ای کاش برآید به شبی مهر
بیدار کُنَد خفته ی بستر
روشن شَوَد ای کاش دل وُ چهر
خورشید زَنَد حلقه برین در
ای کاش که کاشانه ی دلکش
یک لحظه گشاید به من آغوش
تا شورِ درون بیند وُ آتش
اشکم بچکَد بغض زَنَد جوش
ای کاش دگر باره سیاهی
زائل شود از جان به سپیدی
عاشق شدنم داد گواهی
ای شادیِ من خوب رسیدی
ای کاش پَرَم بود وُ رهایی
تا با تو پَرَم سویِ صدایی
تا بگذرم از زجرِ جدایی
ای حاضرِ غایب تو کجایی
ای کاش بهاری شَوَم وُ دشت
دیگر نپذیرم دلِ خاموش
به گَلزار رَوَم با تو به گُلگشت
به گفتار تویی من همگی گوش
ای کاش بُوَد مَردمِ بیدار
تا رنج نجوید دگرم جان
ای کاش بمانی گُلِ هُشیار
ای عطرِ تو تابنده ی بُستان
2012 / 02 / 1
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید