رفتن به محتوای اصلی

سنگسار را ماست مالی می کند!
25.04.2008 - 12:21

انتخاب کامنت ها و تنظیم از کیانوش توکلی:

ایرانخواه

مسئله ساده است. اتفاقا هزار و دویست اندی سال و بیشتر، ایرانیان مسلمان بودند و حالا عده-ای به اصطلاح روشنفکر به این نکته پی بردند که ایرانی بودن با مسلمان بودن تناقض دارد!؟ ببینم ابومسلم چه دینی داشت؟ یا یعقوب لیث صفاری؟ یا مولانا؟ یا فردوسی؟ یا ناصر خسرو؟ یا سامانیان؟ یا صفاریان؟ یا دیلمیان؟ یا اسدی طوسی؟ یا ابن سینا؟ سهروردی؟ مردمان عادی هر نسل ایرانی که غالبا انسانهای خوبی بودند؟ دیلمیان و سامانیان که فرهنگ ایرانی و دانش را به اوج خود رساندند. مشکل ایرانیان همیشه اینست که در افراط حد و حصر نمیدانند. نمیدانم چرا. چه دوران ساسانی باشد چه امروز و چه سی سال پیش و چه دورانهای مختلف. اول سی سال پیش حکومت جمهوری اسلامی را می آوردند به کار. حالا بزرگترین طرفداران همجنسبازان و زناکاران میشوند و به هر چی دین و آیین و غیره هست فحش و بیراه میگویند و بدترین بیدینها میشوند. یا اگر هم بیدین نباشند، آیینهای من در آوردی میسازند که سابق ندارد. اصلا این پدیده اسلامستیزی خیلی شباهت با پان ترکیسم/کورپیراری دارد بجز در ماهیت . آنکه یکی هنوز به یک ایرانی باور دارد و دیگری میخواهد آن را پاره کند. بنابراین دومی برای جسم ایران خطرناک است و اولی برای مغز و روانش. هر دوتایشان یک واکنش به این حکومت هستند و یکی اسلام/عرب را بهانه قرار میدهد و دیگری زبان پارسی و فردوسی /پرسپولیس و فرهنگ پیش از اسلام. تفریبا هرچی فرهنگ ایرانست از ایران دوران اسلامی است. ما نمیتوانیم این تمدن و خوبیهایش را نادیده بگیریم. به هر حال وقت تنگ است و پدیده هایی که تمدن ایران را مورد هدف قرار دادند رو به رشد هستند، و ایرانیان سر مسئله بیهوده با هم دعوا میکنند! مشکل ایرانیان افراط است. چه افراط در لیبرال گرایی یا دین گرایی یا هرچی.

ریاضی اش هم آسان است. هفتاد ملیون ایرانی وجود دارد. یکیشان هم ایرانخواه. میان مسجد و میخانه راهیست.

زنا و ربا آشکارا شود

دل نرم چون سنگ خارا شود

به دشت اندرون گرگ مردم خورد

خردمند بگریزد از بی‌خرد

(شاهنامه)

من نمیدانم چرا اینها به این مسئله گیر میدهند. من گفتم در قرآن و اسلام ما سنگسار نداریم ولی در هر دینی مجازات سختی برای زناکار وجود دارد. برای همین من نظری در مورد قانون آیین کلیمیان نمیدهم. نه رد میکنم و نه تایید. جمهوری اسلامی هم در این مورد به قرآن عمل نمیکند زیرا مجازات زنا در قرآن سنگسار نیست.

برای نمونه جناب مزدک میپرسد:

«آیا اگر کسی با دختر و یا خواهر 9 ساله شما ازدواج کند بهتر است یا هم جنس باز و یا زنا کار باشد؟"

ببینید اگر شما در جامعه ساسانی بود، 9 سالگی برای ازدواج معمول بود. ولی همجنسباز و زناکار را مرگ پاداش بود و بدتر از سنگسار هم در آن دنیا انتظار آنها است.

http://www.avesta.org/mp/viraf.html

راستش من ارداویرافنامه را قبول دارم با اینکه زردشتی نیستم.

حالا من بیایم و تمامی دین زردشت و نیاکان ساسانیمان را رد کنم و آنها را وحشی بدانم چون غربیان در این پنجاه سالگی اخلاق نوینی برگزیدند؟ بر چه مبنایی میگویید که اخلاقیات جامعه غرب این پنجاه سال (که اگر ادامه یابد چیزی ازشان نمیماند چنانکه اغلب این کشورها میزان سن سپیدپوستانشان 40-60 ساله است) برتر از اخلاق انسانهای ایرانی دوران ساسانی است؟ اگر هم منظورتان امروز هست، نه من دوست دارم فرزندم تحصیل کرده باشد و سپس ازدواج کند. اما برای آن دوران 9 سالگی معمول بود و بسیاری از جوامع جهان سوم هنوز در شرایط آن دوران زندگی میکنند..

http://www.avesta.org/mp/viraf.html

در هر حال شما که به خدا و روح و خلقت اعتقاد ندارید. اما خدایی وجود دارد، و قانونهایی که در دینهای مقدس آمده است (اسلام و زردشت و کلیمی و مسیحی..) برای بهبود جامعه آن دوران است. من نظری در مورد جامعه این دوران ندارم ولی احکام این دینها را قبول دارم.

