رفتن به محتوای اصلی

پایان تراژیک/کمیک و اجتناب‌ناپذیر مهدی جامی و نسل او
02.11.2008 - 14:36

در مقاله‌ای از دوست نویسنده گرامی و از مسئولین سایت ایران گلوبال آقای توکلی، به نام طنزآمیز و جالب « مهدی جامی در زمانه سبک‌دوش شد» ، موضوع اخراج و یا پایان کار آقای جامی در رادیو زمانه مطرح شده است. او همینطور به برخی مباحث قابل تامل و نیز به نوشته‌های انتقادی من در باب رادیو زمانه و آقای جامی اشاره کرده است. ازین‌رو میخواهم با برخی توضیحات در واقع حادثه فوق و مباحث مطرح‌شده در مقاله ایشان را از جوانبی دیگر تحلیلی اجمالی کنم تا اجتناب‌ناپذیر بودن این حادثه تراژیک/کمیک و ضرورت گذار از نسل جامی‌ها بیشتر مشخص شود. تا ضرورت گذار از بازی سنتی دیو/قهرمان و اشکال مختلف آن، از قهرمان‌گرایی تراژیک/کمیک گروه‌های چپ و راست افراطی طرفدار سرنگونی و یا حالت دیگر آن به شکل «اصلاح‌طلبی» انواع جامی و و ضرورت اجتناب‌ناپذیر گذار به گفتمان شهروندی و رابطه و چالش مدرن، ضرورت گذار به دیالوگ و چالش ما روشنفکران و شهروندان چندمتنی و چندهویتی هر چه بیشتر مشخص شود. گفتمانی که بسان گفتمان مدرن و تلفیقی ایرانی هر چه بیشتر در همه عرصه‌ها در حال رشد است و یکایک ما نمادی از آن هستیم و نیز حامل و اجراکننده‌ی آن در یک وحدت در کثرت در حال رشد.

من در سه مقاله‌ام در باب معضلات رادیو زمانه و مهدی جامی همه این مباحث را و اجتناب‌ناپذیری این گذار از آن‌ها و اجتباب‌ناپذیری پایان تراژیک/کمیک جامی‌ها را مطرح کرده‌ام و دوستان علاقه‌مند را به خواندن این مقالات دعوت می‌کنم. اینجا فقط می‌خواهم به برخی نکات دیگر کوتاه اشاره کنم:

1/ مشکل نسل مهدی جامی‌ و یا معصومه ناصری، ابراهیم نبوی و دیگر دوستان اصلاح‌طلب در این است که آن‌ها متوجه پیوند عمیق سنتی خویش با گفتمان سنتی خیر/شری و متوجه گرفتاری خویش در بازی دردناک و تراژیک/کمیک سنتی دیو/قهرمان نیستند. یا حاضر به دیدن آیینه‌هایی چون نقد من و دیگران نیستند و اینگونه در نهایت محکوم به تکرار تراژدی فرهنگی دگردیسی از راوی و روشنفکر بوف کور به پیرمرد خنزرپنزری جدید سنت هستند. آنها ناچار به مسخ مباحث مدرن مانند فردیت و چالش به یک «من نارسیستی» تمامیت‌خواه و یا در حالت رهبری سایت به یک سلطان نو و سرکوب عنصر «متفاوت»، ناچار به گرفتاری در بازی قدیمی «خودی»، «غیر خودی» هستند.

این حادثه تراژیک/کمیک باعث شده است که همه نیروهای گرفتار در این بازی دیو/قهرمان، چه از چپ افراطی گرفتار تروریسم و یا انقلاب قهرآمیز و یا اصلاح‌طلب ناتوان از درک ضرورت تحول در قانون اساسی و گفتمان فرهنگی و حقوقی همراه با حرکت در چهارچوب قانون و سیستم شهروندی و مدنی، در نهایت خود به سلطان و استبداد جدیدی تبدیل شوند و مثل مرغی در عروسی و عزا مورد استفاده دیگران اعم از بنیادگرایان درونی و یا حکومت‌های خارجی قرار گیرند. سرنوشت غم‌انگیز بچه‌های مجاهدین در اردوگاه اشرف تا پایان غم‌انگیز و ضروری جنبش اصلاح‌طلبی در داخل کشور نمادی از این پایان اجتناب‌ناپذیر است. اکنون شکست مهدی جامی بیانی نو از این بازی تراژیک/کمیک است و سقوط یک مستبد کوچولو و سلطان پنهان است که حتی قدرتهای مدرن خویش را فدای این گرایشات سنتی و بازاری‌منشانه خویش کرد.

