رفتن به محتوای اصلی

تعطیل شدن عقل و رواج هوچی گری!
14.02.2008 - 21:26

بلخی

گپی با دوستان ِ ملی گرا

سيامک گرامی

از پاسخ شما متشکرم. نکات آموزنده ای داشت. با اينهمه پاسخ شما نشان می دهد که هنوز آمادگی برخورد مستقيم به مشکل «مقام موروثی" را در تزهايتان نداريد و نسبت به اين مشکل ميان بر می زنيد و از کنار ان می گذريد. در صورتيکه اگر اين نقطه ضعف پذيرفته شود، چه بسا که با انديشيدن بيشتر بتوان راه حل های کارسازی برای آن پيدا کرد. ... مشکلی نيست که آسان نشود ... هر چيز خوبی قابليت تکامل را دارد.

برای اين کار بايد دقيقا" بررسی کرد و تشخيص داد که چه منافعی هستند که مقام موروثی برای ما می آورد. سپس آن سودمندی ها را يک به يک بررسی کرد و ديد آيا می توان هر يک از آنها را به عهده نهاد ديگری که غير موروثی باشد نهاد. مثلا" مورد پيوستگی تاريخی و عدم کسست خاطره تاريخی که شما اشاره کرده ايد و بسيار اهميت دارد. در اين مورد يک پاسخ مثبت دارم و يک پاسخ منفی.

پاسخ مثبت آنکه اين هر دو را می توان به گردن يک نهاد حزبی پايدار نهاد. (دقت شود که از نهاد حزبی نام بردم و نه فقط يک تشکيلات حزبی. کوتاه آنکه نهاد حزبی دارای يک بينش تاريخی و يک خاطره تاريخی، يک ساختار انديشگی است.) نمونه آن حزب دمکرات و يا جمهوری خواه آمريکا که حدود 200 سال سابقه دارند. و يا بعضی نهادهای اروپائی که از انهم بيشتر سابقه دارند.

پاسخ منفی من آنست که اتفاقا" گرو گذاشتن همه «پيوستگی تاريخی" و «خاطره تاريخی" يک ملت و يک تمدن را در گرو يک خانواه بسيار خطرناک است و خطر کسست تاريخی را افزايش می دهد. بخصوص تاريخ چند صد ساله اخير ايران مويد همين ادعا است. در مورد سلسله های اخير ايران شاهديم که مقام موروثی نه تنها تضمينی به پيوستگی نيست بلکه خودش بلای جان پيوستگی و پاشنه آشيل و يا چشم اسفنديار پيوستگی و تداوم می تواند باشد.

همين امروز هم خود شما با يک مشکل روبروئيد. زيرا به عوض آنکه تلاش خود را متمرکز کنيد بر روی ساختن يک نهاد (نهاد حزبی يا يک نهاد مدنی و يا يک NGO ) که بتواند وظائف فوق (يعنی پيوستگی تاريخی و حفظ خاطره تاريخی) را به دوش بگيرد، در عوض وقت خود را تلف می کنيد که رضا پهلوی را آموزش دهيد که پادشاهی چيست و وظائفش کدام است. آيا اين اتلاف انرژی و توان بيان يک نقطه ضعف نيست؟

آیدین تبریزی

مخالفان آزادی حجاب در ترکیه چه می گویند؟

واقعا تاسف آور است!

حیف عمر نیست که عده ای وقت با ارزش را با نوشتن هجویات تلف می کنند!؟ هرکسی که احترامی برای خود قائل باشد باید احترام طرف مقابل را حفظ کند. اما جالبترین نکته آن است که کسانی که خودشان نام مستعار دارند، سعی می کنند دیگری را افشا کنند! ترور شخصیت شاید یک روش موثر! برای حذف مخالف باشد ولی من درک نمی کنم چطور می توان کسی را که نام مستعار دارد، ترور شخصیت کرد!؟ هیچ ایرادی ندارد کسی با نام مستعار بنویسد ولی به شرطی که حرمت قلمش را حفظ کند. با این شیوه کل کل کردن فقط وقت خود را تلف می کنید. فکر می کنم برای وقت گذرانی، تفریح های خیلی جذابتری از کامنت گذاشتن و حال دیگران را گرفتن وجود داشته باشد! بیایید کمی از فرصتی که ایران گلوبال در اختیار همه گذاشته برای دوباره اندیشیدن در مورد مسائل و مشکلاتمان استفاده کنیم که هرچه می کشیم از تعطیل شدن عقل و تفکر و رواج هوچی گری است. اما دردناک تر از این رفتار کامنت گذاران مستعار، فحاشی متقابل به اصطلاح روشنفکران حقیقی مثل آقای ناصر زرافشان و بینا داراب زند است! ما تا زمانی که نیاموزیم که شرط اول و ابتدایی رسیدن به دموکراسی، احترام به مخالف و نقد محترمانه و علمی نظر مخالف است، سرگذشتی بهتر از امروز را لایق نیستیم.

سیامک ایرانی

گپی با دوستان ِ ملی گرا

آقای بلخی گرامی، پرسش آغازین شما این بود که اداره ی امور نباید در دست یک خانواده باشد، به دیگر سخن، سرنوشت مردم باید از سوی خود آنان تعیین و برنشاخته شود. آن پرسش شما، پرسشی درست طرح شده بود و بی شک، پایه ای ترین ایرادی ست که به پادشاهی گرفته می شود. پاسخ بنده، با پُشتدهی به فلسفه ی سیاسی ایرانشهری، آن ایراد را برطرف کرد. با تقسیم مفهوم شهریاری در "شهرائی برگزیدنی" و "شهرائی نیک"، همانطور که در پیکنوشت پیش رفت، دیگر سدی در برابر چیرگی ِ "قانون ِ به نیکی استوار ِ برامده از رای ِ همگانی" نیست. بنابر این، "کاستی" برچیده شده است. آن امری که بنده به آن زیر مفهوم "پیوستگی تاریخی" نشانه داده ام، "هنر ِ می"، و یا یک "مزیت" است و نه یک "مشکل"، آنچنان که شما اینک به آن نشانه می دهید و آن را صورت بندی می کنید. راست اما این است که هیچ سامانه ی سیاسی دیگری از این مزیت برخوردار نیست. شما می توانید، در درون همبود و جامعه ی مدنی، هزاران شار-نهاد برای نگهداشت پیوستگی تاریخی بر پا بدارید، و ما باید نیز چنین بکنیم. بدون آنان نمی شود و همبود نیاز به ستون های گوناگون دارد. این ها اما، هیچ یک، تباین و همپادی ای با نهاد موروثی ِ پادشاهی ندارد. 980 سال اشکانیان و ساسانیان پیوستگی تاریخی را در دو خانواده پائیدند و تیمار اش کردند. آیا فکر می کنید مردمان ایرانشهر نهادهای دیگری نداشتند؟ فرهنگستان ها و هیربدستان و دبیرستان ها و آموزش گاه های هنری و موسیقی به اندازه ی بسنده بودند. حتا انسوکلپدی داشتند که به آن "هنگردیک" می گفتند و به دیگر سخن، "شهر" در کنار "شاه" خویشکاری خود را به جای می آورد.

بارها می شد که مردمانی حمله می کردند، برای نمونه هپتالیان، و نهادهایی را از میان می بردند، نهاد شاه اما چارچوب جهان را نگاه می داشت. این است ویژگی این نهاد. و فراموش نکنید، که آن خانواده، دیگر نه یک خانواده ی روزمره، بلکه یک نماد است. نمادی که در آن آگاهی تاریخ یک ملت پیوسته نمود پیدا می کند و نسل به نسل و واده به واده، می پوید و می پاید. حتا اگر خانواده ها نام شان دگر شود، آن نهاد، یعنی نهاد شاهی، به عنوان نهادی به بلندای خود تاریخ ایرانزمین، هر خانواده ی فرضی را در اندرون خود به درون ماهیچه های تاریخ اندرمی ممکد و گوهر خود را در گوشت و پوست آن خانواده اندرمی چکد. به دیگر سخن، آن خانواده، جامه ای می شود نو، بر تن آن نهاد ِ کهن. از همین روست که ما می گوئیم: اول پادشاهی، و بعد پادشاه. بنابر این اگر پادشاهی نتواند، باید بر اش داشت، که البته این فقط و فقط با سنجیدار های برامده از خود سنت شهریاری باید روی دهد.

کوتاه آنکه، آن پاشنه ی آشیلی که شما از آن سخن می گوئید، و درست نیز است، هنگامی ست که شهریاری در کالبد سلطنت فروکاسته، و ریزکاوانه تر بگویم، دُژپیکیریده شده باشد. در شهریاری ایرانشهری ما با چنین مشکلی از بُن روبرو نیستیم. بنابر این، پرسش دوم شما "کمبودی" را نشانه می رود که خود از آغاز نه تنها در میان نبوده است، که "افزونه ای" روشن و زیبنده بیش نیست.

*

از اینکه در مفاهیم و مینش ها ریز می شوید و می کوشید از این گذر بر کیفیت بحث بیفزائید خوشنود و سپاسگزارم. باشد تا دیگران نیز از این شیوه ی همپرسی و گفت و گوی به سامان و نیک آئین بیاموزند.

محسن کردی

آن روحانی که دکتر یزدی نمیخواهد از او نام ببرد هادی غفاری است و این واقعه امر پنهانی نیست بلکه من آنرا در جایی خواندم.. هویدا را که برای اعدام میبردند، در راهرو، هادی غفاری که یک آدم به تمام معنی روانی است، اسلحه خود را میکشد و از پشت تیری به گردن هویدا شلیک میکند. هویدا زخمی میشود و به زمین می افتد و میگوید؛ "اینجور قرار نبود". بقیه اش را خاطرم نیست که او را دوباره بلند می کنند و میبرند به پشت بام و تیرباران می کنند یا همانجا با تیر دیگری او را خلاص میکنند. نکته مهم "افتخاری" بود که هادی غفاری میخواست به نام خود در تاریخ ثبت کند که این او بود که امیرعباس هویدا را کشت. نامردی، ناجوانمردی و نامردمی برای این قوم افتخار است. بویی از شرافت و انسانیت و مردانگی نبرده اند. کسی که نگاهش به سهم امام و شهریه و پنج تومان پول روضه و اشک پیرزن گرفتن است که مردانگی نمیفهمد.

مزدک

انقلاب اسلامي به روايت آقاي داريوش همايون

اینست سزای کسانی که صدای ضجه گشنه گان و در مندان را ندیده می گیرد و بجای سعی و کوشش برای برقرای عدالت اجتماعی و احترام به حقوق انسانها با تکیه بر نیروی تحمیق کننده مذهب و قدرت نظامی به سرکوب و شکنجه و کشتار مردمی می زنند که تنها گناهشان زنده بودنشان و تنها آرزویشان ازاد بودن و لقمه نانیست.آیا این بیشرمی نیست که شاه از توده ای که اکثرا درفقر وبدبختی و بیسوادی و جهل نگه داشته شده بود و برای استفاده از مذهب شیعه بنفع حکومتش دست مرتجع ترین گروها را برای تحمیق مردم باز کرده بود انتظار دلسوزی داشته باشد؟و بدتر از همه آنهارا به نمک نشناسی متهم کند؟ شریف امامیها و فردوستها و هزاران ارازل و اوباشی که از قبل پهلویها ملیاردها دلار ثروت به جیب زدند در روز سختی حتی به خود نیز رحم نکردند تا چه رسد به تخت کیانی!اینست سزای فرماندهانی که بجای تکیه کردن بر مردم و سعی در بیدار کردن انسانها در یک جامعه آزاد و سکولار و انسان و داد(قانون+عدالت+حق)به تحکیم ارتش و تحمیق توده ها می پردازند!ناگفته پیداست که سرنوشت ارازل و اویاش اسلامی بهتر از این نخواهد بود!

راد از اهواز

آیا حکومت اسلامی تا سی سال دیگر بر پا خواهد بود؟ سه شنبه 12 فوریه ساعت 21

هیچ موجودی اگر دشمن قوی و جدی نداشته باشد نمی میرد. ولی این فرمایش ایشان بیشتر به بچه ترساندن و عربده کشی و نفس کش طلبی میماند تا بیان واقعیت . دشمن حکومت درون کشور است نه بیرون از کشور .

