رفتن به محتوای اصلی

دفاع از اشرف و افراده جداشده ربطی به دفاع یا رد مبارزه مسلحا نه ندارد
13.09.2008 - 13:08

کامران

تجمع مجاهدین خلق در برابر کاخ سفید

دفاع از اشرف و افراده جداشده ربطی به دفاع یا رد مبارزه مسلحا نه ندارد.حمایت از جداشدگان هم وظیفه انسانی است. اپوزیسیون متعهد نباید اجازه بدهد این افراد به دام رژیم سنگسار بیفتند. روزگاری آخوندهای مثل رفسنجانی از مجاهدین خلق حما یت میکردند تا ابروی کسب کنند.

دادگاه عالی لندن و اروپا مبارزه مجاهدین را تروریست نخواندند. آنها مجایدین را یک جنبش مقاومت دانستند. البته ولایت فقیه با میلیون ها دلار پول خرج کردن میخواهد مجاهدین را بدنام کند.

اینجا هدف دفاع از مباره مسلحانه نیست. هدف دفاع از 3500 تا 4000نفر انسان غیر مسلح می باشد که ممکن است مثل سال 67 قتل عام شوند.

وحوش ولایت نشان داده اند که برای بقا به هر جنایتی دست خواهند زد.

کار سیاسی و اجتماعی نقطه قوت شورای ملی مقاومت ایران است که امیدواریم آنها در آینده بیشتر در این مسیر گام بر دارند

شاید در مکتب آخوندی کم کردن دهها هزار نفر به هزاران نفر نشانه عبادت باشد اما در هر فرهنگ دیگری چیز دیگری است

رفتن و بیرون آمدن فرد در یک گروه حق طبیعی هر انسان است. سال 54 عده ای مارکسیست شدند. مجید شریف واقفی از آنها خواست که سازمان مورد علاقه خودشان را بر پا کنند. آنها مجید را سوزاندند. در این 30 سال دهها هزار جوان به مجاهدین خلق پیوستند. هزاران نفر بدلایل مختلف از مبارزه و مجاهدین فاصله گرفتند. عده ای قلیل هم به دستگاههای امنیتی نظام پیوستند و انجام وظیفه می کنند.

کشتار و جنایت در ذات خمینی بود. تا قبل از 30 خرداد 60 تا 70 نفر از مجاهدین را کشتند. کشتار مردم قهرمان کردستان را که همه میدانند. کشتار بهای ها. هجوم به دانشگاه تحت انقلاب فرهنگی و کشتار دانشجویان.

اعدام صدها نفر در روز در سال شصت تا قتلهای زنجیرهای و کشتار دهها مخا لف نظام در خارج. این ها ربطی به صدام نداشت. سرکوب جوانان و زنان هم همکاری با صدام حتما می باشد. حکومت تروریستی مذ هبی هر مخا لف جدی رژیم را نابود میکند. کشتار زندانیان در 67 هم ماهها قبل برنامه ریزی شده بود و بدون فروغ جاویدان هم خمینی تصمیم گرفته بود قبل از مرگ نظامش را بیمه کند. خمینی از تبار هیتلر بود و مثل او بی رحمانه میکشت تا در قدرت بماند. لاجوردی ظاهرا بعد از اعدامها برای ارامش نزد خمینی می رفته تا بتواند به کارش اداهه بدهد. خمینی یک هیولای آدمخوار بود.

امید ایران

تجمع مجاهدین خلق در برابر کاخ سفید

هر جنبشی می تواند دستخوش انحراف شود.اینکه آقای رفسنجانی روزگاری حامی این گروه بوده است باید بگویم روزگاری خیلی های دیگر هم حامی و حتی عضو این گروه بوده اند اما امروز از کرده خود پشیمانند و گذشته را تباه شده می یابند. البته ناگفته نماند که مجاهدین خلق به رژیم ایران بیشتر سود بخشیدند تا زیان چراکه حکومت تهران با داشتن دشمنی مسلح شده توسط صدام حسین و به بهانه حفاظت از خاک و تمامیت ارضی ایران توانست عده زیادی را قلع و قمح کند.

