رفتن به محتوای اصلی

آمریکا به ایران حمله نخواهد کرد، ایکاش می‌کرد
09.12.2011 - 21:38

" جنگ ادامه سیاست است با ابزاری دیگر"

کارل فون کلـوزوویـتـس

منظور من، حمله نظامی بقصد سرنگونی حکومت اسلامی درایران است ونه زدن برخی تاسیسات اتمی و نظامی آن. چراکه اینکار تنها به بقای حکومت اسلامی کمک می‌کند و اینکه می‌بینیم دولت اسرائیل خواستار چنین حملات هوائی است درواقع نشان از تمایلات باطنی آن برای نجات فاشیزم مذهبی در ایران دارد تا بدینوسیله آپارتآید دینی خود را در منطقه توجیه نماید و کیست که نداند حکومت اسلامی در ایران در طول سی و اندی سال گذشته به یمن همین امدادهای غیبی برسرکار بوده است: از جنگ هشت ساله بگیرید که امامشان آنرا نعمت الهی نامید تا همه آن زدوبندهای پنهانی را که با شیطان بزرگ داشتند و رسوائی "ایران - کنترا" نمونه کوچک آن بود.

این نکته کلیدی دربحث پیرامون هرگونه دخالت احتمالی ست در مورد رژیمی که دخالت‌های خارجی چه بصورت امدادهای غیبی وچه قراردادهای اقتصادی گسترده روزمره، تنها ضامن بقای آن در طول سی و دو سال گذشته بوده است. ازین‌رو پاسخ مثبت به این پرسش تنها با ارزیابی اپوزیسیون در داخل امکان پذیراست و اینکه حکومت روی کار آمده پس از دخالت نظامی چه مقدار خصلت مردمی خواهد داشت و تا چه اندازه حاکمیت از آن مردم خواهد بود.

سال‌هاست که گروه‌های سیاسی ورشکسته در خارج از کشور، خواستار حمله نظامی آمریکا به ایران هستند تا کاری را که خود توان انجام آنرا ندارند بدست عوامل ناتو و سیا بانجام رسانند باین امید که در فردای سرنگونی حکومت اسلامی برای نزول اجلال آنان فرش قرمز جلوی پایشان پهن شود و دوباره روز سلطنت از نو، روزی سلطنت از نو. اما نیروهای دمکرات و افراد دلسوز به مقدرات تاریخی ایران مخالف چنین حمله نظامی بوده‌اند چراکه بدرستی نگران حکومتی بودند که پس از مداخله نظامی برسرکار می‌آمد وآنرا حکومت عوامل بیگانه ارزیابی می‌کردند. ولی قیام مردم ایران درسال ١٣٨٨همه این معادلات سیاسی را بهم ریخت و کفه ترازو را بنفع نیروهای پیشرو و مردمی درداخل بالا برد وهمین امر امروزه بعنوان عاملی پیش‌گیرنده در حمله همه جانبه آمریکا و ایادی آن جهت سرنگونی حکومت اسلامی عمل می‌کند چراکه آنان خواستار روی کار آمدن حاکمیت مردم درایران که ابتکار عمل را از آنان سلب خواهد کرد نیستند مگر اینکه مجبور به اینکارباشند و این امر لزوم تحلیل و ارزیابی مسئله در سه بعد داخلی، منطقه‌ای و جهانی را پیش می‌آورد.

مسئله مداخله خارجی را تنها درین ابعاد سه‌گانه می‌توان مورد تحلیل وارزیابی قرارداد وگرنه پذیرش یا رد آن بشکل جزمی و اصول‌گرایانه تنها می‌تواند نمایانگر خواسته‌های ایدئولوژیک افراد یا گروه‌ها باشد که در برخورد با واقعیت‌های موجود درهم می‌شکند و نتایج زیانبار و حتی فاجعه آمیز درپی خواهد داشت. تنها اصلی را که در این مسئله باید در نظرگرفت اعمال حاکمیت مردم است و بس. بررسی تاریخ معاصر ایران نمونه‌های بسیاری را درین مورد بدست می‌دهد. برای مثال هیچ تاریخ نگار منصفی مداخله خارجی در شهریور ١٣٢٠ را که منجر به سرنگونی دیکتاتوری رضا شاه گردید بشکل منفی ارزیابی نمی‌کند چراکه فضای سیاسی برآمده از آن، امکان فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی و صنفی بسیاری را فراهم آورد و به شکوفائی و رشد اندیشه ها و باز تولید رهبران سیاسی انجامید که بنوبه خود عامل کارهای مهمی در کشوربا وجود کودتا و سرکوب‌های بعدی شدند.

