رفتن به محتوای اصلی

اپوزیسیون سیاسی در تئوری و در پراتیک (پایانی)
08.12.2008 - 19:13

اپوزیسیونِ سیاسي دینی آکادمیک:

 عدم موفقیّت چشمگیر حاکمیّت ایران در برنامهء پیشرفت اقتصادی و اجتماعی، و در فلسفهء سیاسی راسیونال خود که بنیاد فکری عصر مدرنیته بود، دراوایل دهه های هفتاد میلادی، میدان را برای ظهور تئوری های سیاسی ایی مانند: تئوری سیاستِ غرب زدگی و گم شدن هویتِ، جلال آل احمد هموار کرد. روشنفکران دینی ایرانی تئورهای خود را به تقلید و کپی برداری از دیدگاه نظریه پردازان عربی که بر اصول قرآن و آورده های دین اسلام (حدیث)، استوار بود برداشته اند. در جوامع سنتّی که عصر روشنگری آغاز و یا نهادینه نشده است، عرضه کردن تزهایی براساس باورها و داده های قبلی که به مذهب آمیخته است بزودی در میان طبقات گوناگون پذیرفته خواهد شد. بطور نمونه ابوالحسن بنی صدر، بجای مطرح کردن شیوه های اقتصاد مدرنِ امروز، اقتصاد توحیدی اسلامی را در جامعهء ایران پیش آورد و از سیستمهای اقتصادِ آزادِ بازار ، اقتصادِ سوسیالِ بازار، و اقتصادِ بازار متمرکز دولتی، صحبتی به میان نمی آورد. گرچه این تز اتوپیایی و توده وار است، اما بر اساس بینش مذهبي تکرار شده در افکار، ساده و عام پسند، از سویی عملی فریبکارانه که با یک تیر سه هدف را نشانه داشت: نفی ماتریالیسم دیالکتیک و راسیونالیسم در مقابل مطرح کردن ایده الیسم و متافیزیک، نفی سیستم های کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی های مریوط به آنها، در عوض برجسته کردن مبانی تشیع دین اسلام.

 هستهء مرکزی دیدگاهِ مبالغه آمیز و دور از واقعیّت تئوریسین های آکادمیک اسلامی بر آن بوده و هست که در عصر جدید، از دین اسلام ایدئولوژی ایی بسازند که، کلید حل مشکلاتِ هر دو جهان را دارا باشد، از سویی این ادعاي بیمورد را که دین اسلام در ذات ضدِ استعمار و بر علیه قدرتهای بزرگِ جهان است را جاودانه، و شعارهایی که به دلیل فقر، عدم رشد چندگانه در جهانِ اسلام بنیادگرا و انقلابی رادیکالِ امروز خریدار دارد، را به یگانه موضوع سیاسی استراتژیک زمانِ تبدیل کنند. امری که در گذشته های دور و نزدیک، جز خونریزی، به بیراهه بردن، بدتر کردن شرایط زندگی و روابط انسانها، جنگ ادیان و فرهنگها، پیامد دیگری نداشته و نخواهد داشت.

  

تئوریسین های اسلام سیاسي آکادمیک در ایران:

 ایدئولوگهای اصلی اسلام در ایران به روحانیت تربیت شدهء سنتّی(علما) تعلق ندارند و اغلب آنها در کشورهای غربی تحصیل، یا دانش آموختگان کلاسیکی هستند که با فرهنگِ این جوامع آشنایی کامل داشته که با همین اندوخته های علمی و کسب تجارب، توانسته اند یک ایدئولوزی جدید از دین اسلام را با یک زبانِ سیاسی روشن آکادمیک اپوزیسیون، به همهء طبقات، مهتر از همه طبقهء میانی، و روشنفکران جامعه ارائه دهند، که موفّق به ترغیب و جذب نخبگان و نوک هرم جامعهء ایرانی به دین تشیع اسلامی شدند، کاری که هرگز ار عهدهء روحانیّت سنتّی و علما ساخته نبود و بدون حضور این طبقه در عرصهء سیاسی ایران، جنبش اسلامی و انقلاب 57 هم نمیتوانست صورت گیرد.

نگاهی شتابان به کارنامهء زندگی چهار نفر ار آنها: جلال آل احمد، علی شریعتی، مهدی بازرگان، ابوالحسن بنی صدر، شاید به شناخت بیشتر این جهان بینی کمک کند:

 1- جلال آل احمد: 1923 در یک خانواده روحانی در طالقان در نزدیکی قزوین بدنیا می آید، ویرانی دفتر محضر و یا ثبت (Notar)، پدر را که حاضر نبود به قوانین لائیسیته رضاشاه کبیر تن در دهد را بیاد داشته است، احمد کسروی بر او تأثیر بسیار گذاشته، در سن 20 سالگی که شاهد تسخیر ایران و شرایط اسفبار اجتماعی ایران بوده کمونیست میشود، بعد از واقعهء آذربایجان بدستور استالین، حزب توده را ترک کرد، و به جنبشهای ملّی و سوسیالیستی پیوست. در سالهای 1960 میلادی، که روحانیّت رهبری اپوزیسیون را بعهده گرفت، به دین اسلام روی آورد، 1964 میلادی، برای ادعای زیارت حج به مکه سفر کرد، و تا زمان درگذشت 1969 میلادی، مدافع دین اسلام و با این ایدئولوژی بر علیه دولت وقت مبارزه کرد. افکار او با کتاب غرب زدگی اش برای روشنفکران دههء شصت الگو شد، دکتر علی شریعتی ادامه دهندهء جهان بینی و روش سیاسی او شد.

