رفتن به محتوای اصلی

تفاوت دیدگاه‌های مک‌کین و اوباما درباره ایران!
04.10.2008 - 13:08

امیرحسین آذربخت

دمکراسی و محله های* قانون مدار

تفاوت دیدگاه‌های مک‌کین و اوباما درباره ایران ادعای «باراک اوباما» مبنی بر اینکه «هنری کیسینجر» موید نظر او برای مذاکره مستقیم با ایران است، نشان‌دهنده دو چیز است: تمایل اوباما برای تحریف واقعیت، و خامی او در روبرو شدن با تهدیدات خارجی. جمعه گذشته، در مناظرات انتخاباتی، «جان مک‌کین» از اوباما به‌خاطر اظهارات‌اش در مناظره قبلی‌شان- که گفته بود آماده مذاکره بدون پیش‌شرط با رئیس‌جمهور ایران، محمود احمدی‌نژاد، است- انتقاد کرد. «اوباما» در جواب گفت: «سناتور مک‌کین به نام هنری کیسینجر اشاره کرد. او و پنج وزیر امور خارجه قبلی امریکا نظرشان بر این است که باید با ایران مذاکره کرد، آن‌هم بدون هیچ پیش‌شرطی. او که از مشاوران شما است».

تفاوت دیدگاه‌های مک‌کین و اوباما درباره ایران

ادعای «باراک اوباما» مبنی بر اینکه «هنری کیسینجر» موید نظر او برای مذاکره مستقیم با ایران است، نشان‌دهنده دو چیز است: تمایل اوباما برای تحریف واقعیت، و خامی او در روبرو شدن با تهدیدات خارجی.

جمعه گذشته، در مناظرات انتخاباتی، «جان مک‌کین» از اوباما به‌خاطر اظهارات‌اش در مناظره قبلی‌شان- که گفته بود آماده مذاکره بدون پیش‌شرط با رئیس‌جمهور ایران، محمود احمدی‌نژاد، است- انتقاد کرد.

«اوباما» در جواب گفت: «سناتور مک‌کین به نام هنری کیسینجر اشاره کرد. او و پنج وزیر امور خارجه قبلی امریکا نظرشان بر این است که باید با ایران مذاکره کرد، آن‌هم بدون هیچ پیش‌شرطی. او که از مشاوران شما است».

اوباما در ادامه سریعاً بحث را به این عوض کرد که می‌توان با مقامات ایرانی –و نه لزوماً شخص احمدی‌نژاد- مذاکره داشت. «مک‌کین» در جواب گفت که این دوست او که 35 سال دوستی‌شان قدمت دارد غیر‌ممکن است از اوباما حمایت کند.

گفتنی است «کیسینجر» از مذاکرات با ایران حمایت کرده بود – که البته در سطوح مختلف و به اشکال و انحای گوناگون در حال انجام است- اما هرگز نگفته است رئیس‌جمهور امریکا با رئیس‌جمهور ایران، قبل از اینکه دو طرف بر سر مسائل بنیادی توافق داشته باشند- به مذاکره بنشیند.

«کیسینجر» بعد از این مناظره اظهار کرد: «سناتور مک‌کین درست گفته است. من توصیه نمی‌کنم رئیس‌جمهور آمریکا در سطح ریاست جمهوری با ایران مذاکره کند». او همچنین اضافه کرد: «با نظر مک‌کین مبنی بر اینکه حرف‌ها بایست به عمل تبدیل شود، موافق است».

آموزنده بودن این اتفاق از این‌روست که نشان می‌دهد «اوباما» چگونه دوست دارد واقعیت‌ها را طور دیگری جلوه دهد.

«اوباما» پیش از این تحت تعقیب قرار دادن صرف دست‌اندر‌کاران حمله سال 1993 به مقر سازمان تجارت جهانی را طرز برخورد درست با چنین مسأله‌ و چنین تهدیداتی دانسته بود.

واضح است که او از طرز فکر حمله‌کنندگان درس نگرفته است: آن‌هایی که آماده شهید واقع‌شدن و یا زندانی با اعدام‌شدن‌اند.

در جواب یه این پرسش که «شیطان کیست؟» اوجواب جالبی نداد؛ اما «مک‌کین»، «القاعده» را شیطان خواند و گفت ما باید آن را مطلقاً شکست بدهیم.

این مناظره تفاوت «اوباما» و «مک‌کین» را به خوبی به‌نمایش گذاشت.

