رفتن به محتوای اصلی

یادداشتی بر: [نامهء منتشر نشدهء مهدی بازرگان]
05.11.2008 - 16:08

مهدی بازرگان 1905 میلادی در یک خانوادهء بازاری سنتّی در تبریز متولّد شد، ادامهء تحصیلات خود در ایران را در رشتهء مهندسی در Ecole Centrale در پاریس به پایان رساند.

1936 میلادی به ایران بازگشت و در بانکِ ملّی ایران بکار مشغول گردید. در دانشگاه تهران در رشتهء ترمودینامیک به تدریس هم پرداخته است، بعد از جنگّ دوّم جهانی از همکارانِ دکتر محمّد مصدق بود، 1951 میلادی از سوی مصدق به ریاست کمیتهء ملّی کردنِ نفت برگزیده شد. هر دو نفر با دارا بودنِ نکاتی مشترک در جهت گیری سیاسی و اجتماعی همسویی داشتند، هر دو بدونِ در نظر داشتن سرنوشتِ حال و آیندهء آن زمانِ کشور و بهبودی همه جانبه در ایران،در تکاپوي کسب قدرت بودند و بجای پرداختن به حلّ مشکلات و بحرانها نه برنامه ها، بلکه قدرتِ سیاسی مرکزی حکومتِ وقت و خودِ شاه را به چالش کشاندند، بعد از سقوطِ محمّدِ مصدق مهدی بازرگان به جبههء مخالفِ حکومتِ وقت پیوست، در کنار آیت الله طالقانی و یدالّه سحابی 1961 میلادی حزب "نهضتِ آزادی ایران" را بنیاد نهادند، با ممنوع شدن این حزب مؤسسین آن هم به زندان افتادند.

مهدی بازرگان در کنار علی شریعتی و ابوالحسن بنی صدر از معمارانِ با سابقه تر و اصلی سیستم ولایتِ فقیه در شکل جمهوری اسلامی بود. بازرگان بر خلاف شریعتی و بنی صدر که با ایدئولوژیک کردنِ اسلام زمینهء انقلاب اسلامی 57 را فراهم کردند، او بنا به پایگاه طبقاتی بازاری خانواده اش بر طبقهء بازاری سنتّی و طبقهء میانی باورمندِ دینی جامعه جایگاهٍ خود را مشخص کرد و به آن تکیّه زد.

مهدی بازرگان بیشتر یک فردِ اسلامگرا بوده است تا یک فرد سیاسی کار، چرا که ابزارهای سیاست ورزی در تئوری و پراتیکِ قانونمندِ را برای زمان و شرایط مشخص خویش بکار نگرفته است، از ساختار های مدرن و دمکراتیکِ حکومت سازی، از سیستمهای آماری و دانش محور اقتصادی، از فلسفهء اندیشمندان عصر مدرنیته برای جایگزینی دمکراسی و رها سازی انسان از قید عبودیّت و استبداد استفاده نکرده است،

مهدی بازرگان در قلب و سر یک آخوندِ باورمند دینی امّا در منش و گفتار و انتخاب لباس می نمایاند که یک انسان دمکرات بوده، غرب و فرهنگ و بینش های اروپایی را هم بخوبی میشناسد، با اضافه کردنِ پیشوندِ مهندس به نام خود [ مهندس مهدی بازرگان] و با ژستِ استاد دانشگاه بودنِ خویش، جوانان بسیاری را به بیراهه کشاند، که بله میشود هم اسلامي سنتّی بود، هم لباس مدرن غربی با کراوات رنگارنگ بست و هم مهندس و استاد و مدرنِ امروزی هم بود. امّا این طبقهء جوانِ کم تجربه نمیدانست که در قلب و سر بازرگان چه میگذرد !. چه آیندهء شومی را برای آنها و کشورشان طراحی میکند !.