بُعد داخلی

قیام میلیونی مردم در سال ١٣٨٨ نقطه عطفی در حیات سیاسی ایران بود و نشانه توده‌ای شدن مبارزه برضد حکومت اسلامی. این قیام دو مشخصه اصلی داشت:

نخست اینکه شرکت کنندگان در این قیام نه بازماندگان انقلاب ٥٧، که نسل دست پرورده خود حاکمیت اسلامی بودند که بر شکست آن دربازتولید حامیان خود شهادت ‌می‌دادند. تو گوئی مخالفانی که در سال ٦٧ قلع و قمع شده بودند قوقنوس‌وار باردیگر از آتش سربرآورده‌اند.

دوم اینکه اینان برخلاف مردمی که در انقلاب ٥٧ شرکت کرده بودند می‌دانند که چه می‌خواهند، برخلاف پیشینان خود که تنها می‌دانستند که چه نمی‌خواهند ولی درک درستی ازآن دگرگونی را که با رفتن شاه پیش آمده بود و الزاماتی که در دستور روز بود نداشتند. ازین رو بدنبال خمینی افتادند و او را برهمه نیروهای مخالف ترجیح دادند و سرکوب آنان را با سکوت نظاره‌ کردند، و حتی برخی درآن سرکوب‌ها نقش فعال داشتند.

امروزه اگر جوانان دیروز یکسره از توهم خمینی بدرآمده‌اند جوانان امروز به یمن عدم پاسخ گوئی رژیم به پیش پا افتاده ترین نیازهای آنان هرگز دچارچنین توهمی نشدند. چراکه توانائی و ظرفیت‌های حکومت اسلامی را با محک تجربیات روزمره خود و نیزدر حرکت‌های اجتماعی ازجمله درکارزارهای انتخاباتی آزموده‌اند. و این نتیجه مبارزات دمکراسی خواهانه افراد و گروه‌ها در تشکیل NGO ها بود که به رشد و تکامل جنبش های دمکراسی خواهی در کشور انجامید و عمده‌ترین آنان عبارتند از جنبش زنان، جنبش سندیکائی کارگران، جنبش دفاع از حقوق کودکان، جنبش آزادی بیان و بالاتر ازهمه جنبش‌های ملی برای احقاق حق ملت‌های ساکن ایران که برخلاف خصلت صنفی بقیه، حاکمیت سیاسی را هدف خود قرارداده‌اند. کوردلانی که جنبش سبز را کوششی برای بازگرداندن دوران خمینی همچنان که میرحسین موسوی ادعای آنرا دارد می‌دانند نمی‌خواهند زنان شرکت کننده در تظاهرات را ببینند که چگونه روسرهایشان را تا نصفه بالا زده اند و اگر امکان بیابند آنها را گشوده و بزیر پا خواهند افکند. نماد این قیام نه موسوی یا کروبی که ندا آقا سلطان بود.

مردم ایران در انتخابات ٨٨ حجت را برحکومت اسلامی تمام کردند و حاکمان نیز نشان دادند که پاسخی جزسرکوب در برابرخواسته‌های دمکراتیک آنها ندارند. ازین‌رو چاره‌ای جزدرخواست کمک‌های خارجی برای مردم ایران درمبارزه با فاشیسم مذهبی حاکم باقی نمانده است، فاشیسمی که با صدها میلیارد دلار درآمد سالیانه از نفت دست بازی در سرکوب نیروهای مردمی دارد و درعین حال قادربه هرگونه مانورسیاسی در میان کشورهای اروپائی و غربی برای تطهیر خود از آن جنایات ضد بشری ست که همه روزه دست اندر کار آنست و تجربه نشان داده است که بدون ضربه کاری نظامی، محاصره اقتصادی برای درهم شکستن شبکه قراردادهای اقتصادی که حکومت اسلامی به دست وپای قدرت‌های بزرگ جهانی تـنـیـده است کارساز نخواهد بود و تنها یک ضربه نظامی می‌تواند تاروپود این شبکه اقتصادی را درهم بریزد و مدافعان حکومت اسلامی را که لیست درازی از کشورهای منطقه و جهان را شامل میشود درمقابل عمل انجام شده قرار دهد.