مانی حیات وند استکهلم سوئد

جناب توکلی عزیزباسلام

لطفأپیام آخری مزدک رابخوانیدوجواب دهیداگراهانت مستقیم بمقدسات بیش ازیک ملیاردانسان هم جزءآزادی بیان است،آیانمیشود ضدخرافت اسلامی وهرچیز دیگر رامحترمانه بیان نمود.اگرمن وشماهم لائیک وغیر مذهبی هستیم باید این شیوه ی لمپنی فحاشی گری راپیشه کنیم؟

کیانوش توکلی

مخالفان آزادی حجاب در ترکیه چه می گویند؟

مانی گرانی

بله درست می گوئید ؛ بارها برای مزدک نوشتم هر چند حق داری که اسلام و یا هر دینی را نقد کنی و لی لطفا از بکار گیری کلماتی که به مسلمانان احساس توهین دست دهد ؛ خودداری نمائید

همانطور که دهها کامنت حاوی فحش خواهر مادری را روزانه علیه مزدک نوشته می شود را پاک کرده ام

نا چارم این کامنت اخری ایشان را نیز پاک کنم

آرمین

قیاس "مع الفارغ" آخوندی برای نفی ارتجاعی بودن رژیم آخوندی

من هم معتقدم نواندیشی دینی نوعی چاپلوسی و التقاط است . در واقع دین اسلام یک دین قبیله ای ست و نمی تواند با مفاهیمی چون اتمیزه شدن و شهروندی مدرن انطباق پیدا کند. در دین قبیله ای همه چیز در راستای حفظ قبیله و کل است و فرد و فردیت و به همین طریق آزادی معنا ندارد. آقای گنجی و امثالهم با سواد چند سانتی متری از فلسفه همیشه مایه طعن و تحقیرند . چگونه می توان جمهوری اسلامی را مدرن دانست ؟ رشد شهرنشینی در ایران چه ربطی به جمهوری اسلامی دارد ؟ اصولا روشنفکری و دین دو مفهوم مانعه الجمع هستند. چگونه می توان از روشنفکری که بنا به تعریف همواره در پیشفرض ها و بدیهیات شک می کند انتظار داشت که به یک امر ماقبل تجربی و پیشینی همچون خدا و حقایق دینی اعتقاد داشته باشد و بر پایه ی آن اصول سیاسی خود را پایه ریزی کند . شک در این جا ذاتی ست و نه شک عرضی .مراد از شک آن معنایی ست که امکان دموکراسی را پیش روی همه قرار می دهد .

آقای گنجی ! چرا سفسطه می کنی برادر ؟ مگر توتالیتر بودن را باید بر اساس تجربه های قبلی قیاس کرد ؟ در این صورت با این فرض که اگر تاریخ حکومت توتالیتر وجود نداشت باید می گفتیم ایران آزاد و غیر توتالیتر است؟ این حرف خنده دار است .جمهوری اسلامی با سازکارهای وحشیانه تری توتالیتر است . جمهوری اسلامی مبانی خشن اسلام مثل دیگر کشی و دیگری ستیزی را با اصول استالینی مخلوط کرده و طعم و نمایش دموکراسی غربی را هم به آن اضافه کرده است . جمهوری اسلامی معجونی ازهمه چیز است . همانطور که اسلام همینطور بود و محمد این دین را از دین های مختلف وام گرفته است. اصولا مسلمان بر این اساس با فرهنگ التقاط و دروغ همزیستی مسالمت آمیز و برادرانه دارند . به همین خاطر است که در حوزه ها الان دارن فلسفه ی غرب می خوانند و لاریجانی در مصاحبه ها می گوید ما دموکرات هستیم . دروغ گویی در ذات اسلام است .دروغگویی در ذات روشنفکران دینی هم هست . ایران یک کیس استادی منحصر به فرد از استبداد است . دیروز یک جوان از یک آخوندی در یک جلسه پرسید چرا در این دوران هم مثل زمان شاه دانشجویان را زندانی و به قتل می رسانند . آخونده بلافاصله گفت اینا دروغه . ضمنا شما قضیه برادر بزرگ جرج اورول را می توانید با دنیای قشنگ نوی هاکسلی مقایسه کنید . در 1984 کتاب های مخالف ممنوع است و در کتاب هاکسلی کتاب ها آزادند اما مردم آنها را نمی خوانند و به نحوی استبداد چنان مردم را ترسانده که دیگر یادشان رفته آزادی یعنی چه . در دنیای پسامدرن کنونی مردم دریافته اند که روایت بزرگ قدرت و لویاتان هراس انگیز دولت مدرن را که به همه نوع شیوه ی سرکوب مجهز است نمی توان با کتاب خواندن نابود کرد . خود دولت هم این را می داند . اصولا اندیشه هست ولی دولت فاشیستی اسلامی رابطه ی بین اندیشه و عمل را قطع کرده است . به این خاطر است که از وجود اندیشه های مختلف نمی ترسد .

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.