2/ اجتناب‌ناپذیری گذار نسل جامی‌ها از اصلاح‌طلب به نسل نوی سلطان‌های پنهان و بازاری در خارج از کشور بیش از هر چیز ناشی از عدم عبور آن‌ها از بحران مهاجرت و بحران هویت عمیق ایرانی است. مهاجرت یک ادیسه تاریخی است. آنان که به ویژه در زیر این شرایط دورویانه درونی بزرگ شده‌اند و زندگی کرده اند و هنوز به تحول درونی مهاجرت دست نیافته‌اند، شاید سریع بتوانند خویش را همسو با قدرتی کنند و تن به فرمان این یا آن قدرت نو و یا دولت نو در خارج از کشور دهند، اما هر چه سریع‌تر نیز سرانجام محکوم به نشان دادن بحران خویش و دوپارگی درونی خویش هستند و یا دیگر برای دیگرانی که از آنها استفاده می‌کنند، مهره‌ای سوخته در بازی بیش نیستند و بدور انداخته می‌شوند.

3/ در طی این گذار مهم مهاجرت و یا در درون کشور و عبور از بحران هویت خویش است که کم‌کم نسل ما ایرانیان مدرن چندمتنی و چندهویتی و یا قادر به تن دادن به چالش و دیالوگ مدرن، قادر به عبور از بازی دیو/قهرمان به بازی شهروندی و بر پایه احترام به قانون و به رقیب و دگراندیش رشد می‌کند و کم‌کم جا می‌افتد. در شرایطی که این تحول در درون نسلی مثل نسل جامی‌ها صورت نگرفته است، آنگاه ما شاهد یک آش شله قلمکاری از سخنان مدرن و یا حرکات مدرن همراه با حجره‌های سنتی و سرکوب نگاه متفاوت و باندبازی‌های ایرانی و شانتاژ هستیم که آمثال جامی، معصومه ناصری و دیگران در سایت زمانه اجرا کردند و در نهایت به اساسنامه سایت زمانه خیانت کردند که خواهان ایجاد پلاتفرمی برای نگاه متفاوت بود، و از بسیاری جهات آن را مسخ کردند.

4/ اما این قدرت‌گیری نسل جامی‌ها و دیگران در خارج از کشور بدون کمک‌های دو نیروی دیگر ممکن نبود. این نیرو از یکطرف دول خارجی هستند که همانطور کیانوش توکلی به خوبی تشریح کرده است، یا مثل آمریکاییها خواهان قدرت‌دهی به افراد سرنگونی‌طلب ایرانی و یا حتی تجزیه‌طلب ایرانی بودند و یا مثل دول اروپایی خواهان استفاده از نیروهای اصلاح‌طلبی مثل جامی و غیره بودند. طرف دیگر موضوع ناتوانی نیروهای اصیل و واقعی خارج از کشور در درک اهمیت ارزش خویش و درک جا و مکان خویش به سان این گفتمان نو و تلفیقی و اجازه دادن به این نیروهای افراطی و یا اصلاح‌طلب به سخن‌گفتن از زبان این جمعیت چندمیلیونی خارج از کشور و یا جمعیت مدرن میلیونی درون کشور است.

دول خارجی و سایت‌هایی مثل سایت زمانه در برخوردشان به ایرانی‌ها اکثرا دارای دو حالت هستند. حالت اول در واقع همان حالتی است که ادوار سعید «اورینتالیسم» می‌نامد و در واقع برخوردی از بالا به پایین به سان فرد متمدن به فرد غیر متمدن و گاه خطرناک و اسرار‌آمیز شرقی و تلاش برای در بند کردن او و به خدمت گرفتن او در خدمت خواست‌های خویش است. حالت دوم که با رشد قدرت ما مهاجرین و گذار هر چه بیشتر جامعه مدرن تک‌روایتی به سوی جامعه چندصدایی مدرن همراه است، خواهان یک پلورالیسم سیاسی و فرهنگی، دیالوگ تمدن‌ها همراه با احترام متقابل به یکدیگر است. حالت اول هنوز در واقع حالت حاکم است، اما بحران آن هر روز بیشتر ضرورت گذار به حالت دوم را نشان می‌دهد.