چرا دروغ میگویید و اتهام میزنید. من گفتم که سنسگار بخشی از آیین یهود است و دربارش نظری ندارم! نظری ندارم خیلی فرق دارد با اینکه تایید یا رد کنم. گفتم هر آیینی در شرایط خاص خودش بوجود آمده است و من بیشتر در رابطه توجیه آیین یهود در این مورد نمیدانم. اما ربطی به اسلام ندارد!

http://iranglobal.info/node/23596

هیچ جا از جمهوری اسلامی دفاع نکردم و این اتهام مامور بودن همانطور که به آقای نویدی گفتم، بخشی از ادبیات سیاسی است.

آن کامنتها در رابطه با زلزله بم هم با نشانی سایتشان داده شده است و مال چهار سال پیش بود. بگمانم حتی هنوز هم بتوانم آن کامنتها را پیدا کنم. نیازی نیست که به وجدان خودم دروغ بگویم کافی است به همان شعارهای تظاهرات بی ربط بنگرید:

http://prana.persianblog.ir/post/228

http://prana.persianblog.ir/post/227

که برخیشان را هم در یوتوب حتی پیدا میکنید.

به هر حال همانطور که گفتم امروز پان ترکیست بی پان ترکیست.

آیدین تبریزی

مبارزه ضد امپریالیستی کشک بود!

احکام دینی و "حدود شرعی" نمی توانند در جامعه اجرا شوند!

در دنیای امروز، همه ادیان به عنوان عقیده ای خصوصی و فردی محترمند، اما هیچ دینی حق ندارد، باورهایش را در جامعه اجباری کند، حتی اگر آن دین توسط اکثریت مردم پذیرفته شده باشد. ادیان تنها می توانند در "توصیه های اخلاقی" خلاصه شوند. آنها می توانند مردم را به راستگویی، انصاف، عدالت، ... دعوت کنند و از زنا، مشروبات الکی و ... برحذر بدارند ولی نمی توانند این خواسته هایشان را به مردم تحمیل کنند! "حدود شرعی" قابل اجرا نیست، چون همانطور که گفتم اگر می پذیریم که اعتقاد به دین آزاد است، پس عمل به دستورات دین هم آزاد است بنابراین هرگاه یک مسلمانی مرتکب زنا و یا مشروبخواری شده باشد، نمی توان او را مجازات کرد، چون می تواند ادعا کند که از دین برگشته است و دیگر اعتقادی به دین اسلام و یا به این "حدود شرعی" ندارد، پس مجبور نیست به آنها پایبند باشد. بنابراین اجرای "حدود شرعی" شاید تنها با رضایت خود متهم قابل اجرا باشد، به این معنی که خود فرد بخواهد که مجازات شرع بر او اجرا شود! بنابراین دولت و حکومت نمی تواند شهروندان را با قوانین شرعی متهم و مجازات کند. دینداران باید بپذیرند که مجازات بی دینان در آخرت و توسط خدا انجام خواهد شد و کسی اجازه ندارد، در این دنیا از جانب خدا دیگری را مجازات کند! دینداران باید بپذیرند که تنها آزادند که اصول اخلاقی شان را به صورت "توصیه های اخلاقی" به مردم بگویند، اما حق ندارند که آنها را مجبور به اجرای آنها بکنند. همانطور که بی دینان هم آزادند که اعتقادات خود را تبلیغ کنند ولی حق تحمیل آن به دیگران را ندارند. این معنی دقیق "سکولاریزم" است.

"اگر به اصل و ریشه هر تمدن برگردی، به توحش می رسی!"

این حرف زیبا و پر معنای نیچه است که نه تنها اشاره به واقعیتی تاریخی دارد که اجداد همه ما روزی به صورت وحشی در غارها زندگی می کردند، بلکه هشداری است به همه آنهایی که برای بشر قرن بیست و یکم، نسخه هایی از هزاران سال پیش می پیچند! چه آنها که دنبال "اسلام ناب محمدی" می گردند، چه آنها که دنبال "فرهنگ اصیل ایران باستان" و یا "فرهنگ اصیل ترکی"... می گردند! مخالفت من با باستان پرستی دقیقا از این زاویه است اما طبق مثال کافر همه را به کیش خویش پندارد، عده ای مخالفت من با بت ساختن از ایران باستان را به تعصب ترکی یا مثلا برتر دانستن دده قورقوت به شاهنامه و یا برتر دانستن خونخوارانی چون آتیلا و چنگیز به خونخوارانی چون داریوش و خشایارشا می پندارند! ریشه همه اینها به توحش می رسد! اینکه کسی بگوید که " اگر شما در جامعه ساسانی بود، 9 سالگی برای ازدواج معمول بود. ولی همجنسباز و زناکار را مرگ پاداش بود و بدتر از سنگسار هم در آن دنیا انتظار آنها است." حتی پا را فراتر بگذارد و بگوید:" حالا من بیایم و تمامی دین زردشت و نیاکان ساسانیمان را رد کنم و آنها را وحشی بدانم چون غربیان در این پنجاه سالگی اخلاق نوینی برگزیدند؟ بر چه مبنایی میگویید که اخلاقیات جامعه غرب این پنجاه سال... برتر از اخلاق انسانهای ایرانی دوران ساسانی است؟" و بدین ترتیب مجازات مرگ برای زناکار را براساس "اخلاق دوران ساسانی " برتر از تمدن امروز غرب بداند، یک بیمار باستانپرست بیش نیست! مگر اجداد غربیان هم از این توحش ها مرتکب نمی شدند، چرا آنها به رسوم اجدادشان برنگشتند و راه حقوق بشر و علوم نوین را درپیش گرفتند؟! مخالفت من با بازگشت به گذشته و حرفم نشان دادن راه مدرن آینده است.

