رفتن به محتوای اصلی

ایرانیان با هر طرزتفکری مدیون بهاییانند و باید از آنها دفاع کنند
02.11.2008 - 11:21

مزدک

بهائی, دین تمدن

درود خانم راشل!ایرانیان با هر طرز تفکری در جنایات ..... اسلامی برضد بهاییان مقصرند.اغلب روشنفکران ایرانی چه در رژیم قبلی و چه اکنون در مقابل ددمنشی های .... اسلامی برضد بهاییان خاموش بوده اند.بنظرم بر هر ایرانی است که چه با ایین بهایی موافق و چه مخالف باشد از انها...

درمقابل تجاوزات ووحشیگریهای .......... اسلامی دفاع کند.بهاییان ایرانیان وطن پرست و ایران دوست اند.ایران و شهرهای ایران برای آنها مقدس است.مردمانی مهربان و آزاد و جوانمرد و با شرف و غیرتمند و میهن دوست بوده و درعی حال انساندوست اند.به انسانها بخاطر انسان بودنشان احترام می گذارند.هرچند تک خدایی و به الله معتقدند ولی محتویات دین بهایی تا حدود زیادی با از فرهنگ اصیل ایران گرفته شده.البته هنوز هم زبان را کاملا برابر با مردان نمی دانند چون در رهبریت اصلی شان که خط فکری آنها را معین می کند زنان جای ندارند.ولی بسیار مترقی اند و برعکس اسلام و سایر ادیان سامی که علم گریز و دگراندیش ستیزند بسیار مترقیند.مسلما با وجود انکه تعصب را بد می دانند بسبت به ایین خود تعصبدارند ولو اینکه آنرا بزبان نیاورند.ولی انسانهایی مثبت و پرکار و مفیدند.ایرانیان با هر طرزتفکری مدیون بهاییانند و باید از آنها دفاع کنند.مثلا با بهایی نامیدن خود حتی اگر بهایی نباشند می توانند از فشار براین انسانهای آزاده و انساندوست و خیرخواه بکاهند.ما نباید فراموش کنیم که دست کسانی مثل امیرکبیر که در حقیقت پدر نواوری و تجدد درایران است به خون هزاران بهایی از ترس ارازل و اوباش اسلامی اغشته شد.این بزرگترین شرمساری و نهایت عقبگرایی وتمدن و ترقی ستیزیی در تاریخ ایران و نه بوسیله حرامیان مرتجع اسلامی بلکه توسط نیروهای مترقی و خیرخواه ایرانی است.حتی در زمان حکام گذشته نیز بهاییان از اذیت و آزار درامان نبودند.ما ایرانیان باید هم بهایی و هم زردشتی و هم سیمرغی و زنخدایی و مزدکی...و آنچه که به ایران مربوط است باشیم.اسلام نه ایرانی است و نه با فرهنگ اصیل ایرانی همخوانی دارد.بهمین جهت این هویت ناهمگون را باید از قدرت انداخت تا بتوانیم جامعه ای دمکراتیک و سکولار و انسان و دادمحور بوجود بیاوریم.چنین جامعه نه با چهان مورد علاقه بهاییت و یا زردشت مغایرت دارد و نه با فرهنگ اصیل ایران!ترقی و پیشرفت و آزادی و سعادت ما در از قدرت انداختن اسلام و حرامیان اسلامی درایران است!

مازیار

بهائی, دین تمدن

آفرین مزدک! از نوشتارت پیداست که اهل قلم تحلیلی هم هستی و میتوانی مسائل را هم کارشناسانه بررسی کنی! خب من میگویم دیگر حق نداری قلمت را به فحاشّی و هتک حرمت کسانی که خود سالها رنج زندان و شکنجه خوکهای اسلامی را چشیدند, آلوده کنی. تو میتوانی روان و کارشناسانه مسایل اجتماعی را تبین کنی, پس از این تواناییهایت بدرستی استفاده کن. موفّق باشی!

کامنت در سایت بالاترین پای مقاله خانم راشل

آنقدرمتمدن فکرمیکنند که می گویند چنانچه دین باعث جنگ وجدائی بین انسانها شود بی دینی بهترازدینداری است.

آیین بهایی از یک طرف خود را دینی جهانی می داند، خود را دینی جدید متناسب با ارزش های دنیای جدید معرفی می کند، منادی وحدت عالم انسانی است و مبلغ وحدت ادیان وتکثر مذهبی می باشد، اما از طرفی دیگر طردی روحانی دارد که مجازاتی کاملا بدوی و پیشا مدرن است و اساسا مغایر با تکثر گرایی مذهبی است.

آیین بهایی مدعی دموکراسی و خرد جمعی در نهاد دین است. مدعی است که شورای بیت العدل بر اساس اصول دموکراسی از محافل ملی بهایی انتخاب می شوند، اما هنوز نمی داند که نقد تشکیلات از اساسی ترین اصول دموکراسی و فعالیت گروهی و جمعی است.

نقد تشکیلات و تصمیماتی که سران تشکیلات می گیرند ، از طرف اعضای ساده گروه، از بدیهی ترین اصول دموکراسی در هر تشکیلاتی است که تمامی عالمان علوم اجتماعی بر آن اتفاق نظر دارند، اما در جامعه بهایی هر که انتقادی نسبت به تصمیمات بیت العدل داشته باشد، دچار مجازاتی چون طرد می شود که خود مجازاتی بدوی است.

براي فرد بهائي اصلا وقت و فرصتي باقي نمي گذارند كه به اين چيزها فكر كند. يك بچه بهائي از پنج سالگي تحت تعليم و بازسازي فكري است. وقتي هويت ساختگي او شكل گرفت از طريق شركت در جلسات هيئت جوانان، مشاغل و در كميسيونها و لجنه ها و... وقت و زمان او نيز كنترل مي شود. روز جمعه كه روز تعطيل است و مي شود قدري فكر كرد، روز تفريح است از صبح و بعدازظهر آن استفاده مي كنند. يعني نمي گذارند كسي در تنهائي خودش قدري فكر كند و ناخواسته يك جوان اصلا نمي تواند برگردد. چون تمام اختيارات او را مي گيرند. طوري كار را پيش مي برند كه طرف مستقل نباشد و به نوعي به مادر يا پدر يا تشكيلات وابسته باشد. اگر جواني بخواهد مستقل شود او را طرد مي كنند هم طرد روحاني دارند و هم طرد اداري. طرداداري يعني نمي گذارند در جلسات شركت كند ولي دورادور مواظبش هستند و به خانواده اش سفارش مي كنند آنقدر از او بپرسيد كه چرا طرد شدي كه از شرمندگي دوباره برگردد. طرد روحاني هم داشتند كه البته خيلي وقت است كه آن را عملي نمي كنند. چون آمارشان خيلي پائين مي آيد. طرد روحاني به اين صورت بود كه اگر كسي به يكي از بزرگانشان ناسزا مي گفت، يا يك صفحه كاغذ عليه او مي نوشت طرد روحاني هم مي شد. من و همسرم زماني كه هنوز از هم جدا نشده بوديم سه تا كتاب نوشتيم. در روزنامه ها، مطلب مي نوشتيم، مصاحبه مي كرديم،.بهائيان مي گفتند هرگونه لعن و نفرين و فعاليت نوشتاري، گفتاري بر عليه بانيان فرقه باعث مي شود آن فرد به زودي بميرد يا چندسالي بيشتر دوام نياورد

راشل

بهائی, دین تمدن

باسلام آقای مزدک وبا تشکر ازکامنت جالب شما. شناخت شما درمورد بهائیان توسعه یافته است وهمینطورتحلیل گری این موضوع. براستی که آنها میهن دوست وانساندوست هستند. با یک خانواده بهائی دراینجا آشنائی داریم. مرد خانواده پست حساسی درسفارت انگلیس دارد. هرموقع که اورا دیدم راجع به ایران صحبت میکند بینهایت بخاطر زندانیان سیاسی نگران است. او اعتراف کرد که یکبار درکار بخاطر این نگرانی چنان اشتباهی مرتکب شده بود که تقریبا با ازدست دادن شغل خود مواجه شده بود.

اما درمورد برابری زنان ومردان تا جائیکه من مطالعه کردم وهمینطور شناختی که نسبت به این شخص دارم حقوق رابرابرمیدانند. براستی که وضعی که درایران با آن مواجهه هستند بسیار نگران کننده است ونیاز به دفاع دارند. به امید داشتن ایرانی آزاد

سامان باربد

بیانیه کنگره ملیتهای ایران فدرال را بخوانیم و نقد کنیم.

آقای کیومرث نویدی عزیز. مطمئن هستم که نظر مخالف با نظر خود را تحمل خواهید کرد، امیدوارم که تحمل، توانایی فراموش کردن نباشد، بلکه بازاندیشی به بنیان ها و سامان بیانیه باشد. آنچه خشایار رخسانی، سام قندچی، جوات و برخی دیگر نوشته اند به نظر، در حوزه ی برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت ریسک است، اجازه بدهید از سوی دیگرهم به آن نگاه کنیم:

آقای کیومرث نویدی عزیز.

مطمئن هستم که نظر مخالف با نظر خود را تحمل خواهید کرد، امیدوارم که تحمل، توانایی فراموش کردن نباشد، بلکه بازاندیشی به بنیان ها و سامان بیانیه باشد. آنچه خشایار رخسانی، سام قندچی، جوات و برخی دیگر نوشته اند به نظر، در حوزه ی برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت ریسک است، اجازه بدهید از سوی دیگرهم به آن نگاه کنیم:

تصور شما از "مرکزگرایی"، که تصور همه ی امضا کنندگان بیانیه هم به نظر می آید، چندان درست نیست. درنظر شما "مرکز" یعنی تهران و نه فقط آن، بلکه، یک نهاد سرکوبگر در آنجا. اما چگونه می خواهید از بوجود آمدن چندین نهاد سرکوبگر در مراکز "فدرال" پیشنهادی خود جلوگیری کنید؟ سرکوبگری بچه می زاید! یک "اوین" در هر مرکز اتنیکی! آیا مرکز فقط یعنی آنچه باید شکسته شود؟ اینکه می نویسید جهت حرکت قدرت باید از پیرامون به مرکز باشد، شعار زیبا و شکننده ای ست. برای چه؟ برای شکستن و فقط شکستن بی آنکه به بعد فکر کنیم؟ راست اینست که نه فقط انسانهای پیرامونی بلکه همه و از همه جا، از همه ی سطوح، اراده ی خود را باید متمرکز کنند، برای ساختن فردا همه حقوق یکسان داشته باشند، اگر درباره ی یک کشور حرف می زنید، چه فرادست چه فرو دست، چه میانی چه پیرامونی. قانون شهروندی برای همین باید باشد دیگر. قانون همان کانون است مگر نه؟ اینکه "مرکز گرایی" از پیش، توسط یاران شما، محکوم شده، رخنه ی نیهیلیسم، پس از شکست است که در اجرا، بصورت آنارشی در رفتار خود را نشان می دهد تا "قهرمان" آرمانی زاده شود و انتقام بگیرد و بعد، هیچ! سپردن جای خود به یک "مرکز" دیگر.

من بر این باور هستم که در هر مجموعه از انسانها که هدف مشترکی دارند، از یک سازمان کوچک گرفته تا یک کشور، باید سه اصل در نظر گرفته شود:

یک: وحدت فرماندهی

دو: هماهنگی برآینده از گفت وگو

سه: مدیریت روان

در مدیریت روان، عالی ترین مقام تصمیم گیرنده، چه بخواهد چه نخواهد، چه رای بیاورد چه نیاورد، نباید بیش از مدت محدودی در مقام خود باقی بماند. نباید مادام العمر باشد. به گمانم فرماندهی مائو، کاسترو، صدام، رجوی، خامنه ای، حافظ اسد، ملک فیصل، شاه، عرفات، کیانوری، و ... نشانه ی یک ضعف ساختاری در سیستم است. فرقی نمی کند این مقام را پیشه وری یا قاضی محمد با چه بدبختی هایی بدست آورده باشند. اگر مدیریت روان نباشد، یکی آنقدر بماند تا بمیرد یا یکی دیگر بشکندش، یک جای کار می لنگد.