مهدی بازرگان با همان دارا بودنِ شاخص های آخوندِ حوزه ای خود، بیشتر اهل حرف بود تا عمل، تضاد طبقاتی و مبارزات طبقاتی را در جامعه نمی دید و اصولأ به آن اعتقادی نداشت، برخلاف دیدگاهِ لیبرالیسم که بر حقوق فردی و شهروندی تکیّه دارد، مهدی بازرگان مانند دیگر تئوریسین های اسلامی عربی و ایرانی مانند شریعتی و بنی صدر بر جنبش های گروهی اسلامی توده وار احساسی و قشری فاقد خردگرایی تأکید داشت. او اعتقاد داشت که دین اسلام و قرآن نیازمندیهای قرن 20 جوامع بشری را پاسخگو خواهد بود،

مهدی بازرگان با همین نگاهِ توده وار و متافیزیکی خود حاصل اندیشهء متفکران جهانی را از دوران رفرماسیون و مدرنیته، لیبرالیسم و نئو لیبرالیسم، سوسیالیسم، و سایر عرصه های خردگرای دیگر، با تمامی تکنولوژی دست آوردِ امروز با فرهنگِ فرآیند و روابط اجتماعی آن را در قالب "دین اسلام سنتّی" می ریخت و در تخیّل خود از آن آجر و کالایی بنام اسلام لیبرال و سوسیال را بیرون می آورد، چنین برداشت و عملکردِ مهدی بازرگان بیانگر این هست که گذشته از ساده اندیشی آشکار، نداشتن شناختِ کافی او را از ادبیّات و متونِ پایه ای دیدگاهها و فلسفهء لیبرال دمکراسی و یا سوسیال دمکراسی و سایر اندیشه های انسان محور راسیونال دیگر را به روشنی به نمایش میگذارد.

مهدی بازرگان تا قبل از انقلاب 57 پیوسته مخالف جدایی دین از سیاست، بویژه مخالف جدّي جدایی روحانیّت از سیاست بود، او بر خلافِ طبقهء بورژوازی و روشنفکر ایرانی، جامعهء غرب و دین مسیح را به مناسبت راسیونالیسم و هومانیسم و این جهانی بودن مورد هجوم قرار میدهد و آنها را به ناتوانی و سکوت با مرتکب شدنِ گناهان محکوم میکند، در مقابل تئوریسین ها و فیلسوفان روحانی اسلام را بر جسته میکند، که آنها با نادیده گرفتن این جهانِ مادی گرا، پای بند ارزشهای مقدّس آسمانی و آن جهانی هستند.

در افکار مهدی بازرگان بطور کلی جدایی بین سیاست و دین جا و مکانی ندارد و نمیتوانست حتّی تصور آنرا هم بکند. او اعتقاد داشت: { دین و روحانیّت باید سیاست را کنترل کند نه بر عکس }. او خواهانِ مطلق برپایی سیستم ولایتِ فقیه و در رأس هرم سیاسی آن نشاندنِ روحانیّت سنتّی بود.

بازرگان اعتقادِ راسخ داشت که حکومتها نباید برنامه های سیاسی و اجتماعی را تعیین کنند، این تنها دین هست که باید همه اموراتِ انسانی را تعیین و راههای خوشبخت شدن را را به آنها نشان دهند در این میان انسانها با رهبری روحانیّت ابزاری هستند برای اجرای این قوانین و دستوراتِ الهی. بنا بر این آقای بازرگان به ساختار حکومت و به تأثیر گذاری انسانها در تعیین سرنوشت و تدوین قوانین زمینی اعتقادی ندارد و اعتنایی هم نمیکند و نقش انسان با فلسفهء خردگرایی را از زمین و آسمان جمع میکند و زیر پا میگذارد.

مهدی بازرگان شکوفایی دانش و پیشرفت تکنولوژی، فرهنگ و تمدن غرب، با سیستمهای اجتماعی و سیاسی، همچنین پرنسیپ های غربی مانند: دمکراسی، حقوق بشر، هومانیسم با راسیونالیسم، و حتّی سکولاریسم را در کشور بنیادگذار لائیسیته و سکولاریسم در جهان [ فرانسه] دیده و تجربه کرده بود و از تعجّب دست به ریش و دندان گرفته بود، امّا با اندک صبری و با نگاهِ به پایین و این پهلو و آن پهلو انداختن[تو گویی که می اندیشد]، با تکان دادنِ سر و گردن خود به این و آنطرف در نهایت نتیجه میگیرد، که در این بهشتِ غرب که انسان و خرد او بالاترین جایگاه و مقام را دارد، جای اسلام سنتّی آقای بازرگان خالی هست و همه را ناقص و نادیده میگیرد،