در حالت اول دقیقا این دول خارجی به ما ایرانیان چون افرادی در نهایت عقب‌مانده می نگرند که می‌توان در دست‌شان گرفت و یا می‌توان آنها را تحسین کرد اگر که کمی از آزادی و یا فمینیسم بدانند و یا فیلمی در جشنواره ارائه دهند. اما آن‌ها هیچگاه به عنوان فرد برابر در نظر گرفته نمی‌شوند. حاصل این برخورد نیز این است که در شرایطی همان عنصر به راحتی برای کمی رابطه بهتر و معاملات اقتصادی بدور انداخته می‌شود و یا فروخته می‌شود.

نمونه همین برخورد نیز در سایت زمانه وجود داشت که به جای اینکه دقیقا به نسل ما مهاجرین دوملیتی و متفاوت، به نگاه متفاوت و مدرن ما و تلفیقی ما جا و مکان دهد، عملا امکانی به آن‌ها نمی‌داد. زیرا ما بنا به حالت دوفرهنگیمان نه تنها منتقد دنیای سنتی بلکه منتقد جهان مدرن هستیم. ما بر مرز فرهنگها می زییم و می‌توانیم به خوبی نشان دهیم که چرا نگاه شرق به غرب و غرب به شرق مالامال از خطا و هراس از «غیر» است و چرا تلفیق و دیالوگ ممکن است. چرا بایستی هر چه بیشتر جامعه مدرن به یک جامعه پسامدرن چندصدایی گسترش یابد و دیالوگ تمد‌نها و پلورالیسم سیاسی رشد کند. چرا بایستی برای رشد این حالات دقیقا از قدرت ما نیروهای مهاجر هر دو طرف استفاده کنند و برای رشد خویش به ما امکان ابراز وجود و ابراز نظر دهند.

یک نویسنده مهاجر و یا یک نویسنده درون ایران چندمتنی هم قادر به نقد کشور خویش همراه با احترام به قانون و نظم کشور خویش و یا به کشور دومش آلمان، هلند و آمریکاست. آنگاه نوشته‌های او در سایتی مثل زمانه نیز دارای این حالت و نگاه دوسویه است و همانطور که من در نقدم بر مباحثی مثل «معضل ما با غرب و غرب با ما» نشان دادم، تنها معضلات جامعه خویش را نمی‌بیند بلکه قادر به دیدن سناریوها و حرکت‌های تکمیلی و خطاآمیز دو طرف در یک بحران مثل بحران ایران و خطر حمله به ایران است. در حالیکه همان زمان در سایت زمانه بیش از هشت مقاله دیگر در این زمینه منتشر شد که حتی یکی از آن‌ها قادر به درک این پیوند و نقد هر دوسو نبود و دقیقا بنا به دکترین اصلاح‌طلبانه و قهرمانانه جامی و نگاه اورینتالیستی سایت زمانه فقط به نقد حرکت ایران و خطای او می‌پرداخت.

همان‌گونه که نویسندگان دیگر سایت زمانه در برابر هر حرکت سرکوب‌گرانه در داخل از کشور ناگهان چندین مقاله مشابه می‌نوشتند و یقه خویش را برای آزادی بیان در ایران پاره می‌کردند و همان‌زمان وقتی مقالات من و امثال من در سایت زمانه ممنوع‌الانتشار و یا سانسور می‌شد، حتی کلامی سخن نمی‌گفتند. روشنفکرانی که برخی از آن‌ها نماد بدبختی جامعه‌ای است که براحتی می‌توان روشنفکرش را خرید و عنصر دیالوگ و چالش مدرن در آنها در واقع هنوز لعابی مدرن بر روی حالات سنتی بیش نیست. اما این گونه روشنفکران نیز مثل خود جامی ونسل او محکوم به فنا هستند. همان‌طور که گفتمان اورینتالیستی و چنین برخوردی محکوم به شکست است. شکست در عراق و غیره نماد آن است.

من در همان زمان به مسئول هلندی سایت زمانه نیز یک نامه نوشتم. آدرس را از اقای جامی گرفته بودم. اما آقای کریوف حتی جواب ایمیل و اعتراض را نداد. حرکت او برای من دقیقا بازگو کننده این حالت اورینتالیستی و از بالا به پایین بود زیرا با کسانی چون جامی و معضومه ناصری و غیره روبرو بوده است. زیرا اگر ایشان در آلمان می‌بودند، من به سان یک شهروند هم ایرانی و هم آلمانی می‌دانستم که چگونه سراغ ایشان روم و مجبورشان کنم بنا به قانون به خواست من و اعتراض من جواب دهند. تا پی ببرند که نه تنها یک ایرانی موجودی عقب مانده و یک مهره شطرنج نیست بلکه ما مهاجرین دوملیتی و با توان و قدرت‌های هر دو فرهنگ، در واقع نه تنها نماد یک ایران مدرن و در حال رشد بلکه نماد یک اروپای مدرن و در حال رشد هستیم و او باید سعی کند به حد ما برسد و نه بالعکس. او و امثال او باید سعی کنند چندهویتی و چندصدایی شوند تا بتوانند اصولا شرایط زمانه را درک کنند و به سان این عنصر دوملیتی هم به رشد کشورشان ایران و هلند و یا آلمان و به رشد روابط مبنی بر احترام متقابل و دیالوگ مدرن میان دو کشور کمک رسانند.