در باره ی سیستم فدرالی که تبلیغ می کنید کاش بتوانید آنرا با شکل های دیگر تقسیمات کشوری مقایسه کنید و معایب و محاسن آنها را باهم بسنجید. یکی از تقسیمات که نه استانی و نه اتنیکی ست، کمتر مورد توجه قرارگرفته: تقسیم کشور بر اساس قطب های صنعتی، کشاورزی و دامداری، مسافرتی و تفریحی، آموزشی و پژوهشی و غیره. در اینصورت مثلا شهر صنعتی ساوه، تهران را زیر پوشش می گیرد و نه برعکس. ترسیم شبکه ای دقیق که به آمار و تجزیه تحلیل تکیه کند و ایران را برای فردایی بهتر آماده سازد. مهمتر از رسیدن به دموکراسی، نگهداشتن دموکراسی ست. فراهم آوردن سامانی ست که مدام، با اراده ی همگان پیوندی ارگانیک داشته باشد.

شاد باشید

خشایار رُخسانی

بیانیه کنگره ملیتهای ایران فدرال را بخوانیم و نقد کنیم.

جناب آقای نویدی درود بر شما، ایران ازآن ِهمۀِ اقوام ایرانی است. برخورد با ستم ِملی در راستایِ گُسترش دادگری و برخوردار کردن ِهمۀِ اقوام ِایرانی از هودۀِ (حق) هُماسِش (مشارکت) در ادارۀِ کشور، هَدَف بیشتر سازمان هایِ دمکراتِ ایرانی میباشد.

ستم و بیدادی که امروز بر اقوام ایرانی ورزانیده میشود (اِعمال میشود)، ریشه در فَرمان پادیِ (حاکمیت) قوم ِپارس بر دیگر اقوام ایرانی ندارد، ونکه (بلکه) برآیند دستیازیدن یک اقلیتی از باند تبهکار بر مَجد (قدرت سیاسی) است که از سویِ همۀِ اقوام و شهروندانِ ایرانی و انیرانی نمایندگی میشود. چگونه میتواند این رازمان (رژیم) اسلامی نمایندۀِ قوم پارس باشد، آنجا که در نابودی یادمان هایِ فَرهنگی و گُذشته نگاریِ قوم پارس، با چهار پَساهنگ (نعل) اسبِ نادانی و کینه توزی خود بر فرهنگ ایران باستان میتازد تا کاری را که اعراب و مغول از انجام آن ناکام ماندند، به پایان ببرد و مُرده ریگ های (میراث) فَرهنگی ایرانیان و کیستی ما را نیز برایِ همیشه نابود سازد.

بیانیه "گنگره ملیت هایِ ایران فدارل " دارای دو سُستی بُزرگ میباشد و تا زمانیکه آهنگِ زُدودن این لغزش ها را نکُند نمی تواند پُشتیبانی سراسریِ مردم ایران را به بیوسد (انتظار داشته باشد) :

1. زیر پرسش بردن بُنپایۀِ یکپارچگی ملی

2. زیر پرسش بردن بُنپایۀِ یکپارچگی مرزی

ایران کشوری است که برآیند همزیستی اقوام ایرانی میباشد که همه به باهم یک ملت را ساخته اند و نمایندگی میکُنند، و آنهم ملت ایران. به زیر پُرسش بُردن این بُنپایۀِ (اصل) نهادین (اساسی) زمینه سازی برایِ جدا شدن از ایران میباشد.

همۀِ اقوام ایرانی در ازنای بیش از 5000 سال است که کنار هم با آرامش و دوستی در چهار چوب مرزهایِ ایران میزیند. یکپارچگی ملی و مرزی، مرز سرخ ملت ایران میباشد. هر درخواستی که بخواهد یکپارچگی ایران را به زیر پرسش ببرد، فروپاشی ایران را آماج خود قرار داده است که پذیرفتنی نیست.

اگر "کنگره ملیت های ایران فدرال" پُشتیبانی همۀِ مردم ایران را میبیوسد (انتظار دارد) باید که نُخُست نام پَسنده و نیکویی برای خود برگُزیند؛ برای نمونه، همانندِ "گنگرۀِ اقوام ایران فدرال" آنگاه میتوان با زبانی هم انباز (مشترک) با نمایندگان آنها گفتگو کرد، وگرنه نام کُنونی ایکه این نهاد یا کُنگره برای خود برگُزیده است، بُنیادش در ناسازگاری با یکپارچگی ایران، پی ریزی شده است.

ساختار کشورمداری ایران را در فَردایِ سرنگونی ملاها، از سویِ گُزینستان (مجلس) موسسان به نمایندگی از هَمِۀِ اقوام ایرانی، نشاخت خواهد شد (تأیین خواهد شد). اگر اقوام ایرانی درخواست خودگردانی، گسترش زبان مادری و داشتن گُزینستان هایِ (مجلس های) بومی خود را دارند، انجام این درخواست ها آرزوی هر ایرانی دمکرات میباشد؛ کسی پتکارشی (اعترضی) با آن ندارد. تنها پیغانی (تعهدی) که پیش زمینۀِ انجام این خواسته ها است، پذیرفتن دو بُنپایۀِ یکپارچگی ملی و یکپارچگی مرزی میباشد که مرز های سُرخ ملت ایران هستند. نپذیرفتن این دو بُنپایۀِ نهادین و پافشاری برخواست هایی که در ورای این دو بُنپایه باشند، تنها نشانی از گرایش برایِ گُذشتن از این مرزهایِ سُرخ میباشند. که پذیرفتنی نیستند.