مزدک

مبارزه‌ بر حق زندانیان سیاسی و مدنی کرد

جناب کل یک حرکتی زیر سؤال رفته بعد شما به آرایش و پیرایش آن می پردازید!شما چرا به شعور خوانندگانتان توهین می کنید؟شما به هیچیک از سؤالات مطرح شده از طرف خوانندگان خود جواب نداده اید.چرا بدون مدرک و استدلال حرف می زنید؟شماها ادعایی که می کنید باید بتوانید...

آنرا ثابت کنید.مردم ایران از گروهای تروریستی و جنایتکار و آدمکشان حرفه ایی چون پ.ک.ک و پزاک و ...وطرفداران آنها هرگز حمایت نمی کنند. شماها هم بجای آوردن اعلام پشتیبانی از نهادهایی مثل حزب چپ سوید ...که هیچگونه امکان بررسی ندارند بهتراست از خود مایه بگذارید.چطور است که شماها اینهمه قدرت دارید که اعتصا به این گسترده گی و بزرگی را که درصورت درست بودن واقعا قابل تحسین است و می بایست از طرف همه نیروها حمایت میشد ترتیب دهید ولی قادر نیستید که لاقل از این اعتصابیان و یا خانواده شان مدرکی دال بر چنین ادعایی بیاورید؟شما با این ادعاها درصورت دروغ بودن اولا که بزرگترین مدرک را به حرامیان اسلامی داده اید تا اکراد مبارزی را که هیچ رابطه ای با گروهای تروریستی فوق الذکر نداشته اند متهم به همکاری کنند.و درثانی اعتصاب زندانیان را بعنوان یک حق لوث کرده اید و به اعتماد مردم از مبارزان راه آزادی ضربه زده اید.بنابراین باید درصورت اطمینان به آنچه می گویید بهرقیمتی که شده برای اثبات گفته های خود مدارک قابل اطمینان ارایه دهید ویا صادقانه بجای چنگ وارونه زدن به اشتباه خود اعتراف کنید واز مردم عذرخواهی کنید.

جمال

همه حمایت کردند اما چه کسی تائید کرد ؟ افشای موضوع کذب اعتصاب غذا و پشت پرده آن

شیخ عزالدین حسینی رئیس سابق هیئت نمایندگی ملت کرد در مذاکره‌ با جمهوری اسلامی ایران در سال 1358 دیروز ضمن دفاع قاطع از تمامی خواسته‌های زندانیان سیاسی کرد ‌ به‌ علت طولانی شدن اعتصاب و به‌ خطر افتادن جان زندانیان سیاسی کرد از آنها استدعا کرد که‌ به‌ اعتصاب غذای خود پایان دهند . عزالدین حسینی در بیانه‌ خود به‌ زندانیان سیاسی کرد اظهار میدارد که‌ این زندانیان باید نگران سلامتی خود باشند جمهوری اسلامی تمام مظامین حقوق بشر را زیر پا نهاده‌ خواهد نهاد

به‌ دنبال هر خبر نگواری این رژیم جان انسانها اهمیت نمیدهد ملت کرد به‌ نیروی تک تک احاد خود در مبارزه‌ نهائی احتیاج دارد بنابر این این زندانیان سیاسی نشان دادند که‌ رهبران آتی ملت ستمدیده‌ کرد میباشند برای تعین تکلیف نهائی په‌ بنام ملت کرد از فرزندانم زندانیان سیاسی کرد تقاظا میکنم به‌ اعتصاب غذای خود پایان دهند به‌ دنبال این سخنان عزالدین حسینی سازمان حقوق بشر کردستان نهادها و احزاب و شخصیتهای کرد نیز از زندانیان سیاسی کرد تقاظا کردند که‌ به‌ اعتصآب غذای خود خاتمه‌ دهند.

