رفتن به محتوای اصلی

نقدی بر نوشتار: بهزادِ کریمی
12.03.2008 - 21:12

نقدی بر نوشتار: [ گفتاری پیرامونِ مسئلهء ملّي] بهزادِ کریمی

پیشگفتار

نوشتار " گفتاری پیرامونِ مسئلهء ملّی" آقای بهزاد کریمی در 4 بخش در سایتِ ForOneIran {برای یک ایران} انتشار یافت و در تاریخ 18.03.08 در تالار پالتالکی فرهنگ گفتگو در مناظره ای بین ایشان و من که با هماهنگی مدیریّتِ سایتِ ایران گلوبال صورت گرفت، آقای کریمی کم و بیش به تشریح دیدگاههای خود پرداختند. با مطالعهء قبلی و دقیق 4 بخش این نوشتار قصد به نقد کشیدنِ دیدگاهِ ایشان را بصورت محاوره داشتم،

امّا بنا به داشتن کسالت آقای کریمی و فضای حاکم بر اواخر جلسه که بستر مناسبی برای شناخت و استدلال خردگرا نبوده و نیست، زمینهء طرح جدی هیچ مسئله ای فراهم نشد و امکانِ تبادل نظر با شرکت کنندگانِ در جلسه هم صورت نگرفت.

به مناسبت ارج گذاشتن به مشارکتِ هدفمند شنودگان در این جلسه و تلاش در پاسخگویی به موازین و اهدافِ جدی سایت ایران گلوبال به متونِ پایه ای در عرصه های ضروری، از جمله حلّ مسئلهء قومی ملّی، در نوشتهء کوتاهِ زیر بر چند نکتهء مهّم دیدگاهِ آقاي بهزاد کریمی به عنوان نمادی برجسته در مورد مسائل ملّی- قومی نگاهی شتابان می اندازیم:

Staatsnation ، Nationalstaat، Nation:

بخش نخستِ این نوشتار با انتخابِ: شکافها کدامند و چالش بر سر چیست ؟ به پروسه های شکل گیری و تعریف مضمونی ملّت پرداخته شده است، که اختلافات بر موضوع ملّی را از لحاظ نظری و سیاسی، همچنین نظری، روشی، اضافه بر آنها در فهم و بیان ساختار جمعیّتی قومی- ملّی ارزیابی میکنند و پرداختن به مسئله ملّی را در مجموع از زوایهء دو گرایش کلی بیان میدارند: 1- از دیدگاه ناسیونالیسم که آنرا به دو بلوک ناسونالیسم ملّی ایرانی و ناسیونالیسم اقوام تقسیم میکنند 2- گرایش دوّم نگاه از زوایهء دمکراتیسم به مسئلهء ملّی – قومی میباشد.

علی رغم اینکه آقای بهزاد کریمی خود را در جبههء دوّم [ دمکراتیسم] برای حلّ مسئلهء ملّی می بینند، در آغاز نوشتار خود دچار اشتباه و روش غیر دمکراتیکی را در پیش میگیرند و واژهء ناسیونالیسم را به اقوام مرزنشین کشور نسبت میدهند، در صورتیکه هیچکدام از آنها ملّت و یا ناتسیون به مفهوم حقوقی و حقیقی نیستند تا که بخواهند آنرا بشکل ناسیونالیسم مطرح و پی گیری کنند. واژهء درست در بیانِ جنبش اقوام در ایران، پارتیکولاریسم و سِپاراتیسم میباشد،

در مباحث قبل اشاره شد که ناتسیون [ملّت] از واژء لاتین ناتیو که محلّ زادگاه یا سرزمین تولّد را بیانگر هست گرفته میشود که در ادبیّاتِ سیاسی امروز ملّت یا Nation در دو شکل بکار گرفته میشود: 1- از نگاهِ کنزرواتیو بنیادگرایی إتنیکي قومی که بر پوشش کهنه و سنتّگرایی بر وابستگی ها، شاخص ها، سنّت های ریز و درشتِ گروهی مانند: [زبانی، فرهنگی یا کُلتور، دینی، و تاریخ] در یک جغرافیای سیاسی مستقل{ حکومتی مستقل} تأکید دارد. کوتاه سخن اینکه تلاش بر همبستگی نژادی [ Abstammungsgemeinschaft] در شکل ساختار سیاسی حکومتی مستقل هست،

شکل تکامل یافتهء این تعریف از ناتسیون تشکیل سیستم حکومتی، ناسیونال اشتات Nationalstaat [ملّت دولت] میباشد، که در این ساختار مردمان و یا شهروندانی یکدست یا اکثریّت از قومی مشخص[ ناتسیون]، با برتری دادنِ حقوق و فرهنگِ خویش، از سویی با نادیده گرفتن حقوق اقلیّتهای دیگر، [حکومتِ یکدستِ مختص بخود را] تشکیل میدهند، در اغلب مواقع نام آن ملّت با نام دولتِ بر گزیده یکسان میباشد که در اوایل قرن نوزده با اتخاذ سیاست امپریالیتسی سرمایه داری، زمان رشد آن بوده و دو جنگِ جهانی اوّل و دوّم را شامل شد، بعد از جنگِ دوّم جهانی هم باعث شکل گیری ملّت و دولتِ مستقل مردمانِ رها شده از استعمارگران در جغرافیای مخصوص بخود بوده است.

2- شکل دوّم از ناتسیون مفهوم باز و امروزی بر گرفته از مکانیزم و تغییر و تحولاتِ درونی و برونی از دیدگاهِ راسیونالیسم، اقتصاد دانش محور، بُردار برآیند از تئوری ها و پراتیک ساختارهای دوران تکاملی جوامع مترقی جوامع امروز هست، که بر گروهی از مردمان که در یک جغرافیای سیاسی، با داشتن حکومتی، اماّ با داشتن صفات و شاخص ها، پیشینه ها، باور مندیها، رنگِ پوست، و وابستگی های متفاوتِ دیگر در کنار هم زیر سقفی بسر میبرند که با امکان تبادل نظر و آمیزش های چند گانه در تلاش یک همبستگی ملّی همسو و هِمُگن میباشند، شکل تکامل یافتهء این دیدگاه، تشکیل نظام حکومتی إشتات ناتسیون Staatsnation میباشد، که این [دولت هست که ملّتِ خود را] معیّن میکند، امّا حکومت و دولت دیگر نمایندهء گروه و طبقهء خاصی نیست، واحدِ تشکیل دهندهء حکومت فرد با حقوق فردی و شهروندی و برابری در مقابل قانون اساسی، و شایسته سالاری در هر عرصهای میباشد.

