رفتن به محتوای اصلی

شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی، با پرپایی جبههء کنزرواتیو ایرانی [6]
17.12.2007 - 19:13

[بخش 6]

نگاهی شتابان به تاریخ آذربایجان:

در بخش 5 این نوشتار بنا به ضرورت نگاهی شتابان به تاریخ جغرافیای کشور تُرکیّهء امروز داشتیم و بطور مستند دریافتیم که حضور رسمی تُرک تباران در این سرزمین تا به امروز تقریبأ 553 سال بیشتر نیست و قبل از آنها مردمانِ هند و اروپایی: یونانی تباران، آریایی تباران ایرانی [زمانِ بیشتری از تُرک تباران تا به امروز]، و رومی ها، بر این سرزمین حکمرانی کرده اند.

بی مناسبت نیست گذری بس شتابان هم به جغرافیای کُلِ آذربایجان امروز بیندازیم تا یادآوری شود که نه فقط تُرک تباران چند صباحی کوتاه هست که مهمانِ دیار آذربایجانِ همیشه ایرانی میباشند، بلکه در مجموع همهء انسانها بر روي این کرهء زمین همه مهمانانِ نمک نشناسی هستند، که متأسفانه قدر مهمان نوازی این میزبانِ صبور را پاس نگذاشتند و آنرا با تمدنِ صنعتی با سیاستِ مازاد تولید و بی رویهء خود بسوی نابودی هدایت میکنند، که اکنون داد و فریاد، جوش و خروشِ این میزبانِ با سخاوت و زندگی بخش، در نقاطِ مختلف همه را به وحشت انداخته است،

با این برداشت ادعای مالکیّتِ ابدي گذشته و آیندهء مناطقی که اکنون تُرک تباران در آن بسر میبرند امری است غیر واقعی، تُرک تباران فقط میتوانند ادعای مالکیّت تپّه ها و رشته کوههای آلتایی در غرب چین و یا مغولستان امروزی که جایگاهِ اولیّه و اصلی آنهاست را داشته باشند و در صورتِ ناراضی بودن از زیستگاهِ فعلی خود [ بویژه در ایران] این حقِ طبیعی آنهاست که به آن سرزمینهای نامبرده باز گردند، چنانکه یهودیها ها بعد از قرنها حتّی خیلی بیشتر از تُرک تباران، دوباره به سرزمین اصلی خود یعنی سرزمینِ فلسطین و اسرائیل باز گشتند و باز میگردند.

امّا سرزمین آذربایجان: از گذشته هاي بسیار دور تا به امروز جای پای مسیر مهاجرتِ مردمانِ گوناگونی را بر پیکر خود دارد، شاهدِ جنگ و خونریزیهاي فراوان و نا ملایماتِ بسیاری را هم تجربه کرده است، بر این سرزمین قومهاي ایرانی: [در بعضی از نوشته ها وجودِ ایرانیان را به 2400 سال پیش میدانند]: ولی بطور مستند بین 900 تا 1000 سال قبل از میلاد: مادها [Medern]، و پارسها [persien]، و بعد مردمانِ "مَز ِدونیر ها" [Mazedoniern] ، و رومی ها [Römern] روزگار گذرانده اند. از سال 500 بعد از میلاد تمام سرزمینِ آذربایجان فقط به ایرانیان تعلّق داشته، از قرن 7 میلادی تا قرن 11 میلادی در حکمرانی عربها و ایرانیان، و از قرن 11 تا قرن 13 در حکمرانی تُرک تباران و بعد از آن مغولان از آن کشوری مستقل ساختند، دو باره از قرن 15 در فرمانراوایی مطلقِ ایرانیان، از قرن 18 این سرزمین مورد دعوای 3 کشور: [ ایران، روسیّه، تُرکیّهء] بوده است،

که این درگیریها در 2 قراردادِ: گلستان 1813 میلادی و ترکمن چای 1828 میلادی بین ایران و روسیّه، با جدایی جمهوری آذربایجان امروزی و سایر نقاطِ دیگری به تزار روسیّه واگذار شد. پرداختن به تاریخ آذربایجانِ بعد از از انقلاب سوسیالیستی 1917 در اینجا ضرورت نیست.

با این بررسی کوتاه به روشنی پیداست که ایرانیان از گذشته تا کنون بیشتر از هر قوم دیگری بر این سرزمین حکمرانی داشته اند و بدونِ شک وجودِ مردمانِ آریایی تبار [کُرد، آذري قدیم، و آسیمولاسیون شدهء زبان و فرهنگ تُرکي امروز] در قفقاز، در ناحیّهء آذربایجان، در شمال و شمال غربی ایران، در بخش بزرگی از کشور ترکیّه و عراق و سوریهء امروز، از بازماندگانِ همان مردمان باستاني ایرانی و از قدیمی ترین ساکنانِ بومي این مناطق میباشند که [ امپراطوری ماد ایرانی] با پایتختی در هگمتان یا همدان را تأسیس کردند. خودِ واژهء آذربایجان هم مشتق اصطلاحاتِ چندی است که معادل آن در فارسی دَری، [آذربد] به معنی نگه دارنده یا دارندهء آتش، و یا مسئول و خدمتگزار آتش میباشد، آنهم به مناسبت وجودِ آتشکدهء [ آذرگُشَسب] که آتش مخصوص پادشاهان و ارتشتاران ایرانی در آن دیار بوده هست که رهبر [ساتراپی مادِ آذربایجان] از آن پاسداری میکرده است، فردوسی در بیتِ زیر از آذربایجان، [ آذرآبادگان] یاد کرده است:

به یک ماه در آذرآبادگان >>< < ببودند شاهان و آزادگان

بر اساس اسناد در بالا مذکور، کشور ایران میتوانست بعد از فروپاشی شوروی سوسیالیستی 1991 میلادی ادعای پس گیری این مناطق، بویژه جمهوری آذربایجانِ امروزی را به سازمانِ ملّل ببرد. گذشته از همهء این مسائل، امروز حقِّ طبیعی مردم آذربایجانِ ایران هست که بجای کشور ترکیّه و شرکتهای چند ملیّتی به رهبری آمریکا، که منابع جمهوری آذربایجان را به غارت میبرند، در خواستِ سهیم بودن و دریافتِ درآمد از نفت و موادِ انرژی جمهوری آذربایجانِ امروزی را داشته باشند و یا حداقل ادعای وصل کردنِ مرز شرقی جغرافیای [استانِ اردبیل] ایران به ساحل ها و آبهاي دریاي مازندران را به موازاتِ جغرافیاي سیاسي متعلّق به ایران را مطرح کنند.

گذشته از این مقدمّهء کوتاه که به نیمه مجسم کردنِ ادامهء بحث کمک میکند، برای کانالیزه کردن و آوردنِ فاکتهای روشن و معیّن در گفتگو، به ادامهء مصاحبهء آقای [مهندس حسن شریعتمداری] در سایت اینترنتی [برای یک ایران] ForOneIran و متن سخنرانی ایشان در [اولین کنگره جبهه ملی ایران- اروپا ، کنگره ورجاوند، در آلمان] که در سایت اینترنتی "اخبار روز" [15. اُکتبر.2007] منتشر شد و در بخش 5 این نوشتار به عنوانِ نمونهء کلاسیک و نمادین مباحثِ قومی ملّی در ایران انتخاب شده است، با نگاهِ نسبت دادنِ جنبش قومی مردم آذربایجان به کشور ترکیّه و رشدِ آن از سوي ایشان، که به رادیکال شدنِ ناسیونالیسم ایرانی و پاکسازي قومی در ایران دامن خواهد زد ،میپردازیم:

پاکسازی تاریخ ایران، به بهانهء خطر ایدئولوژیکِ آریایي پان ایرانیسم:

بخشی از پیشوایان و نخبگانِ قومی در مباحثاتِ قومی اهدافِ دیگری را دنبال میکنند که به جایگزینی دموکراسی در کشور که بر بستر آن خواسته هاي دموکراتیک قومی امکانِ پاسخگویی پراتیک را دارد در ارتباط نیست از جمله: به بهانهء برتری طلبي قوم آریایی و ستمی را که در گذشته بر اقوام غیر ایرانی روا داشته اند، یا خطر پاگیري ناسیونالیسم ایرانی در شکل ایدئولوژیکِ آریایی پان ایرانیسم، هژمونی فارس تباران، هدایتگری فرهنگِ پارسی [Leitkultur] و ایدئولوژیهاي فاشیسم، نازیسم هیتلری، و امروز هم با انداختن رعب و وحشت در افکار عمومی از شکل گیري حکومتی به مانند نازیسم هیتلری در اروپا بر اساس [ ایدئولوژیکِ آریایی] در ایران، همچنین اندیشهء میلوسویچ در بالکان، بعد از سقوطِ رژیم اسلامی در ایران، قصدِ پوشش گذاشتن بر تلاش پاکسازی تاریخ ملّي ایرانیان با هدفِ تفرقه اندازی و تجزیه طلبي خود، همچنین با پنهان کردن و با توجیح و بکارگیري حسادتِ با برهان و پتانسیل بالای خشونتِ ضدِ قوم ایرانی[ آریایی] بودنِ خویش میباشند.

آقای مهندس شریعتمداری در سخنراني خود، میهن دوستی و یا پاتریوتیسم ایرانیان را {ملّی گرایی افراطی و ناسیونالیسم ایرانی را به یک ایدئولوژی تبدیل و آغاز گسترش آنرا هم از دورانِ رضاشاه کبیر بر گرفته از ناسیونال سوسیالیسم هیتلری و ناسیونالیسم اروپایی میدانند، گذشته از این رضا شاه کبیر هم به تقلید از مصطفی کمال [آتاتورک] و جوانانِ ناسیونالیسم تُرک بعد از سفرش به ترکیّه نسخه ای هم برای ناسیونالیستهای ایرانی در جیب خود برای ایران آورد. در ادامه با اشاره به رواج افتخار به نژادِ آریایی، ستایش مبالغه آمیز ایرانِ باستان، نفرتِ از اعراب، و سیاستِ یکسان سازی، نژادی، قومی، زبانی در دوران پهلوی 2، نتیجه گیری میکنند که: [ولی جبههء ملّی هرگز در چنین دامهایی نیافتاد و ملّی گرایی دکتر مصدق افتخار به تاریخ گذشته، خاک و سرزمین، و تبار نبود } !!.

اینجا سؤالاتی مطرح میشود که:

1- اگر نه فقط جبههء ملّی، بلکه هر احزاب و سازمانی که از ارزشهایی مردمي ملّی و پایه اي گذشته و حالِ تاریخ سرزمینِ ایران پاسداری و افتخار نکرد و نمیکند، پس چرا چنین نام فراگیر [جبههء ملّی] و یا نامهاي دیگر در رابطه با ایران را بر خود گذاشته اند و میگذارد ؟؟ پس این جبههء ملّی و امثالِ آن از چه ارزشهایی دفاع میکردند و میکنند ؟؟ امّا از نگاهی دیگر صحبتِ آقای شریعتمداری درست هست، چرا که بجز شاخه و همفکرانِ دکتر شاپور بختیار، جبههء ملّی از ارزشهاي غیر ایراني دیگری دفاع میکرد و با بستن عهد و پیمان با خمینی در پاریس [سنجابی] زمینهء آمدنِ او را به ایران فراهم کردند، که جمهوری اسلامی دیروز و امروز پیامد آن میباشد !! بنا بر این آمدنِ خمینی و انقلابِ اسلامی با سنّتها و احکام شریعتِ اسلامي آن برای بخش بزرگی از جبههء ملّی و نهضتِ آزادي مهندس بازرگان و افرادی مانند آقای شریعتمداری، ارزش هایی برتر از ارزشهاي مدرن و حکومتهاي ایرانی بوده و خواهند بود.

2- ملّی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی:

ملّی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی را فقط به دورانِ سلسلهء پهلوی 1 و 2 نسبت دادنِ از سوی احزاب و ارگانهای قبیله ای، بویژه از سوي نخبگان و پیشوایانِ قومی مانند آقای شریعتمداری، اهدافِ آگاهانهء چندی را دنبال میکنند که در قدم اوّل آن :1- کوتاه کردن زمانِ دورانِ تاریخی و کم رنگ کردنِ هویّت ایرانی در این سرزمین و تلاش در قطع رابطهء حساب شده بین تاریخ باستان، تاریخ میانه، و امروز، ایرانیان میباشد 2- چنین گفتار و افکاری حاکی از آن دارند که ارگانهاي قومی و پیشوایانِ آنها شناختی در مردم شناسی و فرهنگِ آریایی تباران ندارند تا دریابند که یکی از شاخص های ذاتي نمادین و مستحکم این مردمان زادگاه و میهن دوستي آنها بوده و میباشد و [ناسیونالیسم ایرانی] هم دست آورد انقلابات اجتماعی در اروپا از جمله در فرانسه و یا در نتیجهء فاز تکاملی سرمایه داری با ملّت سازی آن، و در هیچکدام از دورانِ حکمرانی فئودالیتهء قومگرای تُرک تباران، در مجموع حتّی دست آوردِ انقلابِ مشروطیّت و تنها حاصلِ پروسهء [ملّت دولت] در زمان سلسلهء پهلوی نبوده و نیست،

3- ناسیونالیسم ایرانی بر خاسته و نهفته در پندارهاي فلسفهء زندگی و نگاهِ خردگرا و گیتی گرای آنها به چرخش مکانیکی هستی، به پای بندی به یک سری ارزشهای والای بدونِ ایدئولوژیکِ فراقومی و فراملّی ماوراء خاک و سرزمین پرستی، به شناخت، به کار آیی های فکری و خلاقیّتـهای مادی و معنوی که بتواند در تجدّد و نوآوری هایی که بستر جامعهء بشری را بسوی نیکبختی و روشنایی، تندرستی روان و جسم، صلح و آرامش در محیطِ زیستي سالم، به بر جای گذاشتن فرهنگ و تمدّن تداوم بخش و رهنمونگر میباشد.

4- ناسیونالیسم ایرانی در ساختارهای حکومتی گوناگون و اندیشه هایی مانند ملّی گری افراطی، ناسیونالیسم قومی، یا نژاد پرستی، همخون بودن، هم زبانی، تاریخ و فرهنگِ مشترک داشتن، یا در شکل گروهي یکدستِ همگون، نبوده و نیست، دو بیت زیر از سخن سرای ایرانی نه اینکه به روشنی بیانگر این موضوع هست، بلکه فلسفهء کهنه و نو در تشریح جهان، با قیمت گذاری بر انسان و وابستگی آنها به یکدیگر، در سفری نا معلوم در کهکشانی بی انتها را زیر مجموعهء نگاهِ خویش قرار میدهد:

بنی آدم اعضای یکدیگرند >> << که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار >> << دگر عضوها را نماند قرار

این ملّت با همین دیدگاه و جهان بینی است که علی رغم حکمراني مردمانِ بیگانهء [عرب تبار، تُرک تبار، و مغول تبار ] در طول قرنها در این سرزمین توانسته است جدا از اینکه خود در هرم قدرتِ سیاسی مشارکت داشته و یا نداشته، دیوانسالاری خود را بر کُرسی بنشاند و نماي این مرز و بوم را پیوسته اهورایی و ایرانی، موازی و یا دور از دستگاهِ قدرتِ سیاسی حکومتها نگهدارند و نگه خواهند داشت، امروز در رژیم جمهوری اسلامی هم همین طور خواهد بود، ایرانیان هیچگاه انتظار فرهنگ و ارزش آفرینی را از حکومتهاي بیگانه و خودی را نداشتند و نخواهند داشت. آنها ارزشهاي خود را از طبیعت و در نور، در سرخی و روشنایی آتش و خورشید، در میترائیسم، در جاوداگی، در بیداري پیگیر، در گرمی و مِهر، در صفا و یکرنگی، در تربیّت خانواده، در اصالت و ایدئولوژی تکامل یافتهء وجدانِ دادگستر خویش، در حاصلخیزي زمین و زمان، در دشتهاي پهناور ایران، در عظمت و شکوه سحرآمیز دو رشته کوههاي البرز و زاگرس، در شکوفه ها و بار آوری درختانِ آن، در اندیشه ورزی به ابعادِ چشم اندازی به درازاي زمان و چرخشِ روزگار، در آمیزش پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک با مجاورت و محاورتِ انسانها، در فروتنی و سازگازی با طبیعت می یابند.