و یا باخود اندیشیده است که حاصل اندیشه ها و فلسفهء جوامع غرب با نگاهِ ایرانیان سازگار هست و باعث تضاد و جنبشی در جامعهء ایران نخواهد شد، و تازه به اندیشهء انسانی سوسیالیسم و مارکسیسم که بر پایهء خردگرایی استوار هست روی نمی آورد، از این گذشته با تجربه از اینکه هم تبارش "جعفر پیشه وری" با این ایدئولوژی و با پشتیبانی از بیگانه شکست خورده است، مهدی بازرگان در مبارزهء سخت و آشتی ناپذیر بین مدرنیته و سنتگرایی آن زمانِ جامعهء ایران، خود را بر کفهء سنّت گرایی حوزه ای قم می اندازد و با انتخاب اسلام سیاسی سنتّی دیوار سد کنندهء رشد فراگیر را بلندتر و پروسهء لائیسیته و سکولاریسم را متوقّف میکند، مهدی بازرگان دشمنی شخصی با شاهِ ایران و با فرهنگِ ایرانی داشت او با اسلام خود در مقابل آریامهر بودن و آریا تباری و ایرانی بودنِ حکومت ایستاد. همان روش و تاکتیکی که از هجوم اعراب و تُرک تباران در ایران تاکنون شناخته شده هست و امروز هم کم نیستند که به چنین روشی ادامه میدهند.

مهدی بازرگان هیچگاه یک مبارز سیاسی اجتماعی و طبقاتی نبوده است و بطور کلی فرهنگِ لیبرال دمکراسی در چهار چوب اندیشه و در پروسهء سیاسی او بیگانه هست، او به برنامه و قوانین مدنی و اجتماعی حکومتِ وقت انتقاد و یا پیشنهادی نداشته است و فقط مخالف قرار گرفتن نام "خدا "در کنار شعار: [خدا ، شاه، میهن ] بوده است، او نه فقط به قانونمندی و دستگاهِ حکومت پای بند نبود، در محور فکری مهدی بازرگان تعهّد و وابستگی به میهن و کشور جایی نداشت. او فقط اسلام و شمشیرش را برای سرنگونی میخواست.

شعار سیاسی سراسر زندگینامهء مهدی بازرگان فقط شعار "عدالت اجتماعی" از زاویه ای عوام گرای آن بوده، که راهِ عملی کردنِ این شعار را در حوزهء فلسفهء خردگرا و در انواع دمکراسی های از قرون وسطی تا امروز نیافته است، و تنها روش دست یابی به آنرا در پیاده کردنِ عدالت اجتماعی دین اسلام دیده است، به همین مناسبت از روحانیّتِ شیعه در خواست عاجزانه میکرده است که با تأسیس ارگانهای دینی با رواج فرهنگِ اسلامی در اموراتِ سیاسی و اقتصادی کشور دخالت مستقیم و بیشتری داشته باشند تا از ظلم و ستم کاسته شود و عدالت اجتماعی در جامعهء ایران برقرار گردد.

>> مهدی بازرگان با شرکتِ فعّال خود در برپایی انقلاب 57 و با دیدارهای از قبل خود با خمینی و با توجّه به فعالیّتهای او در بحبویهء انقلاب، از سوی رهبر انقلاب حکم تشکیل حکومتِ موقت را دریافت کرد، موازی با آن مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه، تلاش در برقراری روابط دوستانه و مشورت با سفارت آمریکا در تهران را داشتند، 1 نوامبر 1979 مهدی بازرگان [نخست وزیر حکومتِ موقت] با ابراهیم یزدی [ وزیر امور خارجه] و مصطفی چمران[ وزیر دفاع] خواهان ملاقات با « پرژنیسکی» مشاور امنیّتِ جیمی کارتر پرزیدنت آمریکا که به مناسبت بزرگداشتِ سالگردِ انقلاب الجزایر در این کشور حضور داشت شدند،