اقتصاد نفتی ایران حکومت اسلامی را تحت همان شرایط وابستگی رژیم شاه قرارداده ست. ولی اگر رژیم کمپرادور شاه یک دیکتاتوری مدرن وابسته به غرب بود، حکومت اسلامی رژیمی فاشیستی است که برای حفظ تئوکراسی خود چاره‌ای جز سرنهادن به خواسته بیگانگان در چپاول دلارهای نفتی ندارد. مانورهائی هم که میان دولت‌های مختلف شرق وغرب انجام می‌دهد نه برآمده از نیازهای یک دولت ملی که برای حفظ تئوکراسی قرون وسطائی خویش است که هیچ سنخیتی با زیربنای اقتصاد امروزین ایران ندارد.١خمینی که در پانزده خرداد بعنوان نماینده زمینداران به میدان آمده بود، درانقلاب بهمن ماه ٥٧ با استفاده از نام ونشان گذشتگان و رزمندگان خلق توانست حمایت توده‌ای کسب کند. ولی پس از انقلاب صورتک از چهره برگرفت وبه سرکوب و کشتارروشنفکران و زحمتکشانی پرداخت که انقلاب مدیون آنها بود. خمینی بجای آنها که بیشترازطبقه متوسط بودند، روستائیان را برای پیش بردن افکارارتجاعی خویش وتثبیت حکومت اسلامی به میدان آورد و با تکیه براین توده ناآگاه روستائی بود که توانست باسرکوب خواسته های دمکراتیک مردم به فاشیسم مذهبی، جامه عمل بپوشاند و درین راه امدادهای غیبی غربی را با خود داشت. او که خود نتیجه برخورد دو بلوک شرق وغرب درآن روزگار واعمال تز کمربند سبز برژینسکی بود حکومت اسلامی خود را با همکاری کشورهای غربی و براساس اقتصاد نفتی برپا نمود.

این تشابه دروابستگی به نیروهای خارجی دو حاکمیت شاه و شیخ، وارد کردن آن نیروها را در محاسبه برای سرنگونی این دو رژیم الزامی می‌کند. قانونمندی کلاسیک در توضیح شرایط انقلابی اینست که "بالائی ها نتوانند به سیاق سابق حکومت کنند و پائینی‌ها نیز مخالف چنین حکومتی باشند و جامعه دچار بحران شود ." دررژیم‌های وابسته، بالائی‌ها چیزی جز نیروهای خارجی نمی تواند باشد و ما دررژیم شاه دیدیم که چگونه دولت‌های غربی درحمایت از آن دچار اختلاف نظر گردیدند و با روی کار آمدن کارتر و فشارهائی که او برای ایجاد فضای باز سیاسی وارد آورد حباب دیکتاتوری ترکید. هرچند که این فشارها نه برای سرنگونی رژیم شاه بلکه برای وادارساختن وی برای خریدهای نظامی ازاولیگارشی دمکرات‌ها بجای جمهوری خواهان بود.

سرنگونی حکومت اسلامی نیزهمچون دیکتاتوری شاه تنها با حذف حمایت‌های خارجی یعنی تغییر جهت مداخلات خارجی امکان پذیرست ولی به جهت خصلت فاشیستی آن که برآمده از حمایت نسبی توده‌ای است این مداخلات ناگزیر صورت نظامی پیدا می‌کند همچنانکه در مورد رژیم های فاشیستی هیتلر و موسولینی شاهد بودیم.

