رفتن به محتوای اصلی

روان‌کاوی فیلم «کمپلکس بادر ماینهوف» و مدل ایرانی آن
02.10.2008 - 15:36

فیلم جدید کارگردان آلمانی «اولی ادل» و سناریونویس و تولید کننده « برند آیشینگر» به نام « کمپلکس بادر ماینهوف»، نمونه موفقی از یک فیلم هوشمندانه، جذاب و چندلایه در باب موضوع تروریسم و روند رشد «موج تروریسم»، درباره بخشی از تاریخ آلمان و جنبش تروریسیتی «گارد سرخ» به رهبری «اولریکه ماینهوف» و «آندریاس بادر» است. این فیلم بر اساس کتاب معروف و مرجع ژورنالیست آلمانی « اشتفان آوست» به همین نام ساخته شده است. اشتفان آوست در این کتاب به بررسی شرایط شروع رادیکالیزه شدن جبنش چپ در المان و شرایط سیاسی داخلی و خارجی آن زمان می‌پردازد(1) . او در کتاب مستند/ژورنالیستی خویش روند تحول بخشی از این جنبش دانشجویی به گروه تروریستی «گارد سرخ» را، از سالهای 1967/68 تا آخرین اقدام مهم این گروه و در واقع آخرین اقدام نسل سوم این گروه، دنبال می‌کند. ( اعدام اقتصاددان و رئیس یک بخش اقتضادی بنام «هانس آیشلر»، «ربودن هواپیمای لوفت هانزا» و سرانجام «خودکشی دسته‌جمعی» گروه بادرماینهوف در زندان)

فیلم «کمپلکس بادر ماینهوف » (2) به این استیل و شیوه کتاب وفادار می‌ماند و هم‌زمان به کمک تکنیک قوی فیلم و بازیگری بخشی از بهترین بازیگران سینمای آلمان یک فیلم پرقدرت، صمیمی و در عین حال هوشمندانه و بدون پندها و پیش‌داوری‌های اخلاقی ایجاد می‌کند. موضوع فیلم نفی اخلاقی تروریسم و خشونت نیست بلکه فیلم «کمپلکس بادر ماینهوف»، با ایجاد یک صحنه زنده و شخصیت‌های زنده و قوی، در واقع به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه یک «موج خشونت» در یک جامعه و فرهنگ و یا در یک عرصه و زمانه رشد می‌کند. چگونه هر بخشی نقش خویش را در این «بازی خشونت و تروریسم» ایجاد می‌کند و چگونه یک دوره خشونت، هیستری، تروریسم، ترس و بازی مشترک همه بخش‌ها در این موج خشونت و اوج‌گیری ان شکل می‌گیرد. چگونه یک تراژدی مشترک و دردناک شکل می‌گیرد.

قدرت تکنیکی فیلم در این است که از صحنه‌های اول، ورود شاه و فرح به آلمان، تظاهرات ضد شاه و قتل دانشجوی آلمانی، در واقع با ایجاد حالتی مستند و زنده ما را وارد همان صحنه‌ها می‌کند و ما از زمان ورود شاه و بر بستر یک جنبش رادیکال‌شده دانشجویی در المان، شاهد رشد خشونت و درگیری درون جامعه بعد از جنگ آلمان می‌شویم. هم زمان پیوند این جنبش دانشجویی با جنبش دانشجویی شصت و هشت و رادیکالیسم جهانی، با موضوع جنگ ویتنام و جنگ اعراب و اسراییل و ایجاد یک تروریسم جهانی به خوبی نشان داده می‌شود. فیلم از طرف دیگر به هر دو طرف دعوا، یعنی اعضای گارد سرخ و طرف دیگر نیروهای دولتی و امنییتی آلمانی، چهر‌ه‌ای خصوصی و انسانی می‌دهد و از ضعف‌ها و قدرت‌های آن‌ها سخن می گوید و درگیری‌های درونی آن‌ها را با خویش و نیز با یکدیگر را به نمایش می‌‌گذارد.

