رفتن به محتوای اصلی

انقلاب لازم یا نالازم نداریم!
24.02.2008 - 19:26

هرمس

نه نقد روشنفکران به این شیوه که اینان که الان چنین می اندیشیدند چرا در آن زمان این گونه نیندیشیدند، درست است، و نه این را از یاد ببریم که دست بر قضا بازرگان نخستین کسی بود که آن جمله تاریخی را اظهار کرد که "ما باران می خواستیم سیل آمد". آن چه در بهمن 57 اتفاق افتاد، انقلاب به معنای کلاسیک آن بود و در نبرد "که بر که"، اگر بخواهیم از این ادبیات کهن سیاسی استفاده کنیم، به گونه دیگری رقم خورده شد. پارادایم حاکم بر ذهنیت روشنفکری ایران و جریانات سیاسی آن زمان، پارادایم ایدئولوژیک و انقلابی گری بود. و این پارادامی انقلاب چنان عمده و حکمفرما بود که حتا شاه هم اصلاحات خود را، که به جا هم بود و برحق، انقلاب نامید. اکنون دوره دیگری است، روح حاکم بر اکثر روشنفکران، خواه در ایران خواه در جهان، انقلابیگری نیست، که اصلاح و تحول طلبی است. حالا اگر کسی از تحول حرف زد، این دیگر بی مقدار است که به او خرده بگیریم، چرا دیروز از این حرفها نزدی؟! هیچ جنبش اجتماعی در خلاء صورت نمی گیرد و لازم به یادآوری هم هست که هر انقلابی پیش از آن که برآیند آگاهانه باشد، بیشتر مولود شرایطی است که در آن روی می دهد.

اما رویداد 57 در کسوت پدیده "جمهوری اسلامی" یک فرق عمده با انقلابات دیگر داشت: دچار تناقض و پارادوکس ذاتی بود. آماج انقلاب به خاک سپردن گذشته و بنای آینده است بر مبنای نظریه معاصر. حال آن که در این رویداد آماج انقلاب آینده سازی از گذشته بود و هست. پدیده ناقص الخلفه جمهوری اسلامی از همین تناقض سرچمشه می گیرد. بهتر است به جای پرداختن به این ای کاش ها، دریابیم که آن چه روی داده، به چه دلایلی در این یا آن کسوت روی داده. شکاف تاریخی و سلطه پارادایم ایدئولوژی و انعطاف ناپذیری و بی کفایتی نظام پیشین در مدیریت بحران و عدم موفقیت در دربرگیری بیشتر محذوفان پیشین، درعین دقایق شخصی، راهی را رقم زد که ما به دورباطل آن گرفتار آمده ایم. انقلاب لازم یا نالازم نداریم. انقلاب خواست این یا آن شخص نیست، چراکه انقلاب پدیده قطعی نیست.

نویدی

باربد گرامی

سلام. متشکر از توجهت. تمام سعی من این بوده است که متن را هر چه ممکن است نزدیک به فضای متن آلمانی ترجمه کنم. در عین حال بهتر بود یک روز دست نگه دارم و پس از فرونشستن سرگیجة ناشی از کار فشرده ویرایشی نهائی بکنم. با این همه می
توانم اطمینان بدهم که به رغم چند سهو متن نزدیک به متن آلمانی
ست و به ویژه طنز متن آلمانی را تا حد امکانی که زبان فارسی می
دهد در خود دارد. و توجه می
دهم به تئوری ویتگن
اشتاین که زبانها کاملاً به یکدیگر قابل ترجمه نیستند. نویسندگان اشپیگل سخت به بازی
های زبانی علاقمندند و گاه باید سپیدی
های کاغذ را خواند و این برای غیر اهل زبان شاید خیلی ممکن نباشد. در مورد پاره
ای واژه
های کلیدی حتی وقتی اطمینان داشتم، تا شاید واژه معنای دیگری نیز داشته باشد به چند فرهنگ مراجعه کردم.