این ملاقات بین کارشناسانِ آمریکایی و نمایندگان حکومتِ موقتِ اسلامی در شهر الجزیره صورت گرفت، بنا به گفتهء چندی پیش آقای« رابرت گیتس» وزیر دفاع کنونی آمریکا که خود در این کنفرانس شرکت داشته، آقای « برژنیسکی» به بازرگان اعتمادِ کامل داده و تضمین کرده است که انقلاب اسلامی را به رسمیّت میشناسند، و تمامی تسلیحاتِ نظامی را هم تحویل خواهند داد و خواهان همکاری دوستانه در برابر دشمن شمالی کمونیستی [ شوروی] شدند، امّا بنا به گفتهء « رابرت گیتس» هرسه نمایندهء رژیم اسلامی بدون وقفه فقط شعار: { شاه را به ما تحویل دهید} را بارها و پشتِ سر هم سر میدادند، که آقای برژنیسکی با دادنِ جواب منفی جلسه را تَرک کرده است. مهدی بازرگان و همراهان ابراز نگرانی خود را از پذیرفتن شاه ایران در آمریکا به عرض نمایندگانِ آمریکایی رساندند.

کاخ سفید و وزارتِ امور خارجهء آمریکا آقای Henry Precht را که از طرفدران سرسختِ خمینی بود و در برکناری شاهِ ایران نقش بسزایی را در کاخ سفید بازی کرد را به تهران فرستاد تا به نمایندگانِ حکومتِ موقت تضمین دهد که پذیرفتن شاهِ بیمار ایران امری سیاسی نیست و فقط جنبهء هومانیستی دارد. در همین راستا کاردار سفارت آمریکا در تهران Bruce Laingen] ] در خواست حفظ امنیّت هر چه بیشتر سفارتِ آمریکا را به رهبری شخص رئیس پلیس و انتظاماتِ تهران در این نشست مطرح کرد.

 

22 اکتبر 1979 شاهِ ایران برای معالجه وارد نیویورک شد، تقریبأ یک هفته بعد از آن یعنی 1 ماهِ نوامبر، ملاقات بازرگان و برژینسکی در الجزیره صورت میگیرد، 4 نوامبر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان اشغال میشود و میگویند که مهدی بازرگان با همراهانش مجبور به استعفا شدند. آیا دلیل استعفا و یا برکناری بازرگان و همراهانش ملاقات آنها با کارشناسان آمریکایی در الجزایر بوده است !؟. تحویل دادنِ شاه ایران از سوی آمریکا خواستِ اصلی خود خمینی رهبر انقلاب بوده است با این برداشت این ملاقات نمیتواند دلیل بر کناری و یا استعفای بازرگان و همراهانش باشد.

امروز به یقین میتوان گفت که اشغال سفارت آمریکا بدستور افرادِ بازرگان و بخشی از کابینهء همفکر او بوده که در مقابل سر پیچی آمریکا از تحویل دادنِ شاه، هدایت و رهبری انقلاب را بطور آزادانه و مصلحتی از کنترل طیف به اصطلاح لیبرالیست های اسلامی با گرایش به غرب بیرون آورده و به قشر رادیکال فوندامنتال که خمینی و خامنه ای و رفسنجانی در این جبهه قرار داشتند و دارند آگاهانه سپرده است.

بازرگان مسئول ربوده شدن انقلاب و مسئول تمام فجایعی هست که در مدّت 30 سال بر ملّت و سرزمین ایران گذشته است. بازرگان با درس خواندن در رشتهء مهندسی، طرح چوبه های دار و چگونگی آویختن ایرانیان به آنرا برای هم تبارانِ خود: یعنی خلخالی و خامنه ای را ریخت،

بر عکس تحلیل گرانی که میگویند اشغال سفارت آمریکا بدستور خمینی بوده است تا با این عمل طبقهء تکنوکرات لیبرالیست اسلامی را از صحنهء سیاست بیرون اندازد تا قدرت را در دستِ خود قبضه کند، امروز از چندین کانال شنیده میشود که خمینی با جریان اشغال سفارت آمریکا کاملأ بی اطلاع بوده است، فقط اطرافیان او را راهنمایی میکرده اند که خود را با این روند هماهنگ کند، این اطرافیان کسانی جز بازرگان و یزدی ها نبوده است.