در این عرصه اما گاه دچار افراطی‌گری می‌شود و به ویژه در حین به تصویر کشیدن چهره «آندریاس بادر»، او را تبدیل به یک «کابوی آلمانی و خشن» می‌کند که در واقع موضوعش نه انقلاب بلکه تمتع و لذت از خشونت است. از طرف دیگر این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که رهبری اصلی گروه «بادرماینهوف» در واقع به عهده «گودرون انسلین» و «آندریاس بادر« بوده است و اولریکه ماینهوف در اصل بیشتر نقش سیاسی و نوشتاری به عهده داشته است.

قدرت دیگر فیلم در این است، به ویژه از نیمه دوم فیلم و از زمان به زندان افتادن گروه اصلی و نسل اول «بادر ماینهوف»، در واقع فیلم از حالت فیلم مستند و زنده به حالت فیلمی مستند/روایتی درمی‌اید. زیرا صحنه‌ها و حوادث واقعی و مستند هم‌زمان با صدا و روایت بازیگران فیلم و گروه گارد سرخ و نوع حس و برداشت آن‌ها از لحظه زندان انفرادی، از اعتصاب تا حد مرگ و غیره همراه می‌شود. اینگونه ما هرچه بیشتر با معضل جهان و انسان‌هایی روبرو می‌شویم که در واقع هر حرکت یکایک ان‌ها، بر بستر این شرایط خشونت و ترور متقابل، منطقی و ضروری است و اما تنها از بیرون می‌توان به «جنون نهفته» در این « عقلانیت پارانویید و خشن» دست یافت و دید که چگونه این همه انسان دانا، از نیروهای دولتی تا جنبش سرخ با اعضای باهوشش که یا وکیل، ی دانشجو و یا ژورنالیست و غیره هستند، به دام یک « کابوس موج ترور و خشونت» گرفتار شده‌اند و در معنای لکانی اسیر تمتع رئال و کابوس‌وار خشونت و مرگ شده‌اند. اینگونه فیلم قادر می‌شوند میان شرایط جمعی، فرهنگی و خصوصیات فردی و شخصی پیوند ایجاد کند، در عین طرح یک موضوع مشترک به فردیت فیگورها اجازه بیان دهد و به پیوند دیالکتیکی میان خصوصیات «فرد» و «غیر» نزدیک شود.

از طرف دیگر فیلم به خوبی نشان می‌دهد که چگونه هر نسل جدید ترور در واقع و بناچار خشن‌تر از نسل قبلی است و خشونت آن‌ها خشونت طرف متقابل را ایجاد می‌کند و خشونت طرف متقابل از طرف دیگر موج خشن‌تر تروریسم را باعث می‌شود. در فیلم همین‌طور به ضرورت برخورد به ریشه‌های تروریسم اشاره می‌شود. در نهایت فیلم نیز بدون جوابی به معضل تروریسم به پایان می‌رسد و هم‌زمان ما را به حالت احساسی/خردی به لمس این فاجعه و بازی مشترک نزدیک می‌سازد، بی‌آنکه جوابی جدید داشته باشد. ما در پایان فیلم در واقع خود را با شرایط امروزی جهان خویش و موج جدید خشونت و تروریسم و گرفتاری همگانی در این بازی کابوس‌وار و مجهول روبرو می‌بینیم. موزیک فیلم نیز به خوبی می‌تواند این حالت دلهره و کابوس‌وار در فیلم را نشان دهد و فیلم را همراهی کند و بیننده را مجذوب صحنه‌های فیلم سازد.