خيزش دوباره اسلام در خاورميانه با كمك‌هاى مستقيم امريكا و براى ايجاد كمربند سبز بدور شوروى انجام پذيرفت و كيست كه نداند القاعده و طالبان محصول مشترك امريكا با ايادى‌اش در منطقه همچون پاكستان هستند. این میان ایران همواره حکم الگو٢ را داشته است. اولین کودتای آمریکائی در سال ١٩٥٣م در ایران بوقوع پیوست و سپس در کشورهای دیگر تکرارشد. جمهوری اسلامی هم اول باردرایران برقرارگردید و سپس در پاکستان، بنگالادش، سودان و . . تکرارشد. این روزها افغانستان نیز به جمع جمهوری‌های اسلامی پیوسته است و تونس و مصر و دیگر کشورهای عربی در جهت آن پیش می‌روند و چه چیزی بهتر ازین اسم بی مسمای دهن پرکن برای تحمیق توده‌هائی که گرایشات اسلامی دارند تا جهانخواران براحتی کار خود را پیش ببرند. با طرح چنین استدلالی است که گفته می‌شود: آمریکا به ایران حمله نخواهد کرد، چراکه سرنگونی جمهوری اسلامی بمعنای پایان اسلام سیاسی در ایران و منطقه است.

بُعد منطقه‌ای

آنچه که درمنطقه شاهد آن هستیم عبارت ازفروپاشی حکومت‌های بازمانده‌ از جنگ سرد دردو حوزه نفوذی غرب و شرق سابق است. درحوزه نفوذی غرب، کشورهائی هستند که وظیفه و ماموریت خود را که ایجاد سپری در برابر نفوذ بلوک شرق ببهای سرکوب نیروهای مترقی و ملی بودند بنحو شایانی انجام داده‌اند. ولی امروز پس از فروپاشی شوروی دیگر تاریخ مصرف این حکومت‌ها سپری گشته است و حفظ حکومت‌های فاسد این کشورها برای غرب گران تمام می‌شود. درسوی دیگرحکومت‌هایی قرار دارند که با وجود تنوع بسیار، این وجه مشترک را دارند که از تعادل پدید آمده از سوی دو بلوک برای تشکیل وادامه حیات خود سود جسته‌اند. این حکومت ها با فروپاشی شوروی دیگر شانسی برای ادامه حیات خود ندارند و دیر یا زود باید جذب جهان تک بعدی امروزی بشوند.

اینکه چرا این تغییرات امروزه صورت می‌گیرد ریشه در بحران عمیق مالی در ساختار سرمایه جهانی دارد و آن دسته از کشورهای غربی که حل مشکلات داخلی خود را درگرو بازتقسیم جهان می‌بینند خواهان این تغییرات هستند. درین میان کشورهای حوزه نفوذی شوروی سابق حکم گوشت قربانی را دارند که همه برای بردن بیشترین سهم برآنها یورش برده‌اند. حال آنکه در کشورهای حوزه غربی کوشش می‌شود بیشترین مقدارممکن ازساختار پیشین حفظ گردد و غائله با تغییر مهره‌هائی چون حسنی مبارک پایان یابد. ولی مسئله چهره دیگری نیز دارد که عبارت از وجود نیروهای مردمی است که از تضاد برآمده میان قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای، یعنی میان دولت‌های بزرگ غربی و حکومت‌های کوچک محلی، جان تازه‌ای گرفته‌اند ومی‌کوشند حداکثر سود را ازین تضادها بدست آورند.

نیروهای داخلی خواهان تغییر درین کشورها وارث ارثیه شومی بنام اسلام سیاسی هستند که دیکتاتوری و سرکوب سالیان دراز رژیم های وابسته به غرب به ارمغان آورده است. بطوریکه هرگونه تغییر در ساختار سیاسی، حاکمیت بنیادگرایان اسلامی از قبیل اخوان المسلمین را در پی خواهد داشت و این همان سناریوئی ست که ما سی و چند سال پیش در ایران شاهد آن بودیم. خیزش قیام مردمی در ایران در سال ١٣٨٨ نشان داد که ایران بیش ازسی سال از بهار عربی جلوتر است چراکه با رفتن جمهوری اسلامی، اسلام از صحنه سیاسی ایران پاک خواهد شد و نازل ترین شکل اسلام سیاسی در فردای جمهوری اسلامی قابل تصورنیست.٣این امربرای جنبش‌های مترقی کشورهای عربی نیز سودمند خواهد بود و آنها را از شر بنیادگرایانی که خواهان اجراء قوانین شرع هستند خلاص خواهد نمود. هم اکنون نیز تصویر زشتی که جمهوری اسلامی درمنطقه از خود بجای گذارده اخوان المسلمین را وادار کرده است که بسیار دست به عصا راه برود و مثلا برای انتخابات ریاست جمهوری در مصر کاندید اعلام نکند و این طلیعه آزادی‌ست که با رفتن حکومت اسلامی از افق ایران سرخواهد زد.

