به هر رو اما، وثوقی یک انسان آزاد و آزاده است و میل در این باره میل اوست.

به خواست دوست و برادرم اسماعیل خوئی، من هم در این نشست شرکت خواهم داشت و به خواست همکار و دوست و برادرم کیانوش توکلی از طرف ایران
گلوبال در آنجا سخن خواهم گفت و گزارشی هم بعد، معروض خوانندگان این سایت شریف خواهم کرد.

دارم هر چه از دستم برمی
آید در راه نگاه داشتن اتحاد دموکراتیک مردم ایران و گذر از این شب سیاه انجام می
دهم. من از آنچه حقیقت بدانم دفاع خواهم کرد و بر مبنای وجدان خودم هم عمل می
کنم. ممکن است اشتباه هم بکنم و هیچ کس هم جز خود من مسئول نوشته و گفتة من نیست. کیانوش توکلی هم بچه نیست که شما بتوانید گولش بزنید یا من بتوانم قاپش را بدزدم. آدمی
ست سرد وگرم چشیده و آگاه. خود را اینقدر مسخره نکنید حضرات! بد است. بعد ممکن است بگویندتان: مه فشاند نور و...

نکته
ها زیاد شد. مخرج مشترک: درود بر انسان و آزادی.

بعدالتحریر:

مدتی پیش طرحی نوشتم و در سایت انتشار دادم برای احیای دریاچة مرکزی ایران و احداث آب
راهی میان خزر و عمان و نوشتم طرح دیگری دارم برای ساختمان
سازی ضدزلزلة برق
آسا در همة ایران که به زودی منتشرش می
کنم. دوستانی می

پرسند که چرا دست نگاه داشته
ام. ماجرا این است که دوستی که فنی خوانده است همان وقت زنگ زد و در بارة این طرح پرسید. کلیاتی را برایش تشریح کردم و بعد هم از جزئیات پرسید که توضیح دادم. نهیبم زد که این طرح را تا به نام خودت ثبت نکرده
ای منتشر نکن. به هر حال دارم به آلمانی تدوینش می
کنم که اگر شد پاتنتش را بگیرم. همة المنت
ها و ابزارهای لازم طراحی شده
اند و به گمانم این طرح می
تواند یک انقلاب در صنعت ساختمان
سازی باشد.

پس از زلزلة رودبار به این فکر افتادم (و من یک بنای نسبتاً ماهرم) گوشه به گوشه و کنج به کنج این طرح اندیشیده شد. بارها به بن
بست رسیدم و برگشتم به اول خط. تا رسیدم به جائی که بشود نه تنها یک خانة یک طبقه، بلکه یک آسمان
خراش صد طبقه را هم حتی به صورت یک تکه آجر یک
پارچه ساخت، مسلح البته (و در مورد ساختمان
های بلند تز از سه طبقه تقویت شده با اسکلت
بندی بتون
مسلح هم اگر آرشیتکت لازم بداند)؛ و یعنی ضدزلزله و آتش
سوزی به ارزان
ترین و سریع
ترین راه در قیاس با همة شیوه
های ساخت (شاید ارزان
تر از ساختمان خشت و گلی حتی) و بدون احتیاج به تخصص
های ویژه. به دست کارگران معمولی و بناهائی که در حد ماله
کشی کار بلد باشند.

این طرح تقدیم خواهد بود به ملت سیاسی ایران و خویشاوندان همة ملیت
های فرهنگی و اتنیکی ایرانی که بیرون ایران
اند. پاتنتش را هم بگیرم، اگر بفروشمش، آنجا را مستثنی خواهم کرد و حتی اگر جمهوری اسلامی بخواهد کار را شروع کند، بی چشم داشت مادی طرح را در اختیارش خواهم گذاشت. به شرط آن که تعهد دهد از آن استفادة بساز و بفروشی نکند. اما، انتشارش به این شکل یعنی در اختیار سوءاستفاده
کنندگان گذاشتنش. نسخة فارسی طرح نزد یکی از دوستان محفوظ خواهد بود که اگر اجل مهلتم نداد، به هر شکل که صلاح می
داند در اختیار مردم ایران بگذاردش.

و این را هم بیفزایم:

مدتی پیش، کامیوترم اعلام کرد که کسی دیگر کامپیوتر را در اختیار گرفته است. به اصطلاح آمده بود طرف هکری کند. جاسوسی مثلا. اختیار کامپیوتر هم دیگر دست من نبود حتی برای خاموش کردن؛ ناچار دکمه را زدم، فقط بخشی از مقاله
ام که ضبط نشده بود پرید. آخر علفی در کامپیوتر یک شاعر و نویسنده چه هست جز آنچه انتشار می
دهد؟ این طرح را هم نمی
توانی بدزدی، روی کامپیوترم نیست. خودت را اذیت نکن.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.