امروز همۀِ اقوام ایرانی در هال (حال) تافتن (تحمل) بیدادی هستند که بگونۀِ برابر از سویِ مشتی اقلیت تبهکار ِانیرانی بر آنها ورزانیده میشود (اِعمال میشود). راه پایان دادن به این کابوس شُوم، دامن زدن به آتش دُشمنی هایِ قومی نیست ونکه (بلکه) باور داشتن به یکدیگر، ارج گذاشتن بر یکدیگر و دادن دست دوستی به هم میباشد. با پیوستن "گنگره اقوام ایران فدرال" به مبارزات سراسری و ارج گُذاشتن به بُنپایۀِ یکپارچگی ملی و مرزی، میتوان با یک یکپارچگی فراگیر، مَجد (قدرت سیاسی) را ازدست مُلاها بیرون کشید و آنها را به آخالدانی (آشغالدانی) تاریخ فرستاد. در یک ایران دمکراتیک پس از ملاها همۀِ اقوام ایرانی شانس برابر در ادارۀِ کشور خواهند داشت، ولی با دنبال کردن برنامه هایی که هَدَفِ فروپاشی ایران را در سر داشته باشد، شما مردم ایران را از خود دور میسازید و با این کار به ادامۀِ زندگی ِ گُجَسته (شوم) و پلیدِ این رازمان ژنور (جانی) کمک میکند.

کیومرث نویدی

بیانیه کنگره ملیتهای ایران فدرال را بخوانیم و نقد کنیم.

وقت مقاله نوشتن ندارم. این است که چند نکته را اینجا کامنتوار مطرح می کنم، در پاسخ جناب خشایار رخسانی، سامان باربد و زیادی ای که این مزدک دائم الهذیان در کامنتشان پای مقاله آقای هادی صوفی زاده گذاشته اند. و نخست پاسخ مزدک: پسر چقدر تو....؟! آخر به هر کس که نویدی را سر سوزنی بشناسد بگوئی نویدی توده ایست یا افکار توده ای دارد (گو آن کس تمام و کمال خر باشد) به تو خرعرانه خواهد خندید.

توده ایهای هنوز توده ای مانده و واماندگان در مارکسیسم سنتی و استالنینیسم سایه نویدی را به رگبار می بندند. الحق ای نو جوان سیمرغی! تو جوجه سیمرغی.

دویم این که آقا مزدک! درست می گوئی: پاره ای لرها و یا ترکها و یا حتی کردها ناسیونالیست های دو آتشه ایرانی اند. گرایش ملی یک مسئله سابژکتیو و یا یعنی عاطفی ست. من خودم یکی هم کردستان را دوست دارم هم کل ایران را. چرا که به قول فروغ حتی دلم برای مردم پدرسوخته تهران هم تنگ می شود (و تازه فروغ یک دو سه ماهی از ایران خارج شده بود.) اما حواست باشد! گرایشهای مشابه گرایش هادی صوفی زاده دارد زیاد می شود. خیلی هم گسترده. سیمرغی بودن یعنی اینقدر خنگ الهی در پی دارد که آدمیزداه ای مانند تو نفهمد دوست و دشمن گرایش عاطفی اش کیست؟ کنگره ملیتهای ایران فدرال با تعبیرهای ویژه خودش در برابر گرایشهای افراطی تک ساحتی گرایانه ایستاده است. بال سیمرغ به همراهت (هوای منقار کت و کلفتش را داشته باش نخورد به چش و چارت.)

اما جناب سامان! در واقع نسخه پیچیده ای که بیائید با یک دیکتاتوری فرهنگ کش کمی متعادل کنار بیائید. جز این نیست هنگامی که انتشار قدرت را از مرکز به پیرامون می خواهی و توصیه می کنی. آن هم به این بهانه که اوین های دیگری در همان پیرامونها باززائی خواهند شد. عزیز! شما اندکی اهل اندیشیدن هستید و مبالغ بالائی اهل تعارف. در مقاله هادی صوفی زاده گرچه مبالغ بالائی نادرستی وجود دارد (ایشان ملت سیاسی را طابق نعل به نعل، همان ملت اتنیکی یا فرهنگی می خواهد / به این می گویند گرایش تک ساحتی و به عنوان یک تئوری دارای مشکل شدید عدم تطابق است. چرا که ملیتهای اتنیکی و فرهنگی خالص دیگر وجود ندارند. بنا بر این هیچ ملت سیاسی ای هم نباید وجود داشته باشد. چرا که هر ملت سیاسی ای شکل بگیرد، یک جایش عدم تطابق هویتی خواهد داشت.) باری! ولی درست هم می گویند آنجا که می گویند ایران کشوریست دارای زیرمجموعه های ملی گوناگون. و به شما جناب باربد عرض کنم این را که مجموعه ای که زیر مجموعه های خود را نفی کند شانس بقا نخواهد داشت. در یک سامانه چند بهری، ملت سیاسی تنها می تواند یک ملت داوخواه باشد و هر قدر بر طبل مرکز گرائی بکوبیم این پتانسیل داوخواهی را کاسته ایم. شعار تمامیت ارضی تنها هنگامی معنا دارد که در برابر بیم تجزیه از جانب خارجی مطرح باشد. ملی گرایانی که این شعار را در برابر مردمان خود کشور سر می دهند، دارند اعلام جنگ داخلی می کنند و یعنی حق دفاع می دهند به همه مردمانی که دارد به آنها اعلام میشود: «چشمتان کور و دندتان نرم. آش کشک خاله است. زبانتان ممنوع، هویتتان اگر در پی احقاق حق باشید مشکوک (از نوع باقراوفی) و لاجرم مهدور الدمید! (مگر داریوش همایون نرفت لادست همین جمهوری اسلامی تا تمامیت ارضی به خیال او به خطر افتاده را حفظ کند؟ البته او اتوریته اعلیحضرتی خود بر حزب مشروطه راست که می خواهد حفظ کند.)»

من اگر می گویم انتشار قدرت از پیرامون به مرکز، از آنجاست که حق حاکمیت را از آن مردمان می دانم و نه از آن خودبرکردگانی که نمایندگی ای ندارند جز از جانب حضرت قدسی مجهول الهویه ملت باستانی یا کشور تاریخی ایران. در مرام آنان مردمان حی و حاضر و سرزمین کنونی ایران کشک است.