مسیر زندگی سیاسی آل احمد که از کمونیست شروع و به پذیرش اسلام پایان میپذیرد، و در مقابل رهبری روحانیّت سر تسلیم فرو می آورد، و بعضی از آنها مانند کیانوری که موفّق به کسب درجهء آیت الله هم شد، در تاریخ سیاسی کادر رهبری حزب توده شناخته شده هست. نقش حزب توده در برپایی و شکل گیری رژیم اسلامی بیانگر این واقعیتِ تاریخي تلخ است.

از رهروان حزب توده" آقای فرخ نگهدار" یکی از رهبران سازمان فدایی اکثریت، که بر دیگاه راست خود همچنان پا بر جا مانده است، در مقالهء 7.12.2006 در "سایت ایران امروز" خود با عنوان: [ با این انتخابات غیرآزاد چه باید کرد ؟ ] برای نایل آمدن به درجهء آیت الله شدن خویش، گویا بنا به مأموریتّی کرهء زمین را ترک گفته و با فرشتگان و ملائکه هایی که برای شرکت و یا نظارت در بستن قراردادهای سنگین اقتصادی بین جمهوری اسلامی و کشور ونزوئلا در پروازند، هم پرواز شده است.

 2- علی شریعتی: 1933 در روستای مازنیان در حاشیهء کویری خراسان بدنیا آمد، پدرش یکی از روحانیون سرشناس بود. در هفده سالگی با گذراندن دورهء دوساله، آموزگار دبستان میشود. 1959 با شرکت در کنکوری با دریافت بورسیه عازم پاریس میشود، با تحصیل در رشتهء تئولگی و جامعه شناسی با درجهء دکترا 1964 به ایران باز میگردد. در زمان اقامت در فرانسه، با جنبش رهایی بخش الجزایر در برابر فرانسه آشنا شد. تحت تأثیر افکارLouis Massignon، شرق شناس و اسلام شناس فرانسوی که خود را با دیدگاه "منصور حلاج" در مورد اسلام بسیار مشغول داشته است قرار میگیرد و با او در مورد فاطمه دختر محمد و همسر علی به تحقیقاتی دست زده است. از 1965 در مدارس و دبیرستان و در دانشگاه مشهد به تدریس مشغول بوده است. بعد از اخراج از دانشگاه به مناسبت گسترش ایدئولوژیک دینی خود، در حسینیه ارشاد تهران که 1969 تأسیس شده بود به فعالیّت خود ادامه میداد. اواخر 1973 با بسته شدن حسینیهء ارشاد، و سپری کردن 18 ماه در زندان، به روستای تولد خود بازگشت. 1977 ایران را ترک کرد، 1977 در خارج از کشور در گذشت.

 محققان خارجی معتقدند که محتوای مطالبی که شریعتی در دانشگاه و در حسینیهء ارشاد ایراد کرده است از مرتبهء ادبی و علمی برابر با دانش امروز برخوردار نبوده، او فقط با سخنوری خود در وقتی معین شنونده را تحت تأثیر قرار داده است. شریعتی خود را در جایگاه یک تئوریسین مذهبی سیاسی، که قصد آماده کردن زمینهء نجات جهان سوّم را دارد میدید. معتقد بود که استعمار کهنه و نو با فرهنگ خود هویّت ملّت های دیگر را از بین خواهند برد. به همین مناسبت به فرهنگ آنها حمله میکرد و بر این دیدگاه بود که برای رهایی انسانها، کاپیتالیسم، سوسیالیسم، با لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی خود، جوابی ندارد و تنها هومانیسم اسلامی را تنها ایدئولوژی ایی میدید که ایران و تمام ملّل تحت ستم را نجات خواهد داد. طرفدار تشیع سرخ علوی بود. شریعتی نسل جوان ایرانی را برای یک انقلاب اسلامی آماده کرد، ایدئولوزی اسلامی آن بعد از وفاتش به ایدئولوژی انقلاب 57 تبدیل شد. شریعتی نمونهء بارز دیگر ایده آلیسم قشری و افراطی بود، که حتّی هویّت ایرانی بودن را فقط در شیعه گری میدید.

 3- مهدی بازرگان: 1905 در یک خانوادهء بازاری در تبریز دیده به جهان گشود. دوران تحصیلی خود را در Ecde Centrale پاریس بپایان رساند. 1936 در بازگشت خود به ایران، در بانک ملّی بکار مشغول شد. در دانشگاه تهران در رشتهء ترمودینامیک تدریس میکرد. در دوران مصدق 1351 به رهبری کمیتهء ملّی کردن نفت گماشته شد. بعد از کودتا، با آیت الله طالقانی و یداله سحابی،1961 نهضت آزادی را بر بنای ایدئولوژیک شیعه گری بنیاد نهادند به همین مناسبت ممنوع شد و به زندان افتادند. او هم مانند شریعتی و بنی صدر، دین اسلام را نه اینکه سد راه پیشرفت، دموکراسی، دانش و تکنولوژی، و خردگرایی نمیدانست، بلکه آمیزش دین و سیاست را امری الزامی، و با همین برداشت از روحانیّت در خواست میکرد که در امور فرهنگی، اقتصادی، سیاسی مشارکت داشته باشند تا بی عدالتی در جامعه محدود گردد.