آنچه‌ که‌ در این مسئله‌ جای بحث میباشد در این رابطه‌ اعلامیه‌ای مجهول بر علیه این اعتصآب غذا در همین سایت ایران گلوبال منتشر شد که‌ به‌ دنبال آن بغض و کینه‌ بعضیها ترکید و اینان شروع کردند خود را به‌ جای مدعی نشان دادند من در کامنت قبلی نیز گفتم این‌ ملت کرد نیست که‌ باید برای انسانهای بی نام نشان و بی هویت توضیح دهد و حقانیت و واقعی بودن این اعتصاب را برای شماها ثابت کند این شمائید که‌ باید ثابت کنید که‌ انسانید این شمائید باید ثابت کنید که‌ اگر در خیابانهای تهران و شهرهای ایران نباشید یا باشید به‌ تماشای انسانهائی اعدامی که‌ در کشور گول و بلبل نمینشستید چون با سکوت خود حد اقل به‌ ملت کرد ثابت نمودید که‌ کسانی که‌ به‌ تماشای انسانی اعدامی در کنار خیابان می ایستید تا انسان دردممندی بر بالای طناب دار جان دهد این شمائید اگر یک اعلامیه‌ مجهول در رد اعتصآب غدا در یک سایت پخش میشود در عوض 1000ها اعلامیه‌ از طرف ملت کرد و احزاب و شخصیتهای کرد در دفاع از این زندانیان نوشته‌ شده‌ است جمهوری اسلامی جنگ روانی را در کردستان شروع کرده‌ که‌ پایان آن معلوم نیست در این جنگ روانی زندانیان سیاسی کرد را نیز بایکوت کرده‌ زندانیان سیاسی کرد مثل همین عزیز دردانه‌های پان ایرانیست ها اکبر گنجی نیستند که‌ هر روز در زندان در حال اعتصاب غذا عکسهای 3*4، و 6*4 نشسته‌ ، خوابیده‌ ، با ریش و بدون ریش در حال مرخصی دستبند در دست و بدون دستبند را عکس آن را به‌ تمام جهان مخابره‌ کنند این جنگ روانی ایران تمام وسعت سرزمین کردستان را در بر گرفته‌ در همین 3 روز اخیر 2 آخوند سنی مذهب یکی در شهر مهاباد و دیگری در پیرانشهر به‌ وسیله‌ این کشور ایران ترور شدند برادر انور حسین پناهی زندانی سیاسی در حال اعتصاب به‌ وسیله‌ عوامل رژیم با ماشین زیر گرفته‌ میشود یک آخوند در شهر سردشت به‌ دلیل اینکه‌ عید رمضان را یک روز زودتر همراه کشورهای اسلامی سنی از آیت اللاهای شیعه‌ اعلام میکند به‌ زندان و شکنجه‌ کشیده‌ میشود .

سعید رامهمرزی

همه حمایت کردند اما چه کسی تائید کرد ؟ افشای موضوع کذب اعتصاب غذا و پشت پرده آن

دوستان دست از بد و بیراه دادن و فرافکنی بردارید چرا در مقابل استدلالها ، اشارات و مستندات این مقاله شما نمیتوانید پاسخگو باشید ؟ با انگ مزدور و شعار آزادی و قهرمانی که دردی دوا نمی شود لطفا پاسخ دهید ، استدلال کنید و منطقی جوابگویید مخصوصا دوستانی که خود را دست اندرکار این موضوع اعلام می نمایند

ندا فتوحی

neda.benameazadi@gmail.com

همه حمایت کردند اما چه کسی تائید کرد ؟ افشای موضوع کذب اعتصاب غذا و پشت پرده آن

متاسفم، در شرایطی که‌ جنبه‌های مختلف ظلم و بیداد رژیم حاکم بر ایران با سکوت شهروندان ایرانی هر روز پررنگتر و وقیحانه‌تر می شود، گروهی کرد دربند با مایه‌ گذاشتن از جان خود تلاش می کنند تا شاید بتوانند سکوت مرگبار حاکم بر جامعه‌ ایران را بشکنند، در این میان گروهی بزدل که‌ باید برای سکوت خود در برابر اینهمه‌ ظلم بهانه‌ تراشی کنند، چاره‌ای ندارند جز انکار حقیقت.

من یکی از اعضاء کمیته‌ حمایت از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و مدنی کرد هستم.نه‌ کردم و نه‌ مدافع حق و حقوق ملی کردها.انسانم و خسته‌ از ظلم رژیم ایران و بیشتر از بی تفاوتی مردم ایران.شرم بر همه‌ ما که‌ خواسته‌ و ناخواسته‌ دستهای آلوده‌ حاکمین ستمکار ایران را می فشاریم.