مسئله را ازبُعد منطقه‌ای هم که ببینیم چنین بنظر می‌رسد که آمریکا به ایران حمله نخواهد کرد چراکه سرنگونی جمهوری اسلامی بمعنای پایان اسلام سیاسی در ایران و منطقه خواهد بود.

بُعد جهانی

سرمایه داری جهانی امروز با بزرگ ترین بحران تاریخ خود روبروست که موجودیت آنرا بطور جدی تهدید می‌کند. این بحران که خصلتی مالی دارد نتیجه جهانی شده سرمایه گذاری٤است که در آن تولید کننده کالا از مصرف کننده آن جدا میشود. در ابتدا چنین ادعا میشد که جهانی شده سرمایه گذاری، بحران دوگانه سرمایه داری را حل خواهد کرد و در واقع با استفاده از کارگر ارزان در هند و چین توانست از سوئی بر نزول نرخ سود فائق آید واز سوی دیگر با فروش ارزان کالا مشکل اضافه تولید را تا حدودی حل نماید. ولی با سرمایه‌گذاری وسیع سود کلان حاصله در بورس بازیی زمین ویا معاملات بی رویه بانکی، اقتصاد سیستم سرمایه داری را از مسیراصلی خود که ایجاد ارزش از طریق تولید کالا بود منحرف نمود و در جهت سرمایه داری ربائی سوق داد که در آن با اتخاذ سیاستهای مالی٥می‌شد از گردش پول، پول ساخت و اینکارکل نظام سرمایه داری را در جهان به لبه پرتگاه نیستی کشانید. براین بحران مالی که بربحران‌های دوگانه سرمایه داری اضافه شده ست یکه تازی محافل نظامی٦آمریکا را باید افزود که درجهان تک قطبی‌شده پس ازفروپاشی اتحاد شوروی، آن کشوررا وارد به ماجراجوئی‌هائی نظامی درخاورمیانه کرد که باعث ورشکستگی اقتصادی دولت آن گردید و قرضی ١٥٠٠٠میلیار دلاری بالا آورد که برابر با کل درآمد ناخالص ملی آمریکاست و دولت آمریکا روزانه مبلغی بالغ بر٣ میلیارد دلار بابت ربح آن می‌پردازد . با این تفصیلات امکان یک مداخله نظامی از نوع آنچه که در عراق انجام گردید و مخارج آن بر٣٠٠٠ میلیارد دلار برآورده شده است بسیار بعید می‌نماید.

ولی این مسئله صورت دیگری دارد که می‌تواند کفه ترازو را بنفع مداخله نظامی سنگین ترنماید و آن، راه حل برون رفت ازبن بست اقتصادی - سیاسی موجود درآمریکاست. انتخابات گذشته گنگره آمریکا هرچند تعداد نمایندگان حزب جمهوریخواه را تا حد قابل ملاحظه بالا برد وآن حزب را درموقعیت تعیین کننده برای اتخاذ سیاستهای داخلی قرارداد ولی سیرجریانات دریک سال گذشته نشان داد که این حزب فاقد برنامه لازم برای حل معضلات اقتصادی آمریکاست وتنها به ماجراجوئی های نظامی دلبسته است که در مرکز آنها ابقاء حکومت اسلامی ایران بعنوان لولوی سرخرمن در منطقه وجود دارد تا تنش‌های موجود درمنطقه ای را افزایش دهد وکشورهای عربی را سرکیسه نماید و به آنها سلاح بفروشد. کاندیداهائی بیکفایتی که این حزب برای انتخابات آینده ریاست جمهوری معرفی کرده ست چیزی بیش ازدلقک‌های شوهای آمریکائی نبوده٧ وآشکارست که قادربه پیروزی براوباما در انتخابات نیستند واین نشان میدهد که این حزب خود حاضر بروی کار آمدن نیست و تنها به نقش بازدارنده خود در اتخاذ سیاست هائی که بضررثروتمندان آمریکائی باشد قانع است.