مشکل فیلم در واقع از اینجا آغاز می‌شود که نقظه قدرتش و تشریح این «بازی تراژیک مشترک» در عین حال نقطه ضعفش نیز هست. زیرا ناتوان از ایجاد ژرفای بیشتری از یک «بازی کابوس‌وار و رئال مشترک» و تشریح چگونگی تحول و رشد منطقی و کابوس‌وار این «موج خشونت و تروریسم» است. زیرا ما در فیلم به خوبی می‌بینیم که بر بستر این رادیکالیسم و خشونت منطقه‌ای یا جهانی ، همه بنوعی در این «بازی خشونت و موج خشونت» گرفتارند و نقش خویش را ایفا می‌کنند، اما فیلم «بادر ماینهوف کمپلکس» قادر نمی‌شود هر چه بیشتر جو هیستری و دلهره و ترس و حرکات هیستریک درون جامعه و درون دولت آن زمان را به سان بخشی دیگر از معضل نشان دهد تا به عمق مشکل دست یاید. تا بتواند هم‌زمان مشکل جنگ و خشونت معاصر و گرفتاری جهان مدرن در یک نگاه گاه بشدت بنیادگرایانه و خشن را نشان دهد. تا بتواند نشان دهد که چگونه در حامعه آن زمان آلمان، بر بستر این جو هیستری، ترس، خشونت همگانی اصولا رشد تروریسم هر چه بیشتر ممکن می‌شود. همان‌طور که حمله آمریکا به عراق و ایجاد جنگ صلیبی خبری بر علیه « محور شر ایران» جزوی از «بازی و جو مشترک خشونت و ترور» است. همان‌طور که کینه بن‌لادن و هیستری آمریکایی و اروپایی یکدیگر را بازتولید می‌کنند. همان‌طور که «نفی هولاکاست و نفی اسرائیل» ایرانی و حمله به ایران و بزرگ کردن دروغین خطر یک ایران ضد بشری همدیگر را و کابوس را بازتولید می‌کنند.

مشکل دیگر فیلم این است که فیلم با وجود ایجاد دلهره و ایجاد امکان لمس بحران و خشونت نهفته در این دوران برای بیننده، قادر نمی‌شود هم‌زمان هر چه بیشتر به حالت مجهول و کابوس‌وار این خشونت و ناتوانی نهایی از یافتن علتی برای آن پاسخ دهد. زیرا مشخص است که تروریسم و خشونت علل خویش را دارد اما تمامی این علت‌ها باز نیز نمی‌تواند معنای نهایی تروریسم و دلیل نهایی این موضوع را نشان دهد که چرا بخشی از بهترین روشنفکران یک جامعه حاضر به کشتن دیگری و خویش هستند و یا مهندسی عرب با هواپیما بدرون برجی پرواز می‌کند. این بخش «کابوس‌وار و مجهول» زندگی است که لکان به آن نام ساحت و جهان «رئال» بشری را داده است و در نقدم بر فیلم جدید «بت‌من» به طور نسبتا گسترده هم به این مقوله و نیز به نقد دلوز بر این مقوله پرداخته‌ام.

مشکل نهایی فیلم در این است که به طور عمده فیلم‌های آلمانی، باوجود یک هوش قوی و یا «طنزی» جالب، دارای یک « ظرافت آمریکایی یا فرانسوی» در اجرا و نمایش صحنه‌ها و به ویژه حالات انسان در بحران نیستند. این مشکل در این فیلم نیز خویش را نشان می‌دهد. این ضعف فیلم به ویژه در عدم توانایی به نشان دادن بحران درونی اولریکه ماینهوف و یا علل درگیری میان اولریکه و گودرون، یا ناتوانی از نشان دادن درون پیچیده آندریاس بادر نمایان است. همان‌طور که این «عدم ظرافت و عدم حساسیت کافی» خویش را در ناتوانی فیلم در بیان عمیق‌تر حالت دراماتیک و تراژیک فیلم خویش را نشان می‌دهد.

در مجموع فیلم «کمپلکس بادر ماینهوف» یکی از بهترین فیلم‌های اروپایی ساخته شده در باب موضوع «موج خشونت» و تروریسم است و هم‌زمان به ما نشان می‌دهد که چگونه این «فرهنگ و ادبیات کنونی تروریسم و خشونت» یکی از ریشه‌های مهم خویش را در آن دوران دارد. از طرف دیگر این فیلم قادر می‌شود با طرح این موضوع تاریخی هم‌زمان به مهمترین موضوع زمانه خویش بپردازد و نشان دهد که بار دیگر تاریخ در حال تکرار است، زیرا انسان مدرن و در کل انسان امروزی از تاریخ خویش به اندازه کافی یاد نگرفته است و حافظه تاریخی‌اش خوب عمل نکرده است. زیرا قادر به درک بازی چند جانبه و مشترک «تروریسم و خشونت» نبوده است و نقش فردی و یا جمعی خویش را در این تولید خشونت نمی‌بیند و ازین‌رو محکوم به تکرار است. تکراری که در نهایت یک عدم تکرار و یا دوره جدید از خشونت و همراه با خشونت بیشتر، ویژگی‌های نو در این بازی و موج خشونت نو است. بازی و موج خشونت و تروریسمی که هر چه بیشتر ضرورت دست‌یابی به یک جهان و تفکر پلورالیسم و راه‌های ارتباط و دیالوگ نو میان اقشار درون یک ملت و یا میان تمدن‌ها را و ضرورت دست‌یابی به یک پلورالیسم چندصدایی را مهم‌تر می‌سازد . ضرورت عبور از بازی کابوس‌وار خشونت و تروریسم به سوی بازی چندصدایی قدرت و عشق، ضرورت رقابت میان نگاه‌ها و قدرت‌های متفاوت و بر بستر روادارای متقابل و چندصدایی را نمایان می‌سازد.