شهباز

" من گفتم که سنسگار بخشی از آیین یهود است و دربارش نظری ندارم!"

کسی که توحشی مثل سنگسار را با این بهانه که نظری ندارم! ماست مالی می کند، اجازه ندارد، حرف از دفاع از انسانیت بزند. من تا به حال پان ایرانیست اسلامی ندیده بودم، هرچه بوده طرفدار زرتشت یا بی دین بوده اند، مواضع این شخص به مواضع سایت بازتاب و محسن رضایی شبیه است و آن آخوندی که ادعای ارتباط فردوسی با امام زمان را مطرح کرده بود!؟ من نوشته ام :" او یا یک شخصیت اطلاعاتی است و یا واقعا بیکار و بی عار است!" یعنی حالت سومی به ذهنم نمی رسد که یک نفر اینقدر با وسواس اطلاعاتی ها در نوشته های گذشته دیگران جاسوسی کند! حتی اگر اتهامی هم زده باشم، یکبار هم دقیق توضیح دادم که کسانی مثل من که نامشان مستعار است، اجازه ندارند که به اتهامات دیگران اعتراض کنند، چون اتهام زدن، جرم نیست، بلکه اثبات نکردن اتهام جرم است و چون مستعاران شخصیت حقیقی نیستند، نمی توانند تقاضای اعاده حیثیت کنند. من نمی توانم به کسانی که مرا نوکر و جاسوس آنکارا می نامند، اعتراضی بکنم یا باید هویتم را آشکار کنم که بنا به دلایل امنیتی این کار را فعلا نمی توانم بکنم و یا باید قضاوت را به وجدان خوانندگان واگذار کنم. اما اگر ایرانخواه معنی شرافت را می فهمید، آنرا به غیرت ناموسی تعبیر نمی کرد، بلکه اعتراف می کرد که اشتباه کرده که حرف یک نفر با نام مستعار را (اگر واقعا چنین نوشته ای وجود داشته است) به من نسبت داده است تا با این ادعا که من در زلزله بم شادی کرده ام، مرا ترور شخصیت کند!

آقای ایرانخواه، اگر چنین رسمی در دوران ساسانی وجود داشته خوب با معیارهای امروز باید انرا عقبمانده و وحشی خواند. همانگونکه که در دمکراسی یونان نیز برده داری وجود داشت که خاص جوامع وحشی است و همین برده داری در آمریکای 200 سال پیش نشان وحشی بودن است. حال شاید باید در معیار وحشی خواندن یک جامعه بالا و پایین کنیم اما در اینکه با معیار امروزین برده داری و ازدواج کودک نه ساله وحشی گری است دیگر شکی نباید داشت. مشکل اینجاست که یک پادشاه و یا یک جامعه برده دار مانند آمریکا بشر عادی هستند و نیاز به راهنمایی پیامبران دارند در این حال چرا خود پیامبر مبلغ این ازدواج بشود؟ این که میگویید ازدواج کودک رسم آن زمانها بود خب پیامبر پس برای چیست؟ او آمده است که این رسمها را براندازد نه اینکه آنها را ادامه بدهد. من فکر می کنم که قانع کردن مردم به تغییر دین شان بسیار سخت تر از قانع کردن آنها به بالا بردن سن ازدواج باشد. عربهای مکه شاید قانونی را می پذیرفتند که دختران شان در 15 سالگی ازدواج کنند اما مسلما قانونی که بت پرستی را بر افکند و دین آنها را عوض کند بجز زور شمشیر نمی پذیرفتند. اینکه پیامبر در جوانی با زنی 40 ساله ازدواج کرده اولا آن زن 40 ساله پیرزن نیست بلکه هنوز یک لعبت و هلو میتواند باشد. دیگر آنکه آن جوان 25 ساله فقیر بود و خدیجه او را هم امین خود و هم جوجه خروس خود کرده بود. علمای اسلام و حتا خمینی نیز اعتقاد دارند که میتوان دختر بچه زیر نه سال مثلا پنج ساله یا کمتر را بوسید و پا به پایش مالید. در اصل منظورشان این است که

میشود بدون آن که کودک را افضا کرد لای پایش گذاشت یا لای باسن اش و ارضا شد. در اروپا اگر واقعا بخواهند به حقوق بشر اهمیت بدهند، منادیان چنین نظریاتی، یعنی مسلمانان همه از دم مجرم هستند.