 بازرگان معتقد بود که دین باید سیاست را کنترل کند نه بر عکس، معتقد بود که مذهب باید برنامه های سیاسی و پرنسیپها را تعیین کند. سرمایه داری ایران نباید مانند بورژوازی غرب، ارزش دین را خدشه دار و منزوی کند، در واقع خواهان سرمایه داری کلریکال به رهبری روحانیّت بود. او بر عکس شریعتی و بنی صدر که با ایدئولوژی تشیع، طبقهء جوان انقلابی را مورد نظر داشت، مهندس بازرگان طبقهء میانی، بازاری، کارمندان پایین، را مورد خطاب داشت. بازرگان یکی از چهره های دینی سال 1950 تا انقلاب 57 بود. با ژست مهندس و استادِ دانشگاه بودنِ خود در جامعه، به پذیرش این گمان که دین اسلام با دانش امروز و دموکراسی در تضاد نیست، در بین جوانان و طبقهء میانی و طیف روشنفکری دامن زد. زندگینامهء سیاسی ایشان: "با منتظر قطره بودم سیل آمد، و کاردی را در دست دارم، که تیغه اش دست دیگری است"، پایان یافت.

 4- ابوالحسن بنی صدر 1934 در یک خانوادهء آیت الله در همدان متولد شد. دورهء دانشگاهی را در رشته های تئولگی و جامعه شناسی گذرانده است. در گردهمایی های سیاسی دانشگاهی جبههء ملّی و سایر سازمانهای دیگر شرکت داشت. میگویند ناخواسته ترک وطن کرده است و در پاریس در رشتهء اقتصاد و جامعه شناسی به ادامهء تحصیل پرداخته، جنبشهای دانشجویی سالهای 1968 اروپا بر او اثر میگذارند. یکی از رهبران اپوزیسیون دانشجویی ایرانی خارج از کشور میشود. 1972 برای دیدار امام خمینی خود از پاریس به نجف سفر میکند و از آن به بعد پیوسته با ایشان در تماس مستقیم بوده است. با نوشتن چند کتاب به عنوان تئوریسین اسلامی در صدد ایجاد ساختار یک رژیم اسلامی بر اساس پرنسیپ های قرآن و دیدگاه پنج اصل تشیع علوی بر می آید. بر مبنای توحید که میگوید خدا یگانه هست و بالاتر از او کسی نیست، "حق مالکیت مطلق هم با خداست " در اقتصاد هم نباید فردی بر فرد دیگری حکومت کند، و بر روی زمین فقط پیامبران و امامان و روحانیّت اجازه دارند او را نمایندگی کنند. بنی صدر کار را رابطهء خدا و انسان تعریف میکند، نه رابطهء انسان با انسان.

1972 در پاریس در نوشته ای ساختار: "مانیفست جمهوری اسلامی" خود را نوشت و آنرا رسمأ انتشار و علنی کرد. بخش اول این مانیفست انتقاد و چگونگی مبارزه بادولت وقت ایران با سیاستهای آن بود و بخش دوم آن آلترناتیوسازی یک جمهوری صد درصد اسلامی مانند رژیم فعلی در ایران میباشد. ابوالحسن بنی صدر، یکی از ارکان اصلی شکل گیری جنبش اسلامی در ایران و معمار اصلی انقلاب 57 ، مبتکر تدوین قانون اساسی و تکوین ساختار خلیفه گری رژیم اسلامی است. بنی صدر، نزدیکترین فرد به خمینی در مدت اقامتش در Neavphle-le-Chateauفرانسه بود. در نوامبر 1979 وزیر امور خارجه و در ژانویه 1980 به عنوان اولین پرزیدنت جمهوری اسلامی انتخاب گردید. آقای بنی صدر، نتیجهء دردناک دوآلیسم بودن در جهان بینی و دیدگاه سیاسی خود را دید و لمس کرد، و اکنون این تجربهء ناخوشایند و جانگداز پیوسته ایشان را همراهی خواهد کرد.