ازین‌رو اکنون سایت زمانه بایستی نشان دهد که آیا کنار گذاشتن جامی همراه با یک رشد فرهنگی نو و گذار نو و همراه با احترام نو به ما ایرانیان چندمتنی و مدرن خواهد بود؟ آیا اکنون آنها، بنا به اساسنامه‌ سایت زمانه، دقیقا رادیو زمانه را به پلاتفرمی برای این نگاه نو، چندمتنی، چندلایه و متفاوت و بر بستر دیالوگ و نقد تمدن‌ها تبدیل می سازد و یا خواهان مهره‌ای نو در بازی تک‌ساحتی و اورینتالیستی خویش به جای مهره سوخنه مهدی جامی است..

این حوادث همجنین هر چه بیشتر ضرورت رشد دیالوگ و چالش مدرن در جامعه ما و عبور هرچه بیشتر دولت و مسئول ایرانی از بازی پارانویید دیو/قهرمان و عبور از هراس از دیالوگ و بحران را نشان می‌دهد. جامعه و فرهنگ ما برای گذار مثبت خویش و برای جلوگیری از صدمه به ایران احتیاج به یک وحدت در کثرت بر پایه احترام به یکدیگر و در چهارچوب قانون دارد. این وحدت در کثرت میان ایرانیان داخل و خارج از کشور، میان مسئول دولتی و روشنفکر و بر بستر رشد انتقاد و دیالوگ می‌تواند باعث رشد کشور ما و شکوفایی فرهنگی و سیاسی شود. می‌تواند کمک کند که هر بخش از قدرت‌های بخش دیگر استفاده کند و با نیمه دیگر خویش در دیالوگ و گفتگو باشد و همراه هم به رشدی نو دست یابند. فقط تصور کنید که اگر به جای این جو عدم اعتماد و توطئه متقابل، هر چه بیشتر جو اعتماد و انتقاد مدرن در کشور و در میان ما رشد کند، آن‌گاه با ترکیب قدرت میان ما مهاجرین چندملیتی و قدرت‌های داخل کشور و مسئولین دولتی چگونه می‌توانستیم نه تنها در بازی‌های سیاسی و فرهنگی به اوج توانایی شرکت در این بازی‌ها دست یابیم بلکه به اوج شکوفایی سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی در درون و برون کشور میان ایرانیان دست یابیم.

این گفتمان نو، گفتمان در حال رشد و نماد ما نیروهای مدرن ایرانی است که در داخل و خارج از کشور در حال رشد است. طبیعی است که ما نیز ضعف‌های خویش را داریم و دقیقا به این دلیل خواهان گفنگو با «غیر» هستیم. زیرا میدانیم ناکاملیم و نیاز به دیگری داریم و می‌دانیم همیشه زندگی و نگاه ما خوشبختانه یکجایش می‌لنگد تا رشد کنیم. اما این گفتمان نو و تلفیقی زیربنای رنسانس فرهنگی وسیاسی ایرانی و مهمترین وسیله گذار ایرانی از بازی دیو/قهرمان تراژیک/کمیک، از بازی دردناک غرب‌ستیزی و یا سنت‌ستیزی و وسیله دست‌یابی به بازی خندان و پرشور ما عاشقان و عارفان زمینی است. نسلی نو و چندلایه که قادر به بازی مدرن، پرشور، چندوجهی و پارادوکس و در خدمت شکوه کشورش و در خدمت ارتباط مدرن کشورش با کشورهای دوم و یا با جهان مدرن دیگرش هست.. اینگونه است که مدرنیت ایرانی هر چه بیشتر شکل می‌گیرد. گفتمانی که در حال رشد است.