5- آقای شریعتمداری اظهار میدارند که نیروی محرّکهء ناسیونالیسم ایرانی را رضاشاه کبیر با سفر خود از ترکیّه با ملاقاتِ آتاتورک و جوانانِ ناسیونالیسم تُرک، با خود به ایران آورد، این گفتهء مهندس شریعتمداری همان اندیشهء فئودالیتهء تُرک تبار پرستی تخیلی بی بنیاد میباشد که فاقدِ هر گونه بینش پختهء آگاهمند به مناسباتِ مدرنِ بین کشورها و ملّتها از قرن نوزده به بعد و با سیاستِ روز آن زمان کشور ترکیّه و ایران با استعمارگرانِ مشترکِ خود، همخوانی ندارد.

دیدار این دو ژنرالِ ناسیونالیست نشانهء وحدتِ آنها در مقابل استعمارگرانِ اروپایی بویژه انگلستان بود، وگرنه از سال 1920 ژنرال رضا پهلوی، قدرتِ مانور سیاسی داشت و برنامه هایی را که 1923 کمال آتاتورک از سر گرفت در ایران آغاز کرده بود، در آن زمان تُرک تباران و ترکیّهءِ کمال آتاتورک به ایرانیان و رضاشاهِ کبیر بیشتر احتیاح داشت تا عکس آن،

از این گذشته ناسیونالیسم ملّی ایرانی در شکل سیاسی آن 18 سال قبل از برپایی جمهوری ترکیّه و حاکمیّت آتاتورک 1923 میلادی، خودش را در انقلابِ مشروطیّتِ 1905 در ایران به جهانیان نشان داده بود و به پیروی از ایران، جوانان و پیشتازانِ ناسیونالیستِ ُترک تبار برای اوّلین بار در فرانسه اقدام به تشکیل گروهِ کوچک خود شدند.

ناسیونالیسم ملّی ایرانی را کوروش کبیر 2400 سال قبل و یا تنها در ادبیّاتِ شاهنامهء فردوسی بیش از 700 سال قبل از آتاتورک که تُرک تباران حتّی موفّق به تشکیلِ دولتِ مستقلی در آناتولی و در آسیاي کوچک، در قفقاز شوند و هنوز پروسهء فرهنگ سازی قانومندِ کلاسیک را آغاز نکرده بودند، شکل گرفته بود. حتّی دادنِ لقبِ آتاتورک [ پدر و روح تُرک تباران] به مصطفی کمال، به تقلید از ایرانیان هست که کوروش کبیر را پدر خود می نامیدند. حال چطور شد تُرک تبارانی که هرچه دارند باید مدیونِ ایرانیان باشند، ولی به یک بار ایرانیان نسخه پیچی ناسیونالیسم را از تُرک تباران به امانت گرفتند جای بسی شگفتی و پرسشهای بسیار میباشد !!.

6- از همهء اینها که بگذریم ناسیونالیسم ایرانی با ناسیونالیسم تُرک تباران زمین تا آسمان باهم تفاوتِ:[ اجتماعی، نگرشی، مضمونی، ارزشی، و تاریخی] دارد، در واقع دو دیدگاهِ متضاد و خلاف یکدیگر هستند. تازه اگر رضاشاهِ کبیر از آتاتورک نمونه برداری کرده باشد، همان نکاتِ و برنامه های سیاسی منفی ایی [ قلدری، چماق، و شمشیر کَشی، بجای اندیشه پردازی] بوده است که با بینش و فرهنگِ جامعهء ایرانی سازگاری نداشته که در کارنامهء زندگینامه اش منفی ثبت و یا ثبت خواهد شد.

7- ژنرال مصطفی کمال [ آتاتورک] کیست ؟ :

مصطفی کمال [آتاتورک] در شهرSaloniki [Selnik] در بالکان، که به جغرافیاي سیاسي ترکیّه امروز تعلّق ندارد بدنیا آمده است، امروز این شهر Thessaloniki نامیده میشود و دومّین شهر بزرگِ کشور یونان و مرکز اداری، اقتصادی، فرهنگی، شمال یونان [کل منطقهء مقدونیّهء] آن میباشد. از فاکتورهاي بر جستهء شهر [Saloniki] که کمال آتاتورک در آن متولّد و بزرگ شده است، یهودی تبار بودنِ اکثریتِ با رقم بالای ساکنانِ آن بوده است، بر همین مبنا بر تئوری هایی که از گوشه و کنار و حتّی جوامع اروپایی به گوش میخورد که بر [یهودی تبار بودن] و یا دست پروردهء یهودیان بودنِ مصطفی کمال تأکید دارند، باید تأمل کرد، زیرا شرایطِ نا مناسبِ سیاسي آنزمان یهودیان در حکمرانی خلیفه گری اسلامی بنیادگراي عثمانیان، از سویی در اقلیّت بودنِ یهودیان در خاورمیانه، در بین مسلمانانِ فلسطین و آغاز اوج گیری جوّ ضدِ یهودی در اروپا [در فرانسه و روسیّهء تزاری]، برافراشتنِ فردی مانندِ آتاتورک در مقابل عثمانیان بنیادگراي قشري خلیفه گري اسلامي آن زمان، امری است سیاسي قابل درک و حوزه ای قابل پژوهشي پیگیر میباشد.