مریم زندآبادی

zerwan_mezdek@yahoo.com

همه حمایت کردند اما چه کسی تائید کرد ؟ افشای موضوع کذب اعتصاب غذا و پشت پرده آن تیتر مقاله

آزادی لایق آنکسیست که‌ برایش میکوشد

انسان شایسته‌ احترام است، نه‌ ترحم

اینان جملاتی از رهبر خلق کرد رهبر آپو میباشد

آنانکه‌ دست به‌ اعتصاب زده‌اند، برای آزادی با فدا کردن جان خود میکوشند و اینان برای انسان احترام واقعی قائلند

پس زنده‌ باد رهبر آپو

و زنده‌ باد زندانیان آزاد اندیش و آزادیخواه کرد

مهران

mehran.makki@liberal.se

این سرباز دلیر( تیمسار جهانبانی ) توسط اخوند دو زاری و شرکا بقتل رسیدروحش شاد آنقدر رشید و خوب چهره بود که بی اختیار در برابرش زبان به تحسین می گشودی که وطن تو چنین افسری بلند بالا دارد. اگر چه خیلی به ایرانی ها شبیه نبود، ولی نشان تاج و ستاره ای که روی شانه داشت و بخصوص مهربانی خاصی که در چشمانش بود خاطره مردان شمال آذربایجان و کوهستانهای خراسان را برایت تداعی می کرد.

نخستین بار که ژنرال را در بند دیدم؛ ب همه آثار خستگی که بر چهره داشت و با وجود صورت نتراشیده و چشمهای سرخ از بی خوابی، باز هم سر و گردنی از همه بلندتر بود. بیش از این بسیار بار او را با کوبال و یراق نظامی و گاه در لباس کارآمریکایی، در جعبه تماشا دیده بودیم و تصویرش را نظیر بقیه ژنرال های شاه در روزنامه ها نگاه کرده بودیم.

او برای ما بیشتر بعنوان یک ورزشکار آشنا بود تا یک خلبان. حرفهای او را پیرامون افزایش قدرت تن و توسعه تریبت بدن بیش از گفته های او درباره تعالی روح در گیر و دار پرواز جسم بر آسمانها شنیده بودی و آنچه از او در خاطر داشتیم دستی بود که توپ بسکتبال را در حلقه ورزشگاه تازه ای می انداخت و یا نگاه مشتاقی بود که به شناگران جوان برنامه ورزش از نگاه 2 خیره مانده بود.

یکشنبه وقتی اینانلو و ادیب زاده در برنامه شان تیمسار را دعوت کردند. خیلی ساده آمد و نشست و به حرفهای بچه های جنوب شهر که از تربیت بدنی تو و زمین می خواستند گوش داد و به آنها تعهد سپرد که دو سه ماهه همه نیازهای آنان را برآورده کند.و بعدها شنیدیم که به قولش وفا کرده بود. ولی حالا در بامداد سه شنبه 14 بهمن 1357 همان بچه های جنوب شهر و دوستانشان تیمسار را چشم بسته و دست در زنجیربه کمیته استقبال از خمینی آورده بودند. بالاخانه مدرسه رفاه. در اتاقی که همه روی زمین رها شده بودند، تیمسار هم به دیوار تکیه داده بود و روبرو را نگاه می کرد. با خیلی از آنها که در بند بودند آشنا بودم و به محض دیدنشان سلام و سختی بود از من که نمی توانستم در برابر بازی روزگار شگفت زده نباشم. و از آنها که بعضی مثل شیران در بند بودند و جمعی خود را باخته و وحشت زده با صدای قدم های هر رهگذر از جا می پریدند که مبادا این جرس، زنگ "ملک الموت" باشد!

تیمسار از همه خونسردتر بین سپهبد برنجیان و امیرافشار نشسته بود. بالاتر از او سپهبد رحیمی، ناجی و ربیعی به دیوار تکیه داده بودند و در وسط اتاق همه آن سروران و سرداران به همراه دولتمردان عصر رستاخیز، با ناباوری به سرنوشت می اندیشیدند. شاه رفته بود و رژیم فرو شکسته بود و آنها می دانستند که فریاد "خون" همه جا را گرفته است و جنونی که ملاها در کوره اش دمیده اند آنچنان شعله ور است که خشک و تر را می سوزاند ، پس کسی در صدد نجات سر خود نبود که از همان پنجره کوچک اتاق می شد تصویر فردا و فرداها را دید و سرهای بریده که بی جرم و جنایت بالای نیزه و دار است.