اینگونه برداشت از ناتسیون با دمکراسی ها و ساختار حکومتهای مُدرنِ جوامع پیشرفته و بویژه موفّق در امر حقوق بشر و رعایتِ حقوق اقلیّتها مطابقتِ کامل دارد.

اشتات ناتسیون ساختار حکومتی فلسفهء لیبرالیسم هست که از قرن نوزده با رشد سیستم سرمایه داری، حرکتِ خود را آغاز و از سالهای 1960 میلادی با پدیدهء نئولیبرالیسم و گذار به عصر گلوبالیزاسیون شکل تکاملی و اجتناب ناپذیر را بخود گرفته است.

آنچه در نوشتار آقای بهزاد کریمی به روشنی کمبودِ آن دیده میشود، عدم تفکیکِ این دو نوع ساختار حکومتی: [ ملّت دولت، و دولت ملّت] Nationalstaat و Staatsnation میباشد، که هرکدام به دوران تکاملی مشخص با شرایط و ضوابط ِخاص مربوط میشوند، هست.

>> ناسیونالیسم یک ایدئولوزی هست که بر شاخصه های یک گروه أتنیکی ویژه مشترک در شاخه های: [ زبانی، فرهنگ، یا کُلتور، دینی، تاریخی] برای دست یابی به حکومت و جغرافیای سیاسی مخصوص بخود تأکید دارد، در واقع شکل اوج گرفته و شعله ور شدنِ همراه با خشونت خواهانِ در محیطِ زیستی متعلّق بخود با همنوعان و یا هم کیشانِ خود زیستن می باشد. بدونِ تردید ناتسیون و ناسیونالیسم که شکل ایدئولوزیک شدنِ آن هست، با شکل گیری یک {حکومت با جغرافیایی مشخص}، رابطه ای تنگاتنگ دارد،

بنا بر این همراه کردن واژهء ناسیونالیسم با اقوام مرزنشین کشور از سوی آقای بهزاد کریمی تأییدِ مشی سیاسی اقوام برای دستیابی به حکومتِ مستقل و جغرافیاي متعلّقِ بخود هستند، که هیچ مفهومی بجز تجزیه طلبی را نمی رساند که این ایده مغایر با دمکراسی های مدرن امروزی در کشوری باستانی با داشتنِ ملّتی تاریخی مانندِ ایران میباشد.

>> در ادامهء بخش نخستِ این نوشتار آقای کریمی تلاش کرده است، که بر روند شکل گیری ملّت [ناتسیون] بر شالوده های گوناگون: زبانی، فرهنگی، تاریخی، دینی، و بر اساس مکانیزم و اصطکاکهای سیر طبیعی شکل گیری آن در جوامع مختلف موازینِ با رشد و تولید کالایی با مناسباتِ اجتماعی مطابقِ با ماتریالیسم تاریخی و عصر مدرنیتهء آن انگشت بگذارند و بنمایانند که ایشان با داشتن شناخت و با در دست داشتن سندِ تسلطِ بر این دانسته ها، تعریف ملّت یا ناتسیون را که بقول خود ایشان از [حوزهء ذهن] سرچشمه میگرد را به خوانندگان عرضه کند، که در ادبیّات جهانِ امروز چنین تعریفی از ملّت یافت نمیشود،

زیرا هر چیزی که ساختهء ذهن و خیال باشد با جهان بینی رئالیسم بر مبنای خردگراي راسیونال سازگاری ندارد و قابل اثبات و انطباق نیست و به جهان بینی ایده آلیسم متافیزیکی مربوط میشود. تازه به اقوام مرزنشین کشور غیر مستقیم هم رهنمود میدهند که ملّت ها در ایران از دیرباز بوده اند و ربطی به تکامل تاریخی و به مکانیزم طبیعی و خِرد جمعي جوامع گوناگون ندارد و آیندهءِ کشور را با بی ثباتی و تجزیهءِ طبیعی اقوام روبرو میسازد.

در تاریخ تجربه شده است که افراد و ارگانهای سیاسی برای نایل آمدن به مقاصدِ خود، به روشهای گوناگون گاه هم غیر دمکراتیک متوسّل شده اند، امّا مایهء شگفتی اینجاست که فردی مانندِ آقای بهزاد کریمی که روزگاری را برای تشریح جهانِ پیرامونی بر اساس ماتریالیسم دیالکتیک مارکسیسم تلف کرده است چگونه برای حلّ مسئلهء ملّی و تعریفِ ملّت و ملّت سازي بی پشتوانه، به ذهن گرایی مبتلا میشوند و برای حلّ یک مسئلهء سیاسی خارج از ذهن و عینی، به قدرتِ متافیزیکِ ذهن خویش مراجعه میکنند.

مسئلهء ملّی با سمت و سوی ناسیونالیسم:

در بخش دوّم این نوشتار آقای کریمی برای پرداختن به مسئلهء ملّی با سمت و سوی ناسیونالیسم از جمله در ایدئولوزی مارکسیسم، با مروری بر فلسفهء سیاسی و اجتماعی عصر روشنگری قرون 17 و 18 و نیمهء اوّل قرن 19 می پردازند و با ارزیابي مثبت از این دوران در شکل گیری ملّت و دولت، این سئوال را مطرح میکنند که آیا با جهش اندیشه هاي سوسیالیسم در نیمه های دوّم قرن 19، هنوز ناسیونالیسم نقش مؤثری را بازی میکند و یا نه ؟.

اوّل اینکه سوسیالیسم ایدئولوژیکِ مخالف سیستم سرمایه داری که آقای کریمی به آن اشاره کرده اند، در کل تنها بخش ناچیزی از اندیشهء سوسیالیسم هست، اندیشهء سوسیالیسم پیوسته انسانها را همراهی کرده است که با جایگزین شدنِ هومانیسم و راسیونالیسم بجاي دین و مذهب از اواخر قرونِ وسطی حرکتِ پراتیکِ خود را آغاز کرد و نیروی محرکهء اندیشمندانِ لیبرال اعصار: رنسانس، مدرنیته، و روشنگری با ایجادِ ساختارهای مدرن سیاسی، اجتماعی، با تشکیل ملّت و دولت مدرن میباشد، که عصر مدرنیته و روشنگری مدیونِ نظام سرمایه داری با اندیشهءِ لیبرالیسم هست،

دوّم اینکه بر عکس نظام سرمایه داری، آقای کریمی اشاره نکرده اند که در نظام سیاسی و اقتصادي سوسیالیسمِ ایدئولوژیک، اصلأ ملّت و ناتسیونی شکل نخواهد گرفت و در اصل جایگاهی ندارد، چون دورانِ سرمایه داری که بوجود آورندهءِ ملّت و ناسیونالیسم هست در این جهان بینی عاملی بازدارنده و فاقد اعتبار و فقط از آن براي سکوي گذار به دوران سوسیالیسم استفادهء ابزاری میشود. از سویی دیگر با نگاهِ به انترناسیونال شدنِ هژمونی طبقهء کارگر، دولتِ ناسیونال و ناسیونالیسم که بر جدایي گروهی تأکید دارد مخالفِ این دیدگاهِ هژمونی جهانی بوده و هست، به همین مناسبت آنرا عاملی ارتجاعی میدانند، چنانکه در عصر هژمونی و جهانگیر شدنِ سرمایه با روابط اجتماعی و فر هنگی امروز آن [ گلوبالیزاسیون] هم مخالفِ ناسیونالیسم و دولتِ ملّی ناسیونال، و مخالفِ هر گونه ساختاری بر اساس ایدئولوژیک که باعثِ محکم نگهداشتن مرزهاي جغرافیایی و سخت کردنِ روابطِ بازرگانی و مزاحمتی برای گردش آسانِ سرمایه است، می باشد.

یا اینکه در مکتبِ مارکسیسم تاریخ را فقط نتیجهء جنگِ طبقات میدانند و بجای آشتی دادن و یا تلاش در نزدیک کردن تا حدِ یکسان سازی این طبقات که در سیستم سرمایه داری بر اساس اندیشهء لیبرالیسم معمول هست، بر عکس آن در سیستم سوسیالیسم تشدید این تضادها بین طبقات و آماده کردنِ طبقهء کارگر برای انقلابی قهر آمیز هست، در نظام سوسیالیستی اوّل قالبِ ساختارها را بر اساس ماتریالیسم تاریخی میسازند، پس از آن بجای ملّت یا ناتسیون، طبقهء کارگر با ایدئولوژی سوسیالیستی را در آن می گنجانند.

بنا بر این روشن هست، که بعد از فروپاشی اردگاهِ سوسیالیسم نه فقط کشورهایی که با زور به محدودهء نئوامپریالیستی سوسیالیستی شوروی در آورده شده بودند، با روی آوردن به اندیشهء لیبرالیسم گذراندنِ دورهء سرمایه داری و تشکیل [ملّت دولت یا ناسیونال اشتات] را از سر گرفته اند، بلکه خودِ روسیّه و جمهوری خلق چین به ناچار مجبورند این دوره را امّا خیلی با احتیاط بازسازی کنند.

ولی آیا در ایران مانندِ اروپای شرقی و اتحّادِ جماهیر شوروی، یا یوگسلاوي سابق سیستم حکومتی سوسیالیستی برقرار شد، که اکنون با فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم دورهء ملّت سازی بر پایهء سیستم سرمایه داری و لیبرالیسم در ایران هم از سر گرفته شود ؟.

ساختار [ملّت دولت] در ایران شکل گیری خود را با انقلابِ بورژوا دمکراتیکِ مشروطیّت آغاز و فاز تکاملی از بالاي خود را در زمانِ حکومت رضاشاه کبیر طی کرد و در دورانِ محمّد رضاشاه پهلوی آنرا کامل و حتّی نظام حکومتی [ دولت ملّت] مدرن در عرصهء اقتصاد عملی و زمینهء فرهنگی و سیاسی آن کاملأ مهیّا و در بخشهایی مرحلهءِ پراتیک را بخود گرفته بود.

کدام جامعه شناس و یا اقتصاد دان امروز میتواند ادعا کند که رشدِ اقتصادی و روابطِ اجتماعی در ایرانِ فعلی در دورانِ پسا مدرنِ فئودالیته با شاخص های معرّفِ آن میباشد.

امّا بنا به عقیدهء آقای کریمی دوران سرمایه داری در ایران رواج و سپری نشده، در نتیجه ملّتِ واحدِ ایران هم که به شیوهء مکانیزم دست آوردِ سرمایه داری است شکل نگرفته، اکنون اقوام ایرانی با حق تعیین سرنوشتِ خویش و با استقلال میخواهند این دوران را جداگانه طی کنند و مثلأ در ایران 6 ملّت که از دیر باز وجود داشته اند بشکل مکانیزم امروز خود را هم بازسازی کنند. بعدأ این 6 ملّت که طبعأ دارای 6 دولتِ مستقل هم خواهند بود، آزادانه تصمیم خواهند گرفت که آیا بشکل کنفدراسیون و یا آلیانسی، و یا بصورتِ اتحادیّهء اروپا در کنار هم میتوانند اتحادی را بوجود آورند یا نه ! ؟.

