رفتن به محتوای اصلی

دعوای زبانی را باید به زبان شناسان واگذارد!
03.03.2008 - 19:26

راد از اهواز

سومين نامه سرگشاده به آقاي رضا پهلوي

جناب مراد

تا آنجا که سواد تاریخ معاصر ما اجازه میدهد آنطور که در کتب تاریخ مدارس تدریس میشود نبوده و رضا خان قلدر تصمیم به ایجاد جمهوری داشته ولی جناب مدرس آزادیخواه قبول نکرده و با فراکسیون خودش به شدت با این طرح غربی مخالفت کرده و رضا خان هم به مجلس امر میکند که تصمیم بگیرند یا جمهوری یا پهلوی و قاجار را فراموش کنند که بیخ کن شده است !!! مجلس موسسان یا هر اجتماع منتخب ملت را باید پذیرفت و گردن نهاد .

آیدین تبریزی

دفاع از زبان مادری فارسی!

تفاوتهای زبان محاوره ای با زبان رسمی در فارسی خیلی بیشتر از تلفظ کلمات است. مثلا صرف افعال هم با زبان نوشتاری متفاوت است. مثلا فعل گفتن را ببینیم:

می گویم(می گم)، می گویی (می گی)، می گوید (می گه) می گوییم (می گیم)، می گویید (می گید)، می گویند (می گن)

شاید این برای ما که به زبانی متفاوت با زبان محاوره ای عادت کرده ایم، خیلی عجیب و غریب بنظر برسد ولی در همه زبان ها و ازجمله انگلیسی دقیقا اینکار را می کنند یعنی اساس را بر تلفظ متداول روز قرار می دهند. راه حلی که در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می گیرد این است که برای یکسان کردن تلفظ در زبان نوشتاری و محاوره ای به جای تغییر املای کلمات، تلفظ آن کلمات را عوض می کنند. یعنی کلمات را آنگونه که نوشته می شود، نمی خوانند بلکه آنگونه که در زبان روزمره تلفظ می شوند، می خوانند. مثلا فرض کنید از همان اول ابتدایی به کودکان بیاموزیم که صرف فعل گفتن را مثل امروز بنویسند ولی مثل کلمات داخل پرانتز بخوانند. البته من فکر می کنم تغییر الفبا به لاتین بهترین و راحتترین کار باشد.

لطفا این مقاله را درقالب دعوای زبان ترکی و فارسی نبینید! من فکر می کنم در اینجا یک مساله اساسی در مورد زبان فارسی امروز که تا به حال از نظرها مخفی مانده بود مطرح شده. من اصلا نگفته ام که زبان فارسی امروزی مرده است! ولی دقیقترین تعبیرم همان است که آقای ایرانی هم آنرا تکرار کرده : "گویش فارسی گلستان سعدی مرده است و به تاریخ ادبیات پیوسته است، چون دیگر کسی به آن گویش حرف نمی زند" یعنی اینکه منظورم بیشتر نحوه تلفظ هاست و این بدیهی است که زبان فارسی امروز از ریشه همان زبان فارسی زمان سعدی و حافظ است. ولی نکته اساسی که من دنبال رساندن آن هستم این است که گویش زبان رسمی و کتابی فارسی با زبان مردم کوچه و بازار بسیار فاصله گرفته که بسیار برای زبان مضر است. آقای ایرانی نکته خوبی گفته اند: در زبان انگلیسی بیش از ده نوع صدای ش را مینویسند. مثلا sugar را مثال زده اند. در واقع تاکید من درست روی همین موضوع است که در زبان انگلیسی املای کلمات را حفظ کرده اند ولی تلفظ آنها را از زبان مردم امروز گرفته اند. مطمئنا انگلیسی ها دنبال معما درست کردن نبوده اند که "s" بنویسند ولی "sh" بخوانند! تفاوتهای تلفظی امروز کلمات در انگلیسی نشان می دهد که این زبان در طول زمان دچار چه تغییراتی شده است. اگر انگلیسی ها هم می خواستند مثل ما برخورد کنند باید مردم را مجبور می کردند که این کلمات را همانند چند صد سال پیش تلفظ کنند، مثلا بگویند "سوگر" !