امروز خمینی و لاجوردی هیچ یک زنده نیستند و در نزد افکار عمومی به پلیدی سازمان مجاهدین خلق نیستند. کشتار هایی که انجام شد همه و همه بی واسطه و با واسطه به مجاهدین ربط داده شد و بنابراین آنها بهانه لازم را به مردان خمینی دادند تا برخی افراد را حذف کنند. مردم ایران خواستار ثبات و امنیت و رفاه است و هیچ یک از این گروه های اپوزوسیون علی رغم ادعاهایی که دارند سنگ مردم را به سینه نمی زنند و همه رویای قدرت در سر دارند تا بشتر از شیره جان این ملت مظلوم بمکند و به نان و نوایی بیشتر برسند. صد البته رجوی ها و اعوان وانصارشان هم از این قاعده شوم مستثنی نیستند.

چرا رجوی از مخفی گاهش بیرون نمی آید و در کنار مجاهدینش نمی ماند؟ این دیگر چه جور رهبری است؟ رجوی چنان آرزوی قدرت و پادشاهی دارد که به رسم پادشاهان در دژ می زیست و برای ملکه اش بانو مریم شاهزاده قجری مراسم تقدس برگزار کرد و حالا هم با مخفی کردن خودش به جای لباس های خاکی رزم و مجاهدت لباس های سبز و سرخ شانل چندین هزار یورویی به بانو می پوشاند و شعار دموکراسی می دهد! مجاهدت و جهاد و کشتار و شمشیر و تفنگ به ناگهان چگونه و چطور دم از دموکراسی می زنند؟ در واقع این سوالی است که به ذهن انسانهای آزاده و بی طرف می رسد.

در ضمن بفرمایید مجاهدین خلق به چه اجازه ای و چرا دست به کشتار اکراد عراق زد؟ فیلم های بدست آمده از رجوی با سرویس های اطلاعاتی صدام حسین بعد از سقوط رژیم

این کشور را چگونه توجیح می کنید؟

مگر نه اینست که صدام دشمن قسم خورده ایران بود و به خاک و خون کشیدن هزاران جوان و مرد وزن کشورمان را در کارنامه سیاه اعمالش داشت ؟

رجوی که خود را فرشته نجات ایران می دانست چرا دست در دست قاتل مردم ایران گذاشت؟

این چگونه رهبر و فرشته ای است که حتی ساکنان دژ خود را به ستوه آورده بود؟

و چرا این همه ناراضی و فراری؟

مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید!

مزدک

دختران آفتاب با گلوبندی از شَبق

برای چنین فردی که پذیرش اصل "برابری زن و مرد" حتی در مخیله اش هم نمی گنجید و کفر محض محسوب می شد، حالا در موضع رئیس یکی از بزرگترین زندانهای سیاسی تاریخ ایران، رو در روی زنانی قرار می گرفت که نه تنها خود او بلکه کل نظام و امام پلیدش را قبول نداشتند و حاضر به تسلیم هم نبودند و اتفاقآ بیشترشان هم مسلمان و موحد و مجاهد بودند.(از مقاله)