ازین رو بنظر می‌رسد که ادامه سیاست های نظامیگرانه در منطقه برای آمریکا امکان پذیرنباشد و برای پایان دادن به این دور باطل برای ایجاد تشنج، ناگزیرست آنچه را که دست پرورده‌اش بوده خود ازمیان بردارد. تاریخ معاصر ایران گویای تاثیرات متقابل سیاسی دولت های آمریکا و ایران است و تاٌثير دو حزب عمده امريكا بمثابه نمايندگان دو اوليگارشى مالى حاكم برآن جامعه برروند سياست در ايران غیرقابل انکاربوده ‌ست.

جمهوری اسلامی بگفته خود دست اندرکاران حکومت‌های امريكا نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم سیاست‌های آمریکا ازجمله كودتاى ٢٨مرداد بود که دست محمدرضا شاه را در سركوب بى‌امان همه مخالفين غیرمذهبی بازگذارد و مماشات با عناصر مذهبى زمينه‌اى را فراهم آورد كه خمينى بعنوان تنها بديل رژيم شاه با چهره‌اى پدرانه و منجى ملت جلوه كند. حمايت‌هاى غرب بصورت امدادهاى غيبى نيز او را قادر ساخت تا همه مخالفانش را سركوب و حكومت خود را تثبيت نمايد. وضع ازدیرباز برهمين منوال بوده است: محمدرضا شاه با چراغ سبز آيزنهاور از حزب جمهوريخواه به كودتاچيان انگليسى، دوباره برايران حاكم شد. با روى كارآمدن كندى ازحزب دمكرات حكومت شاه دچار تنش‌هاى اساسى گرديد. با حاكميت دوباره جمهورىخواهان شاه بارديگر حاكم بلامنازع ايران شد تا زمان كارتر كه تضاد در بالائى‌ها تنش‌ها را تا جائى بالا برد كه پيروزى قيام مردم را امكانپذيرساخت و حكومت شاه سرنگون گرديد.

روى كارآمدن كلينتون در قطب مخالف، شخصى چون خاتمى را مى‌طلبيد و آمدن جرج بوش پسر، شخصى چون احمدى نژاد را طلب مى‌كرد كه رونوشتى ازخود او بود و بهمان زبان تهديد وعربده‌جوئى‌ سخن مي‌گفت. با اين حال و عليرغم لحن تهديدآميز جرج بوش مقدار قراردادهايى كه در زمان او با ايران بسته شد بسيارپيش ازگذشته بود. اما با روى كار آمدن اوباما از حزب دمكرات كه با زبانى نرم درارتباط با حكومت ايران سخن مى‌گويد سطح اين قراردادها تا حد چشم‌گيرى پائين آمده است. با این اوصاف بنظر مي‌رسد كه تحمل حکومت اسلامی از سوی حکومت اوباما چندان بطول نخواهد کشید. البته اگرحمله‌ای صورت بگیرد شکل هوائی خواهد داشت نظیر آنچه که در صربستان درزمان کلینتون رویداد یا حمله هشت ساعته به بنادر و پایگاه‌های نظامی ایران در خلیج فارس که خمینی را واداربه نوشیدن جام زهر و قبول متارکه جنگ نمود. قدرمسلم اینکه در فردای چنین حمله نظامی و سقوط حکومت اسلامی، مداخله‌گران بتنهائی توانائی تشکیل دولت را نخواهند داشت و ناچاربه مصالحه با اپوزیسیون خواهند بود، البته اگرچنین اپوزیسیون یک صدا و یک پارچه‌ای وجود داشته باشد.