وگرنه آنچه هائی که گفتی در بحثهای درون کنگره هم مطرح هست: این که تقسیم بندی فدرال باید به مولفه های دیگر غیر از اتنیک نیز نظر داشته باشد (ضرورتهای جغرافیائی، اقتصادی و...) با این همه باید گفت که تقسیم بندی فدرال ایران پس از دوره یا دوره های آزمایشی منطبق خواهد بود کمابیش با مرزهای ملیتهای اتنیکی یا فرهنگی(ساب نیشنال استیت). مسئله اساسی اینجا این است که خود مردمان ایرانی باید رای دهند با کجا می خواهند باشند. و اگر بخواهیم جدائی خواهان را اعدام کنیم، یک روزی به حق همه آن مردمان خواهان جدائی از دارزار خواهند شد. شما نمی شوید آقای باربد اگر بیم اعدام خودتان یا فرزندانتان در میان باشد؟

جناب رخسانی!

1 - قوم برابر گروه اتنیک است که در خود بار نژادی نیز دارد. نمی توان مردم فارس و کرد و ترک ایران را (دست کم اینها را) اتنوس یا گروه اتنیکی یعنی قوم خواند. شما انسان خیرخواهی هستید. پسند فرهنگی ویژه و اغراق شده ای دارید که در نثرتان متبلور است. اما آن را حقنه نمی کنید. باری و با این همه باید خطاب به شما بگویم: تو خود حجاب خودی حافظ! از میان برخیز.

گمان می کنم پاسخ ایرادات دیگر شما را در همین وجیزه داده ام. اگر نه، خواهید نوشت.

سرفراز باشید.

سام قندچی

مقاله‌نویس خوب کم داریم

نشريه کارگزاران که از آن مقاله نقل شده را هم هيچگاه نميخوانم. ولي مقاله بسيار جالب بود و اميدوارم بيشتر مقالاتي نظير اين را در ايرانگلوبال ببينم. البته من با مصاحبه شونده موافق نيستم که ديويدسون را هم سطح کواين ميبيند. بنظر منبا وجود با ارزش بودن کارهاي ديويدسون، نه تنها وي بلکه نلسون گودمن ورورتي و فيراباند وبسيار ديگران در ميان معاصران مکتب آناليتيکقابل مقايسه با کواين نيستند. کواين به تازگي فوت کرد و شايد يکي ازنوابغ قرن بيستم بود که فقط بشود با فلاسفه اي نظيرپاپر در ميان معاصرين ما مقايسه کرد.برخي کارهاي کواين در عرصه منطق و فلسفه رياضيات نه تنها قابلمقايسه با کتاب اصول رياضيات راسل و تراکتاتوس ويتگنشتاين و کارهاي فريگ هستندبلکه شايد از زمان لايبنيتس کاري به عمق خدمات کواين در عرصه فلسفهرياضيات و منطق نشده باشد. به هر حال با وجود اختلافم در ارزيابي و مقايسه ديويدسون و کواين، بنظر من اينمقاله بسيار خواندني بود. اميدوارم بيشتر مقالاتي از اين دست ببينم

یک ایرانی

اخباری که از بی بی سی پخش نمی شود!

آخر چرا تهمت می زنید به «بزرگانی» که دیگر دستشان از دنیا کوتاه شده؟!!! این پیرمرد 88 ساله جاسوس انگلیس بوده که بوده ! برای هرکی بد بوده برای انگلیس که خوب بوده. یک آدم خدمتگزار به کشور خودش . مگر معنی میهن پرستی چیز دیگری غیر از این است؟ شما چه انتظاری از بی بی سی دارید؟ انتظار دارید که بر علیه منافع انگلستان سخنی بگوید؟ این بی معنی است و ضد طبیعت و ضد اهداف و مخلف علل وجودی یک سازمان اداری است ، چنانچه بر ضد دولت و دستگاهی که بودجهء آن را می پردازد اقدام کند. پس از این تعجب نکنید!

آخر چرا تهمت می زنید به «بزرگانی» که دیگر دستشان از دنیا کوتاه شده؟!!!

این پیرمرد 88 ساله جاسوس انگلیس بوده که بوده !

برای هرکی بد بوده برای انگلیس که خوب بوده. یک آدم خدمتگزار به کشور خودش . مگر معنی میهن پرستی چیز دیگری غیر از این است؟

شما چه انتظاری از بی بی سی دارید؟ انتظار دارید که بر علیه منافع انگلستان سخنی بگوید؟ این بی معنی است و ضد طبیعت و ضد اهداف و مخلف علل وجودی یک سازمان اداری است ، چنانچه بر ضد دولت و دستگاهی که بودجهء آن را می پردازد اقدام کند.

پس از این تعجب نکنید!

ما ایرانی ها باید از این تعجب کنیم که بسیاری از هموطنان ما برای خدمتگزاری در رادیوهای بیگانه با یکدیگر مسابقه می دهند و چشم و هم چشمی می کنند و سر و دست می شکنند.

این همه ایرانی ،که خیلی هاشان هم همچین بفهمی نفهمی اسم و رسمی هم دارند آنطور با شور و شوق در رادیو ها و تلویزیون های بیگانه مشغول خدمتند و آنچنان بر سر شغل و موقعیت خود افاده می فروشند و با غرور به حرفه شریف خود مشغولند که انگاری ملت ایران بابت خدماتشان به آنها بدهکار هم هست و می باید به آنها مدال های افتخار هم بدهد.

و آنها که میهمان یا مصاحبه شوندگان این حضرات هستند هم آنچنان این حضرات را ترو خشگ می کنند و منت آنها را می کشند و احترامات فائقه تقدیمشان می کنند که نگویید و نپرسید.