فاکتورهای دیگری هم هست که در مجموع [تُرک تبار] بودنِ آتاتورک را زیر سؤال میبرد: در شهر محلّ تولّدِ آتاتورک [Saloniki]، مردمانِ گوناگونی با اجتماعی آمیخته بهم بسر میبردند، گذرگاهِ و مسیر مهاجرتِ مردمانِ بسیاری بوده، اصولأ شکل و شمایل و آناتومی کمال آتاتورک شباهتهای زیادی با مردمانِ از نژادِ سفید پوستِ هند و اروپایی ناحیهء جغرافیایی تِراکینی [Therakien] در جنوبِ بالکان، یا با داشتنِ چشمانِ آبی، اندیشیدنِ راسیونال و هدفمندِ پرورش دادهء قانونمندِ مدرسه ای حاصل زمانِ طولانی آن برای انجام مأموریّتی و سایر مشخصّات دیگر که از بیوگرافی آن قابل برداشت هست، با فرهنگ و اندیشهء تُرک تباران آنزمان که بیش از 90 درصد آن بیسواد و دامدار و کشاورز ابتدایي صحرانشین بودند، هماهنگی ندارد.

بنا بر این کمال آتاتورک میتواند در یک خانودهء یوناني مسیحی بدنیا آمده باشد، یا یک یوناني یهودی، یا یهودي آناتولي ترکیّهء امروز که به جهاتی یهودی بودنِ خود را انکار کرده است.

بودند و هستند مردمانِ یهودی که از ترس در کشورهاي اسلامی و در دورانِ نازیسم در اروپا، هویّتِ اصلی خود را پنهان کرده اند و میکنند، حتّی نه در ایرانِ امروز، بلکه قبل از انقلاب 57 شاهدِ آن هم بوده ایم. نمونهء بارز این انکار هویّتِ یهودیان، کارل مارکس [Karl Marx]، که با ایدئولوژی [مارکسیسم] خود بیش از هر پیامبری چهرهء جهان را در عرصه هاي مختلف تغییر داده و میدهد هست، کارل مارکس یهودی تبار آلمانی بود که به مناسبت از دست ندادنِ شغل پدرش [وکیل، قاضی بود] همراهِ خانواده اش به ظاهر دین مسیحي کاتولیک را پذیرفتند، تا پوششی بر ماهیّتِ یهودی بودنِ خود بگذارند تا از گزندهاي احتمالی چند گانه در جامعهء آن زمان بر حذر بمانند.

یا کمال آتاتورک میتواند یک نفر از گروههاي 8 گانهء بیشمار مردمانِ هند و اروپایی قارهء اروپاي امروز و یا در مجموع از مردمانِ گوناگونِ کنار و ساحل نشینانِ طولِ با مسافتِ زیادِ رودخانهء Donau [دانوب]، باشند، امّا امکانِ تُرک تبار بودنِ کمال آتاتورک هنوز هم باز هست، ولی این امکان در ردیفِ اوّل و شاید میانی هم نیست. طبق رشدِ بافتِ اجتماعی و ساختار اداري مرسوم آنزمان، همچنین در شهر تولّدِ کمال آتاتورک تاریخ تولّدِ دقیق و شناسایي کامل ایشان و بسیاری از همسالانِ و هم دورانِ او هنوز هم نا معلوم هست، که بر اساس یک توافق عمومی تاریخ تولّدِ کمال آتاتورک را در سال 1881 میلادی بدونِ ذکر نام روز و ماهِ آن تعیین کرده اند.

به میان کشیدنِ و زیر سؤال بردنِ هویّت تُرک تبار بودنِ کمال آتاتورک قصدِ رقابت و یا برابری با کسانیکه هدفِ لکه دار کردنِ تاریخ و چهره هاي نمادین ایرانی از جمله { کوروش کبیر} را دارند نیست، در اساس افرادی مانندِ کمال آتاتورک در مقام و جایگاهی نیستند که با کوروش کبیرها مقایسه شوند و یا با کارل مارکس، بلکه هدف دعوت و تشویق به گسترشِ اندیشه ای است، که بیایید معیار و میزان ارزش گذاری بر خلاقیّت و شایستگی انسانها را فراقومی، بدونِ در نظر گرفتن وابستگیهای: خونی، نژادی، تاریخی، فرهنگی، باورمندی دینی، رنگِ پوست تعیین کنیم، بدونِ رعایتِ این دیدگاه حلّ مسئلهء ملّی و قومی در ایران امکان پذیر نبوده، نیست، و در آینده هم نخواهد بود.

بدون شک کمال آتاتورک با وجودِ اشتباهاتِ سیاسی در مورد اقلیّتهاي قومی و مذهبی و در اثر دیکتاتوري تک حزبی و با انتخابِ روشِ خشونت در جایگزینی لائیسیته و سکولاریسم در ترکیّه، باز هم یکی از برجسته ترین شخصیّتِ سیاسی قرن نوزده در جهان و خاورمیانه، بویژه در عرصهء سکولاریسم میباشد که به همین مناسبت در سایتِ اینترنتی تازه تأسیس: [سکولاریسم نو] به سر دبیری "آقای دکتر اسماعیل نوری علا"، با گذاشتن تصاویری و با ورق زدنِ بیوگرافی کمال آتاتورک هر هفته دو صفحه از این کتاب در این سایت منتشر میشود، که امری شایسته، آموزنده و ضرورتِ آن هم می باشد، از سویی این عمل آقای {دکتر نوری علا} بیانگر همان اندیشهء ایرانی هست، که دیوارهای فکری، جغرافیایی، قومی، نژادی، و سایر وابستگی های دیگر را برای ارزش گذاری بر پدیده ها و شناختِ و معرفی انسانهاي مؤثر و تحوّلگر در تاریخ زیر پا گذاشته است که نشان دهند: کمال آتاتورک یک فرد از خانوادهء بزرگِ جهانی و به همهء ما تعلّق دارد و در جهان بینی ایرانیان با معیار و میزان ارزش گذاری آنها فرق نمیکند ایشان چه پیشینه هایی و چه وابستگی هاي قومی یا جغرافیایی داشته باشند.