از سویی دیگر ابراهیم یزدی به نمایندگان و کاردار سفارت آمریکا تضمین میداد که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. جریان گروگان گیری 444 روز بطول انجامید و در واقع اتفاقی هم نیفتاد، جیمی کارتر در رقابت انتخاباتی 1980 میلادی شکست خورد و گروگانها آزاد گردیدند.

هنوز رابطهء جریان گروگان گیری و انتخابات در آمریکا و شکستِ جیمی کارتر روشن نیست و پی گیری نشده است، در ایران هم بطور شفاف روشن نیست که جریان دستور اشغال سفارت آمریکا در تهران از طرف چه کسی و یا از چه کانالی و به چه منظوری صورت گرفته است، با عقل سالم و با تحلیل های دانش سیاسی امروز جور در نمی آید که شاهِ ایران را صرفأ به مناسبت همکاری با غرب و آمریکا از سلطنت بر کنار کنند، امّا از سویی دیگر دست به دامن آمریکا شوند و به آنها هم تضمین دهند که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد، و امروز هم آقای« ابراهیم یزدی» براحتی هر وقت هوس هوا خوری کند به آمریکا این شیطان بزرگ و دشمن درجهء یک خود سفر کند،

در این شکی نیست که انقلاب 57 در ایران کودتایی بوده است که از سوی کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا صورت گرفته، که در این کودتا خمینی مهرهء جمع آوری تودهء نا آگاه آن بوده و بازرگان، بنی صدر و ابراهیم یزدی ها مأموریّتهای دیگری را داشته اند، تنها اختلاف بین آمریکا و رژیم اسلامی فقط جریانِ تحویل شاه بوده است، آمریکا با کودتای 28 مرداد به هژمونی انگلستان در ناحیّهء خلیج فارس و خاورمیانه پایان بخشید و با کودتای 57 [انقلاب اسلامی 57] در ایران، جلوی گسترش سوسیالیسم را گرفت و نفوذ شوروی در خاورمیانه را در نطفه خفه کرد. ایجاد جمهوری اسلامی در خاورمیانه نقطهء آغاز فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم بوده است. کاخ سفید آمریکا علیرغم سر و صدا هایی که راه انداخته است، هیچوقت خواهان برکناری و سرنگونی رژیم اسلامی نبوده و نیست، آنها فقط تلاش داشته اند که جمهوری اسلامی را آنطور مهار و تربیّت کنند که جهان عرب بویژه در ناحیّهء خلیج فارس و سایر هم پیمانان آمریکا در منطقه و غرب نسخهء آنرا بر میز پنتاگون و کاخ سفید میگذارند،

کتاب جدید « راه دمکراسی در ایران» نوشتهء پاسدار اکبر گنجی یکی از آن نسخه هاست که به جامعهء آمریکا و حکومتِ آن تقدیم داشته است. غافل از اینکه 1400 سال هست که دمکراسی نتوانسته است از وسط دین اسلام بگذرد، دین اسلام با دمکراسی و حقوق بشر سازگار نیست، راه دمکراسی در ایران باید دین اسلام را دور بزند نه از وسط آن بگذرد، دروازهء راه دمکراسی ایی که بتواند دردِ ملّت و کشور ایران را التیامی بخشد، فقط و فقط لائیسیته و سکولاریسم هست، اوّلین شرطِ جایگزینی دمکراسی در هر جامعه ای بویژه ایران که باورمندیهای مختلفی وجود دارد سکولاریسم هست، سکولاریسم آزادی ادیان و انتخاب آزاد هست، سکولاریسم دین ایدئولوژیک و سیاسی و دین حکومتی را از صحنه خارج میکند و دین مردمی را با احترام به خودِ مردم واگذار میکند. افکار اکبر گنجی همان اندیشهء مهدی بازرگان با آمیختگی ایی از نظراتِ فیلسوفانِ غربی هست، اکبر گنجی از بازرگان ساده تر و کم ریشه تر هست، بازرگان میخواست مردم عادی را هدایت کند، اکبر گنجی میخواهد خودِ کتابهای محمّد، عیسی و موسی و سایر پیامبران را تصحیح کند، این یکی دیگر خیلی آسمانی و ملکوتی شده است.