جلویش نشستم، با هر کدام کلمه ای گفته بودم، با این همه بی آنکه بدنبال مقش او در اندیشه خود بگردم در مقابل او به سبب سکوت و خونسردیش کمی دستپاچه شدم ، شاید فکر کرده بودم خونسردی بیش از حد او به دلی این است که خارجی است، کارمند مستشاری و لابد همین حالاست که یزدی یا قطب زاده بیایند و او را به سولیوان تحویل دهند. سید احمد همراهم بود و در گیر توهم مشابه سوال کرد. شما خارجی؟!

جهانبانی با پوزخندی پاسخ داد: من تا آنجا که می دانم یعنی تا دیروز نادر جهانبانی افسر خلبان نیروی هوایی و سرپرست تربیت بدنی بوده ام.

من خیلی خجالت کشیدم. با اینهمه دو سه دقیقه تلاش کردم به جهانبانی اطمینان بدهم که هرچه را عنوان کند خواهم نوشت. آن روز همه تلاش ما این بود که ارتش و فرماندهان آن بنحوی حفظ شود و این کار بجز از راه نوشتن و بی اثر نمودن اتهاماتی که چپ ها، مجاهدین و فدائیان به ارتشی ها می زدند میسر شود.

با آنکه همه سخنانی گفته بودند، ژنرال نادر جهانبانی که لباس کار آمریکایی خیلی به او میبرازید با آرامش گفت:اگر برای مردم چیزی نوشتید احساس خودتان را بنویسید ولی اگر قرار است نوشته های شما را آخوندها ببینند بنویسید، نادر جهانبانی همه آنچه را که تا کنون انجام داده باعث افتخار خود می داند.

این گفته به اغلب افسرانی که آنجا بودند قوت قلب داد و همه به نحوی با گفتن تیمسار درست می گویند و با تکان دادن سر حرفهای او را تصدیق کردند..

بیرون آمدم توی کوچه مستجاب و در میان مردمی که عرق ریزان هرکدام با تفنگی در دست خود را "چه گوارایی" وطنی تصور می کردند. یکی از ورزشکاران مشهور سرزمینمان را دیدم، خیلی آشفته بود اون نیز تفنگی در دست داشت و مثل بقیه بود، تا مرا دید به طرفم آمد و در گوشم گفت: تیمسار هم اینجا بود؟ گفتم: کدام تیمسار؟ اینجا خیلی از تیمسارها را آورده اند.

گفت: شازده را می گویم.

تازه فهمیدم منظورش جهانبانی است . گفتم :بله و خیلی هم آرام و خونسرد دیدمش، مثل سنگ نه بهتر بگویم مثل عقاب در لحظه ای که دعوت زاغ را برای حیات جاودانه رد کرده است.

حرفهایم را نفهمید و گفت: آمده ام اینجا اگر بشود یکطوری با چند تن از بچه های شهباز تیمسار را فرار بدهیم.

گفتم امکان ندارد او حاضر به فرار شود. باید او را ببینی تا حرفم را باور کنی!

او رفت تا وسیله فرار را فراهم سازد و من از مردم گریختم تا در خلوتی مشاهداتم را بنویسم.

چه می توانستم در باره نادرمیرزا بنویسم؟ نواده شاهزاده ملک آراء ، شاهزاده ای که شاعران در محضرش از او ادب و شعر می آموختند و رزم آوران در ستیزه با او جوجه های نیمروزه بودند. صاحب کتاب "بدیع النواب" درباره اش نوشته بود:" وقتی دست به شمشیر می برد با آن ملامت روسی و با آن عیون مردانه و قامت سروآسا، دشمنان را به تزلزل می کشاند و دوستان را به تملق وامی داشت. بحث آدابش را قاضی شاگرد بود و کلام فصحش در متون قدیمیه را یحی خان صادق حضور طلبه، مقدمات ندیده. در میان پسران خاقان مغفور نواب ملک ارا ،اعظم از منظر بود و اعلم از فضل. اجود نواب بود و اصغر آنان در مقابل ضعفا وفقرا.در سفر به مازندران بقعه نور.خاتم یاقوت خود را به گدایی بخشید که او را قرانی مطالبه کرده بود.

نادر میرزا تنها تفاوتی که با جدش داشت ؛ چشمهای آبیش بود که این را از مادر به ارث برده بود. مادری که از آنسوی ارس دل به عشق شاهزاده جهانبانی داده بود. در واقع نادرمیرزا آمیزه ای بود از روس های سفید و سلحشوران ایران زمین.