8- اصطلاحاتِ Arier [ آریا]، و تورک [Türk] :

تقریبأ در تمام مباخث قومی ملّی، در گفتاری، شنیداری، نوشتاری، نژاد آریایی و ارتباط دادنِ آن به نازیسم هیتلری به ایرانیان نسبت داده میشود که مهندس شریعتمداری هم به طرز غیر منتظره ای در متنِ سخنراني خود بر آن تأکید کرده است، جا دارد که با استفاده از دانش Etymologie که به چگونگی و شکل گیری واژه ها، معانی و تکامل فرم، دو اصطلاح: Arier [ آریا]، و تُرک [Turk] بپردازیم:

بنا به گفتهء مورّخ [حسن پیرنیا] در کتابِ تاریخ 3 جلدی ایرانِ باستانِ خود، ایرانیان را یکی از 8 شعبه های مردمانِ آریایی تبار: 1- شعبهء آریانی یا هند[ شمال هند] و ایرانی 2- شعبهء یونانی 3- شعبهء ارمنی 4- شعبهء آلبانی [ در شبه جزیرهء بالکان]، 5- شعبهء ایتالیایی 6- شعبهء سِلتی 7- شعبهء ژرمنهای شرقی و غربی [ آلمانیها، آنگلوساکسونها، اسکاندیناویها و غیره] 8- شعبهء لیتوآنی ها و اسلاوها بشمار می آورد.

در ادبیّاتِ آلمانی امروز این تقسیم بندی را فقط به 5 گروهِ زیر:

1- Kelten 2- Thraken 3- Skythen 4- Italien 5- Hellenisten، می شناسند، که در این تقسیم بندی ایرانیان بیشتر از گروهِ 3 یعنی [إسکیتن] و یا در همسایگی بقیّهء گروههای دیگر بوده اند که بخشی از آنها هم به قارهء اروپا و به شمال هند امروز مهاجرت کردند، این 5 گروه همه آریایی میباشند.

مردمان هند و ایرانی در دورانِ اولیّه مهاجرت 3000 سال قبل از میلاد، محل سکونت اوّلیّهء خود در قسمت غربی رودخانهء اورال [Urals] در آسیای میانه، و در بخش شمالی و غربِ دریای مازندران و دریاچهء آرال [Aralsees]را تَرک کرده و به طرف جنوب مهاجرت کردنده اند و پس از جدایی عده ای به طرف شرق [ آریایی های هندی] و عده ای دیگر به طرف غرب [ آریایی های ایرانی] تقسیم شده اند که فلاتِ محلّ سکونتِ خود را "ایران" که از همان واژهء آریا [Arier] مشتق و یا گرفته میشود نامیدند، در هر واژه نامهء با اعتباری نگاه شود، اصطلاح و یا واژهء ایران را: {سرزمین آریا و یا آنجائیکه آریایی زندگی میکنند} معنی کرده است، بنا براین آریایی بودن و یا ایرانی گفتن هر 2، یک مفهوم را دارند و هر کسی در هر کشور و سرزمینی و در هر کجای دنیا که باشد اگر وابسته به این قوم باشد یک آریایی هست [یک تاجیک، یک کُرد، یک افغانی، یک پشتو، یک هندی [ شمال]، یک بلوچ، یک ارمنی، یک ایرانی...]

در عصر جدید معمولأ شاخه ای از مردمانِ سفید پوست که در دوران اولیّهء مهاجرت، اقامتگاه خود، یعنی بلندیهای آسیا را ترک و به سوی غرب و جنوب غربی این قاره به حرکت در آمدند و به 5 گروه در بالا مذکور تقسیم شده را که هند و اروپایی نامیده میشوند، آریایی یا [ آریانی] می نامند. تا قبل از ظهور نازیسیم در اروپا معمولأ مردمانِ هند و اروپایی را هم آریانی می نامیدند و جغرافیای سیاسی بزرگِ این مردمان امروز در واژه نامه های اینتر نتی، با عنوانِ نژاد آریایی یا: [arischen Rasse]، در دسترس هست. خودِ واژهء [ آریا ] در اوستا، در متن هاي کهن و مقدّسِ [هندو] در سنگ نوشته های هخامنشیان آورده شده است، و مورّخانِ مشهوری مانند: [هردوت و بطلمیوس] بارها از آن یاد کرده اند.