 با نگاهی کوتاه به بیوگرافی چهار ایدئولگ اسلامی مذکور میتوان نتیجه گرفت که: 1- سه نفر از آنها در خانواده های آیت الله های سنتّی شناخته شده و یکی از آنها در خانوادهء بازاری تربیت شده اند، که هرکدام به سهم خود با پروسهء سکولاریسم و سکولاریزاسیون در ایران منافع طبقاتی آنها از دست رفته و یا در خطر جدی بوده است 2- سه نفر از آنها در کشور فرانسهء، بنیادگذار دموکراسی و انقلاب اجتماعی، اولین کشور در اروپا که لائیسیته با ساختار دولت مدرن در آن شکل گرفت ،به کسب دانش پرداخته اند، امّا این چه حکمتی هست که اندیشهء بنیادگرایی دینی را محور مبارزاتی خود انتخاب و خواهان حکومتی بر اساس ولایت فقیه در ایران شدند ؟؟ معلو نیست 3- از نیمهء دوم قرن هیجده ایرانیانی که به همین کشور فرانسه آمدند، با خود نسیم آزادی و دموکراسی، ساختار دولت مدرن، مدرنیته، تجدد خواهی، خردگرایی و تکنولوژی را به ایران آوردند و نیروی محرکهء انقلاب مشروطیّت و سکولاریسم در ایران بودند، این چه سر و رازی هست که بیش از نیم قرن بعد از آنها شریعتی، بازرگان، بنی صدر، با خودشان، واپسگرایی، عقب ماندگی، تاریک اندیشی، جهالت را با خود به ایران آوردند، و حاصل دست آوردهای همنوعان ماقبل خود را بر باد میدهند در ابهام هست؟؟ 4- بنی صدر 1972 در پاریس مانیفست " جمهوری اسلامی" خود را انتشار داد و در همان سال به نجف نزد خمینی میرود و در همان زمان خمینی هم دست به قلم میبرد و ساختار جمهوری اسلامی امروزی را مینویسد، کدام یک، از نوشتهء دیگری کپی زده است، یا اینکه جمهوری اسلامی امروزی نقشه و محصول تفکر هر دوی آنهاست آشکار نیست ؟؟.

 5- در این میان نقش دولت فرانسه از ارتباط بنی صدر با خمینی در نجف و آمدن خمینی به فرانسه و ریختن طرح جمهوری اسلامی درایران، بازگشت بنی صدر به فرانسه چه بوده است، امروز هم جای پرسش دارد ؟؟ 6- جوهر اصلی اندیشهء جلال آل احمد، شریعتی، بازرگان، بنی صدر، فقط بر پایداری دین اسلام متمرکز بوده است، همان شعار خمینی که میگفت:"اسلام در خطر هست"، در جایی از آثار نوشتاری و گفتاری افراد مذکور، از سرزمین ایران و میهن دوستی، از ملّت و تاریخ و فرهنگ ایرانی، از دمکراسی، تکنولوژی، مدرنیته، حقوق فردی و شهروندی، اشاره ای و خبری نیست 7- اگر آقای بنی صدر به اقتصاد توحیدی اسلامی اعتقاد داشت، چرا اینهمه زحمت را برای آموختن دانش اقتصاد کلاسیک متحمل شده است جای بحث هست ، زیرا اقتصادی که بر پایهء خرید و فروش شتر باشد، میتوانست آنرا را در حوزهء علمیهء قم هم یاد بگیرند ؟؟ 8- اگر این چهار روشنفکر دینی پرچم سکولاریسم و مدرنیزاسیون را ازدست گروه آکادمیک ماقبل خود، که در این راه تلاشهای ارزنده ای را کردند در ایران بدست میگرفتند، امروز ایران ما کجا میتوانست باشد ؟؟ 9- افرادی مانند ابراهیم یزدی و بنی صدر، رازهای نهفتهء بسیاری در سینه دارند، بنی صدر نه فقط از جریان ترورهای رستوران میکونوس، بلکه از نشستها و زد و بندهای آمریکاییها و اروپاییها، با نمایندگان آکادمیک خمینی در اروپا 1978 برای ایجاد شکل گیری جمهوری اسلامی بسیار میدانند، حق ملّت ایران هست که بدانند چه کسانی سرنوشت خود و کشورشان را ورق زده است، و در آینده ورق خواهند زد.

 پند و اندرزی که اپوزیسیون جامعهء سیاسی ایران باید از کارنامهء سیاسی دو نفر از این تئوریسینهای روشنفکر دینی یعنی بازرگان و بنی صدر که آنها را هم اسلامیستهای لیبرال مینامند بگیرند، این هست که نهادینه کردن دموکراسی با دین اسلام در ایران امکان پذیر نیست، بنابراین احزاب و سازمانهای اپوزیسیون مانند: نهضت آزادی، ملّی مذهبی ها، مشارکتی ها، تحکیم وحدت، مسلمانان مبارز، و غیره که بخشأ خود دست پرودهء همین رژیم اسلامی هستند، تا زمانیکه با مرکز قدرت سیاسی رژیم مرزبندی جدینکنند و به اپوزیسیون فوندامِنتال رژیم تبدیل نشوند، نمیتوانند نقشی جدی را در پروسهء سکولاریسم و روند دموکراسی در ایران ایفا کنند، در غیر اینصورت تازه خود به قارچهایی میمانند که در اطراف این تنهء درختِ پیر و فرسودهء دستگاهِ رژیم اسلامی و ولایت فقیه روییده اند، و از آن تغذیه میشوند، از بین رفتن این درخت، به حیاتِ آنها هم پایان داده خواهد شد.