یک علاقمند چپ

آقای خلیق متاسفم

مدتهاست که اکثریتی ها یا آنانکه قبلا با این سازمان بوده اند با ارائه فرهنگ دیگری از گفتگو برای خیلی ها مثل من منشا امیدند. من وقتی فرهنگ نوشتاری مثلا شما، امیر ممبینی، مریم سطوت، پورنقوی و بخصوص فتاپور را با چپ های دیگر مقایسه میکنم، امیدوار میشوم. ولی این نوشته شما و آقای احمدی دوش آب سردی بود بر سر من. این نوشته شما را در همان سطح 20 سال پیش قرار داد. آقای خلیق شما یکی از رهبران چپ هستید آخر نوشته را برای مخاطبین مینویسند. بمن خواننده ایران گلوبال یا هر نشریه عمومی دیگر چه مربوط، که آقای احمدی آدم مسئولی بوده یا نه. اینها را بروید در کنگره هایتان بگویید تا به او رای ندهند. این طور مطلب نوشتن در شان شماها نیست. از نوشته شما و بخش مهمی از نوشته آقای احمدی آدم فقط میفهمد که شما دو نفر خیلی با هم بدید و به شیوه چپ های قدیم دارید همدیگر را خراب میکنید. واقعا متاسفم

البته در نوشته شما یک نکته مضمونی هم هست و آن اینکه سازمان شما بین سوسیال دمکراسی و کمونیست است و این هم همان سوسیالیسم دمکراتیکی است که احزاب کمونیست قدیم یا دقیقبر بگویید حزب مربوطه در آلمان نمونه آنست. متاسفانه در این زمینه اطلاعات شما نادرست و مطلب شما سطحی و بی استدلال است و حرفهای آقای احمدی دقیقتر است. من با حزب چپ آلمان کار میکنم و متاسفم از اینکه شما هیچ اطلاعی از آنها ندارید. لافونتن که امروز چهره اصلی این حزب است سالهارهبر حزب سوسیال دمکرات بود و حالا هم خود را سوسیال دمکرات واقعی و شرودر را روگرداننده از این ایده میداند. او نظرات فکریش هیچ فرقی با آنموقع که رهبر حزب سوسیال دمکرات بود ندارد. آنها با سوسیال دمکراسی بعنوان یک ایده و تاریخ مخالف نیستند آنها با این حزب و سیاستهای امروز آن مخالفند. اختلاف هم بر سر دو برنامه متفاوت در برخورد با جهانی شدن است. اگر اکثریت هم میخواهد در طیف چپ تر چپهای ایران قرار گیرد باید اینرا با برنامه اش در قبال مسائل امروز ایران مدلل سازد نه با اختراع یک جایی بین سوسیال دمکراسی و کمونیسم.

آزاد

s_mah321@yahoo.com

من هفت تا شوهر دارم ...

با سلام

زمانی که بنده چنین مطلبی را خواندم بسیار متاثر شدم.خود یک افغانی بوده،ولی باید به آقا یا خانمی که با نام مستعار کبوتر آزادی خویش را معرفی کرده اند باید گفت که افغانستان نه تنها یک کشور بی تمدن بلکه کشوری باتاریخ و تمدن کهن می باشد.ایشان افغانیها را مردمی وحشی خطاب کرده اند،که خود این امر نشان از بی نزاکت بودن این فردو نداشتن هیچگونه انسانیت ونیز اطلاعات تاریخی می باشد.با این اوصاف افرادی چون مولوی،سنائی و... همگی وحشی هستند و ما باید سال 2007 را سال مولوی وحشی می نامیدیم.گر چه ایشان شاید مولوی را افغانی ندانند،ولی همین مولوی از به گفته ایشان از وحشیان می باشد. ایشان کشورهای همسایه غربی را متمدن محسوب کرده اند.آیا عراقی که 8 سال با ایران جنگید وهزاران جوان شما را به شهاذت رساند؟چه بی ناموسیها در مناطق جنگی غرب ایران انجام داد؟امروز از جانب ایشان یک دوست محسوب می شوند.در عراقی که 60 درصد آن شیعه محسوب می شوند و به لحاظ مذهبی بسیار به ایران نزدیک بود.درست است که متاسفانه از جانب برخی افغانیها مسائل ناشایست رخ می دهد،ولی نباید این امر را به همه افراد ارجاع داد.بیشتر اتفاقاتی هم که در ایران به افغانیهانسبت داده می شود ، توسط کسانی صورت می گیرد که ساکن در مناطق مرزی ایران و افغانستان هستند.ایشان تابعیت درستی ندارند.نه به ایشان افغانی می توان گفت و نه ایرانی.چرا که هر دو تابعیت را دارند.بنابراین باید به این عزیز گفت که باید قبل از هر گونه حرف زدنی نسبت به ان حرف کمی تامل کنند.

محمد

من هفت تا شوهر دارم ...