يک خواننده

ايران گلوبال از نظر سانسور بهتر از بيشتر سايت های ديگر است. ولی اين ايده که ايران گلوبال سانسور نمی کند توهمی بيش نيست. من تحت همين عنوان «يک خواننده" چند ياداشت گذاشته ام که از 5 ياداشتی که تاکنون کذاشته ام 3 عدد يعنی 60% سانسور شده است. و فحاشی هم نبوده است. شايد همين نوشته هم سانسور شود.

با اين حال تاکيد می کنم که ايران گلوبال از بسياری سايت های ديگر بهتر است. اولين و مهمترين مسئله آنست که دروغ نگوئيم. اينکه ايران گلوبال سانسور نمی کند حقيقت ندارد. قدم بعدی آنست که چگونه سانسور کند که کمترين صدمه و بيشترين سود را داشته باشد. طبيعی است که فحاشی نبايد باشد. ولی چگونه فحاشی را از اعمال سليقه جدا کنيم. يک راه اين است که کامنت های حذف شده را با يکی دو هفته تاخير و با حدف آنچه فحش و توهين محسوب می شود، در قسمت مخصوصی خودشان منتشر شوند.

حبیب تبریزیان

حتی با یک تجربه متعارف سیاسی از دوران شاه میتوان گفت ، کتاب در دست تآلیف میلانی باز خوانی واقعی از یک دوره تاریخی وعمده ترین بازیگر آن دوره است. ولی این تصویر سازی از شاه نیز این خطر را دارد که سنجشگری شخصیت شاه بر متن یا در برابر یک الگوی شخصیتی سیاسی ایده آلیزه ، آنهم بی توجه به متن جهان سومی جامعه ما ، قرارگیرد. آدم اگر صد در صد هم ایرادات شخصیتی شاه را بپذیرد، نباید لحظه ای فراموش کند ، به لحاظ شخصیتی ، ژنرال کنعان اورن ترکیه، چیان کای چک در تایوان ، و یا ژنرالهای کره جنوبی و... و همه آن اقتدارگرایانی که کشورشان را از به مرحله صنعتی رساندند و پیش زمینه دموکراسی را شالوده ریزی کردند، در کاراکتر خود تفاوت اساسی با شاه نداشتند. باید شاه را با مدعیانش مقایسه کرد و نه با یک تابلوی ایده آل. به نظر من آنچه مهم است این است که بدانیم : در تاریخ معاضر ما پهلویسم ـ با همه چرک و کثافت خود ـ عمده ترین جریان ناسیونالسیم ایرانی بود که رو بسوی مدرنیته و مدرنیزاسیون ایران داشت و خمینسیم، و اسلام سیاسی عکس برگردان تاریخی آن. تقدیر نظام سیاسی ایران ما هرچه باشد، جامعه سیاسی ایران، بدون پاسخ دهی به این تقابل تاریخی دوران ساز میهنمان، راه خود را به سوی یک آشتی ملی به قصد ایجاد یک ملت ـ دولت مدرن، فراخور تاریخمان، نخواهد یافت.

من با قطیت میگویم اگر خمینی این همه جنایت را هم نکرده بود ، و اگر دموکراسی هم میداد ، باز به لحاظ بافت دین

یش که به ساختار قدرت و نظام سیاسی ایران تحمیل کرد در مقایسه با رژیم شاه یک رژیم ارتجاعی بود و در بهترین حالت مشروعه اسلامی ـ پس از صد سال ـ بالغ شده شیخ فضال الله نوری میتوانست باشد.

مزدک

...مختص به آن کشور احترام قائل باشد. البته زبان مشترک این قوم زبان عربی است لیک آن دسته ای که درون کشور اسرائیل زندگی میکنند زبان عبری زبان دوم آنها شناخته میشود. منبع اصلی آنها از قوم اسماعیلیه درمصر و اسلام (شیعه) هستند.(از مقاله)

با درود خانم زرگریان دست تون درد نکند با این اطلاعات درمورد دروزیان اتفاقا یکی از اشنایان ما هم اسماعیلی است و این مقاله را بهش نشون دادم از شادی دم درآورده بود.چند وقت پیش هم قزافی در مصاحبه ای خواستار برگرداندن حکومت فاطمیان در لیبی شده بود!ولی بنظرم در مورد منبع اصلی اسماعیلیان در پاره گراف بالایی بجای اسلام ایران درست است هر چند که اینها مسلمان شیعه هستند و لی به دو گروه مهم تقسیم شده اند که فاطمیان در مصر و اسماعیلیان در ایران بودند که حسن صبا رهبری انها را داشت و بنام خداوند الموت مشهور است و شاعر نامی ایران ناصر خسرو هم اسماعیلی بوده!ولی گویا اسماعیلیان ازفاطمیان در مصر تاثیر بسیاری گرفته اند!بهر حال در ایران اسماعیلیان را مسلمان نمی دانند و من نیز در مسلمان بودنشان شک دارم .اینها از اسلام برای مبارزه بر ضد حکومتهای اسلامی حاکم برایران سالیان سال مبارزه کردند و بزرگترین و مقاوم ترین گروهای چریکی را درتاریخ بوجود اوردند!همانطور که گفته اید نه نماز می خوانند و نه روزه می گیرند و زیارت کعبه را هم بت پرستی می دانند و زن و مرد بینشان از حقوقی مساوی برخوردار است و در نوع پوشش آزادند!چیزی شبیه قرمطیان و گویا اینها را قرمطی هم می خوانند!ولی ریشه تمام این گروها برمی گردد به فرهنگ اصیل ایران=خرمدینی=سیمرغی=مزدکی= زن خدایی! که توسط استاد م.جمالی به رشته تحریر درآورده شده و شما میتوانید به سایت ایشان برای آگاهی بیشتر مراجعه کنید! www.jamali.info

بهمن رزاقي

گزارش ارزیابی همآیش پاریس

من در نشست پاريس به اميد اينکه يک اپوزيسيون واحد شکل بگيرد شرکت کردم اما آخر سر بازهم خودي وغيرخودي بازي در آوردند .رهبر همه آن نمايشات کسي نبود جزء کامبيز روستا که يک دکتراي کيلوئي از يکي از دانشگاه هاي اتريش گرفته است ودائم تيتر دکتراي خودش را به رخ ديگران مي کشد.حالا از همه اينها بگذريم کاميز روستا در شهر سکونتش برلين نيز ماجراهاي ...... را پشت سر گذاشته است که اينجا جاي گفتن همه آنها نيست.بهر حال اين کامبيز روستا بخاطر روحيه خود محوري همه نسشت را به ميل خودش خراب کرد و آخرين اميد هائي که در حال شکل گرفتن را هم خشکاند.اين بود نشست پاريس که از برلين باحمايت شاهزاده شروع شد و در لندن سوخت گيري کرد اما در آسمان پاريس سقوط کرد.حالا اينها دارند پس از هشت ماه به مردم گزارش مي دهند.اين کامبيز روستا به زور نفس مي کشد ولي ميخواهد رهبر ملت ايران بشود.از قديم گفته اند عقل سالم در بدن سالم وجود دارد

مزدک

کسی نیست بگه آقای میلانی مگر خود شما از اسلام خبری داشتید؟چقدر بعنوان یک سیاستمدار با دکترای سیاسی از مافیای درون حوزه های اسلامی آشنا بودید؟بنظر من بزرگترین جنایاتتی که در زمان رزیم شاه صورت گرفت و شما بعنوان یک دلیل برای شکست انقلاب وپیروزی ارازل و اوباش اسلامی اشاره ای کرده اید همین در بند و زنجیر کردن وکشتن تمام روشنفکران و آزاد گذاشتن نیروهای ارازل اسلامی بود!اینهم بخاطر مذهبی بودن و ضعف درونی و شخصیتی خود شاه از یک طرف و برای تحمیق توده ها و ترس از چپ از طرف دیگر بود.بقیه عوامل هر چند مؤثر بودند اما بیشتر جنبه جانبی داشتند تا تعین کننده!