  

ساختار قدرت سیاسی جمهوری اسلامی:

 در سیستمهای حکومتی دموکراتیک شناخته شده، بالاترین قدرت تصمیم گیرنده مردم هستند، در نگاه اوّل رژیم اسلامگرای تهران در نمودار قدرت سیاسی خود چنین جایگاهی را به ملّت ایران فقط نسبت داده است: ساختار قدرت جمهوری اسلامی بر سه پایهء: I- مجلس خبرگان،II - ریاست جمهور اسلامی، III- مجلس شورای اسلامی، استوار هست که در نهایت قدرت سیاسی این سه ارگان در دست رهبر انقلاب سیّد علی خامنه ای قبضه شده است:

I- مجلس خبرگان که 86 عضو دارد از علمای شناخته شده در استانها از سوی مردم انتخاب میشوند، بعد از درگذشت خمینی، از سوی هاشمی رفسنجانی و سیّد علی خامنه ای، اعضای روحانی این ارگان را یکدست از بنیادگرایان اسلامی برگزیدند، از سال 2004 میلادی تا کنون این گزینش دوباره تکرار شده است. در تئوری قانون اساسی آمده است که: مجلس خبرگان رهبر انقلاب را انتخاب و وظیفهء نظارت بر این ارگان دارند، که از سال 1989 میلادی سیّد علی خامنه ای را برای همیشه تا زمانی که زنده است برگزیده اند. اما در عمل این رهبر انقلاب و اندامهای وابسته به اوست که مجلس خبرگان را انتخاب میکنند. رهبر انقلاب، علاوه بر کنترل و نظارت بر ارگانهای زیر، رهبری آنها را هم نامگذاری و تأیید میکند:

I- رئیس ارگان قوهء قضایه، بالاترین مقامهای وزارت دادگستری، قضات برجسته کشوری.

2- شورای نگهبان، که 12 عضو دارد 6 عضو آن مستقیم از سوی رهبر انقلاب انتخاب میشود، 6 عضو دیگر از سوی مجلس پیشنهاد میشود و باید از سوی رهبر انقلاب تأیید شوند. شورای نگهبان در سه عرصه مهم وظایف دارد: الف- قوانینی که از سوی مجلس تصویب میشود از طریق این ارگان بررسی میشود که با دین اسلام هیچگونه تضادی نداشته باشد، ب- کنترل و رهبری ارگانیزاسیون انتخابات در سراسر کشور که تأیید و یا عدم صلاحیت کاندیداها را همراه دارد بر عهده دارد، س- نظارت بر درست پیاده شدن و به اجرا گذاشتن قانون اساسی اسلامی کشوری آنطور که آنها برداشت و منظور داشته اند Interpretation der Verfassung) ( . 3- مجتمع مصلحت نظام که 35 عضو دارد و رئیس آن هاشمی رفسنجانی هست. 4- گروه کنترل و نظارت بر رسانه های عمومی کشور از جمله: صدا و سیما 5- فرمانده سپاه پاسداران. 6- فرماندهی ارتش7- فرماندهی نیروهای سه گانهء دفاعی کشور: زمینی، هوایی، دریایی. 8- فرماندهی نیروهای انتظامی کشور 9- وزارت اطلاعات 10- وزارت امور خارجه. 11- اخراج و یا نامگذاری ریاست جمهوری.

 II- ریاست جمهوری اسلامی: که از سوی مردم برای مدت 4 سال انتخاب میشود و 2 بار میتواند کاندید شوند. قبل از ورود به مبارزهء انتخاباتی صلاحیت آنها باید از سوی شورای نگهبان تأیید شود، مهمتر از همه رهبر انقلاب باید انتخاب شدن رئیس حمهور را هم تأیید کند، رئیس جمهور انتخاب شده از سوی مردم برابر با اصل 87 و 133 قانون اساسی برای وزراء کابینهء خود باید از مجلس رأی اعتماد بگیرد، مثلأ در مجلس هفتم که اقتدارگرایان اکثریت را دارند میتوانند هر رئیس جمهوری را به اطاعت وا دارند.

 III- مجلس شورای اسلامی که 290 نماینده دارد و از سوی مردم انتخاب میشوند، ولی کاندیداتهای مردم باید اوّل از سوی شورای نگهبان که تحت کنترل رهبر انقلاب سیّد علی خامنه ای هست تأیید شود. در مجموع در ساختار رژیم اسلامی از کارمند ساده تا رئیس جمهور آن باید 100% وفاداری خود را به نظام اسلامی و ولایت فقیه اثبات کرده باشند، تا به پست های گوناگون گمارده شوند.

 دستگاه جمهوری اسلامی، بدون غرض ورزی علمی و تعصب بیجای سیاسی، در مقایسه با کشورهایی که در بخش 1 این مقاله با داشتن دموکراسی های گوناگون به آنها پرداخته شد، در روش سیاسی دارای ساختاری دیکتاتور، و در جهان بینی فاشیست است. جایگاه اپوزیسیون به مفهوم کلاسیک آن در این سیستم تئوکرات متعلق به عهدِ عتیق خالی است، نمایندگان لایه های دگر اندیش و حتی اسلامیستهای لیبرال جامعه، امکان راهیابی به مجلس را ندارند، اصولأ برای بر گزیده شدن به میدان رقابت پذیرفته نخواهند شد. تنها ارگانی که میتواند نقش اپوزیسیون را در برابر رهبر انقلاب که قدرت مطلق را در دست دارد بازی کند، خودِ دولت و رئیس جمهور منتخب مردم هست، که معمولأ کسانی هم به این مقام میرسند که نه فقط 28 سال پالایش داده شده هستند، بلکه قبل از آنهم در خدمت افکار نظام اسلام بوده و امتحان خود را خوب پس داده اند. علی رغم این، دوران هشت سالهء اصلاح طلبی ریاست جمهوری سیّد محمّد خاتمی نمونهء بارز این اپوزیسیون بود، اما از آنجا که قدرت در دست ولایت فقیه متمرکز هست، و میتواند حتی رئیس جمهور را برکنار کند کاری از آن ساخته نیست، بویژه اگر فرد بی خاصیتّی مانند خاتمی در رأس هرم آن هم باشد. در شرایط فعلی در ایران که اکثریّت نمایندگان مجلس، و رئیس جمهور از بنیادگرایان هستند و با ولایت فقیه حتی اصطکاکی هم ندارند، دولت و رئیس جمهور دیگر در مقابل ولایت فقیه هم دیگر اپوزیسیون محسوب نمیشوند.