[حق ملّی و حق شهروندی]:

آقای کریمی در ادامهء بخش دوّم نوشتار خویش به موضوع [حق ملّی و حق شهروندی] که گمان رود منظورشان همان [حقوق ملّی و حقوق شهروندی] میباشد پرداخته است. اوّل اینکه ما در یک کشور حقوق ملّی نداریم و معمولأ حقوق ملّی یک کشور و ملّتی در مقابل سایر کشورها برابر با نُرمها و قراردادهای بین المللی بکار میرود، بکار گیری این واژه از سوی آقای کریمی هیچ مفهومی را بیانگر نیست مگر اینکه هریک از اقوام مرزنشین را ملّتی با حکومتِ خاصّ خود بدانند، از این گذشته حقوق شهروندی را فقط با برخورداری از حق ویژهء ملّی [ قومی قبیله ای] تکمیل یافته برابر با موازین دمکراسی ارزیابی میکنند. و مینویسند که :

{... در یک کشور دارای تنوع ملّی، هرگونه برنامه ای که در تأمین حقّ ملّی صراحت نداشته باشد و آنرا در ساختار سیاسی و قانون اساسی پیشنهادی خود بنحو روشنی تعریف نکند و جا ندهد در بهترین حالت دچار انحراف از دمکراسی است...} در جایی دیگر ادامه میدهند: {...تبیین مسئلهء ملّی از زاویهء حق شهروندی، تکامل یافته ترین روش برای دور زدن مسئلهء ملّی هست، و اصرار آنها بر "حل المسائل" حق شهروندی مخدوش کردن ملّی را همراه داشته باشد که متأسفانه چنین بنظر میرسد، دیگر نمیتوان از بغل آن بسادگی گذشت و از چالش با آن صرف نطر کرد...}،

به نقد کشیدنِ همین چند جملهء در بالای آقای کریمی خود به نوشته ای نیاز دارد، امّا برداشتِ ساده و اوّلین قدم دمکراسی ها تلاش در یکسان سازی در همهء عرصه هاي یک جامعه و یک کشور هست، یکسان سازی همهء انسانها در مقابل قانون. ولی طبق کدام دمکراسی با زیر مجموعه هاي وابسته به آن، آقای کریمی در یک کشور با سرزمینی واحد دولت در دولت ایجاد میکنند و بنا به میل و ارادهء ساختهء ذهن خویش از هر قبیله ای ملّتی بسازند و تازه در قانون اساسی آن علاوه بر حقوق شهروندی حقوق ویژهء زبانی، فرهنگی، تاریخی ملّي، آنها را با حق تعیین سرنوشت و استقلال هم به روشنی درج کنند ؟!. در صورتیکه گنجانیدنِ حقوقِ ویژه در قانونِ اساسی برای بخشی از ساکنانِ یک کشور زیر پا گذاشتن اصول آشکار دمکراسی و ستمی هست بی پرده بر بقیّه که فقط از حقوق شهروندی بر خوردار هستند !.

از همهء اینها که بگذریم بر خورداری از "حقوق شهروندی" ساختار حکومتِ مخصوص بخود که بر پایهء حقوق فردی بنا شده، یعنی اشتات ناتسیون یا [دولت ملّت] را میطلبد، و بر خورداری از "حقوق ملّی" موردِ نظر آقای کریمی ساختار حکومتی ناسیونال اشتات یا [ملّت دولت] که بر پایهء گروهِ قومی بنا میشود را میخواهد که هر قوم مرزنشین کشور باید آنرا برای خود جداگانه ایجاد کند، که چیزی جز تجزیهء اقوام و استقلال کامل هم از درون و هم از بیرون آنها نیست و در نهایت طبق خواستهء آقای کریمی که برای اقوام مرزنشین هم [حقوق شهروندی و هم حقوق ویژهء ملّی] را یکجا خواستار هست، یعنی در کشور واحدِ ایران باید 2 سیستم حکومتی: ناتسیون اشتات و اشتات ناتسیون، همزمان و موازی باهم در جریان باشند، که تا کنون در تاریخ ساختار شناسی حکومتی و در هیچ کشوری مانند آن تجربه نشده است !.

احزاب ملّی، منطقه ای و جایگاهِ مسئلهء ملّی در اتحّادها:

در بخش آخر این نوشتار به احزاب ملّی، منطقه ای و جایگاه مسئلهء ملّی در اتحّادها [جمهوری خواهان] در اپوزیسیون پرداخته شده است. از آنجا که آقای کریمی باز هم هر یک از اقوام مرزنشین کشور را ملّت میدانند، در نتیجه احزاب برخاسته از آنها را هم به نادرستی احزاب ملّی مینامند و ادامه میدهند که:{... سلطنت طلبان احزاب ملّی منطقه ای را تجزیه طلب و آلتِ دستِ بیگانگان می پندارند و سرکوبِ آنها را در دستور خود داشته اند، ملّی گرایان ناسیونالیسم ایرانی هم به آنها با سوء ظن نگریسته و حاضر به گفتمان با آنها نبوده، جریاناتِ مذهبی با تأثیر گرفته از سلطنت طلبان، و از زوایهء کمونیست بودن و یا اهل تسنّن بودن به احزاب ملّی- قومی نفرت می ورزند...}،

ولی تنها جریانی که رویکرد متفاوتی با بقیّه داشته، طیف چپّ ایران بوده که به مناسبت ایدهء مساوات خواهی، ستم و تبعیض علیه ملیّت ها را تحمّل نکرده و به دفاع از حقوق آنها برخاسته، که این را پیامد 2 عامل میدانند: 1- که طبق آزادی ملّی [ اقوام] باید سکویی برای رهایی از ستم طبقاتی مهیّا شود و ساختمانِ تشکیلاتی باید بر حفظِ وحدتِ "پرولتری" استوار گردد 2- عامل دوّم که رکن اصلی هست، رشد عینی هویّتِ ملّی با فروپاشی اتحّاد جماهیر شوروی می باشد. نتیجه میگیرند که احزاب ملّی- منطقه ای پروسه ای اجتناب ناپذیر و رشد یابنده بوده و هستند، و دیر وقتی است که دیگر از سوی مشروطه خواهان، ملّی گرایان و بخشی از اسلامی ها، وجود آنها پذیرفته شده و با آنها وارد مراودات شده اند.

نوشتار آقای کریمی در مورد اتحّادها [مانند جمهوری خواهان] و مسئلهء ملّی، با واسطه و یا بدون واسطه این مفهوم را میرساند که: {هر اتحّادی که حقوق ملّی را در سرلوحهء پلاتفرم خود قرار ندهد از رسوباتِ سنگین ناسیونالیستی سنّتی رها نشده و آلوده به افکار شوینیستی می باشند و نگران این هستند که این اتحّادها به پذیرفتن تنها حقوق شهروندی دارند نزدیک و راضی میشوند، از سویی گرد آمدن چپّ دمکرات کشور در احزاب سراسری را همان تز ایران فقط یک موزائیک هست ارزیابی میکنند}.