خانم گرامی من به این جمله شما که رسیدم از خواندن منصرف شدم چون حالم بهم خورد!با تمام احترامی که برای انسانهای شریفی که قربانی جهل و خرافات و بی عدالتی قدرت خواهی ارازل و اوباش اسلامی و مخالفانش شدند دارم نمی توانم دربرابر شما اسلامیان سکوت کنم.شماها همه جنایتکارانی دروغگو ومزدورید چه مجاهد و چه ارازل و اوباش حکومتی.زنان موحد و مسلمان و مجاهد چه ربطی به برابری زن و مرد دارد؟پس چرا آن چاروق و چادر و لچک را از سرتون در نمی آرید؟چرابا لباس شنا می کنید؟چراهمه چیزتان را ازمردان جدا می کنید؟چگونه انسانی میتواند طرفدار برابری مرد وزن باشد ولی پیرو آیینی باشد که پیامبرش پدوفیل بود و با بچه 9ساله همخوابی کرد و سنتی برجای گذاشت که تا ابد هرمسلمانی میتواند با وجدانی آرام وراحت به هر بچه ای در هرسنی تجاوز شرعی کند؟تازه یک گله دونی هم باز کرد تا 23 انسان را گوسفند وار به اسارت گیرد و بعد از ریق رحمت بسرکشیدنش هم سایه شومش بر سردختر 17 ساله ای باشد که بزور مادرامت شده !چرا حتی درداستان سرایی بیشرمانه بدروغ و فریب می پردازید؟راستی که شما مسلمانید و از پیروان محمد!شیادی که 1400 سال بعداز آنهمه جنایت و کشت و کشتار و تجاوز سایه شومش هنوز درقرن 21ام روزگارمارا به ویرانی می کشد.اگر موحد و مسلمان بودی چرا با خمینی و دولت اسلامی مخالفت کردی؟ایا تواز خمینی موحدتر بودی؟بهمان اللهی که اعتقاد داری هر مسلمان و موحدی که با خمینی مخالفت کرده جایش در جهنم خواهد بود. زیرا موحد تر و حرامی تر از خمینی مگر خود محمد و علی و سایرارازل اسلامی بودند والا درایران موحدتراز خمینی نداشته و نه خواهیم داشت!بنابراین اگر موحد بوده و هستی و با خمینی مخالفت کردی بدان که خسرالدنیا و آخرتی!

ایراندوست

دختران آفتاب با گلوبندی از شَبق

وقتی برای اولین بار نام انهمه ایراندخت و گلبانو را که به دست این ستمگران بی وطن به دار کشیده شدند، خواندم واقعن با تمام فلب و روحم سوختم. حالا چه مجاهد و مسلمان بودند یا نبودند، هر چه که بودند ایرانی بودند و از خیلی مردهایی مثل من و ما، شجاع تر و با شرافت تر بودند که ایستادند و از جانشون گذشتند. متاسفانه از ان نسل چیز زیادی نمانده و تتمه شون هم در گوشه و کنار دنیا و یا در غربت خانگی در این روزگار بی مروت در حال جدال با مشکلات عدیده زندگی، غریبانه خاموش میشوند. همین چند نمونه ای که دخترم مینا شرح حالشان را داده کفایت میکند که بفهمیم با چه قوم پلید و ناکسی طرف هستیم و هنوز داریم توی کله هم میزنیم.

رضا رحيم پور

R_himp@hotmail.com

نامهً سرگشاده به آقاي سيد علي خامنه اي

ترور شخيصيت يکي از ترفند هاي ديرينهً بخش تماميت خواه اپوزيسيون ملاها بوده است. از سايت گلوبال انتظار مي رود از انتشار نظراتي که بجاي نوشته، نويسنده را مورد هدف قرار مي دهند خود داري کند. در نوشتهً هاي آقاي سالاري بر مبارزه مسالمت آميز و مقاومت مدني تأکيد شده، روشن است که آن بخش از اپوزيسيون سرنگوني طلب که سالها بر مبارزهً مسلحانه پاي فشرده و ناکام مانده، و حالا به حملهً آمريکا و يا اسرائيل چشم دوخته از اين مواضع خوششان نيايد و ناکامي هاي استراتژيک خود را به مدافعين مبارزات دموکراتيک مدني نسبت دهند.