 ساختار Hybridsystem رژیم اسلامی تهران که پشت واژه هایی مانند: جمهوری، پارلمان، قانون اساسی، و بنام مردم، یک سیستم فئودالیتهء Absolutismus، با ترکیباتی، از مذهب شیعه، خلیفه گری، فرهنگ عربی، بارگاهی را بنیاد نهاده، و به شیوهء پادگانی، پلیسی، نظامی، فردی با عدم صلاحیّت چند گانه بنام رهبر انقلاب در رأس قدرت سیاسی آن نشسته که قدرت سیاسی و کنترل قوهء سه گانه و تمام ارگانهای دولتی و غیر دولتی را در چنگ خود دارد که بدون میل و ارادهء ایشان، هیچ حرکتی صورت نخواهد گرفت و تازه در برابر ملّت ایران، نمایندگان مجلس، دولت انتخابی مردم و حتی رئیس جمهور کشور پاسخگو هم نیست، زیرا او بر کرهء زمین خداوند را نمایندگی میکند، و فقط در برابر او هم پاسخگوست، دیگرجایگاه ارگانی بنام اپوزیسیون سیاسی اصلأ به ذهن هم نمی آید.

 بنابر این فردی، گروهی، سازمانی، احزابی، که خود را اپوزیسیون سیاسی رژیم تهران میدانند، علاوه بر تعریف کردن خویش و نامگذاری طبقات اجتماعی که آنرا نمایندگی میکند، باید مکان و جایگاه فعالیّت خود را هم مشخص کند که به کدام انواع از اپوزیسیون: [پارلماني همسو، خارج از پارلمان، فوندامنتال] متعلق هست. اپوزیسیون اصلاح طلب و رفرمیست خواهان تغییرات ساختاری و بنیادی نیست و برای همین تغییرات زیبایی پوسته ای باید دارای قدرت سیاسی باشد که بتواند چیزی و یا امری را اصلاح و آنرا بشکل رفرمیستی، آرام اما از شکلی بشکل دیگر تغییر و تبدیل کند، که در واقع همان اپوزیسیونی هست که باید در پارلمان رژیم حضور داشته باشد و فقط در صورت همسویی و تأثیر گذاری خود بر سیاست رژیم میتواند تغییر و تحولی یا اصلاحاتی را صورت دهد. از سویی همه میدانیم که ساختار رژیم تاب تحمل چنین اپوزیسیونی را ندارد، بنابر این هرکسی خود را اصلاح طلب و رفرمیسم بداند، در گفته و کردار خویش صادق نیست، و زمینهء برداشتهای منفی متفاوتی را در شناخت ماهیّت و اهداف اصلی او هموار میکند، بویژه برای اپوزیسیون خارج از کشور.

مگر میشود اقتصاد دانان و جامعه شناسان و افراد بسیار دیگر از مارکسیستها و مذهبی های راست در اروپا، آمریکا، و سایر نقاط جهان با دهها هزار کیلومتر فاصله با ایران و پارلمان آن، خود را اصلاح طلب و رفرمیست بنامند ؟؟. این ادعا جز مسخره کردن و به بازی گرفتن سرنوشت ملّت ایران، و تداوم دیکتاتوری بر سر آنها معنی و مفهومی دیگر ندارد.

 اپوزیسیون خارج از پارلمان ایران را میشود به دو دسته تقسیم کرد: 1- درون کشور 2- بیرون از کشور، رژیم حاکم نه اینکه اجازهء فعالیّت را به اپوزیسیون خارج از پارلمان درون کشور هم نمیدهد، بلکه هر صدای مخالفی هم که بر آید در گلو خفه و یا در خونِ خود خواهد غلتید، یا آرام در گوشه ای امکانِ نفس کشیدن را از او میگیرند. بخش عظیمی از اپوزیسیون که بطور طبیعی خارج از ایران زندگی میکند و خارج از پارلمان هست و میتواند نقش مفیدی را بازی کند، خود را بجای اپوزیسیون دورن کشور و درون پارلمان آن میگذارد، و همسو با سیاستِ رژیم، سیاست پردازی و تفرقه اندازی میکند. در مجموع اپوزیسیون خارج از پارلمان چه درونی و چه بیرونی، امکان و توانایی تأثیر گذاری بر تصمیم گیریهای سیاسی رژیم را ندارند.