حالا سئوال این است که ما به عنوان ایرانی باید از جاسوسان انگلیس و فرانسه و هلند و آلمان و آمریکا و... دلخور باشیم که مدیران و فرماندهان این رادیو تلویزیون ها هستند یا اینکه حداقل برای یک بار هم که شده از خودمان بپرسیم که این لشگر درس خواندگان ایرانی که در کشورهای مختلف غربی به خدمت منافع این کشور ها درآمده اند و در ازای حقوقق و امتیازی و پُستی مدیای فارسی زبان بیگانگان را می گردانند اصولا آیا درخور حرمت و احترامی هستند که این طور سخاوتمندانه از جانب ایرانیان ، چه در داخل و چه در خارج از کشور تقدیم آنها می شود؟

و یک سئوال جدی تر آیا کار در مراکز و نهادهای خبری غربی که باهدف خدمت به منافع کشور متبوع این نهادها ایجاد شده ، با وطن پرستی و ایران دوستی سنخیتی دارد؟

اگر جرأت دارید این سئوال را از خودتان بکنید

البته غم نان و دشواری زندگی در غرب قابل فهم است اماآیا مقابله باآن ، به هر قیمتی پذیرفتنی ست؟

اصلاً وطن و ایران دوستی به کنار ، پس تکلیف آن ملتی که خرج تحصیل این کادر های خوشخدمت را داده است چه می شود؟

آیا کسی هست که به آنها پاسخی بدهد؟

خیر؟

زیرا بیشتر ایرانیان این مسئله را پذیرفته اند و رادار غیرت ملی آنها چنین موج هایی را دریافت نمی کند ، به خصوص که پاسپورت های دوگانه و سه گانه ای که در جیب دارند آنان را ترغیب به خدمت به کشوری کرده که از ملیت و کارت شهروندی آن برخوردار شده اند و یک دل و دو دلبرند و دلبر جدید پاک نمک گیرشان کرده و خدمت به انگلیس و آمریکا برایشان معادل خدمت به ایران و مردم ایران محسوب می شود.

و راستی که کار ما خیلی خیلی خیلی خراب است.

کافی ست که در دیزی باز باشد، گور پدر حیای گربه!

یک فکری به حال و روز این جامعه بکنید

مار و موش و عقرب و آخوند تنها دشمنان این آب و خاک نیستند.

ما خودمان هم یک چیزهاییمان می شود بفهمی نفهمی !

ناصر مستشار

بی مصدق نمی شود ملی بود!

(مردم هوشیار و آگاه و بلا کشیده ایران بدین مهم پی برده اند که دیگر نه " حزب الهی " نه " شاه الهی " نه " مصدق الهی " و نه " مجاهد الهی " هیچکدام جائی را در امروز و فردای ایران نخواهند داشت و بهمین دلیل است که به چنین درخواست هایی هیچگاه پاسخ نداده اند.از آخرین مقاله دکتر حسین لاجوردی) بنظر من این شعار داده شد که می گوید "بی مصدق نمی شود ملی بود! ؟ نظر آقای لاجوردی را تائید می کند! با اطمینان کامل در عرصه سیاست در ایران ـ می تواند کسانی وجود داشته باشند که بدون آنکه به دیدگاه های دکتر مصدق گرویده باشند اما ملی بیندیشند و به اقدام ملی برای نجات مردم ایران معتقد باشند.

نصب دوربین های پیشرفته در خوابگاه های دانشگاه

نصب دوربین های پیشرفته در خوابگاه های دانشگاه شیراز دردانشگاه شيراز تعداد زیادی دوربین های مداربسته پیشرفته در داخل خوابگاه ها و سایر بخش های مختلف اين دانشگاه نصب شده است. اولین سری این دوربین ها در بهار 1387 و پس از تحصن 11 روزه دانشجویان دانشگاه شیراز در محوطه دانشگاه ومیدان های اصلی نصب شده بود و به مرور علی رغم مخالفت وفشار دانشجویان تعداد این دوربین ها افزایش یافته به طوری که در خوابگاه ها و به ویژه در خوابگاه های دختران تعداد زیادی دوربین نصب شده است. همچنین اخیرا چند دوربین نیز در خوابگاه پسرانه دستغیب نصب شده است. نکته جالب توجه این که در برابر اعتراضات دانشجویان, مسئولان دانشگاه اعلام کرده اند که این دوربین ها, ربطی به دانشگاه ندارد و به دستور نهادهای امنیتی نصب شده اند.

 محمود

mahmoodmaleki@hotmail.com

نماينده خدا دستگیر شد !

کمی عجیب است که سایت شما اقدام به درج اخباری میکند که مربوط به یک سال گذشته است و این درست در زمانی اتفاق می افتد که در اکثر سایت های معتبر حقوق بشر و جاهای دیگرصحبت از تخریب وسیع یک جمع فرهنگی و مسئول آن پیمان فتاحی است ! شما خود را جای من که از بازدیدکنندگان شما هستم بگذارید و قضاوت کنید

واقعا باید باور کرد که سایت شما بدون هر جانبداری اقدام به درج اخبار تاریخ گذشته میکند؟یا موضوع دیگری درکار است که بازدیدکنندگان شما صلاح نیست یا نباید در جریان آن باشند

من مدت هاست که اخبار این جمعیت را دنبال میکنم و مایلم بیشتر دراین مورد بدانم ولی این نوع واکنش ها از طرف مسئولین رسانه ها به خصوص غیر وابسته به دولت ایران بسیار عجیب است میخواستم خواهش کنم اگر امکانش را دارید ما رابیشتر درجریان اخبار مربوط به این آقا و این جمعیت بگذارید البته نه از نوع تاریخ گذشته ای که حال و هوایش فقط بغض و لودگی است مگر آنکه ... بهتراست به جای این نوع مطالب مطالب وزین تری را انتخاب کنید که به اطلاع رسانی معتبرتر و دقیقتری باشد نه مشتی اتهام بدون نتیجه گیری آن هم درست در زمانی که خود سایت های حقوق بشر با اخبار معتبر تری ضد این را نقل میکنند

مزدک

نامه به رهبری و پیامدهای آن

خطر!!!!این گروهای اسلامی مثل آل یاسین درحقیقت فرقه های مذهبی و خطرناک تر از حرامیان باقی مانده در رهبری هستند.اینها همان حجتی ها هستند.و در رابطه با همین بروجردی که الان زندان هست بوده و بسیار مکارتر و ب.....ترند.دوتن از رهبرانشان در رادیو آمریکا مصاحبه ای داشتند و تنظیم کرده بودند که هوادارانشان از ایران هم با رادیو آمریکا تماس بگیرند....