یحیایی

حزب مشروطهء ایران: حزبی نه برای امروز و نه برای فردا، [ پایانی]

جناب کرمی باسلام، با خودتان کنار آمدید و گفتید که چرا وقت خود را به نوشتن این مطالب بی سر وته تلف می کنید؟ آیا این چرندیات سرنوشت سیاسی کشور ما را تغییر خواهد داد؟ بار دیگر تاریخ را با وجدان آزاد و آگاه بخوانید!! تا شاید راه برون رفت در همکاری همه واحد های ملی در گستره ایران میسر باشد.

ناصر کرمی

nasser.karami@gmx.de

حزب مشروطهء ایران: حزبی نه برای امروز و نه برای فردا، [ پایانی]

جناب آقای یحیایی، با سلام: جدأ خیلی خوشحال شدم که شما هم این نوشتار را مطالعه کرده اید، و بخوبی به بی اساس بودنِ نوشته های تاریخی قبلی خودتان در موردِ تُرکیّه و ایران و یا رضاشاه کبیر و مصطفی أفندی [ اتاتورک] پی برده اید،

واقعیّت است که هر وقت نوشته های تاریخی بدونِ پشتوانهء علمی و تُرک ستایی و اسلام ستایی شما را خوانده ام، کلأ وجود و روانکاوی موجودی بنام انسانِ برخوردار ِ [ گویند] از صداقت و فلسفهء اخلاق و دانش وری با خردگرایی آن برایم بطور جدی زیر سئوال رفته است، یک بار دست به قلم بردم که نقدی بر نوشته های شما را تنظیم کنم متأسفانه وقتِ اینکار نبود، پس دوباره بسیار خوشحالم که همین نوشتهء کوتاه در مورد تُرکیّه و پروسهءتاریخی و فرهنگِ تُرک تباری با اسلام را مطالعه فرموده اید.

آقای دکتر محمّد حسین یحیایی، مطالبی که در موردِ تُرکیّه در این نوشتار آمده، با استفاده از منابع و یا کتب تُرکی و ایرانی نیست، حاصل تحقیقاتِ جوامع اروپایی که تازه پشتیبان حکومتِ تُرکیّه هم هستند میباشند، تازه من فقط به عنوان یا تیتر این مطالب اشاره کرده ام، اگر لازم باشد به جزئیات ریز و درشتِ آن با استفاده از فاکت و روش اثباتی مستند، بصورت نوشتاری و یا گفتاری و مناظره خواهیم پرداخت، از شما هم تمنّی میشود حداقل با قبول مسئولیّت در مقابل آن مدرک آکادمیکی که دست و پا کرده اید، به روشن شدن واقعیّتها و به رشد بینش رئالیستی و دانش محور هم به تباران خود کمک کنید،

زمان داستان سرایی و نوحه خوانی تاریخ در جامعهء ایران سپری شده است، تاریخ امروز برای خود یک شاخهء دانش مستقل با بهره گیری از دانشهای دیگر و تکنولوژی امروز هست، تاریخی که تُرک تبارانِ اسلامگرا در ایران نوشتند قابل قبول نیست،

مطمئن باشید نوشتار با پشتوانه و مستند تاریخی که از حضور خوانندگان گرامی گذاشت، که بدرستی شما را خلع سلاح کرده است و از روی ناتوانی و درماندگی آنرا چرندیات مینامید، باعث تغییر و تحولاتِ ریشه ای شده است و خواهد شد، گسترش فراگیر هر دیدگاه و نظری زمان و شرایط خاصّ خود را میخواهد، بستر این اندیشه در ایران و خارج از مرزهای ایران بیش از آنچه شما فکر کنید آماده هست، پس مواظب باشید بجای بکار گیری واژه هایی مانند : "چرندیات" نقد اثباتی مستند کنید، بدون شک بی پاسخ نخواهید ماند.