هرمس

اکثر این اظهارات که یادگار هولناک تاریخند، احضار ارواح تاریخی و داستان های تاریخی - خواه به شکل جعلی یا راستین- ازبرای بنیان نهادن تفکر خیر و شر در جهانی است که هیچ سنخیتی با این نگاه ندارد. تأخیر دیرکردگان همیشه تناقض نما است و نتیجه آن نیز آپوری )Apori)است. پارادخش جهان معاصر، از روزن فلسفه سیاسی یا فلسفه اجتماع، شهروند است، حال آن که آن چه از اکثر این اظهارات بر می خیزد، بحث همگنی مقابل ناهمگنی است، بگومگویی بر سر اثبات خود یا ابراز وجود در سلکی است که هیچ دخلی به مفهوم شهروند و شهروندی و مدنیت ندارد. ما همیشه تأخیر داشته ایم و همین تأخیر همیشه منجر به ناهمزمانی ما با جهان شده است. شاید هم همین ناهمزمانی ما است که در خلال این اظهارات چونان شبحی چرخ می زند تا در این جهان بی بنیاد به دنبال بنیادی برای هویت خود بگردیم؛ هویتی که گویا مقدم بر همه و فقط هویت جمعی است نه فردی. یعنی دور شدن از خودبنیادی و دل دادن به تعین جمعی؛ یعنی ناسازگاری با آموزه خودبنیادی و چنگ انداختن به هویت چونان همذات پنداری و نه رهائی. اما هویت خود را از گذشته بیرون کشیدن، یا به امر طبیعی فروکاستن، همانی است که نیچه به گونه و در زمینه دیگری می گوید: چشم ها به عقب می نگرند و پاها به جلو می روند. در همین رزمگاه است که درهمآمیزی از سوی دو طرف به معضل بدل می شود و هر طرف سعی بر آن دارد بر پاکی و اصالت خود انگشت بگذارد. اصالت یا پاکی یا همگنی در اساس ضد ناسازه و ناشی از جستن در خورجین های تاریخی است که زمانی می خواستند جهان و انسان را فقط بر مبنای یک اصل و یک بن و یک آخشیج و یک ساده تقسیم ناپذیر دریابند. نگاه تامگرا از همین خورجین ها مایه می گیرد. اصالت، تامگرا است. تامگرائی همان تقسیم جهان به دو قطب است و به همین جهت تامگرائی همیشه رگه هائی از تفکر دینی دارد.

یک ایرانی دیگر

دفاع از زبان مادری فارسی!

در تأیید حرفهای جناب ایرانخواه باید بگویم که آخر دوستان، شما کدام ملتی را در دنیا می شناسید که برای خریدن نان و فروختن خانه و براه انداختن کار ارباب رجوع در اداره ها از زبان شاعران و نویسندگانش استفاده کند؟ آیا فرانسویهای مقارن انقلاب فرانسه مثل قهرمانان کتاب بینوایان حرف می زدند؟ آیا آلمانیها امروز بزبان گونتر گراس حرف می زنند؟ آیا مردم ترکیه وقتی توی قهوه خانه نشسته اند و با هم گپ می زنند مثل نوشته های اورهان پاموک و یاشار کمای و عزیز نسین حرف می زنند؟

مسئله همان است که جناب ایرانخواه گفتند، کتابهای فارسی هزار سال پیش را اگر جلوی یک فارسی زبان، یا کسی که سواد فارسی تا دیپلم دارد، نزدیک به همه مطالب آنرا می فهمد، اگر نفهمد، باید در هوش او شک کرد، نه در زنده بودن زبان فارسی!

ایرانی

دفاع از زبان مادری فارسی!