آزاد جان، بخطر این یک واقعه ناراحت نشو. اگر این گونه وقایع معیاری برای وحشی خواندن مردمان باشد خوب در تمام جهان حتا در پیشرفته ترین کشورها انواع تجاوزها به کودکان هم رخ میدهد. پس این مسائل نشانه وحشی بودن مردم نیست. اینهایی که می گویند افغانها وحشی هستند یا ترکها وحشی هستند، در حقیقت قبول دارند که اولا همه مردم دنیا هنوز وحشی هستند، ثانیا ما مردم خاورمیانه خیلی خیلی وحشی تر از اروپایی ها هستیم. این که بین تو افغانی و من ایرانی و آن عراقی کدام وحشی تر هستیم صحبت یک متر زیر آب نیست (آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی). صحبت این است که اگر اروپایی در مجموع یک متر زیر آب هست یا میرسه که کله اش را از او یک متر بیرون کنه و یک نفسی در انسانیت بکشه، ما مردم خاورمیانه افتخار مان به اینه که ما ایرانی ها 15 متر زیر آب وحشی گری هستیم و شماها 20 متر و عراقی ها 25 متر. بهرحال همه مون وحشی هستیم و یک اروپایی همه ما را به یک چشم نگاه میکند همانگونه که ماها در باغ وحش احساس نزدیکی بیشتری به میمون نسبت به بقیه حیوانات نمی کنیم، آنها هم احساس نزدیکی بیشتری به ما ندارند. تنها همانگونه که بعضی شون حامی حیوانات و محیط زیست هستند، حامی حقوق بشر ما هم هستند. البته عقبماندگی ما تقصیر اونها نیست.

اونها هرگز جانیانی که به اسم مسیحیت در کرمان شان عده ای تن فروش را میکنند و بعد می کشند را نمی بخشند اما در ایران خیلی امکانش میره که آدم در کرمان چنین کاری بکنه و قصر در بره. ما ایرانی ها همیشه عیب دیگران را خوب میبینیم. مثلااگر یک طالبان یا یکی از همین حاکمان حامد کرزای مثلا والی قندهار یا سردار نیروی انتظامی اش شش تا زن را به صف "میکرد" برای نماز، ما میگفتیم افغانها وحشی هستند. اما جوانهای مان پیرزن هفتاد ساله را از پشت می کنند و با افتخار فیلمش را توی یوتوب هم می گذارند. خلاصه دعوا سر اینه که کی وحشی تره. بخودت نگیر. بگذار یکی دوسال دیگه وقتی ما ایرنی ها مثل اهالی یوگوسلاوی یکدیگر را دریدیم و به بچه های کوچک یکدیگر تجاوز کردیم، فارس بچه ترک را گایید و ترک بچه کرد را گایید آنوقت می بینی که ما چقدر ته اون دریا قرار داریم. فعلا که تا بوده پهلوی ها افسار به ما زدند و بعدش هم آخوندها به ما افسار زدند که این بلاها را سر هم نیاریم اگرنه همون اول انقلاب ما هم مثل حزب پرچم و رقیبش در کابل همانجوری فدایی و مجاهد و حزب الله مان دهن این کشور را سرویس می کردند که افغانی ها در کابل یکدیگر را به گا دادند.

شهباز

آقای ایرانخواه، اگر چنین رسمی در دوران ساسانی وجود داشته خوب با معیارهای امروز باید انرا عقبمانده و وحشی خواند. همانگونکه که در دمکراسی یونان نیز برده داری وجود داشت که خاص جوامع وحشی است و همین برده داری در آمریکای 200 سال پیش نشان وحشی بودن است. حال شاید باید در معیار وحشی خواندن یک جامعه بالا و پایین کنیم اما در اینکه با معیار امروزین برده داری و ازدواج کودک نه ساله وحشی گری است دیگر شکی نباید داشت. مشکل اینجاست که یک پادشاه و یا یک جامعه برده دار مانند آمریکا بشر عادی هستند و نیاز به راهنمایی پیامبران دارند در این حال چرا خود پیامبر مبلغ این ازدواج بشود؟ این که میگویید ازدواج کودک رسم آن زمانها بود خب پیامبر پس برای چیست؟ او آمده است که این رسمها را براندازد نه اینکه آنها را ادامه بدهد. من فکر می کنم که قانع کردن مردم به تغییر دین شان بسیار سخت تر از قانع کردن آنها به بالا بردن سن ازدواج باشد. عربهای مکه شاید قانونی را می پذیرفتند که دختران شان در 15 سالگی ازدواج کنند اما مسلما قانونی که بت پرستی را بر افکند و دین آنها را عوض کند بجز زور شمشیر نمی پذیرفتند. اینکه پیامبر در جوانی با زنی 40 ساله ازدواج کرده اولا آن زن 40 ساله پیرزن نیست بلکه هنوز یک لعبت و هلو میتواند باشد. دیگر آنکه آن جوان 25 ساله فقیر بود و خدیجه او را هم امین خود و هم جوجه خروس خود کرده بود. علمای اسلام و حتا خمینی نیز اعتقاد دارند که میتوان دختر بچه زیر نه سال مثلا پنج ساله یا کمتر را بوسید و پا به پایش مالید. در اصل منظورشان این است که

میشود بدون آن که کودک را افضا کرد لای پایش گذاشت یا لای باسن اش و ارضا شد. در اروپا اگر واقعا بخواهند به حقوق بشر اهمیت بدهند، منادیان چنین نظریاتی، یعنی مسلمانان همه از دم مجرم هستند

کیخسرو آرش گرگین

مبارزه ضد امپریالیستی کشک بود!