>> گفتار آقای کریمی در این قسمت از نوشتار، حاکی از آن دارند که ایشان هنوز میدان جهان بینی [ ایده آلیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم، پارتیکولاریسم،...] خود را انتخاب نکرده که بر اساس آن اندیشهء خویش را به نقد بگذارند، به همین مناسبت دچار آمیختن دوران تکاملی متضاد باهم و نسبت دادنِ اقوام و پرولتاریا و ترکیب نظام طبقاتی با گروهی قومی و کشاندنِ آن به حوزهء سوسیالیسم تخیلی رُمانتیک میشوند که تحلیل مشخص و نتیجه گیری عینی خردگرا را از چنین آمیختگیهایی مشکل آفرین خواهد شد. امّا جوهر افکار آقای کریمی که ریشه در اوایل قرن 19 دارد، خواهان حلّ مسئلهء قومی به روش ایدئولوژیک در ایران هست، زمانی در قالب اندیشهء سوسیالیسم انقلابی و اکنون با فروپاشی سوسیالیسم در شکل قوگرایی و یا در شکل: [ناسیونالیسم خفته، و یا ناسیونالیسم در حال خیزش] انقلابی پسا مدرن فئودالیته هستند، زیرا نمیخواهند شاهد شکل گیری "ملّت" و ساختار [ملّت دولت] در جهان بینی لیبرالیسم در بستر سرمایه داری صورت گرفته در ایران باشند، چرا که آموزگارانِ مارکسیسم آنرا [ناسیونالیسم پیروز] و ارتجاعی میدانستند.

بر اساس همین اندیشه بود که چپّ ایرانِ جهانِ سوّمی مخالف گذار از دورانِ سرمایه داری، [که خودِ کارل مارکس گذار آنرا برای دست یابی به سوسیالیسم از واجباتِ تاریخ در هر جامعه ای میدانست]، خود را مدافع و متحّدِ بینش قبیله گرای اقوام در ساختار فئودالیتهء پسا مدرن ماقبل سرمایه داری میدانست و نه از روی انساندوستی و عدالت خواهی ذاتي سوسیالیسم بوده و هست،

نتیجهء اتحّادِ چپّ ایران و اقوام با بینش و بافت فئودالیتهء خفته و یا در حال خیزش انقلابی، با مذهبیون بنیادگرای مخالف روابط اجتماعی و مدرنیتهء سرمایه داری، شکل گیری انقلاب اسلامی 57 در ایران بود، که اکنون آقای کریمی از چنین اتحّادی به نیکی یاد میکنند، و نسخهء بکارگیری آنرا در نمایی دیگر به جامعهء ایرانِ امروز پیشنهاد میکنند.

پس از رواج شکل گیری احزاب سراسری بعد از انقلاب مشروطیّت 1905 که بر اساس جهان بینی های سوسیال دمکراسی و لیبرالیسم شکل گرفت، با ظهور انقلاب اُکتبر 1917 در روسیّه زمینهء ایجادِ احزاب پسا مدرنِ قومی در ایران فراهم شد، میتوان ادعا کرد که تمامی احزابِ قومی بر اساس اندیشهء سوسیالیستی تخیلي انقلابی در ایران شکل گرفته اند که با سیاستِ ضدِ سرمایه داری و تمایل شدید به گریز از مرکز حکومتِ مرکزي شکل گرفته بر مبنای سرمایه داری ملّی مترقّی، مایهء ایستایی و انحراف مسیر پروسهء تکاملی مطابق با اندیشهء لیبرالیسم در ایران بوده است.

وجودِ احزاب قومی در ایران پیوسته باعثِ جدایی، انشعاب در بُردار برآیند از توانمندیهای ملّی، مانع اصلی برای همبستگی سراسری، سد کنندهءِ رشد و توسعه در همهء زمینه ها را به نمایش گذاشته اند. اکنون ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران امروز و جهان گلوبال پیرامونی نیاز به احزاب سراسری معتقد به جهان بینی سوسیال دمکراسی و یا لیبرال دمکراسی دارد که احزاب منطقه ای – قومی فقط به پیروی از این جهان بینی ها و به عنوانِ زیر مجموعه ای از احزابِ سراسری میتوانند مفید واقع شوند، در غیر اینصورت فاکتوری بازدارنده و خواسته یا نا خواسته بازیچهء عوامل بیگانه خواهند بود.

آیا در ایران مسئلهء ملّی داریم یا قومی ؟

بخش 3 نوشتار آقای کریمی که آنرا به قسمتِ پایانی این نقد اختصاص داده ام، با پرداختن به موضوع: { که آیا در ایران مسئلهء ملّی داریم یا قومی ؟ }، از 3 راهِ حلّ و یا 3 درکِ ساختاری سخن رفته است: 1- ایران با داشتن تنوع قومی و زبانهای مختلف، با آمیختگی گذر زمان، فقط با هویّتِ ایرانی قابل تعریف هستند 2- ایران موزائیکی است از ملیّتهای مختلف که ساختار آن مشابه با روسیّهء تزاری [زندانِ ملّل] و یوگسلاوی سابق ترکیب یافته از ملّت ها هست که 80 سال پیش با قبولِ حکومتِ مرکزی، استقلالِ نسبی خود را داشتند، که با حکومتِ پهلوی با دولتِ مدرن خود شوونیسم فارس را بر دیگر ملّتهاي کشور حاکم کرد، به عقیدهء این گروه، همانگونه که این ملیّتها در این موزائیک ها با اعمال زور کنار هم چیده شده اند، همانگونه با اعمال نیرو از کنار هم برداشته میشوند،

3- در کِ سوّم بر شکل گیری کشور ایران طی تاریخ تأکید دارد و در پی روندها اقوام ساکن ایران با آمیزش خود ترکیبی از ملّت واحدِ ایران را تشکیل میدهند، که در شاخه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، مجموعهء مشترک ساختار ایران را میسازند، که بازسازی و نوسازی ساختار کنونی ایران هم فقط بر پایهء تأمین {حقوق ملّی و حق شهروندی} امکان پذیر می باشد.