اینها را روی کاغذ نوشتم و فردا وقتی بار دیگر در مدرسه رفاه دوست ورزشکارم را دیدم که تفتنگ در دست در مقابل اتاق زندانیان رژه می رود. با شتاب سراغش رفتیم که رفیق چه کردی؟

خیلی سوگوار و پراندوه نگاهم کرد و گفت: همه چیز را بخوبی فراهم کردم کار تمام بود، از راه دستشویی می خواستم تیمسار را با لباس آخوندی بیرون ببرم بخصوص که ریشش هم در آمده، ولی هرچه کردیم و هر چه التماسش کردیم حاضر نشد.

گفتم: من که به تو گفته بودم، تیمسار حاضر به فرار نمی شود. دوست ورزشکارم با این همه هنوز قانع نشده بود.

پیش خود فکر کردم که آیا جهانبانی می خواست ادای سقراط را درآورد که شب مرگ با آنکه شاگردانش وسیله فرار او را فراهم کردند حاضر به گریختن نشد ، چون می گفت من باید بمیرم تا حقیقت زنده بماند. ولی تیمسار که فیلسوف نبوداو یک نظامی ورزشکار وخلبان بود که فکر نمی کنم هیچوقت حتی یک کتاب فلسفه خوانده بود.

وضع او شبیه به "عقاب" خانلری بود در شعر"عقاب" که مرگ خویش را در پی زندگی کوتاه نزدیک می دید نزد زاغی می رفت که ای زاغ راز طول عمر تو چیست؟ و زاغ او را به مردابی که در آن لجن و مردار انباشته بود می برد و میگفت اگر تو نیز از غذایی که من می خورم ، بخوری عمر طولانی خواهی داشت.

عقاب که ((عمر در اوج فلک برده به سر و حیوان را همه فرمانبر خویش دیده نگاهی به زاغ میکرد که ای بیچاره" گند ومردار ترا ارزانی" که من از همین عمر کوتاهم که در فراز ابر و در ملتفای نور و سپیده بوده راضیم و مبادا روزی که بخواهم با ساعتی زیستن مثل تو در این گندآب یک روز بیشتر زندگی کنم.

آنگاه عقاب پر می کشد" سوی بالا می شود و بالاتر می رفت" تا "راست با چرخ فلک همسر می شود" یک لحظه اندیشیدم ، بی گمان حتی برای چند ساعت لباس سرشار از تعفن و گند آلود یک ملا را بر تن کردن به نادر جهانبانی که در پشت فانتوم و اف 16 می نشست و مثل عقاب دل به آسمان می سپرد.همان حالی را می داد که عقاب با شنیدن سخنان زاغ دچارش گشته و با این تصویرها بود که روزهای سخت گذشت.

اولین گروه افسران را در شب خونین ژنرالها گلوله باران کردند. آنگاه دادگاه ها بود و خداوندی که در دهان خلخالی"قاصم و چباره می شد و رنگ بخشش و طعم عفو را نمی دانست م زندگی را در قصاص خلاصه کرده بود. هر لحظه می شنیدیم از زبان برادران و خواهران مجاهد و فدائی که "العطش" ما خون می خوهیم و بگذارید این ژنرالها را گردن بزنیم.

عجیب بود در آن روزها گویی ستاد جنبش مجاهدین و دفتر رفقای فدائی فقط کارشان اعلامیه بیرون دادن علیه ارتش و فرماندهان در بند ارتش بود. و آیا دانسته یا ندانسته حضرات آلت نقشه اصلی مسلط کردن خمینی بر ایران یعنی اضمحلال و نابودی ارتش سلحشور ایران_نبود؟!

نوبت که به او رسید تنها به دادگاه آمد. بر خلاف گروه امیرافشار، برنجیان و همدانیان که باهم حاضر شدند ولی بعد در سه اتاق مدرسه ، جداگانه در جلسه خصوصی به سوالها پاسخ می دادند، نادر جهانبانی را تنها آوردند. هنوز بلند بالا و آرام ، فقط ریشش بلندتر شده بود. ابوالفضل حکیمی، زواره ای، فاضل و طهماسبی اعضای دادگاه بودند، خلخالی در آمد و رفت بود و در جلسه دوم ربانی املشی و محمدی گیلانی نیز حاضر بودند.