این ..... همه مسلمان و پیرو محمد و مروج جهل و بربریت و ترور وپدوفیلی و فحشا(نکاح و عقد اسلامی و فحشای واقعی...)و تجاوز هستند.اینها به تنها چیزی که اعتقاد ندارند حقوق بشر و ارج انسان است.چون اسلام نه طرفدار حقوق انسانهاست و نه با دمکراسی و سکولاریسم همخوانی دارد.دعوای این حرامیان جنگ قدرت است .درهصاحبه با رادیو آمریکا رهبر همین گروه که می گفت شکنجه شده خود از شکنجه گران بوده!آنها هیچ پاسخی به پرسشهای بینندگان در مورد عملکرد و خط فکری گروهشان نمی دادند و تنها رادیو آمریکا را زیرکانه به محل تبلیغ برای خود و اسلامشان تبدیل کرده بدند.متاسفانه سردمداران حنایتکار آمریکایی از آشی که برای منطقه در مدت این صد سال پخته اند درس نگرفته اند.نیروهای درونی رهبریت .......... بتدریج براثر مبارزات و مقاومت مردم از هم می پاشد و سگان درنده درست مثل اوباش دوروبر محمد پس از مرگش همدیگر را خواهند درید.این جبر تاریخ است.بنابراین دفاع بهرنامی از این اوباش اسلامی غلط و بر ضد مبارزات مردم است.چنین دفاعی باعث مشروعیت و مقبولیت و بدتر از همه مظلومیت این درندگان خواهد شد.

ساره

sareh.arastu@yahoo.com

نماينده خدا دستگیر شد !

سلام به جناب قويدل جناب قويدل از شما به عنوان كسي كه داعيه انجام يك رسالت اصيل به نام خبررساني را داريد بعيد است بدون تحقيق كافي در مورد يك خبر آن را منتشر كنيد. خوب است در مورد اخباري كه درمورد زندانيان و دستگيرشدگان چاپ مي‌كنيد سري هم به سايت‌هاي حقوق بشر بزنيد. شايد ندانيد كه بسياري از سايت‌هاي به ظاهر بي‌طرف در حقيقت منبع انتشار اخبار سفارشي هستند.

پ ف ياايليا كه شما به او اشاره كرديد نه به اتهام نمايندگي خدا بلكه به اتهام ضديت با نظام دستگير و شكنجه شد. اما از آنجا كه دليلي براي اين مدعا پيدا نشد نمايندگي خدا، ترويج مسيحيت و خيلي چيزهاي ديگر به ايشان نسبت داده شد كه هنوز هم هيچ‌كدام ثابت نشده است.

من نمي‌دانم منظور از جوابيه‌اي كه شما از آن در جواب آقاي محسن ياد كرده‌ايد چيست؟ اما مي‌دانم اگر به سايت‌هاي خبرگزاري رجوع كنيد در مورد منصور اسانلو فعال كارگر،آقاي بروجردي، مرحوم زهرا بني يعقوب فعال سياسي، مرحوم زهرا كاظمي خبرنگار و عكاس، و همه زندانيان سياسي و عقيدتي، كارگري، معلمان، دانشجويان و ... همين اتهامات و شبيه آن را پيدا خواهيد كرد. آيا ملاك انتقال خبر براي شما تنها يك سايت خيررساني است كه از سايت ديگري چيزي را نقل كرده است؟ آنهم با تاريخي كه حدود يك سال از آن مي‌گذرد؟

آيا اگر خود شما خبري با اين روال را در يك نشريه سياسي-خبري الكترونيكي بخوانيد به صحت آن شك نمي‌كنيد؟

موفق باشيد

قویدل

نماينده خدا دستگیر شد !

جناب محسن گرامی سلام! ایمیل شما و سخنگوی شما در خارج کشور را دیروز دیر وقت دیدم .این خبر را در دهم آبان بنقل از سایت بی طرف منتشر کردم واین سایت هم بنقل از سایت دیگری آنرا چاپ کرده بود . نقل و چاپ خبر ، بخشی از فعالیت روزانه و ژورنالیستی ام میباشد و هیچ ارتباطی به اداره ادیان و غیره که شما نام بردید ندارد. پیشنهاد میکنم اگر فکر میکنید که خبر مورد نظر فاقد اعتبار بوده است جوابیه ای نوشته و آنرا را منتشر سازید.در مورد زندانیان و تضیق حقوق انسانی آنها هم گفتنی هستم که سایت ایران گلوبال بدون کوچکترین تبعیضی اخبار آنها را بیشتر از هر سایتی منتشر میکند. بااحترام قویدل موفق باشید

کامران

‫آیا ایران در عراق کودتا خواهد کرد ؟‬

حکومت شرور ولایت فقیه خود را قیم مردم عراق می داند و برای رسیدن به امپراتوری تروریستی اسلامی اش به عراق نیاز مبرم دارد. رژیم سنگسار و شکنجه ولایت با کمک آمریکا عوامل خودش را در عراق به قدرت رسانده است و نیازی به کودتا ندارد. جان هزاران هموطن ما در شهر اشرف در خطر جدی است و باید به کمک انان شتافت با هر عقیده و گرایش سیاسی که باشیم. این حکومت ضد انسانی آخوندی دشمن اصلی خلق ماست و از کانالهای مختلفی هم با امپریالیسم امریکا در ارتباط دوستانه می باشدو برنامه هایش را با غرب و آمریکا تنظیم می نماید. عربده های ضد آمریکائی اش جنبه تبلیغاتی دارد

جواد

بی مصدق نمی شود ملی بود!