>> در این شکی نیست که ایران با هر تنوع قومی [ درکِ 1] و با زبانهای مختلف فقط با هویّتِ ایرانی قابل تعریف میباشد و آمیزش همراه با پیوندِ تاریخی چند گانهء این اقوام که آقای کریمی در درکِ 3 به آن اشاره کرده است امری جز تشکیل ملّتِ واحد ایران و شکل گیری ساختار [ملّت دولت] در ایران نبوده و نیست، زیرا ملّت به مجموعه مردمانی گوناگون گفته میشود که در رهگذر زمان و تاریخ یک سری شاخصها و مجموعه هاي مشترکی را بیافرینند، که در سرزمین ایران ساکنان آن بیش از اینها را آفریده اند و پا را هم فراتر گذاشته اند، امّا آقای کریمی دوباره با استوار کردن این آفریده ها [ ملّت، و ساختار ملّت دولت] بر پایهء [حقوق ملّی= حقوق اقوام ] منکر این پیوندها و زیر بار پذیرش شکل گیری {ملّتِ واحد و ساختار ملّت دولت} در ایران شانه خالی میکنند. زیرا ایشان در غیر اینصورت مجبورند در جوامعی با چنین بافتِ پیوند و آمیختگی ایی فقط به پذیرش حقوق شهروندی، که مناسب ترین و تنها پاسخگوی خواسته های دمکراتیک آنهاست تن در دهند.

>> در مورد راهِ حلّ و یا درکِ دوّم: ایران هیچوقت موزائیکی از ملیّتهای مختلف نبوده و نیست، ایران پیوسته فقط {یک موزائیک} آنهم نه رنگارنگ بلکه فقط چند رنگِ همگون و سازگار باهم بوده و هست که امروز یک رنگ بودنِ آن برجسته تر هست. سرزمین ایران هیچگاه موزائیکی نبوده و نیست که از پاره موزائیک ها با سر نیزه و به اجبار کنار هم گذاشته شده باشند، که امروز کسانی با این برداشت بخواهند با اعمال خشونت آمیز نیرو و قدرتی، با ابزارها و کمک جستن از بیگانگان، آنها را از هم جدا کنند،

هیچ قومی در ایران نمیتواند ادعا کند که با زور به موزائیکِ ایران چسپانده شده اند و یا مدرک و یا سندی که بیانگر جغرافیایی با مرزهایی مشخص متعلّق به آنها باشد در دست نیست، بر عکس همان کسانیکه امروز چنین ادعاهایی را دارند، خود مهاجر و با زور شمشیر جایگاهی در موزائیک واحدِ ایران دست و پا کرده اند که قدر مهمان نوازی ساکنان بومی این موزائیک با تاریخ 3000 سالهء آنرا سپاس نمیدارند و تازه طلبکار هم هستند و بعد از 1000 سال اقامتِ خود در این موزائیک واحد، هنوز خود را متعلّق به آن و ساکنان بومی آن نمیدانند و خواهان سیستم ملوک الطوایفی 80 سال پیش در دورهء قاجاریّه {برگِ سیاه تاریخ ایران} هستند تا با قبیلهء خود در سیستم فئودالیته از استقلال قومی خود بر خوردار شوند !.

>> در ادامهء همین بخش آقای کریمی بیان میدارند که: {... آنها که حاضر به تأییدِ وجودِ هویّتهای ملّی در کشور نیستند و تنها از گرایشهاي قومی سخن میگویند، عاجز از درکِ واقعیّتِ رشدِ هویّت هاي ملّی در ایران هستند، و دقیق تر اینکه نمیخواهند این دینامیسم اجتناب ناپذیر را بر تابند... و آنها دردِ اقوام: کُرد، بلوچ، عرب، ترکمن، تُرک آذری، را درک نمیکنند...}

از سویی دیگر تأکید بر این دارند که ژرفای هم پیوندیهاي تاریخی و کنونی مردم ایران، موضوع جدایی و تحزیه را به عنوانِ یک چشم انداز سیاسی بکلی منتفی میکند،

متأسفانه این دوگانه برخورد کردنها و افکار و نیّتِ اصلی خود را در چندین پوسته پیچاندن و پنهان کردن و شرایطِ سیاسی و اجتماعی سرزمین ایران و سرنوشت مردمانِ آنرا بین زمین و آسمان نگهداشتن هدف و مشکل شخصی فقط آقای کریمی نیست، این بیماری هولناک و عمیق و کُشندهء جامعهء ایرانی، بویژه طبقه ای که خود را روشنفکر و پیشاز میداند بوده و هست، نتیجهء چنین فرهنگِ اندیشیدن و عمل کردنِ غیر راسیونال جهان سوّمی جامعهء سیاسی ایرانی، انقلاب اسلامی 57 در ایران بود، آقای خمینی هم از همین پیش تازانِ جامعهء سیاسی آموخت که چگونه افکار ساختار ولایتِ فقیه خود را در پشتِ واژه ها و اصطلاحات توده وار پنهان، و آنرا در پوسته ها تا موقع لازم از نظرها دور بدارد.

ساختار عدم تمرکز و فدرالیسم :

بطور کلی دیدگاهِ آقای بهزاد کریمی با اینهمه چپّ و راست زدن هایشان را میشود در نوع حکومتِ و پرنسیپ پیاده کردنِ آن بوضوح مشاهده کرد، ایشان هم مانندِ سایر ایرانیان راهِ حلّ مسائل ملّی را در ساختاری دمکراتیک و غیر متمرکز می بینند و برای ارائهء راهِ حلّ پیشنهادی خود، الگوی " انجمنهای ایالتی و ولایتی" زمانِ مشروطیّت را ناقص میدانند و در این مینویسند: {... بر همین سیاق باید ادعای واهی برخی از گرایشهای ملّی را نیز رَد کرد، که به گونه مصنوعی میکوشند با تزریق محتوای مصنوعی با تاریخ این چنین القاء کنند که "انجمن های ولایتی ایالتی" شکلی بوده است برای حفط استقلال " ممالکِ محروسه" و مبین ملیّتِ آنها. هم نسبت دادنِ " انجمن های ایالتی ولایتی" بوجودِ مسئلهء ملّی در آنزمان و هم انتخابِ آنها برای پاسخگویی به مسئلهء قومی در این زمان، نوعی از بدخوانی گژ اندیشانهء پدیده های تاریخی است...} و نتیجه میگیرند که پیشنهادِ " فُرم انجمنهاي ایالتی ولایتی" دور زدنِ مسئله ملّی در کشور میباشد...}.