 

مدل ایرانی « کمپلکس بادر ماینهوف»

با دیدن چنین فیلمی، به احتمال زیاد هر ایرانی نه تنها به شرایط امروز و خطرناک کشورش و خطر حمله به کشورش می‌اندیشد و نقش خود و دیگران را در این بازی کابوس‌وار و رئال می‌بیند، بلکه به باور من به ناچار نگاهش به گذشته تقریبا سی ساله اخیرش نیز سوق داده ‌می‌شود.

زیرا اگر تاریخ دوران بعد از انقلاب خویش را بنگریم و از حالت هیستریک عمومی جستجوی مقصر خویش را رها سازیم، آن‌گاه از قبل و بعد از انقلاب شاهد رشد این «موج خشونت و تروریسم» و بازی همگانی و مشترک در تولید این «موج خشونت و تروریسم متقابل» می‌شویم. بازی‌ کابوس‌وار و خشنی که همیشه در آن طرف متقابل یک «دشمن خونی و ناموسی» است و عملا صاحب حق و نظری نیست. اینگونه در دوران شاه به سرکوب نگاه متفاوت می‌پردازند و نگاه متفاوت و یا چریکی به کشتن سرباز و یا مامور و دزدیدن بانک و حمله از ده به شهر می‌پردازد و موج خشونت مشترک شروع می‌شود و ادامه می‌یابد.

اینگونه بعد از انقلاب هر فرد رژیمی سابق بدون داشتن یک وکیل به دادگاه انقلابی کشیده می‌شوند و همه آنانی که برای این «اعدام‌های انقلابی» هورا می‌کشند، بزودی خود شاهد این دادگاه‌های انقلابی برای خویش و گرو‌ه‌های خویش هستند. از طرف دیگر آن‌ها نیز دست به خشونت و ترور مسئولان دولتی می‌زنند و یا به عنوان چریک می‌خواهند «حسین‌وار» و شهادت‌طلبانه به آمل حمله کنند. مانند مجاهدین تحت حمله گرو‌ههای فشار حزب‌اللهی قرار می‌گیرند و یا دولت دست به سرکوب خواست‌های آنها می‌زند و آن‌ها نیز به خشونت متقابل و قتل مسئولین دولتی دست می‌زنند و هر خشونتی بدنبال خویش خشونت بعدی و موج جدید خشونت متقابل را و سرانجام کشتار زندانیان سیاسی و قتل‌های زنجیره‌‌ای و غیره را بدنبال می‌آورد.

بدون آنکه کسی قادر باشد این «بازی مشترک و تراژیک همگانی» در ایجاد این « موج خشونت و ترور متقابل» را ببیند، نقش خویش را در این بازی بییند و با تعویض نقش خویش، با پایان دادن به جنگ دیکتاتور/قهرمان، با تحول خویش به ضد قهرمان مدرن و شهروند مدرن، هم‌زمان دیگری را نیز وادار سازد از دیکتاتور به مسئول دولتی تحول یاید. یا برعکس ناتوانی مسئولین دولتی از این شناخت و عدم استفاده از امکانات بزرگ مالی و آموزشی خویش برای جلوگیری از این روند باعث می‌شود ، همراه با عدم قبول بهتر ساختار حقوقی و سیاسی دموکراتیک و ضرورت انتقاد و دیالوگ در جامعه مدرن ایرانی، که نه تنها موج ترور و شکنجه افزایش یابد بلکه خودبخود به خشونت طرف متقابل نیز دامن زند.