بنده دو سه بار گفتم هزار و صد و چندجا هزار و دویست. کم و بیش هزار وصد و پنجاه سال از زادروز رودکی میگذرد و حدود هزار و و صد و پنجاه سال از سلسله پرافتخار صفاریان. بنابراین هزار و صد و پنجاه سال ادبیات پیوسته زبان پارسی را میتوان ثابت کرد و شاید با اسناد تاریخی بتوان پنجاه سال دیگر به این شمار افزایید. زیرا محمد عوفی میگوید که نخستین شاعر پارسی-سرای ابوالعباس مروزی حدود هزار و دویست سال پیش در مرو میزیست.

استادی بیدیپلم اخیرا ادعا میکند که شاهنامه و بوستان و گلستان و رودکی و کتاب فارسی ابن سینا و بیرونی و غیره را یهودیها در این دویست سال ساختند. ماجرای دشمنی با زبان فارسی که صد و پنجاه سال پیش در قفقاز میان پان ترکیستها و در هندوستان بخاطر حکومت انگلیسیها آغاز شد و امروز هنوز ادامه دارد، نشانگر دشمنی عمیق ایرانستیزان با این زبان تاریخی و ایرانیست. زیرا هزار و دویست سال ادبیات پیوسته همانند است با هزار و دویست سال تمدن پیوسته. چیزی که کمتر در جهان کنونی آن را میتوان دید.

در هر حال دوستان میتوانند به سفارتخانه جمهوری آذربایجان و جعلیات فراوان بنگرند:

http://www.azembassy.be/contents.php?cid=13

زردشت ترک میشود، سومریها و آکادیها ترک میشوند، پنج سلسله غیر ترک مانند شدادیان و روادیان و سالاریان و شروانشاهان.. ترک میشوند، بابک خرمدین که پیش از ترکی-زبان شدن آذربایجان میزیست ترک میشود، نظامی گنجوی که یک بیت ترکی ندارد جزو ادبیات ترکی آذربایجان قرار میگیرد. آلبانهای قفقاز که در امنیان حل شدند تورک میشوند. این را یک دیوانه مانند پورپیرار نگفته است بلکه اطلاعات رسمی جمهوری آذربایجان است. سپس اگر ایرانیان به شاهنامه و تمدن واقعی ایران افتخار کنند، شوونیست و باستان پرست و غیره میشوند.

سیامک ایرانی

در رکاب ِ اهریمن

بحران هویت، مادر رویزیونیسم است و رویزیونیسم، مادر دروغ و جعل، مجموعه ی این ها که به نابلدی و تازه واردی گره بخورند، آش ناگواری می شود که امروز بیش از هر جا در انبان پان تورکیسم و برادر دو قلوی اش، پان کوردیسم یافت می شود. همان طور که گفتیم، زبانی به نام زبان مادی وجود ندارد. آنچه که وجود دارد فرضیه ای ست از سوی یک زبان شناس روس به نام مینورسکی، که می گوید "گمان" می کند که کوردی ادامه ی "زبان" مادی باشد. یعنی همان زبانی که نیست و حتا یک جمله نیز تا کنون از آن یافت نشده است. به نظر ما، در شرایط کنونی، منطقی ترین گمان این است که مادها و پارسها دو گویش از یک زبان را سخن می گفته اند. این از آن روست، که حتا اوستایی را، که ایرانی شرقی ست، با پارسی باستان، که ایرانی جنوب غربی ست، نمی توان دو زبان دانست. کسی که اوستایی بیاموزد، فرس باستان را نیز آموخته است، و بر عکس.

*

آن زرتشت نامی که منابع یونانی به نام زرتشت مغ از آن یاد می کنند، همان مردی ست که پیتاگوراس نیز در مکتب او درس خوانده بود و در آن زمان، فرزانه ای با آوازه بود. این زرتشت، با زرتشت سپیتمان یکی نیست. هزار سال فاصله است میان اینان. فرای این، زرتشت اصلی، بنا بر توافق عمومی دانشمندان، برخاسته از غرب ایرانزمین نیست. ایرانیکا در این زمینه می گوید:

while there is general agreement that he did not live in western Iran, attempts to locate him in specific regions of eastern Iran, including Central Asia, remain tentative