آقای ایرانخواه عزیز، ناپرهیزی می کنم و می نویسم. ناچار ام کرده اید شما به هنبازی در این امین آباد ِ مجازی. باری، به هر روی، در بندهش آمده است: "دو مرد که با هم فراز روند، آنکه داناتر و راستگوتر است، سرور است" و نیز آمده است: "هرمزد را داد، بهی، دین، آزاد اندیشی، زین(=سلاح)، راستی، و کنش، آشکارگی است و کام ِ او اینکه: مرا بپرسید، بجوئید، بیاموزید، و بشناسید، چه اگر چنین کنید، از پس ِ من آئید"

به هر روی، راستی و راستگویی و راست منشی و پرسیدن و پژوهیدن در دین ِ بهی با را و پ ی ِ بزرگ نوشته می شود. در باب ِ سن ِ ازدواج در دین ِ بهی باری دیگر به شما گوشزد شد که بیهوده در پی ِ برابریابی برای ِ راستگردانی ِ ناراست های ِ مذهب ِ اسلام در دین ِ بهی نباشید و گواه ِ بسنده هم آورده شد که اکنون شوربختانه نمی دانم در کدام کامنت و پیکنوشت باید جست اش. به هر روی، همان سرچشمه ای که به شمار ِ گواه آورده اید بهترین گواه است برای ِ اینکه سن ِ زناشویی پانزده سال است. چند خط ِ پائین تر ِ آن را نیز بخوانید خود درخواهید یافت. در کل، در دین ِ بهی زناشویی پیش از سدره پوشی و کوستی بستن شدنی نیست. سن ِ زناشویی و بُرنایی، یعنی بلوغ، پانزده سال است و بس. در کنش ِ روزمره اما، تا که پسران به جایگاهی برسند و از پس ِ گرداندن ِ چرخ ِ زندگانی برآیند، چند سالی افزوده می شده و هنجار این بوده که در آستانه و یا که آغاز ِ دهه ی ِ دوم زندگانی ِ خویش زناشویی می کرده اند، مردان. مشی و مشیانه که همراه با فرّ، از دل ِ ریباس بیرون می رویند، ستونی پانزده برگه هستند: به نشانه ی ِ سن ِ برنایی. در همه ی ِ متن ها، مردم ِ بُوندگ، و یا انسان ِ کامل ِ مزدائی، مردمی پانزده ساله است بطوری که برای ِ نمونه در باب ِ تازش ِ اهریمن گوید:

" هنگامی که اهریمن به پتیارگی آمد، هرمزد زمان ِ درنگ خدای را به تن ِ مرد ِ پانزده ساله ی ِ روشن و سپید چشم و بلند و نیرومند فراز آفرید که او را نیرومندی از هنرمندی است و نه از دزدی و ستمگری".

در یسنا 5.9. و وندیداد 14 و 15 و 18 و 54 سن ِ زناشویی پانزده سالگی آمده است. حتا در هنگام ِ تن ِ پسین و فرشکرد که همه مردمان باززائی شوند و رستاخیز رخ دهد، پیش از پانزده سالگی زناشویی شدنی نیست. چنین آمده است:

"این را نیز گوید که مردانی را که بالغ بودند (یعنی بیش از پانزده سال داشته اند)، آن گاه به سن ِ چهل سالگی بازآرایند و آنان را که خُرد و نارسید بودند، آن گاه ایشان را به سن ِ پانزده سالگی باز آفرینند. هر کس را زن و فرزند دهند و با زن همخوابگی آن گونه کنند که اکنون در گیتی هست، اما فرزندانی نبود"

البته همانگونه که دیگران نیز آورده اند، اگر سن ِ زناشویی در دین ِ بهی نیز پانزده سالگی نبود و هماهنگ با مذهب های ِ سامی بر بنیاد ِ سپوختن ِ زنان، و یا درست تر، دختربچگان سامان یافته بود، هیچ دگرگونی ای در این امر پدید نمی آورد: امر ِ نکوهیده را باید نکوهید، ناوابسته به اینکه کنشگر ِ نکوهمندی چه کس باشد. ایرانیان را باور این بود که اگر در دروغ گویی سودی بزرگ باشد برای ِ همه ی ِ راستگویان، باید آن دروغ گویی را نکوهید و اگر در راستگویی زیانی باشد سترگ برای ِ همه ی ِ راستگویان، باید آن راستگویی را ستود.