>> اوّل اینکه طرح "انجمن های ایالتی و و لایتی" مفهوم پرنسیپ فدرالیسم امروز بر خاسته از دیدگاهِ عصر روشنگری و پدیداری دولتِ مدرن با توزیع قدرتِ سیاسی و جدایی با استقلالِ کامل3 قوهء: [قانونگذاری، اجرایی، و قضایی] را داشته و خواهد داشت، دوّم اینکه در هیچ عهد نامه و قرادادِ بین المللی ایران نه "ممالک" بوده و نه "محروسه"، بلکه تاج و تختِ قوم قاجار، تحتِ حراستِ تزار روس بوده و نه ملّت و سرزمین ایران، بنا بر این نامیدنِ ایران به ممالکِ محروسه جرمی قضایی ملّی و فراملّی میباشد، چرا که استقلال و امنیّت ملّی یک کشور را زیر سئوال می برد!. سوّم اینکه مگر همین اقوام ساکنِ ایران نبودند که از پراکندگی و سیستم خان خانی ملوک الطوایفی عشیره گری خود دست برداشتند و تشکیل ملّتی واحد در نمای ساختار " دولت ملّت" ناتسیون اشتات را با جمع شدنِ خود در تهران 1906 میلادی در قانون اساسی ملّی ایران به نمایش گذاشتند، چرا و چگونه آقای کریمی و امثال ایشان بعد از گذشتِ نزدیکِ به یک قرن از این همبستگی ملّی، حال طرح جدایي این ملّت در هر شکل آنرا مطرح میکنند ! آیا چنین افکار و استراتژی ایی بازدارنده و واپسگرایانهء تمام عیّار پوست کَنده نیست ؟.

>> در ادامهء بحثِ "عدم تمرکز و فدرالیسم" آقای کریمی موضوع فدرالیسم را با دو چالش: 1- گروهی در اصل آنرا مردود میشمارند، 2- چگونگی نوع فدرالیسم در بین خودِ طرفداران این سیستم هست، که در مجموع آنرا در سه گرایش طبقه بندی میکنند:

1- فدرالیسم بر اساس تقسیماتِ جغرافیایی و پذیرش حقوق شهروندی است، که[ کُردستان را همان یزد] می پندارد، که این الگو از فدرالیسم هویّت هاي ملّی و الزاماتِ آنرا از قلم می اندازد.

2- درست بر عکس گرایش نُخست، فدرالیسم را تنها بر پایهء تفکیکِ ملیّتها، و موزائیکی دانستن ترکیباتِ ملّی در ایران میداند و به روشنی دنبال تقسیم قدرتِ سیاسی هست و نه توزیع آن. که چیزی جز تجزیه طلبی آشکار نیست.

3- بر نوع فدرالیستی تأکید دارد که: { هم بر تمایزاتِ ملّی، هم بر تقسیماتِ جغرافیایی استوار باشد، هم پاسخگوی حقوق شهروندی، و هم جوابگوی حلّ [مسئلهء ملّی= اقوام] از موضع دمکراتیسم باشد. ایران را کشوری واحد میخواهد و خواهان توزیع قدرت هست نه تقسیم آن} که آقای بهزاد کریمی همین گرایش 3 را مناسب ترین گُزینه برای ساختار غیر متمرکز آیندهء ایران پیشنهاد میکنند.

>> گزینهء پیشنهای 3 فدرالیسم آقای بهزاد کریمی بیانگر آن هست که ایشان بطور جدی به موضوع فدرالیسم و و وظیفه و توان این پرنسیپ برای عملی ساختنِ یک دمکراسی انتخابی نپرداخته اند و با همین چشم انداز کوتاهِ خود 4 موضوع سنگینِ :[ تمایزاتِ ملّی، تقسیماتِ جغرافیایی، حقوق شهروندی، و حقوق اقوام] را که هریک به تنهایی زیر بنای تشکیل یک سیستم فدرال را میدهند اند را،در طرح پیشنهادی خود گنجانیده اند که در هیچ کجاي جهان عملی نشده و نخواهد شد. امّا چکیدهء این پیشنهاد با وجود هر نیک اندیشی و کاردانی آقای کریمی همان استقلال و جدایی و تجزیه طلبی آشکار میباشد که فقط پسوند دمکراتیسم به آن چسپانده شده است.

در واقع ایشان:

Kooperative Federal / Dualer Federal / Legislative Federal / Exkutive Federal / staatbund Federal / Bundesstaat Federal / Federal Von Oben / Federal von unten / Palamentarische federal / Präsential Federal / Partikular fedreal / Regional Federal / Ethnie Federal ، را در یک ظرف ریخته اند، تا از میان آنها حقوق ایده آل اقوام را بیرون بیاورند.

>> نکتهء جالب دیگری که باید موردِ توجّه قرار گیرد این هست که در این نوشتار طولانی 4 بخشی که به همهء زمینه ها پرداخته است سخنی از یک سیستم اقتصادی به میان نیامده، دلیل آن هم میتواند روشن باشد که آقای کریمی با سیستم اقتصادِ متمرکز دولتی مخالف هستند و حتمأ یک سیستم اقتصادی غیر متمرکز را میخواهند، که دو نمونهء شناخته شدهء آن: [اقتصادِ بازار آزاد، و اقتصاد بازار آزاد سوسیال] میباشد که هر دو سیستم بر اساس لیبرالیسم اقتصادي فلسفهء نئولیبرالیسم استوار هست که بر پایهء حقوق فردی و شهروندی پایه ریزی میشود که آقای کریمی و هم فکران ایشان [حقوق فردی و شهروندی] را به تنهایی نمی پذیرد و آنرا فقط با [حقوق ملّی قومی] می پذیرند، بنا بر این آقای کریمی طرح اقتصادی ایی برای جامعهء ایران ندارد و نمیتواند پیشنهادی داشته باشند.