سامان باربد

در رکاب ِ اهریمن

دوست عزیز سیامک ایرانی

واقعا سپاسگزارم که برای پیام من اینهمه وقت صرف کردید؛ نکاتی را مطرح کردید که اگر نمی نوشتید نمی دانستم که در نظر شما فرقی نمی کند نژاد ما چه باشد؛ من خودم نمی دانم نژادم چیست؛ به قول معروف نیمی م ز تورکستان؛ نیمی م ز فرغانه. با اینهمه باور کرده ام که در هر آدم، نیرویی هست که در دوره ی حیات کوتاه خود بتواند، راهش را پیدا کند به قول یکی از پیامگزاران "خود بنیاد" باشد. برای همین هم نوشتم که اولین قدم همان اشا ست، یعنی آدم ته دل خودش مطمئن باشد حرفش درست است. در باره ی شاعران معاصر نوشتید، گمان می کنم بشود اینجا نوشت چون هر چه هست، سیاست ما در انتخاب میان پدر و پدر بزرگ نیست در سوتفاهم است که انتخاب گم شده است. مشکل ما بی پروایی شاعران نیست. مشکل نه فقط در شعر، در هر "شغلی" اینست که در هیچ کاری، کسی کسی را نمی پذیرد!ما همدیگر را ادامه نمی دهیم. هچ موسیقی دانی، هیچ نقاشی، هیچ حسابداری هیچ حقوق دانی! یک دکتر خوب یا نوکر و مرید دکتر پیر دیگر است یا جار می زند که همه احمق اند. البته کمتر کسی گذشتگان، مثلا بوعلی را نادان می خواند، آنچه من می خواهم بگویم اینست: چقدر به گذشته ی بی واسطه احترام گذاشته ایم؟ هنوز بسیاری چیزهاست که می توانیم از گلشیری یادبگیریم. باور نمی کنید؟ از سردوزامی بپرسید، از فرزانه بپرسید؛ نقد خلاق را پی بگیرید. این اتفاقی نیست که حتی برای رضا براهنی هیچ جا مگر اینجا و اکنون بهتر دانسته نمی شود؛ هرچه در به در بگردد و ناله کند که مرا"بشاعران".و جای دیگر خواهان تجزیه شود. در باره ی عبدالرضایی هم. اگر او را می بینید بگویید همه و هر کسی یکی از خود های خویشتن اند. شاید بهتر باشد دست از معامله بردارد.

اگر تا اینجا حرف های مرا تحمل کرده اید بگذارید حقیقتی را برای شما بگویم: وقتی آلن کینزبرگ می رفت به شهر دیگری تا میان شاعران آنها در شب شعر شرکت کند، معرفی نامه ای از ویلیام کارلوس ویلیامز با خود برد. احتمالا احتیاجی به این کار نداشت، هر که شعر او را می خواند، حتا پیش از آنکه آلن اظها نظر کند می فهمید که با شاعر توانایی روبروست. احترام به گذشته ی بی واسطه از او بر می آید کاش از ما هم برمی آمد. هرچند بی پروا تر از او کمتر شاعری ست. چندی پیش، در همان حلقه ی شاعران پنجاهمین سالگرد شبی را که کینزبرگ شعر زوزه را خواند محترم داشتند: پنجاه سال پیش در چنین روزی... گلشیری گذشته ی بی واسطه ی ما ست. او را محترم بداریم.

مزدک

دفاع از زبان مادری فارسی!