خشایار رُخسانی

پرسش اصلی این است: جمهوری اسلامی آری یا نه؟

درود بر آقایِ مزدک گرامی، من با دیگاه شما همدستان هستم که در پیکار با مُلاها بایستیکه چَند چَکاد (جبهه ) گُشوده شود تا بتوان با تنگ کردن ِچَنبَر ِ پیرامونگیری (حلقۀِ محاصره) از چند سوی، مُلاها در تَنگنا گُذاشت. برای اینکه بتوانیم با راستینگی ها (واقعیت ها) گام برداریم، و از تیناب ها (رویاها) دوری گُزینیم، نمونه آوری کوتاهی را در پی میآورم.

در جهان ِجانداران، هیچ جانداری گرایشی به هزینه کردن ِنیرو برای جُنبیدن نشان نمی دهد، مگر اینکه از روی نیاز باشد. به زبان دیگر نیازها تنها اَنگیزه ای هستند که به جُنبش و پویشِ جانوران مینِش (مفهوم) میدهند. در انگیزۀِ جُنبیدن، هیچ فَروَری (تفاوتی) بین تک یاختگان تا پیلی که هشت تٌن وزن دارد نیست، زیرا هر دو از روی نیاز است. خواه نیاز به خوراک باشد و یا همانند سازی (تولید مثل).

اکنون باز برگردیم به ایرانیان برونمرز. چیزی بیش از پنچ میلیون ایرانی در برونمرز زندگی میکُنند، بیشترین آنها دارای یک زندگی میانتراز (متوسط) هَستند و از دمکراسی و آزادیهایی که در باختر یا در دیگر کشورهایِ دمکراتیک که بخش ِنهادین ِزندگی ِبهنجار (عادی) مردم است، برخوردارند. بیش از 90% از آنها به ایران رفت و آمد میکُنند. اگر چه ایرانیان در برونمز، گُروزِۀِ (جمعیت) زیادیِ هستند، دارای سرمایه هایِ هَنگفت میباشند و دمکراسی و آزادی را نیز دوست دارند، ولی از آنجا که آنها از دمکراسی و آزادی در باختر برخوردار هستند، و ناگُزیر نیستند که برایِ پاسداری از آنها مبارزه کُنند، این ارزش هایِ هومَنی (انسانی) و شهروندی، گرفتاری رَدَۀِ نُخُستِ آنها نیست، نبودِ آزادی و دمکراسی فراپُرسش (مسئله) نُخُست ایرانیان در درون مرز میباشند. از آنجا که دمکراسی و آزادی نیاز ِبایستۀِ (ضروری) ایرانیان در برونمرز نیست، آنها ناسانی ای (تفاوتی) در این نمی بینند که مُلاها در ایران بمانند و یا بروند. هتا (حتی) اگر از ته دل بخواهند که مُلاها بروند، ولی آنها هیچگاه نیرویی هزینۀِ این خواسته نخواهند کرد، تا شاید، این آرزو به راستینگی (واقعیت) به تَرادیسد (تبدیل شود).

برآیند این ارزیابی این است که اگرچه انبوه زیادی از ایرانیان در برونمرز زندگی میکُنند، ولی آنها کُمکی برایِ آزادیخواهان که بدنبال دَگَرگشت مَردمسالارانه در ایران هستند، نخواهند بود. آزادیخواهانی نیز که در برونمز شب و روز برایِ دگرگونی هایِ مردمسالارانه در ایران تلاش میکُنند، به شَوَندِ گِرفتاری های کاری و سرمایه ای یا خودویژه (خصوصی)، از آنچنان شایش ها (امکان هایی) سرمایه ای و زمانی برخوردار نیستند، که با برپایی یک سازمان ِکارایی، شب و روز خود را هزینۀِ پیکر بخشیدن به آرزوها و آرمان خود بکُنند. از اینرو بیشتر این کسان همانند گُزیرَک هایِ (جزیره های) جُدا ازهم و ناوابسته، ادامۀِ زندگی میدهند و هر از گاهی برای دادن ِنشانه ای از زنده بودن آگاهینامه (بیانیه) و یا نوشتاری را بیرون میدهند. این بُنپایه (قاعده) آنها را نیز دربر میگیرد که با دو هموند (عضو) نام خود را سازمان میگُذارند.