خوشبختانه امروزه «گفتمانی» نو و مدرن در بطن جامعه ایران در حال رشد است. گفتمانی که دقیقا خواهان رشد دموکراسی و دیالوگ و چیرگی بر افراط و تفریط است. گفتمانی که خواهان تلفیق و چالش و شکاندن مرزهای قرمز است. گفتمانی که از این تاریخ دردناک کنونی یاد گرفته است که وقتی برای مثال دیالوگ میان «نمایندگان دولت» بازرگان و «جنبش کردستان» به جایی نمیرسد و هر دو طرف اهمیت این چالش و دیالوگ را نمی‌فهمند و اسیر خودبزرگ‌بینهایی نارسیستی خویش و حالات سیاه/سفیدی خویش هستند، آنگاه بایستی، بنا به یک منطق تراژیک و دردناک، در نهایت با خشونت و قتل به این معضل خاتمه داده شود و جوابی موقتی یافته شود.. همان‌طور که این نگاه نو با درک روند تراژیک نیروهای مدرنی مثل گروه‌های چپ ایرانی و یا مجاهدین تا به امروز می‌تواند پی ببرد که بهای ناتوانی عبور از حالات افراطی و بهای ناتوانی از دیدن ساختار سنتی مشترک خویش با «دشمن خونی» خویش همین است که در نهایت این گروه‌ها یا همیشه چون یک مرغ در عروسی و عزا قربانی شوند و یا بدست خویش مرتب به بازتولید سنت و ایجاد کیش رهبری و استبداد نو دست زنند.

اکنون گفتمانی نو در حال رشد است که هرچه بیشتر به درک سیستم و بازی و نقش خویش و دیگری، مسئولیت خویش و دیگری در هر بازی فردی و جمعی زندگی دست می‌یابد و ازین‌رو نگاهش به زندگی و به گذشته، نگاهی انتقادی و سیستماتیک و در حال رهایی از تفکر سیاه/سفیدی است. گفتمانی که به تفکیک حوزه‌های مدرن پی ببرده است و همان لحظه که از لحاظ قانونی در پی ایجاد سیستمی مخالف هرگونه شکنجه و سرکوب است و به دفاع حقوقی از «قربانی شکنجه و قتل» می‌پردازد، همان لحظه نیز قادر است که به عنوان نگاهی علمی ببیند که چگونه این «قربانی و ظالم» یکایک را بازتولید می‌کردند. چگونه قربانی اکنون به احتمال زیاد خود به ظالمی نو تبدیل می‌شد، اگر که قدرت را در دست می‌داشت. زیرا می‌داند که در این گدشته تراژیک هیچ‌کدام از این نیروها و یا خود او دارای قدرت دموکراتیک و بالغانه برای برخورد به مباحث نبودند و بنا به ساختارهای سنتی و مشترک مجبور بودند به شیوه خویش تن به حکومت و موج ترور و خشونت و نفی دگراندیش دهند. کافی است که مقاله «مریم سطوت» در باب ترور درون گروهی یک چریک فدایی به خاطر ابراز علاقه به یک زن چریک را بخوانید تا به عمق تراژدی بیشتر پی ببرید و ببینید که موضوع حجاب و هراس از جسم و قتل جسم و زن و دگراندیش موضوعی خاص نیروی حاکم نبوده است و یک معضل همگانی بوده است. همان‌طور که در این گذشته مشترک اولین تظاهرات زنان هم از طرف نیروهای مذهبی و یا چپ به سان جلف‌بازی‌های زنان سبک و بورژوا نفی می‌شود.

باری تنها بر بستر این درک نو و عبور از نگاه خشن و خیر/شری گذشته است که می‌توانیم این گفتمان نو را در خویش و ساختار حقوقی و سیاسی‌مان تحکیم بخشیم. باری تنها بر بستر این شفای عمومی از کینه و نفرت به یکدیگر است که می‌توانیم به یک شفای عمومی دست یابیم، به یک «وحدت در کثرت مدرن» دست یابیم و هم‌زمان به پاسخ‌گویی حقوقی و قانونی به دردها و قربانیان این دوران وحشتناک «موج خشونت و ترور مشترک و همگانی» دست یابیم.