ادعا نامه ای که علیه او تنظیم شده بود آنقدر پوچ و مسخره بود که حتی خود اعضای دادگاه نیز بر بی اساسی آن اذعان داشتند.

یادم هست که زواره ای در پایان جلسه اول به پاسخ این سوال که تیمسار جهانبانی که مدتهاست در تربیت بوده و در کارها و اعمال فرمانداری نظامی شرکت نداشته پس چرا در ادعانامه او را مسئول خونریزی ها و کشتارهای اخیر دانسته اید گفت: شما چه کار به ادعا نامه دارید. ممکنست او در ماه های اخیر در جنایات رژیم دست نداشته باشد ولی به ستاره ها و تاج روی نشانش نگاه کنید ، اگر جنایتکار نبود که سپهبد نمی شد!!

و این منطق قاضیان اسلام بود که می خواستند عدالت اسلامی را با محاکمه سران رژیم سابق به نمایش بگذارند.

در ادعانامه علیه او آمده بود که وی با خدمت در نیروی هوایی شاه، مستقیما در خدمت آمریکای جهانخوار بوده ، به همین دلیل سالها در این کشور به سر می برد. پدر او عامل روس و خودش عامل سیا و صهیونیسم است. او در طول ماه های انقلاب فرماندهی عملیات علیه مبارزان مسلمان و خواهان جمهوری اسلامی را برعهده داشته است.

تیمسار بی آنکه سخنی بگوید همه حرفها را می شنوید و بر خلاف خیلی دیگر از ژنرالها عصبی نمی شد و از جایش نمی پرید.در بازجویی ها نیز می گفتند همینطور خونسرد بوده و و اغلب زواره ای و حکیمی را که از او بازجویی می کردند به مسخره می گرفته است. پس از سه جلسه وقتی که خلخالی از او خواست که از خود دفاع کند. از جایش برخواست و خیلی شمرده گفت: آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر مسخره و احمقانه است که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمی بینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدن های شما نشان می دهد که حکم شما علیه من مثلا صادر شده و همچنین حکا حکایتگر این حقیقت است که شما نه تنها مسلمان نیستید بلکه مشتی بی وطن ، بی دین و مزدور که به دستور اربابانتان فقط و فقط قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.

پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده ، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسن را از این منبر به آن منبر می کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می کردم . حال شما چگونه به خود اجازه می دهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمی کشید شما از مردم شرم نمی کنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماه های گذشته کوشیده ام،ازرم نمی کنید؟

شما که هستید آیا به جز جمعی غارتگر و خونخوار و بری از هر نوع صفت انسانی کسانی را می شناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟ آقایان من پنجاه یک سال به خوبی و نیکی زندگی کرده ام و قرارگاهم آسمان ها بود. پاسخی به یاوه گویی های شما ندارم.به دستوری که اربابانتان داده اند عمل کنید، ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار می شوند و این تب که با دروغ و تزویر شما به آن در جان و روح آنها رخنه کرده، بسیار سریعتر از آنچه فکر کنید فرو خواهد نشست. آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش می کشد.

جهانبانی همه این حرف ها را با همان خونسردی گفت که در روز 24 بهمن با من حرف زده بود، همین خونسردی باعث شد که تمام اعضای دادگاه از جمله خلخالی در جایشان میخکوب شوند و زبانشان بند بیاید.

لحظاتی بعد ژنرال را بردند، نگاهی به حاضران کردند . با سر خداحافظی تلخی با من و نویسنده ای فرانسوی که از "لیبراسیون" آمده بود.

آن شب ژنرال را همراه یاران و دوستانی دیگر؛ خلخالی و غفاری در پای دیوار مرگ به گلوله بسته بودند.خلخالی خودش هدف گرفته بود که حرفهای ژنرال او را کلافه کرده بود. کمالی یکی از تفنگ چی های خلخالی که بعدها به مبارزان پیوست و هنوز هم خلخالی از وحشت او خواب راحت ندارد.بعدها برایمان گفت: تیمسار جهانبانی اجازه نداده بود چشمش را ببندند.که می خواست شاهد پرواز گلوله باشد.

کمالی با زبانی ساده و لهجه مشهدیش همان حرفی را می زد که "خانلری" در قطعه عقاب سروده بود.

ژنرال " لحظه ای چند بر این لوح کبود نقطه ای بود و سپس هیچ نبود"

http://www.ceerang.com/showthread.php?p=35918

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.