 تنها طیف و اقشاری از جامعهء ایران برابر با دانش سیاسی امروزی میتواند خود را اپوزیسیون رژیم تهران بنامد، که خود را در تئوری و در پراتیک اپوزیسیونِ فوندامنتال که خواهان تغییرات ساختاری و بر کناری این سیستم برابر با امکانات و متدهای زمان خویش است، تعریف کند. زیرا این رژیم میدان و عرصه های سیاسی درون و بیرون از پارلمان را بر روی آنها بسته هست و اصولأ نه حق حیات دارند و نه به میدان بازی راه داده میشوند.

 رژیم اسلامی از آغاز برپایی خود با بکار گیریی پرنسیپCheck and Balance کشورهای انگلیس و آمریکا که برای برقراری دموکراسی و توازن قدرت سیاسی بین دولت و اپوزیسیون خود بکار میبرند، این توازن را بین اپوزیسیون خود بر قرار کرده است. به این مفهوم که با کمک گروهها و ارگانهای دست نشاندهء خود، منفردین از دانشجو گرفته تا استاد دانشگاه، بازرگانان، زندانیان آزاد شده، افراد سیاسی برجسته، احزاب و سازمانهای سیاسی راست مارکسیست که بنا به گذشتهء سیاست خود، تنها ادامهء حیات خود را در پا برجا ماندن رژیم و یا ساختاری که از دگردیسی آن بیرون آید که آنها را به پای میز محاکمه نکشد، با منزوی کردن اپوزیسیون فوندامنتال، با شبیه و موازی سازی احزاب و سازمانهای سیاسی، برای خنثی کردن فعالیّت آنها موفق با این توازن شده است.

 دستگاه برقرار کنندهء توازن سیاسی به نفع رژیم، علاوه بر ساختار پلیسی و پادگانی و نظامی آن، به ساختن فلسفهء سیاسی متناسب با نیاز وقت و زمان رژیم اقدام میکند از جمله: ضد امپریالیسم بودن آن، دوران گذار و خطر بازگشت رژیم قبل، شرایط جنگ و دفاع مقدس، انقلاب فرهنگی، دوران جایگزینی و بازسازی، دوران پرگماتیسم ها، دوران 8 سالهء اصلاح طلبی، برنامهء چینی ساختار رژیم، برنامهء اتمی و ناسیونالیسم ایرانی، اکبر گنجی، ضد آمریکا بودن و قدرت منطقه ای خاور میانهء احمدی نژاد، و جدیدترین آنها رشد نئو کنزروواتیوها در آمریکا ،و فلسفهء سیاسی "اقتصاد لیبرالیسم بدون دموکراسی" هست، که پرداختن به این دو موضوع آخر احتیاج به نوشته ای جداگانه دارد، اما میتوان گفت که نئوکنزرواتیوها از آخرین فاکتورهای دست آوردهای بسیار جوامع انسانی که یکی از آنها ارزشهای دین مسیح هست پاسداری میکننند، و مقایسه کردن آنها با بنیادگرایان دینی در ایران عملی گمراه کننده و کاملأ خطاست،

 از سویی دیگر لیبرالیسم اقتصادی را که اندام کوچک پیوند زده بر پیکرهء بزرگِ دموکراسی سیاسی هست، بدون جایگزین کردن دموکراسی عمومی، پیاده کردن آن، اصولأ امکان پذیر نیست. از این گذشته چه طبقه ای در کشور اهرمهای اقتصادی را در دست دارند و چه طبقه ای غیر از حاکمیّت و وابستگانش میتوانند بطور فردی، در کشور دست از پا خطا کنند ؟؟ دموکراسی برای ملّت ایران نباشد، ولی برای طبقهء روحانیّت و آقازاده ها هم دموکراسی یونانی و هم لیبرالیسم اقتصادی انگلیسی باشد تا برای ادامهء بیشتر دیکتاتوری عریان خود، آنرا پشت قدرت اقتصادی خویش پنهان کنند ؟؟؟. بدون شک اقتصادانانی که تز "اقتصاد لیبرالیسم بر دموکراسی برتر هست" را که اکنون در درون و بیرون از کشور مطرح میکنند، از همین آقازاده ها، یا سرسپردگان آنها هستند.

 اپوزیسیون سیاسی ایران علاوه بر کوشش چند بُعدی رژیم برای نابودی آن، خود دچار آسیب پذیری فراوان است: 1- بر فرهنگ سنتّی و ایدئولوژیک مذهبی بیگانه و مارکسیسم وارداتی جهان سومی پایبند مانده است 2- گرفتار افکار قومی و قبیله ای پسامدرن هست 3- عصر روشنگری را طی نکرده و همچنان در میدان روشنفکری بدور خود میچرخد 4- بدون توجه به یافتن پایگاه طبقاتی و اجتماعی خود در جامعه، پیوسته به رقابت با مرکز قدرت پرداخته است 5- از تبدیل کردن تضادهای اجتماعی که بازتاب نیازهای عمومی است به گفتمان سیاسی و پس از آن به نیروی مادی سیاسی عاجز هست 6- علی رغم اینکه خود را سکولار، لیبرال دموکرات و سوسیال دموکرات مینامد، با نگاه دینی به مسائل مینگرد و بیشتر آسمانی است تا زمینی، وزنهء بازدارندهء دین پسامدرن را هنوز برپای خود بسته دارد و آنرا به خود حمل میکند 7- بر مکانیزم جهان امروز و دانش سیاسی زمان و بر روابط سیاسی جهان تقسیم شدهء دیگیتالی منطقه ای امروز مسلط نیست 8- پیوسته تبلیغ فلسفه، فرهنگ، جهان بینی را کرده است که با تاریخ و فرهنگ و اندیشهء بومی ایرانی سازگار نبوده و نیست.