همانطور که در مقاله‌ام در باب « ترس جمعی ایرانی و راهی برای شفای جمعی» تشریح کرد‌ه‌ام، تنها با ایجاد این گفتمان نو و لمس درد و بازی کابوس‌وار مشترک است، تنها با عبور از این بازی خشونت و ترور مشترک است که سرانجام «مردگان ما» می‌توانند بخوابند و آرامش یابند و به تجربه مشترک همگانی و حافظه جمعی تبدیل شوند و هم‌زمان به دادخواست قانونی خویش دست یابند. (3)

باری تنها با رشد هرچه بیشتر این گفتمان نو و ساختار حقوقی وسیاسی منطبق با آن است که ما می‌توانیم بر مرگ همه عزیزانمان و یارانمان و دگراندیشان و دشمنان ایرانیمان بگرییم، در سوگ همه شهدا و قربانیان بعد از انقلاب، از رژیمی اعدام انقلابی شده تا چریک و فدایی، از مسئول دولتی ترور شده تا مجاهد و چریک شهید شده و یا اعدام شده بگرییم و اینگونه به همه این مردگان جایی در حافظه عمومی دهیم و به آن‌ها به سان «هشداری» برای حال و آینده خویش بنگریم. تنها اینگونه است که «قطعه خاوران» و همه قطعه‌های دیگر قربانیان «خشونت و ترور» سیاسی، مذهبی، فکری، فرهنگی می‌توانند سرانجام به سان «گریه‌ایی اندیشمندانه» به تجربه و قدرت جمعی تبدیل شوند و واقعا آرامش یابند و به قول لکان به «مرگ سبمولیک» خویش دست یابند.(3)

تنها اینگونه است که من و شما می‌توانیم نشان دهیم که از تاریخ مشترکمان یاد گرفته‌ایم و به راز دردناک بازی ترور و خشونت و نقش خویش و «غیر» در این بازی پی برده‌ایم و می‌توانیم اکنون با دیدن دشمن به سان نیمه دیگر خویش، به سان بخش قربانی شده خویش، در واقع تاریخمان و دیگری، «غیر» را در آغوش بگرییم و بر مرگ عزیرانمان و مرگ هر ایرانی بگرییم، به زخمهایمان امکان ترمیم دهیم و تحول یابیم. تا دیگر رقیب هیچگاه «دشمن ناموسی» نشود و رقیب دگراندیش خوب و ضروری باقی بماند. تا بازی عشق و قدرت ایرانی بر بستر دوستی و رواداری ایرانی صورت گیرد و ما نیز در مرثیه مرگ هر رقیب یا هم‌فکری همان‌طور صمیمانه و اندیشمندانه بگرییم، که فردوسی بر قبر «رستم» ایرانی و «پیران تورانی» می‌گرید. زیرا می‌دانیم که مرگ دیگری، مرگ رقیب، به معنای مرگ ما نیز هست. زیرا دیگری و «غیر» نیمه دیگر ماست و بازی عشق و قدرت بدون «غیر» ممکن نیست.

باری آلمان ابتدا پس از سی سال توانست خویش را با این دوران تراژیک خویش نزدیک سازد و به شیوه روشنفکرانه و یا اکنون هنری به بازشناسی این دوران تراژیک خویش و گفتگو در آن باره بپردازد. باشد که هنرمندان و روشنفکران ما نیز اکنون هر چه بیشتر به تشریح این دوران بپردازند و با ایجاد تصاویری هوشنمندانه و چندجانبه چون فیلم «کمپلکس بادر ماینهوف» به رشد این گفتمان نو و ایجاد یک حافظه تاریحی کمک رسانند. به عبور از این بازی تراژیک ایرانی و به رشد بازی پرشور و خندان عشق و قدرت و اندیشه ایرانی و بر بستر رواداری مشترک کمک رسانند. اکنون ما نیز به کتاب و فیلم «کمپلکس بادر ماینهوف ایرانی» خویش نیازمندیم. باشد که این مقاله مسیر دست‌یابی به این هدف را هموارتر سازد.

ادبیات:

1/ http://de.wikipedia.org/wiki/Der_Baader-Meinhof-K…

2/ http://de.wikipedia.org/wiki/Der_Baader_Meinhof_K…

3/ http://radiozamaaneh.com/idea/2008/01/post_237.ht…

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.