>> سلسلهء پهلوی با هر اشتباه و با هر کم و کاستی هایی، فراتر از آنکه امکانات و شرایط سیاسی جهانی و خارومیانه اجازه میداد، به سرزمین و ملّت ایران خدمت کردند، آنها تاریخ باستان و امروز ایران را بهم دوختند، دستِ نسلهای امروز ایرانی را در دستِ گذشتگان گذاشتند، ایران را واردِ عرصهء مدرنیته کردند، ایران و ایرانی را به جبهه و گردش کار جهانِ امروز وارد کردند، مهدی بازرگان ها خیلی کوچکتر از آن بودند و هستند که بتوانند به جایگاهِ آنها در تاریخ ایران لکه ای وارد کنند، پهلوی ها وظیفهء خود را بدرستی و بطور کامل به اتمام رساندند، امروز در هر گوشه و کنار سرزمین ایران، میهن دوستی و پاتریوتیسم ایرانی که آنها در عصر جدید پیشتاز آن بودند ریشهء عمیق دوانده و شعله ور است که هرگز خشکیده و خاموش شدنی نیست،

>> نامهء منتشر نشدهء مهدی بازرگان، که نامهء خودِ ابراهیم یزدی هم هست، نه اینکه باعث تحقیر شاه ایران و فرهنگِ ایرانی نمیشود، بلکه بر جایگاهِ تاریخی او می افزاید که از طریق چه افرادی با چه وسعتِ دیدگاهی پست این سرزمین را به چنین روز سیاهی کشانده اند، نامه بیانگر کوچک مغزی و پدیدهء حقارت و کوچکی و حسادت بی اندازه در ذاتِ بازرگان و همفکران او میباشد، نامه و طرز منش مهدی بازرگان در مقابل شاهِ ایران، در تاریخ ایران زمانیکه مهاجمان از جمله: عرب تبار و تُرک تبار بر ایرانیان پیروز میشدند بارها تکرار شده است،

از مشهورترین آن اسکندر مقدونی بوده است، که پس از تسخیر و به آتش کشاندن تختِ جمشید گفت: "مقبرهء کوروش کجاست"، او را بر سر آرامگاه بنیاد گذار حقوق بشر بردند، با احترام هم در کردار و هم در افکار، امّا با حالتِ چهره ای تحقیر آمیز و بی ثبات خطاب به کوروش پدر ایرانیان گفت: « از امروز من شاهِ شاهان جهان هستم». ولی دستور خرابی آرامگاه را نداد.

دیروز بازرگان و هم فکرانش هم خواسته اند با این نامه به شاهِ ایران بگویند که از امروز آنها شاهِ ایران هستند، و امروز خامنه ای با انداختن آب در آرامگاهِ کوروش میگوید من شاه ایران هستم، امّا نه بازرگان و نه خامنه ای چنین ظرفیّت و لیاقتی را نداشتند و ندارند، و سرزمین ایران هم چنین پست و ناتوان نبوده و نیست که چنین شاهانی مانند بازرگان و یا خامنه ای بر آن حکومت کنند، آقای مهدی بازرگان پاداش نامهء خود را در همین جهان تجربه کرد، او جهنم را در همین دنیا دید و با تمام وجود لمس کرد.

در ایران فردا ما در محاکمهء تاریخی مهدی بازرگان و در محاکمهء علنی ابراهیم یزدی ها که وجودِ خمینی و بازرگانها را در خود دارد و شاهدِ عینی و زندهء آنهاست، هیچگونه تخفیفی نخواهیم داد.

بر همهء ایرانیان از هر تیره و با هر طیفِ فکری واجب هست که در اوّلین فرصت، پیکره شاهِ ایران را به عنوان شاهنشاهِ آریامهر ایران، با همان احترام ویژهء جهانی که خود در مقابل آرامگاهِ کوروش در سال 1972 به عمل آورد به میهن باز گردانند، همان بهتر در سرزمینی که اکنون قبر خمینی و بازرگان ها هست، بگذار آرامگاه شاهِ ایران به عنوان یک ایرانی میهن دوست تا در فرصتی مناسب در تبعید بماند:

« دیو چه بیرون رود، فرشته در آید ».

Nasser.karami@gmx.de

|نوامبر| 2008| میلادی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.