چه باید کرد

درشرایطی که هیچ یک از طرفین دعوا وقعی بررضایت مردم ویاعدم رضایت اپوزیسیون حکومت اسلامی نمی‌گذارند، برای دفاع یا عدم دفاع از حمله نظامی آمریکا نمی‌توان دلایل اخلاقی آورد. قدرت‌های مداخله‌گرغربی که گوششان بدهکارکسی نیست و تنها بدنبال منافع کوتاه و بلند مدت خود هستند و نه خواهان دمکراسی که ادعای آنرا دارند. بماند که مداخلات آنها در مسائل داخلی ایران و درجهت ابقای جمهوری اسلامی از روز اول تاسیس آن ادامه داشته و دارد. ناگزیر بحث درچگونگی مداخله، بحثی فنی خواهد بود ‌وهمچنانکه پیشترگفته شد محاصره اقتصادی بدون ضربه کاری نظامی برای درهم شکستن شبکه قراردادهای اقتصادی که حکومت اسلامی به دست و پای قدرت های بزرگ جهانی تـنـیـده است کارساز نخواهد بود و تنها یک ضربه نظامی می‌تواند تاروپود این شبکه اقتصادی را درهم بریزد و مدافعان حکومت اسلامی را درمقابل عمل انجام شده قرار دهد. جنگ طلبی جمهوری اسلامی درهمه زمینه‌ها هم که نیازی به توضیح ندارد، از به چالش خواندن مستمر دولت اسرائیل و نفی موجودیت آن در منطقه بگیرید تا خواست دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای و اصرار غیر‌مسئولانه حکومت اسلامی در تولید اورانیوم غنی شده درشرایطی که این امر میتواند بهانه مداخله نظامی بشود. درواقع این رژیم اسلامی است که بقای خود را در بحران سازی می‌بیند ودائماً برطبل جنگ می‌کوبد. درچنین شرایطی تشویق مردم ستم دیده ایران به مقابله با مداخله نظامی چیزی بیش از شرکت درین جنایت جمهوری اسلامی نخواهد بود. برعکس تائید تغییرموضع سیاسی آمریکا در قبال حکومت اسلامی از سوی مدافعین آزادی و دمکراسی حقی طبیعی برای آنها بشمار می‌آید. نگرانی‌ها هرچه باشد نمی‌تواند و نباید توجیه‌گرادامه فاشیسم مذهبی در ایران باشد بلکه درعمل عدم حمایت ازحکومت اسلامی در رویاروئی نظامیش با آمریکا خود می‌تواند بهترین تاکتیک بازدارنده برای جنگ ‌طلبی‌های آن باشد. حتی اگر آمریکا جنگ نخواهد که نمی‌خواهد، حکومت اسلامی جنگ را شروع خواهد کرد.

می‌توان با مداخله نظامی مخالف بود ولی در شرایطی که مداخله، خارج از اراده ماست مخالفت با مداخله خارجی نه تنها اپوزیسیون را درموضع دفاع عملی ازجمهوری اسلامی قرارمی‌دهد بلکه آنرا از وظیفه‌ای که درین لحظات حساس برعهده دارد بازمی‌دارد که عبارت از ایجاد دوستی و رفاقت درمیان نیروهای متفاوت ودرمواردی متضاد اپوزیسیون است. این امر مهمترین کاریست که برای پیشگیری درگیری میان آنها و مقابله با سناریوی جنگ‌ داخلی در فردای مداخله نظامی باید صورت گیرد چراکه که با تشبث به همین درگیری‌هاست که مداخله‌گران، هرآن قلدوری را که بخواهند برروی کار می‌آورند.٦ ازسوی دیگر لزوم مذاکره با مداخله‌گران برای هرچه کمترکردن خسارات جانی و مالی نیازی به اثبات ندارد، بماند که خروج نیروهای مداخله‌گرهمچنانکه درعراق دیدیم در نهایت از طریق مذاکره و مصالحه امکانپذیر شده است. ازین‌رو شروع این مذاکرات حتی پیش از مداخله کارسازتر خواهد بود تا بعد ازخرابی بصره. ولی برای اینکار اپوزیسیون ایران نیازمند همدلی و همداستانی ست که تنها از طریق توافق بر خطوط اصلی سیاسی برای دولت آتی ایران امکانپذیرست. این وظیفه مبرم اپوزیسیون است و درین راه باید هرآنچه را که در توان دارد بکاربندد.