توضيح اسماعيل نوری علا: عنوان اين مقاله، ظاهراً نوعی دهن کجی است به مقالهء هفتهء پيش من با عنوان «بی مصدق هم می شود ملی بود، بی کورش اما نه!» اما مطلب را که به دقت می خوانی می بينی هيچ ربطی به آن مقاله ندارد و اگر هم داشته باشد المعنی فی بطن راقم است. مقاله، همانطور که از مدت ها پيش نيز می شد حدس زد، داستان به کام دل رسيدن يکی از مخالفين آقای مهندس کورش زعيم است که پس از سه ماه زيج نشستن و دنبال چاله چوله گشتن در گفتگوی من با ايشان (که نه به طرفداری از ايشان در دعوای تهوع آور داخلی جبههء ملی بلکه بخاطر آشنائی با يک چهرهء مطرح اين جبهه انجام شده و گفتگوهای ديگری با چهره هائی ديگر هم در راه است) بالاخره توانسته اند مچ ايشان را بگيرند و افشا کنند که آقای زعيم نمی داند که مصدق سه دختر داشته و نه يک دختر و... http://newsecularism.com/2008/1108-A/110208-Parvi…

توضيح در مورد چند و چون اين اشتباه (اگر قرار بر توضيح دادن باشد) بر عهدهء خود آقای زعيم است و من يکی صراحتاً اعلام می کنم که هيچگونه اطلاعی دربارهء زندگی خانوادگی هيچ يک از رهبران جبههء ملی ندارم و، مثلاً، اصلاً نمی دانم دکتر سنجابی چند تا بچه داشت و يا دکتر شايگان ازدواج کرده بود يانه. از وجود همسر دکتر فاطمی هم اخيراً مطلع شدم، هنگامی که برای تقديم يادداشت های همسرش به ديدار احمدی نژاد رفته بود. اما می خواهم بدانم که اين مقالهء آقای داورپناه چگونه می تواند توضيح دهد که «بی مصدق نمی توان ملی بود»؟ حجت قاطع نويسنده چيست؟ و، ايشان چگونه احتجاجات مرا در مقاله ام نفی می کنند؟

در واقع، وقتی مقالهء ايشان را خواندم فکر کردم که حق بود ايشان عنوان مقالهء خود را به اين صورت مطرح می کردند تا مقاله من و گفتگو با مهندس زعيم بصورت ساختاری بهم جوش بخورند: «بدون دانستن تعداد دختران مصدق نمی توان ملی بود». در آن صورت ديگران هم می فهميدند که شرط عضويت در جبههء ملی، به زعم آقای دکتر داورپناه چيست.

ايراد به اينکه آقای زعيم از تعداد دختران دکتر مصدق آگاه نبوده و با اين حال ادعا کرده که با دکتر غلامحسين خان دوست بوده است، در عين روشن نکردن هيچ امری از امور عالم (بجز اين ادعا که چون تعداد دختران مصدق را نمی دانسته نمی توانسته دوست غلامحسين خان باشد) فقط اين نکته را روشن می کند که از نظر برخی از کسانی که خود را عضو قديمی و صاحب حق آب و گل در جبههء ملی می دانند دانستن اطلاعاتی از اين دست که مصدق چند تا دختر داشت و کدامشان به چه کسی شوهر کرده بودند شرط «ملی» بودن است، چه رسد به عضو جبههء ملی بودن! من اما هنوز معتقدم که در ايران ميليون ها نفر آدم ملی گرای ميهن دوست وجود دارند که نه عضو جبههء ملی هستند و نه می دانند دکتر مصدق چند دختر داشته است.

حتی داشتن اينگونه اطلاعات عميق، بعنوان پيش شرط «عضو جبههء ملی بودن»، طبعاً در هيچ کجای شرايط عضويت در اين جبهه هم نيامده است. اما از همين طريق است که تازه می شود فهميد چه طرز فکری قادر است دانستن تعداد قطعات کفن و يا نام زن های پيامبر را جزو سئوالات کنکور دانشگاه بگذارد.

مزدک

بی مصدق نمی شود ملی بود!

تقدس گرایی بزرگترین آفت جنبش ایران است.مصدق مثل تمام انسانهای دیگر انسانی بود با یکسری معایب و محاسن. و تنها بخا طر انسان بودنش قابل احترام است.ایشان دارای اشتباهات زیاد و مسلمان کارهای خوب هم بود.مصدق در حقیقت نمی تواند بعنوان یک ملی گرای واقعی تلقی شود ولی یک ایرانی وطن پرست چرا.

مصدق اگر به فرهنگ و تاریخ و زبان ایران احترام می گذاشت نام تمام فرزندان خودرا عربی و اسلامی نمی دانست و بر مسلمان بودن خود پافشاری و افتخار نمی نمود.درثانی وطن پرستی و یا ملی گرایی و یا هر ایدیولوژی و علم دیگری در جهان وجود دارد بدون و یا باوجود انسانهایی مشخص!کار اسایی انسانها پزوهش کردن و پیداکردن و تدوین کردن این علوم و ایده هاست.و این درست همان نیرویی است که بما معنی زنده بودن می بخشد نه روزقیامت و بدست اوردن حوریهای بهشتی!بنظرمن جناب علی میرفطروس پژوهشهای ارجمندی را در باره کودتای مصدق و نقش حزب توده و حرامیان اسلامی و مصدق و سایر رهبران ملی نموده که بسیار ارزشمند و قابل تامل است.ما باید دست از تعصب و دگم اندیشی در باره تاریخ گذشته مان برداریم و با دیدی باز و انتقادی به گذشته و حال و اینده خود بنگریم.از مقدس سازی افرادی و یا جریاناتی و یا تفکری باید اجتناب کرد.درفرهنگ اصیل ایران که همان فرهنگ سیمرغی=زن خدایی=مزدکی=خرمدینی =زال زری است و با کوشش و پژوهشهای بسیار با ارزش پرفسور منوچهر جمالی ارایه شده جان وزندگی و خردانسان مقدس است چون همگوهر خداست .وچنین تقدسی درحقیقت شامل خدا و انسان و هم طبیعت و آنچه در هستی است می باشد.ولی چنین تقدسی بمعنی عدم انتقاد از افراد و خدا و اعتقادات...نمیشود! بلکه بدین معنی است که انسانها از هر تفکری و ایده ای و شخصیتی و دینی و آینی آزادانه میتوانند انتقاد کنند بدون اینکه بترسند.بهمین جهت چنین فرهنگی درست درمقابل ترس و وحشت و ددمنشی اسلامی و حرامیان اسلامی و سایر مستبدان است.برای مطالعه بیشتر به سایت www.jamali.infoمراجعه کنید!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.