 9- شاخه های فلسفی، ادبی، دینی، فرهنگی، هنری، تمدن، ارزشی و معنوی، ایده آلهای خصوصی، جهان بینی، باورها و سلیقه ها را باسیاست ورزی و پردازی می آمیزد 10- کمبود شخصیّتهای سیاسی، و عدم توانایی برای پرورش آنها 11- دمکرات نبودن روابط سیاسی درون گروهی و بین گروهی 12- تکثر و فراوانی احزاب و سازمانهای سیاسی هست، که این یکی از مشکلات بزرگ جامعهء سیاسی ایران میباشد، برای تأکید بیشتر بر این موضوع به گفتهء یک سوسیال دموکرات اروپایی اکتفا میکنم: پرزیدنت بدرودِ حیات گفتهء کشور فرانسه آقای میتران در مصاحبه ای گفت در کشوری مانند فرانسه که اینهمه انواع و اقسام پنیر تولید میشود، مشکل هست که بتوان بر آن حکومت و به آن نظم و سامان داد، این گفته در مورد کشور ایران هم صادق هست، با این تفاوت که بجای پنیر، احزاب و سازمانهای فراوان بدون استخوانبندی سیاسی پایدار متعهد به ملّت و میهن، یا احساسي سرکش با منطق یاغیگری و آنارشی، یا قومی قبیله ای را میتوان بحساب آورد.

 برای برجسته و مؤثر کردن نیروی اپوزیسیون فوندامِنتال جامعهء ایرانی در برابر دستگاه رژیم و در عرصهء بین المللی، احتیاج به ائتلاف و زیر یک سقف جمع آوردن آنهاست، که تا کنون ایدئولوژی و دیدگاههای گوناگون مانع این وحدت ملّی شده اند و متأسفانه مسئلهء جمهوری خواهی و مشروطه خواهی به این شکاف ها در میان ایرانیان بیشتر دامن زده است، که برای گذشتن از این فاز و حل آن در مرحلهء کنونی، راهی جز واگذار کردن آن به رأی عمومی مردم بشکلی دموکراتیک و پیشرفته در پیش نیست، بنابراین نیاز مبرم امروز متمرکز کردن نیرو در مقابل بحران اصلی است. فلسفهء سیاسی مناسب با این برهه از زمان یک حرکتِ گروهي وسیع کنزرواتیو و یا یک بینش نئوکنزرواتیو ملّي ایرانی هست، که علاوه بر آنکه با دموکراسی و عصر مدرنیته و گلوبال امروز سر ستیز ندارد، در قدم اوّل جغرافیای سیاسی ایران با تاریخ آن، و در کنار آن مجموعه ای از ارزشها، جهان بینی، و فرهنگ ایرانی را در محور برنامه ای خود قرار دهد. جهان در قرن گذشته با ایدئولوژی های دینی و مارکسیستی سعی بر آن داشت که بر جایگاه ارزشهای ملّی بنشیند و پاسخگو باشد که با شکست روبرو شد، در ایران ما نه فقط امروز، بلکه پیوسته شکست خورده است، بنابراین ما مثل همیشه به فلسفهء سیاسی ایی نیازمندیم که بوی رشته کوههای البرز و زاگرس و دشت کویرمان را دهد....

 شاهزاده رضا پهلوی، بعنوان یک ایرانی میهن دوست و سیاستمداری که بر دانش سیاسی مدرنِ امروز تسلط کامل دارد، اگر مایل باشند میتوانند در کنار هم میهنان خود در شکل گیری این اندیشهء نئو کنزرواتیو ایرانی پیشقدم و نقش بسیار مؤثری را ایفا نمایند. ایشان باید تاکنون درک کرده باشند که طول زندگی انسان کوتاه است و مسئولیّت بسیار، ماندن و به انتظار امری نا معلوم نشستن دیگر جایز نیست.

 nasser.karami@gmx.de

  

ادبّیات به زبان فارسی و آلمانی در رابطه با عنوان انتخاب شده:

 [1]: تاریخ انقلاب مشروطیّت ایران، هفت کتاب در سه جلد،

تألیف دکتر مهدی ملک زاده

[2]: تاریخ مشروطهء ایران، نوشتهء احمد کسروی

[3] : تاریخ هیجده سالهء آذربایجان، نوشتهء احمد کسروی

 : Politische Opposition , Ludger Helms[1]

Die Geschichte Der Schia In Iran, Yann Richart: [2]

Demokratie – Theorien, 2005 Bon, Peter Massing , Gotthard Beret :[3]

Demokratie Informationen, Zur politische Bildung 3. Quartal, 2004[4]

Sicherheitspolitik Im 21.Jahrhundert Zur Politische Bildung:[5]

Direkte Demokratie, Aus Politik Und Zeitgeschichte, März 2006 : [6]

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.