سیامک ایرانی

قندچی عزیز، یک پرسش:

در فلسفه ی سیاسی تا به امروز مفهوم ِ امر سیاسی، همان چیزی که کارل اشمیت آن را Begriff des Politischen می نامید، با پیروی از ارستو، "نیکی همگانی" تلقی می شده است. من در مقاله هایم نشان داده ام که در فلسفه ی سیاسی ایرانشهری، بر خلاف فلسفه ی اروپایی، همگان، فرای انسان، مفهوم طبیعت، در وسیع ترین بُعد ِ آن را نیز در بر می گرفته است. اکنون، در ادامه ی پرسشی که هرمس گرامی نیز مطرح کرده بود، لطفن توضیح دهید که آیا آینده نگری، آنگونه که شما آن را تبیین می کنید، چیزی به نام مفهوم امر سیاسی را قائل است یا خیر. و اگر آری، کراننمود و تعریف آن چیست. این پرسش را از آن رو مطرح می کنم، چرا که بعد از پاسخ شما به این موضع باید بپردازیم که در جامعه ای چون ایران، که از یک دمکراسی ناقص در پیش از انقلاب، به یک فاشیسم الهی عروج کرده است، چگونه می توان با پرش از روی مفهوم امر سیاسی، که بی آن نه عدالت و نه آزادی سر پا می ایستند، به یک پارادایم احتمالی جدید رسید. به هر حال اگر انسان آینده ای که شما تصویر می کنید، نیمی از مغز اش را نیز به رایانه تبدیل کرده باشند، باز نیز نیازمند به تنظیم روابط اجتماعی با همگنان و طبیعت است. باز نیز واداشته است میان خیر و شر، درست و نادرست، و زشت و زیبا و در نهایت بقا و نابودی کیهانی خود تفاوت گذارد. به عبارت دیگر، به نوعی از یک پیمان همبودی نیازمند است. و در آخر تدقیق این پرسمان ها از سوی شما از آن رو بسیار مهم است که در ایران بخش بزرگی از چپ های سنتی، به همراه مسلمانی نظیر هواداران شریعی و فردید، خود را آینده نگر معرفی می کنند.

ناصر کرمی

جناب توکلی گرامی

بادرودی صمیمانه، و خسته نباشید، من ضمن تأیید یادداشت کاربری بنام [کاوه] برای من هم مایهء تعجّب هست که تا بحال شمال خبری از حملهء نظامی غیر انسانی ارتش تُرکیّه و آمریکا را به مناطق کُرد نشین، حداقل بر گرفته از [ رادیو فردا] در سایت ایران گلوبال نگذاشته اید.

ارادتمند ناصر کرمی

سیامک ایرانی

ارتش ترکيه وارد خاک عراق شد

ارتش تورک حق دارد وارد خاک عراق شود. بازی دوگانه ی رهبران کرد دولت عراق نادرست است، آن ها نمی توانند هم بر تمامیت ارضی خود پای بفشرند، امری که حق شان است، و هم جواز حمله به خاک تورکیه را به پیشمرگه های کرد دهند. همین مشکل را اسرائیل با محمود عباس دارد. سوای این لایه ی برونی، در اصول، این خود تورکیه است که مشکل را به وجود آورده است. تمدن تورک، با پارادایم های موجود اش، چیزی جز خود را تحمل نمی کند. کرد در درون تمدن تورک محلی برای حضور نمی تواند بیابد.

رهبران کرد یا باید پای تجزیه ی دست کم چهار پنج کشور بروند، که می نماید همین طرح را نیز دارند و شرایط کنونی را بهترین موقع برای رسیدن به یک کردستان بزرگ می شمارند (امری که کل آسیا را نابود خواهد کرد و به همان طرح برنارد لویس خواهد انجامید که در نهایت اش چین و هند نیز تجزیه می شوند)، و یا باید به یک ائتلاف بزرگ با مادر تمدنی خود، یعنی ایران دست بزنند. تا زمانی که کردها بر روی کشوری مستقل پای می فشرند، جز نکبتی همه سویه برای مردم کرد و دیگر ایرانیان دستاوردی ندارند. "طرح جابجایی" بخش بزرگی از همه ی این مشکلات را برطرف می کند. به شرط بازگشت به آغوش ایران و از میان رفتن تداخل جغرافیایی دو تمدن تورک و ایرانی، کردها همه چیزهایی را که به تنهایی می توانند داشته باشند، خواهند داشت، به اضافه ی چیزهایی که به تنهایی هرگز نمی توانستند داشته باشند.