ایرانیان، دو هزاره ای پیش از ایمانوئل کانت به این فرمان ِ کرداری دست یافتند. پس، سخن بر این نیست که کننده ی ِ بدی چه کس است، بدی بدی است، خواه بدی-گر مام ِ من باشد یا که پاپ ِ تو. فراموش نکنید که ما ایرانیان آشکار کننده ی ِ این امر ِ مهین بوده ایم که اگر چه راستان را نسبیت اندر است، راستی را اما نسبیتی نیست و این بدان معنی ست که فرای ِ نسبیت های ِ برامده از رویکردها، در جهان، راستی هایی اندر است که فرای ِ زمان و جا، فرای ِ نژاد و فرهنگ درمی نشینند و باید پاس شان داشت. جز این اگر اندیشیم و ورزیم، سنگی بر سنگ ِ کاخ ِ کردار برنمی ماند و افتادن در چاه ِ ویل ِ بی کرداری سرنوشت ِ پیشنوشته ی ِ همگانمان است. سپند بودن ِ جان و روان و پیکر ِ آدمی، آنچه که ما بدان فرّ ِ آدمی می گوییم، نسبیت پذیر نیست. نکشتن ِ دیگری، نسبیت پذیر نیست. به آزرم با جهان ِ جانوری و گیاهی رفتار کردن و طبیعت را نیازردن، نسبیت پذیر نیست. برایند اینکه، انسان ِ کردارگرا، در هر کجا که ایستاده باشد، بر بوم ِ هر فرهنگ و بر بام ِ هر سامانه ی ِ اندیشگی، از یک روزن به جهان بیش نمی تواند نگرد، روزن ِ راستی؛ و یا آنگونه که نیاکان ِ نیک اندیش فرموده اند:

" راه تنها یکی ست، و آن راستی ست، دگر راه ها، همه بی راهه اند."

سه چهار هزاره ای پیش دریافته بودند این را!!

ساوالان

مبارزه ضد امپریالیستی کشک بود!

از افاضات حضرت مستاب اجل ، جناب ایرانخواه؟؟؟؟:

- هنوز حدود دویست هزار و اندی کتاب پارسی کاتولاگ نشدند. (بخاطر همین سابقه درخشان ، سرانه مطالعه در ایران آریایی ، دو دقیقه در روز است)

- آزار دادن ایرانیان در آینده ما را طبیعتا متحد دشمنان دیگر حوزه‌ی تمدن ترک مانند یونانیان و روسها و غیره می‌کند . ( یعنی امروز حکومت اسلامی با روسها و یونانیها و ارمنی ها متحد نیست!!!؟ واقعاً تجاهل حد و مرز نمی شناسذ )

- هرگز یک کرد و بلوچ ستمدیده برای نمونه به تاریخ و فرهنگ مشترک ایران حمله نمی‌کنند و به کورش یا فردوسی فحش نمی‌دهد! ( عاقلان دانند)

- در نهایت کرد/بلوچ هرجا باشند٬ ایرانی هستند و بخشی از تمدن ایران. ( با عرض معذرت ، خودتی ! مثلاً خیال می کنید مردم از وقایع کردستان و بلوچستان بیخبر هستند ؟ حتماً در زمان آریامهر ، پاسدار نژاد پاک آریایی ، همان کسی که به کوروش می گفت آسوده بخواب ما بیداریم ، کردها و بلوچ ها گل های سر سبد جامعه ایرانی بودند!!!)

- شايد پس از صد‌ها سال دوباره ترکان عاقل شوند٬ (البته بلاخره خودشان هم خواهند فهميد که اغلبشان ايرانيان و يونانيان و ارمنيان ترک‌زبان شده هستند)و از ايرانيان برای متمدن‌ کردن آنها تشکر کنند و غير‌ترکي‌ستيزی در فرهنگشان را بزدايند. ( شما که اینهمه به شاهنامه ایمان دارید و فردوسی را می پرستید بهتر است به کتاب پیامبر آریایی خودتان ، شاهنامه مراجعه کنید تا معلومتان شود کدام حوزه تمدن ، کدام حوزه تمدن را متمدن کرده است !!!)

کیومرث نویدی

در حاشیه بحران مالی بانک های ایران و آمریکا

ممنون از جواد عزیز به خاطر این گزارش تکان
دهنده.

یک نکته را جواد یادش رفته
است؛ در نرخ بهرة شناور دولت آمریکا دست
کم دست بانکها را باز گذاشته بود که راهی برای دررفتن از ورشکستگی داشته باشند. اما جناب احمدی

نژاد که اعتقاد دارند همه چیز را می
شود با تجاوز حل کرد، بانکها را وادار کردند با رقم بهره
ای پائین
تر از کاهش ارزش پول به نورچشمی
ها وام بدهد؛ بانک
ها هم ترجیح دادند به جای وام دادن بخش بزرگی از سرمایه
شان را صرف خرید زمین و مسکن کنند؛ نتیجه این که در اثر چند برابر شدن تقاضای زمین و مسکن طی دو سه سال بهای زمین شهری و مسکن به چند برابر رسید. از قبل این پیش
بینی عاقلانه بانک
ها و صندوق
های قرض
الحسنه جبران مافاتی خواهند کرد. آن که این میان خانه
خراب
تر شده است چیزی
ست به نام مستضعف. ایران آبستن حوادث دردباری
ست متاسفانه.