رَد کردنِ اصل اساسی جوهر ذاتی پرنسیپ فدرالیسم یعنی: {حرکت از کثرت گرایی به وحدت و همبستگی، و نه بالعکس از وحدت به کثرت و پراکندگی} آقای بهزادِ کریمی و زیر سئوال بردنِ نمونه های سمبلیکِ و موفّق سیستم فدرالیسم ایالتِ متحّدهء آمریکا و جمهوری فدرال آلمان که از کثرت به وحدت بوده، از همین جا سرچشمه میگیرد، زیرا هر دو سیستم فدرال آنها با وجود اختلافاتی، امّا بر پایهء حقوق فردی و شهروندی و فلسفهء نئولیبرالیسم طرح ریزی شده است. بجای آنها آقای کریمی از کشور بلژیکِ واحد که مانند کشورهای شکل گرفته بر اساس {کنگره وین 1815 میلادی} و بعداز امپراطوری روم، فرانسه، و هلند تازه 1850 استقلال خود را کسب کرده، مثال می آورند که در دههء نود تقسیم شده است، و یا فدرالیسم هندوستانِ واحد مانند ایران کشوری باستانی دههء 50 را مثال میزنند. درصورتیکه سیستم دمکراسی هند، بر گرفته از دمکراسی متمرکز کشور انگلستان هست و نوع فدرال آن: {فدرالیسم از بالا} با سیستمی متمرکز تا نیمه متمرکز با نظم اقتصادی تمرکزگرا، و فدرالیسم نوع پرزنتیال داردکه به آن هم Föderaler Staat Quasi - میگویند.

فدرالیسم امری جز توزیع قدرت سیاسی بشکل عمودی و افقی نیست، پرنسیپ فدرالیسم در ماهیّت یعنی: [جمهوریّت + دمکراسی + پلورالیسم] هست، هر توقع و انتظاری دیگری از آن داشته شود، بی پشتوانه و ساختگی هست. البته بکارگیری فدرالیسم در ساختار حکومتی پادشاهی پارلمانی امکان پذیر هم هست.

نتیجه گیری از این نوشتار:

سرزمین و ملّتِ باستانی ایران، با یونانیان، رومی ها، مردمانِ هند و چین و سایر فرهنگهای کُهنِ دیگر قابل مقایسه هست، که طبق هیچ عهدنامه و قراردادی بین المللی و یا بعد از فروپاشی امپراطوری ایی [خود امپراطوری بوده است]، بوجود نیامده، پیوسته موزائیکی واحدِ باز مانده از موزائیکی بزرگ در طول تاریخ میباشد. سرزمین ایران نه "زندان ملّل" تزاری روس بوده و هست و نه یوگسلاوی و بالکانِ بازمانده از فروپاشی عثمانیان و فروپاشی سوسیالیسم با مشکلاتِ برجای مانده از آنها میباشد. سرزمین ایران مطابق با {کنگرهء وین 1815 میلادی} که در اروپا مرزهای جغرافیایی را مشخص و زمینهء شکل گیری دولتهای ملّی را فراهم کرد شکل نگرفته، هیچکدام از اقوام ایرانی با خشونت به این موزائیک چسپانده نشده، ملّتِ باستانی ایران هم در پروسهء تاریخی و هم در پروسهء مکانیزم درونی دوران تکاملی عصر مدرنیته و تولید کالایی در بستر سرمایه داری ملّی، شکل گرفته است، بنا بر این امروز نیاز به تعیین مرزهای این سرزمین و نیاز به جسجوی ملّت و ساختار ملّت دولت آن نیست، نیاز آن فقط تعیین یک ساختار سیاسی حکومتی دمکراتیک، تدوینِ یک قانونِ اساسی بر مبناي حقوق بشر امروز و اندیشهء لیبرالیسم سیاسی هست.

>> اگر ایران برای عدّه ای زندانِ ملّل بوده و هست، در مقابل آن شعار تجزیه طلبی از سوي بعضی از اقوام دیگر جرم نیست و کسی دیگر از شنیدنِ چنین شعارهایی نگرانی و ترسی هم ندارد و بطور دقیق مورد مطالعه قرار خواهد گرفت، 4 گزینه را در نوشتهء قبلِ خود پیشنهاد کردم و در این نوشتار مهاجرت آزاد برای ناراضیانِ ماندنِ در این سرزمین به آن اضافه میشود، امّا آن چیزی که نه جا دارد و نه شایستهء جامعهء ایرانی هست، آنارشیسم، کرداری غیر دمکراتیک، و اعمال خشونت، و بی احترامی به این سرزمین، تاریخ، و مردمانِ آن از سوی هر گروه و قومی میباشد.

>> دورانِ تکاملی رشد و توسعهء اقتصادی با مناسباتِ اجتماعی جامعهء ایرانِ امروز در فاز دوّم صنعتی و در مرحلهء گذار پیوستن به شبکیّهء گلوبال هست، ساختار حکومتی مناسب این دوران، [ساختار دولت ملّت] هست، که حکومت نمایندهء گروه، طبقه، و یا قوم خاصّی نیست و پایهء آن بر حاکمیّتِ فردی با حقوق شهروندی، بر خاسته از ارادهءِ عمومی و نمایندهء ساکنانِ همهء نقاطِ کشور با انتخابِ مستقیم آنها میباشد، انتخابِ نوع دمکراسی بدونِ واسطه{ Direkte Demokratie } از واجبات هست که شهروندان طی همه پرسی ها و رفراندومها بر اهرمهای تصمیم گیرندهء سیاسی و اقتصادی، اجتماعی بطور مستقیم تأثیر گذار باشند، فدرالیسم مناسب امروز ایران [فدرالیسم از بالا] هست که محدودهء اختیارات سیاسی آن "فدرالیسم اجرایی" میباشد، تقسیماتِ کشوری و ایالتی تنها بر اساس فاکتور چگونگی رشد و توسعهء مناسب تر و بازدهی فزآیند آن، همراه با محور قرار دادنِ امنیّتِ ملّی کشور با تضمین رفاه و آسایش شهروندانِ آن هست که حداقل در برنامه ریزیهای 5 یا 10 سالهء اوّل بر اساس شایسته سالاری نخبگانِ سراسر کشور در گروههای متمرکز پژوهشی، برنامه ریزیهای رشد و توسعهء عمومی حال و آیندهء کشور را در ابعاد و شاخه های چندگانه کارشناسانه طراحی خواهند کرد.

|مارس| 2008| میلادی|آلمان|

Nasser.karami@gmx.de

نوشتار در 4 بخش آقای بهزادِ کریمی به لینک زیر مراجعه شود:

http://www.foroneiran.com/index.php/article/more/…

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.