معنی و مفهوم واقعی واژهء[ آریا] در همهء فرهنگها بویژه در هندو و ایرانی چیزی جز [اصالت دار، آزاده، با وفا، راستگو ، و دوست] نیست، اگر در اروپا نازیسم، آریایی بودن را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد، بحثی اجتماعی، اقتصادی، و برخاسته از مجموعه تضادهایی هست، که خارج از توانِ این نوشتار هست، ولی میتوان تأکید داشت که اوّلین مردمانی که اصطلاح جامعه شناسی [آریا] را بر خود گذاشتند ایرانیان و مردمانِ هندِ شمالی بودند،

بنا بر این برخلافِ نظر مهندس شریعتمداری و دیگران، این مردمانِ هند و اروپایی از جمله نازیسم هیتلری بوده است که به تقلید از ایرانیان خود را [آریایی] نامیده اند، و برای پژوهش جامعه شناسی بیشتر در مورد این واژهء مردم شناسی باید به فلاتِ ایران و بلندیهای آسیای میانه سفر کرد نه به آلمان، که این کار را خودِ هیتلر در دورانِ نازیسم با فرستادنِ گروهی دانشمند به این مناطق انجام داد. به عبارتی کوتاه، ایرانیان آریایی بودن و ناسیونالیسم سالم ایرانی خود را از نازیسم تقلید و بدست نیاورده اند،

گرچه مصطفی [کمال آتاتورک]، آلمانی های فراری و تحتِ تعقیب از سوی حکومتِ نازیسم را برای ساختن کشور هدفمند به تُرکیّه آورده و یا پناه داده بودند، امّا 1934 میلادی قراردادهای سیاسی و اقتصادی کلان بین حکومتِ آتاتورک و نازیسم هیتلری بسته شده است، و از آن تاریخ به بعد، تُرک تبارانِ ناسیونالیست، به تقلید و نمونه برداری از نازیسم هیتلری، برنامهء سالم جمهوری تازه تأسیس ترکیّه که کمال آتاتورک ساختار [دولت ملّت] را وعده بود، به سیستم راسیستی روبنایي خشونت آمیز از نوع تُرکی آن [ملّت دولت]، که فقط نژاد تُرک تبار بودن را میدید، و حقوق سایر اقلیّتهای قومی و دینی را زیر پا گذاشت و حتّی به پاکسازی آنها اقدام کرد، تبدیل شد. با تحتِ تعقیب قرار دادنِ یهودیان در اروپا از سوی نازیسم، و نشانه هایی از شکستِ آلمان در جنگ، قبل از پایان جنگِ دوّم جهانی، ترکیّهء کمال آتاتورک بر علیه نازیسم هیتلر اعلام جنگ داد، که ترکیّه بعداز پایانِ جنگ، جای پایی برای خود در اتحّادیّهء اروپا دست و پا کرد و در مقابل این موضع گیری هنوز هم از بذل و بخششهای فراوانی بر خوردار میشود. امروز با وجود جمعیّتی بین 3 تا 4 میلیون نفر کارگر تُرک تبار در کشور آلمان، و وکیل مدافع تُرک تباران بودنِ این کشور آریایی تبار در اتحادیهء اروپا، می بینیم که تاریخ تُرک تباران باید سپاسگزار قوم آریایی تباران چه از نوع ایرانی و یا آلمانی آن باشند، نه دشمنی با آنان.

اصطلاح یا واژهء تورک [Türk] :

واژهء تورکTürk مانند اصطلاح [ آریایی] عنوان کلی ای هست که مردمانِ تُرک تبار که اکنون در 6 کشور [قیرقیزستان، قزاستان، اُزبکستان، ترکمنستان، آذربایجان، تُرکیّه] بسر میبرند را در بر میگیرد، باستان شناسان، جامعه شناسان، از همه مهّمتر [تورک شناسان]، ردِ پایی برای تکامل و شکل گیری اصطلاح تورک [ تُرک] در تاریخ پیدا نکردند، قدیمی ترین نشانهء کتبی مستندی که به آن استناد کردند، در ادبیّات و تاریخ نگاری باستانِ کشور چین هست، که به گروهی از مردمان که در [ 552 بعد از میلاد]، در غرب چین حکومتی قبیله ای داشته اند که خود را در اشکال:

Tuchiö / Tu-chüch / Türküt / T,u-küe / می نامیدند، که در نهایت واژهء Türk تُرک امروزی از آن بیرون آمده است، واژهء تُرک مفهوم: [زورمند، قوی، بزن و بهادر] را میدهد در ادبیّاتِ آلمانی این واژه تُرک: [ Stark, mächtig] معنی شده است.

با مقایسه کردنِ مفاهیم آریا [ آزاده، راستگو، با وفا] و تُرک [ قوی و جنگجو] و با بررسی عملکرد این دو قوم: آریایی و تُرک تبار فقط در قرنِ گذشته در حقیقت بایستی از نامیدنِ کدامیک از آنها پرهیز کرد و از عملکرد کدامیک از آنها باید اکنون و در آینده نگرانی داشت ؟، از آریایی بودن یا از تُرک !!. هریک از این واژه ها چه قدمتی و چه پشتوانه ای دارند ؟ در تمدن، فرهنگ، و اندیشه پردازی جهان امروز کدامیک اثر مفیدتری از خود بر جای گذاشته است ؟ کدامیک از آنها در دنیای امروز جایگاه و پایگاه دارد ؟ آنکه جان و خرد را مکمّل یکدیگر و فلسفه اش را بر : [ ز گهوراه تا گور دانش بجوی، توانا بود هر که دانا بود] میگذارد ! یا آنکه اساسش بر { زرومندی و شمشیر کَشی و پاکسازی قومی بوده و هست} ؟ آنکه پیوسته خواهانِ صلح و همزیستی مسالمت آمیزهست ؟ یا آنکه از آغاز بنیاد گذاری فرهنگ و حکومت سازی اش [تُرک تباران] تا بحال وقفه ای در جنگ و خون ریزی آنها در منطقه دست بر نداشته است و تا به امروز با هیچکدام از مردمان و همسایگانِ خود نتوانسته در صلح و آرامش روزگار بسر برد ؟