اینترنتی

حقوق بشر و آموزش زبان مادری طاهر شیرمحمدی

اصل قانون 15 میگوید زبان رسمی فارسی هست. مانند همان دین شیعه که رسمی است. در ایران دین زردشتی یا کلیمی آزاد است ولی رسمی نیست. بنابراین اصل قانون 15 هم اجرا میشود زیرا زبانهای دیگر آزاد هستند ولی رسمی نیستند و پشتیبانی دولتی ندارند. هیچ منشور حقوق بشری وجود ندارد که هر زبانی را در هر کشوری بایست تدریس کرد. اینطوری افراد یک کشور نمیتوانند همدیگر را بفهمند.

منظر جاوید

گزارش ارزیابی همآیش پاریس

شما که دوبار تا کنون در بخش اظهار نظر مرقوم فرموده شکست همایش پاریس به گردن" یک دکترای کیلویی "کامبیز روست انداخته است ....!

البته معلوم نیست دکترای جناب رزاقی از چه جنسی است !! دوست عزیز لطفا حرف های خنده دار نزنید و به دیگران توهین نکنید

این چه حرفی است و من تعجب می کنم حداقل چند تن از فعالان این حرکت : جمشید طاهری پور ؛ کیومرث نویدی ؛ ناصر مستشار و حبیب تبریزیان حضور روزانه در این سایت دارند و متاسفانه سکوت اختیار نموده اند

بنظر من اشکال مسکوت ماندن نشست برلینی ها به رابط امریکا و ایران بر می گردد از ابتدا هم در زیر سایه روابط بحرانی ایران و امریکا شکل گرفته بود و این سناریو در واقع ادامه و یا بهتر گفته شود کپی برداری از سناریو افغانی بود واما ایده اصلی نشست برلین سابقه طولانی تری دارد

خلاصه کنم علت شکست همه برنامه ها ی اپوزیسیون جدایی این نهاد ها که با جامعه ایران است شما ها انقدر رزیم اسلامی را در ذهن تان کوچک و نتوان فرض می کنید که تصور می کنید که اگر نهادی متشکل از چند ده و یا چند صد نفر می توانند رزیم را سرنگون نمایند

این تفکر خیال خامی است اگر سنایرو افغانی قادر شد که طالبان را بر اندازد بخاطر این بود که تما م همسایگان و قدرت های جهانی و منطقه ای مجاب شده بودند که طالبان سرنگون گردند و قدرت ها دولت مترقی کرزای را جایگزین طالبان کنند

بعد از واقایعی که در این دو کشور رخ داد موجب ترس و هراس ایرانیان شد بخصوص که گروهای مدافع مسایل ملی _ قومی در خارج کشور چنان ترسی در مردم افکندند که مردم علیرغم نفرت از احمدی نزاد به این باور شدند که در صورت سرنگونی همین کثافت ها ؛ انتظار روزهای بد تری می تواند در انتظار انان باشد. علت شکست این نهاد های چند ده نفری بایستی در مایل بالا جستجو نمود نه دکترای کیلیویی ....

البته حرف مفت زنی ؛ توهین و شکست ها را به گردن دکترای کیلویی " فرد" گذاشتن ؛ مد روز شده است جناب رزاقی چه خوب بود ؛ کمی فکر می کردید و چشم هایتان را می بستید دست از گروه گرایی و شخصیت پرسیتی و ادم خراب کنی ؛ می کشیدی و...