سرنوشت و ضرورت همیشه خویش را در قالب تصادف نشان می‌دهد. ازین رو جالب است که کتاب جدید من بنام « از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی» که در این سه چهار هفته آینده منتشر می‌شود و اولین کتاب آسیب‌شناسانه روان‌کاوی چندسیستمی در باب بحرانهای مختلف فردی،گیتی‌گرایی، جنسی، جنسیتی و هویتی ایرانی است، هم در داخل کشور اجازه انتشار نمی‌گیرد و هم بخشی از مقالات کتاب در سایت زمانه توسط مهدی جامی ممنوع شد و برنامه رادیویی درباره این نگاه نو توسط معضومه ناصری ممنوع گردید و اجازه اجرا نگرفت.

دلیل این پیوند درونی در سرکوب نگاه متفاوت دقیقا همان گرفتاری مسئول داخلی و امثال جامی‌ها در این حالت پارانویید هراس از «غیر» و جستجوی توطئه در همه جاست. اینگونه مسئول داخلی هراس از بحث تخصصی در باب بحران‌های درون کشور دارد، با آنکه این بحث تخصصی از ابتدا مرزهای قرمز و سیاه/سفید را می‌شکند و خواهان دیالوگ میان جامعه مدنی و دولت و عبور از جستجوی مقصر است. همانطور که در خارج از کشور و در سایت زمانه این نگاه متفاوت سرکوب می‌شود، زیرا سانسور در سایت زمانه و ضرورت عبور از بازی دیو/قهرمان را مطرح می‌کند.

آن مسئول اداره ارشاد که مطمئنا با من نیز هیچ دشمنی شخصی ندارد، در واقع نمی‌بیند که با سرکوب نگاه مدرن و متفاوت ما و امثال ما دقیقا آن نگاه افراطی و بازی توطئه پنهان و اشکار را به وجود می‌آورد که در واقع در پی سرکوب آن است و بدان خاطر از بحث در باب بحران‌های ایرانی هراس دارد. اینگونه جامی و سایت زمانه با سرکوب نگاه مدرن و متفاوت این کتاب و نویسنده، در واقع باز هم آن چیزی را نفی می‌کند که عملا بنا به اساسنامه سایت زمانه بایستی در پی ایجاد آن، یعنی ایجاد امکان بیان برای نگاه متفاوت باشد. هر دو در عمل بنا به گرفتاریشان در جدل دیو/قهرمان و به دلیل گرفتاری در سناریو پارانویید هراس از «غیر» ، در نهایت همین بازی خطرناک و توطئه پنهان علیه یکدیگر و تکرار سنت تراژیک ایرانی را باعث می‌شوند. آنها در معنای «دیفرانس دریدایی» بخش متفاوت و به تعویق یافته یکدیگرند و در یک بازی دردناک ایرانی امثال جامی، آن مسئول هراسان دولتی از نگاه غیر و آن مسئول دولتی، امثال جامی و یا نیروهای افرطی سرنگونی طلب را بازتولید می‌کنند. زیرا هردو دو روی یک سکه و گرفتار یک بازیند.. هر دو آینده و گذشته یکدیگرند و محکوم به تکرار تراژدی هستند. کافی است که این دو مسئول جایشان را عوض کنند تا ببینند که چقدر حرف‌های جدیدشان شبیه رقیب و دشمن خویش است. زیرا هر دو گرفتار همان ساختار کهن سیاه/سفیدی و پارانویید هستند.

اما همز‌مان گفتمانی نو در جامعه ما در حال رشد است که دقیقا در همه عرصه‌های دولتی و مدنی و در خارج از کشور در حال عبور از این نگاه و هراس و در پی گشایش خویش و درک نیاز خویش به «غیر» و به رقیب و دگراندیش متفاوت است. این نگاه نو آن چیزی است که یکایک ما بایستی در تحکیم و رشدش بکوشیم و نگذاریم که بار دیگر جو « توطئه و سرکوب یکدیگر» قادر به حاکمیت دوباره باشد. تا بتوانیم با تحکیم هر چه بیشتر این گفتمان نو به یک رنسانس فرهنگی و سیاسی و به ارتباطی نو و پارادوکس و مدرن با غرب و با همسایه دست یابیم و شاهد شکوه جهان مدرن ایرانی باشیم. همانطور که ما مهاجرین دوملیتی و روشنفکران چندمتنی ایرانی با دست‌یابی به تلفیق خویش و به غرور مدرن و باز خویش، زمینه‌ساز مهمترین تحول مدرنیت، یعنی گذار به یک جهان چندصدایی مدرن، در کنار دیگر نیروهای مدرن و نوی جامعه اروپایی یا غربی خویش هستیم.