بر حذر داشتن ایرانیان به آریایی نامیدنِ خود از سوی مهندس شریعتمداری و هم فکرانش، امری است غیر دموکراتیک و تجاوز به حقوق فردی و شهروندی !! چرا تُرک تباران با سیاست گذشتهء نا مطلوب و غیر دموکراتیکِ سراسر خشونت آمیز خود اجازه دارند خود را تُرک بنامند و هر ساله این 6 کشور تُرک تبار دور هم جمع میشوند و به رقص و پایکوبی می پردازند !! ولی آریایی ها از این حقوق جامعه شناسی، تاریخی، فرهنگی، هویّتی باید محروم باشند ؟ به چه دلیل اصطلاح[ آریایی] که هر فردِ متعلّق به این قوم را بدون گفتن کسی، در پنهان و آشکار، بدونِ دخالتِ سیاسي حکومت وادار میکند که به یک مجموعه از قوانین و پرنسیپ های اجتماعی، فرهنگی متعهّد، که برای بهبودی و سلامتی جامعه و منش روابطِ انسانی لازم هست، تن در دهد، از سویی مردمانِ گوناگون و چندین کشور را بهم ارتباط میدهد و تازه تاریخی سه هزار ساله هم دارد از تاریخ محو شود !

گیریم که بر زبان آوردنِ آنرا در ایران ممنوع کنیم، با بقیّه جهان چه خواهید کرد ! در چند کشور جهان جشن آتش افروزی و کتابسوزی آریایی راه بیندازید ! کُردها را تُرکهای کوهی بنامید و در بدرشان کنید، با کشوری مانند تاجیکستان چکار خواهید کرد که [امامعلی رحمانف] رئیس جمهور آن سال 2003 را سال زردشت، و 2006 را سال بزرگداشتِ تمّدن آریایی، و مردم تاجیک زورخانه ای در شهر تاجیکستان را فردوسی می نامند !!.

مهندس شریعتمداری کسی است که حدس زده میشد که اگر در ایرانِ فردا به مقام ریاست جمهوری کشور انتخاب شود نماینده همهء طبقات و پاسخگوی همه خواسته های آنها خواهد بود، امّا آیا کسی که خواهانِ پاک کردنِ سه هزار سال تاریخ یک کشور و پاک کردن هویّت [ آریایی] ملّت ایران هست میتواند فردِ اوّل و رئیس یک کشور باشد ؟؟ اگر ایشان نتوانند رئیس جمهور بشوند پس کدامیک از هم تباران و هم فکران ایشان میتوانند دارای صفات پسنده ای باشند که ایرانیان مسئولیّتِ ادارهء کشوری باستانی را به او واگذار کنند ؟؟. هیچکدام !

بنا بر این امروز مردمانِ آریایی مانند گذشته با دو دشمن مشترک دیرینهء خود روبرو هستند، اکنون دیگر زمانِ آن رسیده است که بجای تفرقه افکنی دستِ اتحّاد بهم دهند و با دیگر هم پیمانان، دشمنان خود را در منطقه مهار و در معماری خاورمیانهء امروز و فردا نقش مهمی را ایفا کنند، بویژه این روزها که مردمانِ آریایی تبار [کُرد] در ترکیّه و در شمال عراق بمباران میشوند، باید با یک صدا سیاستِ نظامی گری کشور ترکیّه را که با موافقت و پشتیباني سران جمهوری اسلامی: [خامنه ای تُرک تبار، محمّد خاتمی عرب تبار، هاشمی رفسنجانی ( اکبر بَهرمانی) مغول تبار] رژیم تهران با حامیانِ مقاله نویس خارج از کشور آن، و با پشتیبانی و هدایت آمریکا صورت میگیرد را محکوم کرد. و تا حد امکان این مردمان را در هر شکل ممکن در پناه گرفت و به احزاب و نخبگان قومگرای کُرد شمال عراق هشدار داد، که تُرکیّه در صدد هست که با گل آلود شدنِ آب، بخش نفت خیز منطقهء مُوصول [ در شرق و شمال شهر مُوصول] را که در سال 1924 میلادی از دست داده است دوباره پس گیرد. هیچ بعید نیست که این عمل را با موافقتِ آمریکا انجام دهد !!.

تنها راهی که امروز برای [مردمانِ کُرد] باقی مانده است، پی بردن و تأکید بر ایرانی بودنِ خود و تکیه دادن به ملّت ایران [ نه حکومت فعلی آن] می باشد.

 

ایران یعنی سرزمین آریایی ها و مرزهای آن باید برای همهء این مردمان پیوسته باز باشد، و هر مکانی که یک زن و مرد آریایی زندگی کند، آنجا [ایران] نام دارد و تا زمانیکه خورشید نور می تابد ایران و آریایی زنده هست و ناسیونالیسم ایرانی هم دیگر به کسی اجازه نخواهد داد که برایش کسبِ تکلیف کند که خود را آریایی بداند و یا نداند، و یا مجبور شود غرور ملّی و ناسیونالیسم و پاتریوتیسم ایرانی خود را در نطفه خفه و یا آنرا به سفارش دیگران از کدام بازار و دکان خریداری کند.

...ادامه دارد...

|دسامبر| 2007| میلادی|

Nasser.karami@gmx.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.