انقلاب ٥٧ قراربود راه حلی باشد برای بسیاری از تناقضات جامعه ایران درجهت خواسته‌های بازمانده از انقلاب مشروطیت که رهائی از سلطنت مطلقه و ایجاد جامعه مدنی بر مبنای سکولاریسم بود. بخش عمده این خواسته ها با بیرون رفتن سلطنت از صحنه سیاسی برآورده شد و با رفتن حکومت اسلامی، تحقق جامعه مدنی امکانپذیر خواهد شد. در این راه اپوزیسیون ایران در حین دور‌ زدن ومنزوی‌کردن گروه‌های واگرای٩افراطی همچون سلطنت طلب وتجزیه ‌طلب‌ها، اپوزیسیون ایران باید در مورد خطوط اصلی اتحاد عمل توافق کند که هدف آن می‌تواند ایجاد دولتی دمکرات١٠، سکولار و فدرال در ایران باشد.

www.hamraahaan.com

___________________________________________________

پانويس‌ها :

١. برای تحلیل از ماهیت فاشیستی جمهوری سلامی به نوشته من موسوم به "پروژه احمدی نژاد" در لینک زیر مراجعه کنید:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=24…

٢. Prototype

٣. امروزه حتی مجاهدین از طرح جمهوری دمکراتیک اسلامی ابا دارند.

٤. Globalisation

٥. Fiscal Policy

٦. Military Industrial Complex (MIC)

٧. مثلاً یکی از آنها گفته است که برای اینکه مخارج دولت را تا حد صفر پایین بیآورد همه ادارات دولتی را خواهد بست و دیگری درنظردارد درمانگاه های بیمه های اجتماعی تعطیل کند و کمک های دولتی را قطع نماید.

٨. در نبود برخوردهای داخلی روی کارآوردن قلدرها و لولو سرخرمن‌هائی چون سلطنت طلب‌ها محلی ازاعراب نخواهد داشت. رضا پهلوی در یک جو دمکراتیک جائی جز ته صف برای کاندیداتوری مثلا ریاست جمهوری در ایران فردا ندارد. ولی جنگ داخلی میان ملیت های ایرانی می‌تواند توجیه گرمقام سلطنت به عنوان پدر دلسوز ملت باشد که می‌تواند با سرکوب ددمنشانه طرفین منازعه ببهانه رهانیدن مردم ازجنگ و ویرانی های ناشی از آن، قبول عام یابد.

٩. منظور گروه‌هائی هستند که با افراط گرائی خود مانع اتحاد عمل میان گروه‌های اپوزیسیون می‌شوند. در میان آنها نیروهائی وجود دارند که خواستار بازگشت به گذشته میباشند. مجاهدین اگر براسلامی بودن دولت آینده ایران اصرار بورزند در زمره این گروه‌ها جای خواهند گرفت. سلطنت هم که عدم کارآیی خود را دربرقراری دمکراسی درایران به اشکال مختلف مطلقه و پادشاهی پارلملنی نشان داده‌ست درزمره همین گروه های واگرا ست. درین باره نوشته مرا موسوم به "رضا پهلوی، استخوان لای زخم اپوزیسیون ایران" در لینک زیر بخوانید:

http://www.hamraahaan.co.uk/Comp01.htm

١٠. منظور از دمکراتیک، مراعات حقوقی است که در جوامع پیشرفته غربی اعمال می‌شود همچون حق تشکیل سندیکا برای کارگران. شرایط خاص که اقتصاد نفتی برای ایران پیش‌آورده ست لزوم حسابرسی کارگران و کارمندان را برحقوق سندیکائی افزوده ست. در گذشته نیز شاهد بودیم که چگونه پول‌هائیکه برای گردش بانک‌های ملی شده در زمان حکومت بازرگان واریز می‌گردید سر از خارج درمی‌آورد. با اعمال حسابرسی کارگران، سرمایه‌دارانی که با اعلام ورشکستگی کارخانجات پول‌های هنگفتی به جیب می‌زنند ابتدا باید حقوق کارگرانی را که درحکومت اسلامی فعلی ماه‌ها بتعویق میافتد بپردازند. با اعمال حسابرسی کارگران اساسا حقوقی به تعویق نمی‌افتد و جلوی حیف ومیل سرمایه نیزگرفته خواهد شد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.