باری امیدوارم که سایت زمانه اکنون با درک اشتباه خویش، هر چه بیشتر به پلاتفرم این نگاه نو و متفاوت تلفیقی ما مهاجرین دوملیتی و روشنفکران چندمتنی تبدیل شود و تن به نقد ما در باب هر دو فرهنگ و تن به توان ما به ایجاد پل و دیالوگ میان دو فرهنگ دهد و ببیند که ما هلندی‌های نو، آلمانی‌های نو و در معنای نیچه‌ای «اروپایی خوب» هستیم، همانطور که ایرانی خوب و مدرن و مغرور از دو فرهنگ خویش هستیم و در مرز فرهنگ‌ها میزییم و مرتب عنصری نو از یک فرهنگ به فرهنگ دیگری وارد می‌کنیم.

باری امیدوارم که با شکست امثال جامی‌ها، دقیقا این غرور و نگاه نو و ضرورت اعتماد به نفس نو هرچه بیشتر در میان این مهاجرین دوملیتی و روشنفکران چندمتنی داخل و خارج از کشور رشد کند و حق خویش را به سان ایرانی مدرن و اروپایی خوب بطلبند و نشان دهند که زمانه، زمانه آنهاست. دوران، دوران گفتمان مدرن، خندان و تلفیقی آنهاست. زیرا ما اکثریت را تشکیل می‌دهیم و نه سرنگونی‌طلب افراطی و نه اصلاح‌طلب سنتی نماینده این جهان مدرن ایرانی و یا نماینده بخش اعظم مهاجرین و جامعه مدنی ایرانی است. جامعه مدنی که خواهان رشد جامعه شهروندی بر مبنای احترام و رواداری متقابل و انتقاد متقابل است.

باری امیدوارم که مسئولین درونی کشور نیز با تن دادن به این رشد جامعه مدنی و با گشودن خویش بر این وحدت در کثرت، به این قدرت‌های نوی ایرانی امکان بیان و رشد دهند و بدینوسیله پایان نهایی بازی دیو/قهرمان و باری توطئه پنهان و آشکار، پایان نهایی نسل جامی‌ها، افراطیون و بنیادگرایان چپ و راست را ایجاد کنند. تا بتوانند هم به کمک توان ما و جامعه مدنی به رفع هر چه بهتر بحران‌های جامعه خویش دست یابند و هم به ارتباطی نو و قوی و مدرن با جامعه غرب دست یابند و از حالات خطرناک غرب‌ستیزی بگذرند. راه این است و شکست نسل ‌جامی‌ها و بنیادگرایان افراطی چپ و راست، شکست تفکر اورینتالیسم و غرب‌ستیزی بن‌لادنی و رشد هر چه بیشتر پلورالیسم سیاسی و فرهنگی و رشد چندصدایی مدرن یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است. باری بحث این است و پایان تراژیک/کمیک یک سلطان کوچولو چون جامی و هم‌پالکی‌های حجره‌نشین‌اش در زمانه خود شاهدی خندان بر این ضرورت است.

باری امیدوارم در انتها که خوانندگانم با خواندن کتاب « از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی» که تا چند هفته دیگر منتشر میشود و هم اکنون هر هفته روزهای دوشبنه ساعت ده در رادیو آوا استکهلم تا زمان انتشار کتاب درباره‌اش مصاحبه می‌کنم (این هفته 9.30 دوشنبه)2))، هم به قدرت این نگاه نو و تلفیقی و هم به شکست نهایی هر تلاش برای سرکوب این نگاه نو و قدرت نو پی ببرند. زیرا یکایک ما ایرانیان حامل این هستیم، پس به قول این کتاب بشویم آنچه که هستیم و به حضور و تداوم این قدرت نو و خندان، به رشد این گفتمان مدرن در جهان داخل و خارج از کشور خویش کمک رسانیم و با نگاه ضد قهرمان و خندان خویش پایان نهایی این بازی تراژیک دیو/قهرمان را آماده سازیم. تا امثال جامی و دیگران نیز با لمس شکست اجتناب‌ناپذیر خویش و لمس بحران خویش و برای عبور از بحران خویش مجبور شوند تن به نگاه نوی ما دهند و در نهایت خویش و قدرت‌های مدرن خویش را نجات دهند و به یک هویت مدرن دست یابند. باری موضوع این است.

ادبیات:

1/ http://iranglobal.info/node/23043

http://sateer.de/

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.