چرا منشور 81 پیروز نشد ؛ چرا اتحاد جمهوریخواهان با ان همه سر و صدایی که امید افرید بی صدا بادش خوابید ؛ چرا لائیک ها جمهوریخواه با ان شعار های رادیکال در نیمراه پنچر شد چرا رفراندام با 34 هزارامضا ی ا ینترنتی ابتدا 2 شاخه شد و یک شاخه اش که دست هایون بود ؛ خود شکنی کرد و شاخه دیگرش را که آهی هر بار کوک شد می کرد ؛ به حال خود رها شد و....

سیامک ایرانی

ارتش ترکيه وارد خاک عراق شد

آقای ایرانخوه گرامی، یکبار دیگر نیز موضوع خالی کردن پشت کردهای عراق را توسط دولتمردان پهلوی عنوان کرده و پاسخ گرفته بودید. پاسخ را تکرار می کنم، تا دوباره اگر سخنی بود بحث کنیم. رژیم پیشین منافع ملی ایران را در چارچوب دولت-ملت تعریف می کرد و مرزهای سیاسی ایران را به رسمیت می شناخت. از این منظر، دفاع نخستین از کردهای عراق بخاطر ایرانی الاصل بودن آن ها نبود، بلکه به عنوان ابزار فشار به آن ها نگاه شد و با رسیدن به هدف نیز، آن ابزار کنار گذاشته شد. ایرادی که اما شما می گیرید بر اساس تعریفی دیگر از ایران است. شما ایران را به عنوان یک هژمون و یا حتا از روزن امپراتوری تعریف می کنید و بر این اساس، منافع امپراتوری را فرای مرزهای کنونی ایران دنبال می کنید. از این روزن شما حق دارید، ولی چه درست یا نادرست، دولتمردان رژیم پیشین در این چارچوب نمی اندیشیدند. شاه و نظریه پردازان دور و بر اش در نهایت می خواستند ایران را به یک هژمون تبدیل کنند، که البته در دهه ی هفتاد چنین امکاناتی نداشتند و به این عدم امکان آگاه نیز بودند.

**

سوای این، بنده به نژاد مردمان و تعداد کروموزوم های شان کاری ندارم. آنچه که مهم است، نژاد فرهنگی ست: دستگاه مفهومی کلانی که یک فرهنگ بر آن استوار است.

وقتی شما از نژاد محمد رضا شاه می گوئید و پشت کردن اش را به کردها از این منظر می نگرید، دارید در فضایی دست به تفکر می زنید که بنده نمی توانم در آن شما را دنبال کنم. صفوی ها کرد بودند، ولی چه کردند با ایران جز کشتاردرمانی و توسعه ی خرافات؟ به هر حال سیاست را با نژاد نباید آلود.

و در مورد "اسلام بدبخت" که می گوئید به این مسئله کاری ندارد، موافق نیستم. اسلام به همه چیز کار دارد، هم به این مسئله، هم به آن مسئله، هم به گذشته، هم به حال، هم به رفتار آدمی در زیر تشک، هم به چگونگی مردن ات، هم به زندگی ات پس از مرگ، هم به خندیدن ات، هم به گریستن ات، هم به غذا خوردن ات، هم موسیقی گوش کردن ات، هم به لباس پوشیدن ات، هم سخن گفتن ات، و در انتها، حتا به سخن نگفتن ات. به هر حال اگر شما میان مشکلات تمدنی ما و اسلام رابطه ای نمی توانید ببینید، بنده متاسفم. فردوسی و حافظ و خیام و رازی و ابن راوندی و ابن مقفع و کسروی و هدایت و آخوندزاده و عشقی و کرمانی و طالبوف و اخوان و نادرپور و هزاران متفکر شعوبی دیگر دیده بودند. تمدن اسلامی در تضاد بنیادین با تمدن ایرانشهری قرار دارد. تا این عدم توازن رفع نشود، تمدن ایرانی به تراز و تعادل خودبنیاد اش برنخواهد گشت و ایرانی که شما خواهان آن هستید، به روشنی بازنخواهد گشت.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.