مَهین ترین (مهم ترین) خویشکاری (وظیفه) یا کاری که باید همین اندک آزادیخواهان ِمیهن پرست در برونمرز در پیکار با مُلاها بکُنند، پَرده دری از ژَنوری هایِ (جنایت هایی) مُلاها در برابر دیدگاه و فَرجادِ (وجدان) جهانی است. هَدفِ این تلاش ها بایدکه بدست آوردن پُشتیبانی و همبستگی هایِ روانی از مبارزان در درون کشور باشد که میتواند از راه نامه نگاری با نهادهایِ جهانی و سُخنرانی، برای تنگ کردن چَنبَر ِ آروایش هایِ ترازداریک (حلقۀِ تحریم هایِ اقتصادی)، انجام شود. به ویژه پافشاری بر پیرامونگیریِ (محاصرۀِ) نفتی که با آن میتوان در ازنانی یک ماه مُلاها را به زانو در آورد. اگر همبودگاه جهانی مُلاها را ناگُزیر از فروش نفت در برابر کالاها و جنس های خوراکی و پزشکی کُند، دیگر مُلاها نمی توانند سرمایه های مردم ایران را از راه بخشش های کَهکَشانی به تروریستهای جهانی پیشکش بکُنند. پیش از این از ایرانیان برونمرز نمی توان اُمیدی داشت.

نبود آزادی، دمکراسی و تنگدستی ترازداریک و بیکاری فراپُرسش نهادین (اصلی) مردم ایران در درونمرز میباشد. در این جا نیاز به این ارزش هایِ هومَنی و شهروندی که مُلاها مردم را از آنها بی بهره کرده اند، انگیزۀِ جنبش مردم میباشند. از این رو مبارزه نهادین در ایران است. چکادِ نهادین (حبهۀِ اصلی) در ایران بدستِ کارگران، جنبش آزادیخواهی زنان، دانشجویان و آموزگاران گُشوده شده است. هَنگَِمه هایِ (اتحادیه) کارگری در هال (حال) سازماندهی خود و پیشروی میباشند. مُلاها نیز بخوبی سَیجی (خطری) که از سوی آنها رازمان (رژیم) ملاها را میپَتِستَد (تهدید میکُند) پی برده اند. از اینرو کُنشگران هَنگَمِه هایِ کارگری را از کار بیکار میکُنند و یا به زندان میاَندازند و یا سر به نیست میکُنند. در اینجا این خویشکاریِ مَهین (مهم) ایرانی های برونمرز است که به کُمک آزادیخواهان در درون کشور بشتابند. من بارها پیشنهاد کرده ام که باید به این فَرید (منظور) و برای کمک به کارگران و زنان مبارز در درون کشور، یک شماره بانکی ای بنام یک آدم پُرآوازه و خُوشنام گُشوده شود و با این کار، بشود که به خانواده های این کارگران ِ کُنشگر که کار خود را ازد دست داده اند، کمک پولی شود. انجام این کار بُزُرگترین گام در راه آزادی و دمکراسی در ایران است، اگر که ایرانیان برونمز بتوانند، جدا از وابستگی هایِ دیدگاهی ِ خود به دور این کارزار باهم همکاری کُنند. اگر هر ایرانی که در برونمرز زندگی میکُند تنها 10 یورو کُمک کُند، میتوان در زمان ِکوتاهی 50 میلیون یورو برای پشتیبانی از خانواده هایِ کارگران و زنان مبارز در ایران گردآوری کَرد.