چرا این آقایون پان ترک اسلامی با این همه کینه به بوجود آمدن زبان انگیسی نگاه نمی کنند؟زبان انگیسی کنونی ترکیبیست از زبان اسپانیایی و ویکینهای(اسکاندیناوی) و ژرمن ها!چون این منطقه مدت زیادی تحت نفوذ این گروها بوده و بعد از ویکینگها که قسمت بسیاری ار اروپا را تسخیر کرده بودن وهنوز انگیسی وقتی می خواه بچه اش را بترسون میگه ویکینگها مآین میخورنت!(شوخی در حقیقت با و جود توحشی که اینها داشته اند از مسیحیان دمکرات تر بوده اند.زن بین آنها جایگاهی نسبتا بالایی داشته و بزور دین خود را به کسی قالب نکردن.مقایسه کنید با اسلام و ادیان سامی).و بعد اسپانیا حدود چندین قرن براین منطقه حاکم بود . سپس ژرمنها و می توان هنوز آثار این زبانها را دید.مثلا کلمه کلیسا در انگلیسی میشود چرچ و در اسکاندیناوی شیرکا یا کیرکا و در اسکاتلندی میشود کیرکا!ازاین مثالها بسیار است. بنابراین توضیح و جنگ و دعوای زبانی را باید به زبان شناسان واگذارد نه به آن عمومیت داد.شکی نیست که پان اتراک اسلامی هدفی جز پراکندن تخم کینه و دشمنی بین مردم ندارند.چیزی که در نهایت به نفع حرامیان اسلامی است تا به سرکوب خود ادامه دهند!

ایران گلوبال

دوستان گرامی!

اظهارنظر تابلو اعلانات و محلی برای "مرده و زنده باد " نوشتن ؛ نیست . لطفا رعایت نمائید

خشایار

" اظهار نظر" ایران گلوبال بدل به رزمگاه خیر و شر !

آقای هرمس،

من که متوجه نشدم بحث شما بر سر چیست. چرا این همه کلی گوئی؟ اگر حرفی برای گفتن دارید، چرا پوستکنده نمیگوئید. چه نیازی برای گفتن نظر خود در پرده ای از ابهامات است؟ در این تارنما که اندیشه شما سانسور نمیشود. پس نگرانی شما از این همه ملاحظه کاری برای چیست؟

ناصر مستشار

بالاخره بین حماس والقاعده اتحاد بوجود آمد و حزب الله که از مدتها پیش از القاعده در جنگ علیه اسرائیل پشتیبانی گرفته است .اینک در واقع القاعده به یک کشور تروریست پرور اما بدون سرزمین معین تبدیل شده است که در واقع در اکثر کشورهای اسلامی از پایگاه استواری برخوردار است ؟ اسرائیل ستیزی بعضی از چپ ها همسو با رژیم اسلامی هست.همین روزها در هلند جریان مشکوکی که خود را چپ می نامد با شعار زنده باد اسلام شروع بکار کرده است.بگذریم که مارکس وانگلس ولنین واستالین ومائو در تمام نوشته های خود از دین بعنوان افیون توده ها یاد کرده اند اما کمونیستها این اصل اساسی را به فراموشی سپرده اند.آیا حالا درست است که کمونیست ها از جنبش طالبان وحماس وحزب الله و ""القاعده"" دفاع نمایند که اهمین سازمانها اسلامی زمینه های ورد امریکا به منطقه شده اند؟ رژیم اسلامی بخش وسیعی از کمونیست ها اعدام کرد اما وارثان کمونیست در ایران هنوز از رژیم اسلامی دفاع می کنند وخواهان اصلاح همین رژیم هستند.این کمونیستها حتی به رفقای اعدامی خود نیز وفادار نیستند وبخش وسیعی از آنها به انفعال وهمکاری با رژیم اسلامی به خاطر مبارزه ضد امپریالیستی ضد اسرائیلی احمدی نژاد و همبستگی با حماس وحزب الله و""القاعده"" کشیده شده اند.کمونیستهائی که از هر عملیات انتحاری علیه غرب خوشحال می شوند آنقدر پست وحقیر هستند که بحث با آنها تنها اتلاف وقت است.همانگونه که زمان شاه از همه حرکات ارتجاعی آخوندها علیه شاه حمایت کردند وعاقبت کشور را در اختیار ارتجاع سیاه گذاشتند.دفاع چپی ها از مردم دروغی بیش نیست چرا که هم اکنون کمونیستهای ارتدوکس برای جبران شکستهایشان در برابر امپریالیسم وانتقام جوئی از آنها در حال کمک رسانی فرهنگی و ایجاد پشتوانه مردمی و راه اندازی محبوبیت برای حزب الله و حماس و ""القاعده هستند؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.