م.سحر

تقدیم به سحر

دوست گرامی آقای نویدی باسلام

نمیدانم چرا شما قصیده«سخن اهل دل" مرا خطاب به خود تصور و گله کرده ای که چرا از شما نامی نیاورده ام و به حکم مطلع قصیده شما را درخور سلام ندانسته ام؟

به هرحال برای رفع هرگونه سوء تفاهم همینجا خدمتت عرض می کنم که به هیچ وجه مورد خطاب من شخص شما نیست بلکه اشارات من به یک گرفتاری بزرگ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در ایران است که تاریخی نزدیک به صد سال دارد.

مورد خطاب من همهء کسانی هستند (از چپ روسوفیل سابق گرفته تا راست نژادپرست قبیله گرای پان تورک و پان عرب لاحق)که به یک سنت نظری ضد ایرانی وارداتی و ساخته و پرداختهء بیگانگان تکیه می کنند و ازین طریق بذر تفرقه می پراکنند و درخت دوستی برمی کنند تا نهال دشمنی بنشانند.در مورد این مسائل در مقالات متعدد و از سال ها پیش توضیح داده ام و البته دوست ندارم که شما را هم در میان این عوامل تفرقه و کین پراکنی در ایران بیابم هرچند عشق و علاقهء مشروع و انسانی ات را به تنوعات زبانی و فولکلوریک و فرهنگی ولایت و شهرت کاملا درک می کنم و برای آن احترام قائلم.

از قصیده ات ـ که قبلاً خوانده بودم و دستت درد نکند ـ ممنونم

می دانم که روحیهء شاعرانه و هنرمندانه ای داری وازین رو خشم گهگاهی مرا از مشاهدهء برخی بدخواهی ها و بد آموزی ها و بد پراکنی های رایج اهل سیاست یا اهل دنائت یا جمعی فریب خورده و نادان درک می کنی

شاد زی .

م.سحر

کیومرث نویدی

تقدیم به سحر

سحر عزیزم!

درست است.

می
تواند چنین باشد که درست در این هنگامه قصیده
ای بسرائی و در آن مخاطب را سلام گوئی و لایق سلامش البته ندانی و من این را به خود بگیرم.

عزیز!

۱ ـ خواستم حساب تو را سوا کنم از غو و غریوبازگانی که پاچه
 می
گیرند و طرف را به پاچه
گیری متهم می
کنند.

۲ ـ کمی حواست باشد. هنگامی که یک کرد درگیر است و نام تورا هم برده است، قصیده
ای نسرای که ظاهرا در جواب اوست. کردها چنین
اند؛ بسیار صادق
اند و بعد می
شود این که در این میانه که باخته
است؟ دلم نمی
خواهد هیچ یک از ما باخته باشیم. به ویژه لحن تو کمی شاهنشاه آریامهر را یاد من آورد. می
دانی این حساسیتی غیر قابل درمان است!چه می
شود کرد؟!

۳ ـ نوشته
ای: «هرچند عشق و علاقهء مشروع و انسانی ات را به تنوعات زبانی و فولکلوریک و فرهنگی ولایت و شهرت کاملا درک می کنم و برای آن احترام قائلم"

فولکلوریزه کردن یک فرهنگ پویا و زنده یعنی کشتن آن. سرزمین من شهر و ولایت نیست؛ گستره
ایست به وسعت دل من. ستم
دیده، بخش اصلی ایران است. من می
کوشم بیمارانی را که نمی
توانند این ببینند به دیدن بخوانم. از تو هم یک خواهش دارم: با همة عشقی که به ابیانه داری و من خود هم آنجا را دوست دارم، برابر کردستان و آذربایجان و ترکمن
صحرا و خوزستان قرارش نده. ننویس کشور ابیانه که خواست بر حق دیگران را خط بزنی.

در نشست لندن گفتمت: تو شاعری مرد! شاعر باش.

دروغ و شعر نتابند یکدگر هرگز

به نزد شعر عزیزی اگر که حق
گوئی.

منوچهرجمالی

فرهنگ ایران ،قدرت را مشروط میسازد داستان رستم و سهراب

جنگ اسفندیار زرتشتی با رستم سیمرغی، همان جنگ تعصب وجهاد دینی با آزادیخواهی و گشوده اندیشی بود که امروزهم درشکل جنگ اسلام با آزادیخواهی ادامه دارد . رستم، پهلوانِ خرد آزماینده است که میکوشد ، خرد حکومت را برآن استوارسازذ و چشم حکومت را با خود اندیشی بازکند، نه با یک شریعت و ایدئولوژی . ایران برچنین فرهنگی، آینده را خواهد ساخت .

چهارجلد کتاب درباره مولوی بلخی را بخوانیدتا ببینید که چگونه او کفر کهن را که شرک وپلواریسم باشد زنده کرد و روشنفکران کذائی ماهنوز به گرد آن هم نرسیده اند. روشنگری، چیزجر جنبش شرک وکفرنبود

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.