دیگر چکادی (جبهه) که بایستی گشوده گردد، چکاد گُزیدمان (انتخابات) فَرنشینی دولت آینده میباشد. همانگونه که پیش از این گفتم جوّ چیره بر کشور در زمان وامانده به گُزیدمان (انتخابات)، این شایش (امکان) را به آزادیخواهان میدهد که بدون ترس از سرکوب شدن بدست چماقداران و ارازل واوباش ِدکتر ده نمکی، و الله کرم و دوستانشان، در انجمن های ناوابسته به دولت خود را سازمان دهی کُنند. همکنون در ایران هیچ بهانه ای برای گرفتن پروانه در راستای برگُزاریِ گردِهمایی وجود ندارد که بدونِ درگیری با چماقداران اسلامی پایان پذیرد. مجد (قدرت سیاسی) آنجا است که مردم بتوانند دورهم گردآیند. وگرنه، اگر مردم تک به تک همانند گُزیرک های (جزایر) ناوابسته در خانه بنشینند، هیچگاه به وزنۀِ همبودگاهی یا کشورمداریک (سیاسی) نخواهند دگَردیسید (تبدیل نخواند شد). دوران پیش از گُزیدمان فَرنشینی دولت بهترین ژایش (شانس) را برایِ ساختن ِاین وزنۀِ کشورمداریک (سیاسی) برایِ آزادیخواهان فراهم میآورد. اگر دانشجویان در ایران نغش (نقش) برانگیزاندن و پیوند زدن مردم در گُزیدمان آینده را به پذیرند، میشود در ادامۀِ گرده همایی ها و مبارزه هتا (حتی ) امیرانتظام را کاندید نامزادی برایِ فَرنشینی دولت آینده کرد. و مردم بدور امیرانتظام گردآیند. ولی این زمانی شدنی است که مردم بتوانند بر این جوّ گورستانی و نا اُمیدی که بر کشور استوار شده است، چیره شوند.

تنها این کابوس شوم که دوری کردن ِ مردم از گُزیدمان (انتخابات) فَرنِشینی دولتِ آینده این ژایش (شانس) را به احمدی نژاد میدهد که برای چهار سال آینده در فَرنشینی دولتی بماند که کشور را در آستانۀِ جنگ و ویرانی کشانده است، و بی برنامگی اش، ترازداری (اقتصاد) کشور را به ویرانی و وَرشکستگی کشانده است، باید که انگیزۀِ بایسته (ضروری) را برای برخاستن مردم در راستای دگرگون کردن سرنوشت کشورشان، بدست آنها بدهد.

ناصر کرمی

nasser.karami@gmx.de

«فدراليسم استاني» و روند دموکراتيزه کردن ساختار قدرت

آقای قندچی، باسلام: سیستم فدرال آمریکا، یک سیستم فدرال رقابتی [Dualer Fedral] ، همزمان هم یک سیستم فدرال قانونگذار کامل [Legislative Fedral] میباشد، امکانِ پیاده کردنِ چنین سیستمی در آلمان وجود نداشت و ندارد، حال شما آنرا به کشوری مانند ایران با بافتِ قومی و رشد اقتصادی ناتوان و نهادینه نشدن دمکراسی پیشنهاد میکنید !...

.. فراموش نکنید در آمریکا 13 حکومتِ از "قبل مستقل" گرد هم آمدند و با یک وحدتِ ملّی حکومت فعلی آمریکا را تشکیل دادند، [از کثرت به وحدت] حال شما عکس آنرا مطرح میکنید [ از وحدت به کثرت]، از این گذشته اگر هر کدام از ایالتهای آمریکا خود قانون گذار هست، حکومتِ مرکزی هم برای خود بطور مستقل بدونِ مشارکت دادن ایالتها قانونگذار هست، فکر نمکنید چنین سیستمی در ایران به آنارشیسم قومی پایان پذیرد ؟؟ ،

تنها سیستمی که در ایران نه مفید واقع میشود و تازه به پراکندگی قومی دامن میزند و از رشد فراگیر و همبستگی ملّی جلوگیری میکند، همین شکل از فدرالیسم میباشد که شما مطرح کرده اید،

بهر حال بحث در این زمینه در کامنت نمی گنجد، و به احتمال زیاد فردا شب در اتاق" کنگره ملّی ایران فدرال"ساعتِ 9 شب به وقت اروپای مرکزی آقای کیومرث نویدی و من در این زمینه مناظره ای دوستانه خواهیم داشت خوشحال خواهیم شد که اگر شما و سایر دوستان وقت شرکت در آنرا داشته باشید تا بتوانیم مطالب را بیشتر باز کنیم.

کامران

تجمع مجاهدین خلق در برابر کاخ سفید این امید دروغگو به سایت بی بی سی مراجعه کند و گزارش انرا بخواند. در قسمت جستجو مجاهدین خلق را بنویسد و در یک ثانیه این گزارش را پیش رو دارد به تاریخ 28.06.2008 به قلم هیو شوفیلد. ( دهها هزار تن از طرفداران شورای ملی مقاومت ایران با تظاهرات در پاریس خواستار لغو ممنوعیت های بین المللی علیه شاخه نظامی آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران شدند.

رژیم جنون آمیز خبر دروغ تولید و پخش می نماید. حکومت فقها و همکارانش رو دست نازی ها بلند شدند. انتقاد به یک گروه باید با فاکت ودلیل باشد. فحش و بدو بیراه را که صد ها امام جمعه مفتخور انجام می دهند. دروغ پردازی در عصر اینتر نت هم راحت شده وهم درو غگو می تواند زود رسوا شود. زمانی که ما زندان بودیم دروغ ها و تهمت های پاسداران کمتر از امثال امید بود. سایت پاسدار رضای هم اینقدر ناشینه عمل نمی کند.

برای نقد علمی مجاهدین خلق ایران موضوعات فراوانی هست که باید به آنها پرداخت مثل رهبری مطلق زنان در تشکیلات تا مقوله رهبری عقیدتی.

امروز نجات جان هزاران انسان جوان و مبارز در اشرف مطرح می باشد ونه دفاع یا نقد تاریخچه 44 ساله این سازمان.

امید ایران

تجمع مجاهدین خلق در برابر کاخ سفید

آقای کامران من به شما سلام می کنم. من تا به این لحظه حتی یک فحش هم در کامنت هایم ننوشتم اما می بینم که جنابعالی از کلمه دروغگو راجع به من استفاده کردید که البته از طرف کسی که حمایت از یک سازمان تروریستی را علنا بیان می کند بیش از این انتظاری نیست.

مزدک

پرسش اصلی این است: جمهوری اسلامی آری یا نه؟

جناب رخسانی این همان چیزیست که ادوار وحدتیها به آن می اندیشند و سعی در تشویق نوری از یک طرف و مردم از طرف دیگر برای شرکت در انتخابات و رای دادن به عبدالله نوری می کنند.شاید تا حدودی لاقل در تیوری درست و واقعی باشد.چون این گروها در داخل کشورند و با واقعیتها دست و پنجه نرم می کنند و واقعگراتراز نیروی خارج از کشورند.

عین همین کامنت شما را در مصاحبه ای با یکی از آنها آمده بود و برای مبارزان داخل کشور منطقی می آید.ولی شخصا فکر می کنم که نیروهای خارج از کشور درعین پشتیبانی از مبارزان داخل نباید فقط دنباله رو باشند.بلکه ما با تجمع و اتحاد نیروها می توانیم در جوی آزاد تر همچنان که از خواسته های مبارزان داخل پشتیبانی می کنیم خواسته های رادیکالی را به حرامیان اسلامی تحمیل کنیم.درآن صورت می توان جو ترور و وحشت را شکست و به آزادی نسبی درداخل کشور رسید.مشکل ما نیروهای خارج پراکندگی و تنگ نظری و عقب افتاده گی در امور جمعی است.متاسفانه فرصت طلبی ها و کارشکنی ها و منافع گروهی در این بازار هم مزید برعلت است.ولی ما چاره ای جز اتحاد بین نیروهای خارج برای وارد آوردن فشار بر حرامیان اسلامی نداریم!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.